مروونژین ها نخستین سلسله حکومتی فرانک ها
تشکیل حکومت در اروپای قرونوسطی
الف )کلوویس نخستین پادشاه فرانک
کلوویس هنگامیکه در سال ۴۸۱ سرزمین گل را تصرف و بر تخت سلطنت جلوس کرد و نخستین پادشاهی فرانک ها را در فرانسه امروز تأسیس نمود ، شاهزادهای کماهمیت بود. در این زمان سرزمین گلها میان چهار قوم که دشمن یکدیگر بودند ، تقسیمشده بود :
رومنها – بور گوند ها- برتون ـ ویزگت ها.
کلوویس پس از مسلط شدن بر قدرت به پادشاهی حیلهگر – مغرور و بیاخلاق تبدیل شد و با نیرنگ و حیله حریفان خود را از میان برداشت. او با کمک امیران دیگر فرانک ، آخرین مقاومت رمیها را در هم شکست و بر سر سرزمین گل سلطنت کرد. کلوویس که قبلاً سرکرده یکی از قبائل فرانک بود ، اینک به پادشاهی قدرتمند تبدیلشده بود که بنیاد نخستین سلسله حکومتی در اروپا را پیریزی کرد کلوویس به احترام و افتخار جدش «مرووه » که از فرمانروایان عمده ژرمن بود ، سلسله مروونژین ها را تأسیس کرد.
کلوویس کسب مشروعیت و حمایت کلیسا با شاهزاده خانم کلوتیلد، خواهرزاده گوندبوند پادشاه بورگی نون ، که قبلاً مسیحی شده بود ازدواج کرد. با این ازدواج کلوویس طرفداران بیشتری میان مقامات مسیحی به دست آورد. در این موقع قوم قدرتمند آلامان ها که شاخهای از ژرمنها بودند ، مدعی سلطنت کلوویس شدند ، زیرا کلوویس بر بخشی از سرزمین آلامان ها نیز چنگ انداخته بود. کلوویس از فرنک های ریپوئرمتحد پیشین خود کمک گرفت و با تولیباک پادشاه آلامان ها در نزدیکی کلوین وارد جنگ شد. کلوویس وقتی دید که سربازانش در حال شکست و فرار از مقابل آلامان هاهستند با خود عهد کرد که اگر بر دشمن پیروز شود مسیحی خواهد شد. کلوویس پس از شکست دشمن در کلیسای رمس مراسم تعمید از توسط کشیش بهجا آورد. به تبعیت از پادشاه سه هزار تن از سربازان و فرماندههای نظامیاش نیز به دین مسیح (ع) گرویدند .این رخداد در کلیسا اهمیت فراوانی داشت زیرا نخستین پادشاه ژرمن پس از قبل مسیحیت بهطور غیرمستقیم زمینه رسمیت یافتن مسیحیت را فراهم کرد. از سوی دیگر تمام رومنهای متعصب با او متحد شدند و با این ترتیب به اتحاد کلیسا و پادشاه، بنیاد فرهنگ و تمدن قرن وسطی پیریزی شد. به دنبال اعلام این همبستگی ، پیمان تقسیم قدرت در مرحله اولیه قرونوسطی میان طرفین صورت گرفت. به این نحو که پاپ درراس هرم مرجعیت دینی به امور معنوی و آخرتی پرداخت و پادشاه با مقبولیت سیاسی ، مسئول امور دنیایی و تأمین امنیت مردم شد. بنابراین فرانکها نخستین قوم ژرمنی بودند که دین مسیحیت را پذیرفتند. شاید به همین دلیل است که امروز فرانسویان کشور خود را سرزمین مسیح (ع) و خود را حامی مسیحیت در سراسر جهان میدانند.
مسیحیت که در ابتدا خود را حامی تودهها در برابر ستم قدرتهای دنیایی معرفی میکرد ، اینک با مسیحی شدن پادشاه به تکیهگاه ایدئولوژیک نظام زمینداری بهعنوان زیرساخت اقتصادی -اجتماعی قرونوسطی و قدرت سلطنت تبدیل شد .ازاینپس کلیسا طی صدور فرمانی خطاب به سرف ها و کولون ها آنان را موظف به اطلاعات از اربابان زمیندار کرد و اعلام نمود .شورش و نافرمانی علیه پادشاهان که برگزیدگان خدا بر روی زمین هستند ، بهمثابه جنگ باخداست. کلوویس نیز متقابلاً املاک وسیعی که معاف از مالیات بود به کلیسا واگذار کرد. بهاینترتیب یک رابطه حمایت متقابل و متعامل میان مسیحیت و سلطنت شکل گرفت که البته چندان دوام نیاوردن بهطوریکه قرونوسطی با جنگ میان پا پ ها و امپراتوران به پایان رسید.
ب) سازمان سیاسی نظامی کلوویس
کلوویس پس از تصرف کاملاً سرزمین گل (فرانسه) در سال ۴۹۲م پاریس را بهعنوان پایتخت برگزید و در این شهر تاجگذاری کرد پس از تاجگذاری به کسب مشروعیت از سوی کلیسا و بعد از قبول مسیحیت ، فرماندهانی که او را دررسیدن به پادشاهی کمک کرده بودند با حیله و نیرنگ از میان برداشت که مبادا تقاضای سهمی از قدرت داشته باشند. در عوض کلیسا در استحکام قدرت پادشاهی نقش مؤثری بازی کرد.کلوویس هم برای سرکوب نارضاییهای داخلی و هم برای مقابله با تهدیدهای خارجی سپاه عظیمی تشکیل داد. در مقابل خدمات نظامی افراد ، زمینههایی را که از امپراتوری روم به دست آورده بود ، میان سپاهیان تقسیم کرد (درواقع بنیاد فوق به دستنویس پیریزی شد). غیر از اشرافیت نظامی که رفتهرفته فئودالها بعدی تبدیل شد و غیر از تودههای نظامی که بهعنوان خدمه در اختیار اشرافیت جنگی قرار داشتند بقیه فرانکها به دهقانان آزاد تبدیل شدند. دهقانانی که روی زمینهای محدود و اعطای پادشاه بدون وابستگی به زمین ، کشاورزی میکردند گاهی دهقانان روی زمین نظامیان کار میکردند، وابسته به زمین بودندـ با زمین خریدوفروش میشدندـ حق ترک زمین ارباب را نداشتند ، این دهقانان بعداً به «سرف» شهرت پیداکردهاند.
مقام «کنت» کلوویس رایج کرد. کندها نماینده پادشاه در ایالات بودند که وظیفه مهم آنان جمعآوری مالیات و تقدیم به پادشاه. هر کنت موظف بود که در صورت نیاز پادشاه به جنگجو، نیروهای را برای پادشاه اعزام میکرد. کنت ها به سبک ژرمنی در روستاها مقیم شدند بهاینترتیب زندگی روستانشینی در قرونوسطی آغاز شد. هر روستا یک واحد اقتصادی ـ سیاسی مستقلی بود که به «مارش» شهرت داشت. ساکنان مارش از جنگها ،مراتع و منابع آب که متعلق به مارش بود بهطور مشترک استفاده میکردند. در هر مارش یک فئودال ضمن حکومت به شیوه ریشسفیدی ، اهالی را در مقابل هجوم اقوام مجاور حمایت میکرد گسترش نظام روستانشینی موجب انحطاط فرهنگ و تمدن و از سوی دیگر باعث رشد فرهنگ خرافاتی و جادوگری شد. جالب اینکه این فرهنگ وارد حوزه دین شد و برخی از مقامات مسیحی را صاحب کرامت ، غیبگویی و معجزات کرد به همین اعتبار مردم هدایایی به کلیسا تقدیم میکردند و کلیسا به مرکز ثروت تبدیل شد.
ج) نظام حقوقی
کلوویس برای برقراری امنیت و مناسبات اجتماعی پادشاهی خود ، دستور داد آدابورسوم قدیمی فرانک ها و قوانین برگرفته از الواح دوازدهگانه رمی بهاضافه فرامین سلطنتی را بهصورت نخستین مجموعه قوانین ژرمنی (فرانکها) جمعآوری و منظم کنند کلوویس تا ۳۰ سالگی آئین قومی خود را پیروی میکرد. وی زمانی خدایان یونان و رم را میپرستید. درحالیکه توجهی به خدایان فرانکی نداشت. جالب اینکه کلوویس پسازاینکه توسط همسرش به کیش مسیحیت درآمد، نگران این بود که مبادا سپاهیانش در آیینهای قبلی خود باقی بمانند درصورتیکه بهسرعت فرانک ها ترک آیین قدیمی خود کردند و به دین مسیحیت وارد شدند و بتهای خود را شکستند.
نظام حقوقی متکی بر اصل شهادت شهود برای اثبات جرم متهم بود. بزرگان و ریشسفیدان مارش تشکیل جلسه میدادند و به تمام جرائم مدنی و جنایی رسیدگی میکردند. یکی از راههای وقوف به مجرمیت افراد ، تشکیل «محاکم الهی» بود و چنانچه گاهی متهم با اصل شهود به اثبات نمیرسید یا اینکه جرم از حد معمول بیشتر بودو یا جرم در هالهای از ابهام رخداده بود، ، برای متهم «محکمه الهی» تشکیل میدادند. شرط اول و محکمه این بود که مجرم با ادای سوگند به مقدسات دینی گل دهد دراظهارات خود صداقت داشته باشد. شرط دوم این بود که اعضای خانواده متهم نیز با متهم همصدا سوگند یاد کنند. شرط سوم اینکه متهم مجبور خود تمام سوگند را حفظ بخواند و حتی یک غلط و اشتباه موجب محکومیت او میشد، زیرا غلط خواندن دلیل گناهکاری متهم بود. زیرا خداوند اجازه نمیداد تا متهم و مجرم سوگند را بهدرستی بخواند روشهای دیگری مثل برداشتن آهن گداخته و فروبردن دست در آب جوش توسط متهم وسیله برائت متهم بود بهشرط آنکه دست متهم در مدت کوتاهی التیام مییافت. جنگ تنبهتن نیز شیوه دیگر اثبات بیگناهی بود. اما در جرائم کوچک متهم به پرداخت جریمه مجبور میشد و جالب اینکه جریمه میان زیاندیده و پاپ و پادشاه تقسیم میشد.
کلوویس برای محدود کردن قدرت «محاکم» الهی دستور داد مجموعه قوانینی که حدود جرم اکثر جرائم را مشخص کرده بود ، تهیه شود. این مجموعه به «حقوق بربرها» شهرت داشت. معروفترین حقوق بربرها به «حقوق سالین ها» معروف بود. حقوق سالینها حقوق سنتی فرانکها بود که توسط کلوویس بازبینی و بازتفسیر شد و به اجرا درآمد. بعضی از مواد حقوق سالین تا انقلاب فرانسه کاربری داشت و به قانون سالیک نیز مشهور بود. این قانون بسیار ناعادلانه و خاص جامعه طبقاتی بود، بهطوریکه خونبهای یک رمی نصف خونبهای یک فرانک و خونبهای یک نظامی شاه، دو برابر یک فرانک بود. این قانون بیشتر در دزدی خوک ، گاو و محصولات کشاورزی و تجاوز به مزارع میپرداخت. با جاری شدن این قانون ، «محاکم الهی» به کار خود پایان داد و به استناد این قوانین که حتی مورداحترام و رعایت کلوویس بود «محاکم سلطانی» شکل گرفت. قضاوت این محاکم از معتمدین پادشاه انتخاب میشدند. مردم هم رضایت بیشتری نسبت به محاکم سلطانی داشتند بهاینترتیب قضاوت که عامل مهم نمایش قدرت بود از حوزه پاپی منفک و به حوزه پادشاهی منتقل شد.
با تجزیه امپراطوری رم (۴۷۶) ، حکومت رم به دست قبایل ژرمن ازجمله ویزیگوت ها و برگوند ها افتاد. این قبایل که خود از عرفهای ژرمنی پیروی میکردند، به سکنه بومی ناحیههای تحت انقیاد خود اجازه دادند در حقوق خصوصی از موازین حقوق بهجامانده از دوره تسلط رم تبعیت کنند. بهاینترتیب در هر ناحیه تحت نفوذ اقوام ژرمن پس از تسلط بر امپراتوری، ۲ قانون قابلاجرا بود: قانون قبیله حاکم مبتنی بر عرف ژرمنی و قانون اهالی بومی مبتنی بر حقوق رم این وضعیت را که در جامعههای مختلف که زیر نظر حاکمیت یک دولت اداره میشوند قوانین گوناگون وجود داشته باشد، یا هر در هر جامعه قوانین مخصوص همان جامعه قابلاجرا باشد، در اصطلاح شخصی بودن قانون مینامند. نمونه آن را میتوان در عصر استعمار دید که اجرا اجازه داده میشد تا در کنار قوانین بومی ، نظام حقوقی کشور استعمارگر برای تنظیم روابط اهالی به اعتبار خود ادامه دهد.
معمولاً در نظام فئودالیسم (دوران بعد از شارلماین) قوانین سرزمین رایج شد ، به این معنا که همه افراد مقیم در یک سرزمین بدون توجه به قومیتشان (حتی ملیت) تابع یک قانون بودند. بهاینترتیب در قلمرو هر فئودال درباره هر فرد یا هر مال یا واقعه و سندی ، تنهام قوانینی که در آن قلمرو مقرر بود ، اجرا میشد. متعلق بودن شخص یا مال به جامعه دیگر در آن تاثیر نداشت. در این سرزمینها ، براثر فروپاشی اقتدار حکومت مرکزی و گسترده شارلمانی ، در پایان قرن نهم ، حکومت به دست حاکم محلی افتاد و هر محل برای خود نظام حکومتی ویژهای داشت. این رویه بخشی از نظام «فئودالیته »بود.
از قرن دوازدهم به دلیل بروز شورشهای دهقانی ، شکلگیری زمینههای سرمایهداری تجاری در عین جنگهای صلیبی،سرف ها رفتهرفته صاحب حقوق مدنی شدند اجازه یافتند که درمحاکم شهادت دهند . جالب اینکه پاپها نیز از اعطای این حق دفاع میکردند. دادن این حق به سرفهای نوعی آزادی آنان از سلطه فئودال بود ، که با حمایت بازرگانان صورت گرفت به این وسیله نیروی کار محسوب در سلطه فئودال رفتهرفته آزاد شد و بهعنوان نیروی ماجراجو در خدمت بازرگانی قرار گرفت. با شروع به کار دانشگاهها و تعلیم و تحصیل حقوق رم، دو شکل از حقوق در قرونوسطی رواج پیدا کرد: یکی حق تمرکز قدرت مطلقه در وجود امپراطور بود. دیگری قائل شدن حق مساوات کامل و منافع مشترک ، طبق قانون طبیعی ، برای همه مردم، بهطوریکه از اواسط قرن وسطی به آزادی سرف ها کمک کرد.
پادشاهان فرانسوی از قرن سیزدهم، آموزش حقوق رم را در دانشگاه پاریس آغاز کردند تا به این وسیله برضد اشراف به نفع طبقات پایین تودهها را بهسوی خود جلب کنند. این اقوام نیز از تحریکات بورژوازی نورس بود که به وجود تودههای آزاد از سلطه اشرافیت زمیندار و رها از نفوذ کلیسا نیازمند بود. آزادی سرف هم موجب شورشهایی علیه فئودالیسم وهم برضد کلیسا شد که از قرن چهاردهم تا انقلاب فرانسه ادامه یافت.
تا قبل از قرن سیزدهم، معمولاً عرف جامعه، منشأ قانون بود، یعنی در موارد بروز جرم از ریشسفیدان استفسارحقوقی میشد. اما رفتهرفته فرانسه جنوبی صاحب قوانین مدونی شد، بر پایه حقوق رم و فرانسه شمالی که بیشتر در سلطه بئودالیسم بود، قسمت اعظم قوانین خود را از عرف فرانک ها اخذ میکرد. از قرن سیزدهم این قوانین نیز بهصورت مدون درآمد بر اساس قوانین فرانک که زیرساخت حقوق فئودالی بود، برای مالکیت و دارایی مقررات سختی وجود داشت.
جریان دادرسی در حقوق فئودالی اغلب تبعیت از قوانین بربری بود و سعی میشد که بهجای انتقام خصوصی ، کوششهای پیشین دربارهی اجرای مجازات عمومی ادامه و بر بسط یابد. به کلیساها و بازارها حق متحصن شدن و بست نشستن افراد تفویض شد. این امر سبب میشد که تا رسیدن مأموران حکومتی و مداخله قانون ، اشخاص در مقابل انتقام خصوصی از امنیتی موقتی برخوردار شوند.
د) نخستین اتحاد پاپ در پادشاه (کلوویس )
موضوع چگونگی ارتباط میان این دو قطب قدرت در نخستین مراحل شکلگیری حکومت فرانک ها از اهمیت فوقالعادهای برخوردار است. زیرا این اتحاد نقطه شروع یک جریان هزارسالهای از ارتباط بین سیاست و دیانت است. نکته جالب اینکه دو قدرت از همان ابتدا متوجه شدند که هیچیک بدون رعایت حوزه قدرت دیگری امکان ماندگاری ندارد .در دورههای بعد جنگ میان پاپ امپراتور بر بخش وسیع قرونوسطی سایه انداخت .همین درگیریها،جنگهای صلیبی را به راه انداخت و بالاخره به عمر قرونوسطی خاتمه داد.
کلیسا که در دومین تشکیل به تکیهگاه نظام بردهداری امپراتوری رم تبدیلشده بود ، اینکه در قرونوسطی حامی نظام فئودالی بود و به تودهها میآموخت که از اربابان خود اطاعت کنند و هر نوع نافرمانی و شورش علیه پادشاه و ارباب ، طغیان علیه خداوند است. پادشاه و فئودال نیز متقابلاً از کلیسا حمایت میکردند. کلیسا ضمن اینکه صاحب املاک گستردهای از میراث رمیها شد ، از پرداخت اکثر مالیاتها نیز معاف بود.
اتحاد پاپ و پادشاه در مرحله اول قرونوسطی (از ۴۷۶ تا سال ۸۰۰ که مصادف با تاجگذاری شارلماین بهعنوان امپراتور مقدس رم -ژرمن بود ) به استقرار قدرتمندانه دستگاه کلیسا و حکومت مذهبی پاپ در رم تبدیل شد . بنابراین ضمن اینکه دو حوزه قدرت دینی و سیاسی از یکدیگر مستقل بودند ،و نوع رابطه سازمانی متعاملی میان این دو برقرار بود ،این حوزه قدرت دینی در عین حفظ استقلال خود بر حوزه قدرت سیاسی نیز نظارت داشت که مبادا از حدود شرع مقدس خارج شود.
این رابطه دقیقاً عکس رابطه میان سیاست و دیانت در امپراتوری رم شرقی بود زیرا در بیزانس «قیصر – پاپی »حاکم بود. نظامی که در آن قیصر ودیعهای الهی در میان آدمیان بود و او غیر از سلطه بلامنازع بر حوزه قدرت دنیایی، متولی دیانت نیز بود.سراسقف با نظر و تأیید او انتخاب میشد .بنابراین قدرت سیاست و دیانت در وجود مقدس امپراطور( قیصر )تجلی مییافت .
احتمالاً این سنتی بود که به دلیل همجواری ، رمیها از نظام ساسانی به عاریه گرفته بودند . در نظام امپراتوری و شاهنشاهی ثابتشده بود که وحدت سیاسی- مذهبی سطح تعارضات سیاسی -اجتماعی و حتی دینی را کاهش میدهد از سوی دیگر در نظامهایی که گرایشهای دینی متنوع وجود دارد وحدت مذهبی لازمه تحقق وحدت سیاسی است درحالیکه در غرب ، کلیسای کاتولیک هیچگاه کاملاً در استیلای دولت نبود.
نکته دیگر اینکه فرانک ها بهقدری در پی تحقق اهداف نظامی خود بهمنظور سلطه سیاسی خود بر بخش گستردهتری از اروپا بودند و از قدرت گرفتن کلیسا غافل شدند. همین امر موجب بروز خلأ قدرت پادشاه در ایتالیا شد و زمینه سلطه دینی و بعد سیاسی و پاپها را فراهم آورد و در دوره میانه قرونوسطی (از تاجگذاری شاه باجان مایه ۸۰۰ تا پایان جنگهای صلیبی )پا پ ها مدعی و معارض پادشاهان شدند .احتمال میرود که به راه انداختن جنگهای صلیبی از سوی دستگاه پاپ ، تسویهحساب میان دو قطب قدرت بود.
زیرا پاپها ازیکطرف گرفتار جنبشهای ضد کلیسایی شدند مثل شورش آلبی ژوآها و از جهت دیگر اسیر حس استقلالطلبی پادشاهان یا جداسازی حوزه دین از حوزه امور اجتماعی -سیاسی گردیدند .اینکه پاپ با طرح یک پروژه دینی (جنگهای صلیبی )هم موجب روانه کردن عناصر ناراضی وناباب به اورشلیم میشد و هم میتوانست یکبار دیگر با استفاده از حربه تکفیر ، امپراتوران را وادار به اطلاعات از خود و مجبور به اعزام به سرزمین موعود کند .درحالیکه هیچکدام از این نقشهها نهایتاً هم مؤثر واقع نشد. جنگهای صلیبی آخرین تلاش و آزمونی بود که پاپ به کاربرد ولی عاقبت به باخت او منجر شد. این روال صاحبان اندیشه اقتدارگر است ،زیرا بهجای این با خودآگاهی به رفع نقص خود بپردازند ، کوشش میکنند دیگران را مطابق انتظارات خود اصلاح کنند .
اما آنچه برای دستگاه کلیسای رم ایجاد حق کرد و منشأ و مستندی که مدعی استقلال و سلطه پاپها بر دنیای مسیحیت کاتولیک شد سندی است که به نام (هدیه کنستانتین )بهطوریکه کنستانتین امپراتوری رم زمانی که تصمیم گرفت برای مقابله با تهدیدهای ساسانیان و بعضی اقوام محلی در پایتخت خود را به بیزانس انتقال دهد،پاپ سیلوستررا به جانشینی خود تعیین کرد و بااینکه غرب امپراتوری را به پاپ واگذار نمود. طبق سند دیگری در زمان پین فرزند شارل کبیر و پدر شارلما ین محتوای هدیه کنستانتین توسط این امپراتوری مورد تأیید قرار گرفت .به استناد این سند که بیشتر منابع آن را جعلی میدانند. پاپ هم صاحب اختیارات دنیایی شد و هم اختیارات آخرتی . به استناد این سند ، کنستانتین پادشاهی پاپ را اجل بر سلطنت خود اعلام کرد اختیار و سرپرستی پنج کلیسای بزرگ و قدیمی آن روز را که عبارت بودند از: انطاکیه- اسکندریه –قسطنطنیه -اورشلیم از همه مهمتر کلیسای رم که به دست حضرت قدوس مآب سن پطروس بناشده بود ،به پاپ واگذار کرد.
ه )سقوط سلسله مروونژین و طلوع سلسله کار لوونژین
کلوویس شخصاً بر تمام امور سیاسی – نظامی دخالت میکرد و از واگذاری سهمی از قدرت به فرزندان خود نگران بود. به همین دلیل فرزندان او در دورن کاخها فقط با خوی اشرافیت و فرهنگ ندیمه گری بزرگ شدند پس از مرگ او امپراتوری میان پسران او تقسیم شد این اقدام عملاً حکم تجزیه امپراتوری را داشت .و به همین علت بعداً سنتی در میان فئودالها رایج شد که ماترک منقول و غیرمنقول و حتی بدون وصیت فئودالها به فرزند ذکور ارشد میرسید تا مبادا در پی تقسیم میراث پدری دستگاه فئودالی از هم بپاشد.
بههرحال جنگ میان برادران برای تصرف سهم یکدیگر شروع شد. هرکدام از برادران برای کشتن دیگری دست به استخدام نیروهای مزدور در مقابل واگذاری زمین زدند. هرقدر پادشاهان ضعیف میشدند سرداران جنگ قدرت میگرفتند. رفتهرفته سرداران با فراهم آوردن نیروهای جدید بر جانشینان کلوویس ۰مسلط شدند و به سرزمینهای همجوار لشکرکشی و عوامل و املاک مردم را غارت میکردند بهاینترتیب نوعی بیانضباطی و ناامنی حاکم شد مالکین ضعیفتر برای حفظ خود و اموال و املاک مردم عادی را غارت میکردند .بهاینترتیب نوعی بیانضباطی و ناامنی حاکم شد .مالکین ضعیفتر برای حفظ خود و اموال خویش به زمینداران بزرگتر که صاحب مزدوران نظامی بودند پناه بردند و نوعی وابستگی و سرسپرد گا ن که تا دیروز آزاد بودن در مناسبات اجتماعی میان ضعیف و قوی به وجود آمد این رخداد زمین شکلگیری نظام فئودالی را به وجود آورد و بهطوریکه سرسپردگان که تا دیروز آزاد بودند و روی زمین خودکار میکردند اینکه به دهقانان وابسته با یا «سرف »بهاینترتیب شبکه روستانشینی و فرهنگ روستایی گسترش یافت وجای بقایای فرهنگ رمی را گرفت و جنگ و خونریزی شانیت یافت . اعتقاد به نیروهای جادویی و بگویید توسعهیافته این حوادث به نفع کلیسا بود .زیرا متناسب با توسعه روستانشینی ، صومعهها و دیرها گسترش یافت و اختلاف دین و خرافات مردم را در شبکهای از آخرتگرایی فروبرد. مسیحیت نیز فقط به آینی آخرتگرا مبدل گردید .