زندگینامه هانس هاینریش شدر ایران شناس
هـانس هـاینـریش شِدِر (۱۸۹۶ـ۱۹۵۷م)، شرق شـناس، ایرانشناس و زبان شناس آلمانی در ۲۲ دسامبر سال ۱۸۹۶مر دوم دیماه ۱۲۷۵، در شهر گوتینگن آلمان متولد شد. پدرش استاد الهیات پروتستان و مادرش نویسنده کتابهای کودکان و نوجوانان بود. شدر در دبیرستان، در کنار تحصیل زبانهای کلاسیک و ادبیات کهن، زبان و ادبیات مدرن انگلیسی، فرانسوی، ایتالیایی و عبری را آموخت.
دلبستگی او بیش از همه به فلسفه یونانی و مکتب انسانگرایی روم باستان بود. با این همه «اهمیت شاعران را بیش از فیلسوفان و مورخان» میدانست و از کتاب مقدس به عنوان «مهمترین سرچشمه حیات» نام میبرد و در آغاز تحصیل، دو استاد را به عنوان اساتید اصلی خود برگزید: ورنر یگر ـ استاد زبانشناس و مورخ فلسفه ـ و فریتس کرن، استاد تاریخ قرون وسطی. کرن در آن زمان درصدد بهرهجویی از گزارشهایی بود که از قرون وسطی به زبان عربی درباره تاریخ آلمان بهجا مانده بود، اما از آنجا که به زبان عربی آشنایی نداشت، به شدر توصیه کرد تا زبان عربی بیاموزد و او را در این راه همراهی کند. ترغیب و تشویش کرن، انگیزه اولیه شدر برای تحصیل زبانهای شرقی بود و تا اندازهای مسیر حیات علمی او را مشخص کرد. شدر در دوران جنگ جهانی فرصت یافت تا با کمک کتابهایی که بههمراه داشت، خود را با دستور زبان بسیاری از زبانهای شرقی، بهویژه زبانهای سامی، مشغول دارد و با مطالعه آثار کلاسیک یونان و نویسندگانی چون دانته، گوته و کانت و نیز مطالعه کتابهای تازهای که در زمینه علوم انسانی و ادبیات جدید انتشار مییافت، دانش و آگاهی خود را گسترش دهد.
موضوع پایاننامه دکتری شدر، تحقیق و بررسی در رسالهای بود که به کاتب واقدی، در کتاب الطبقاتالکبیر خود درباره حسن بصری و حیات دینی او نگاشته است. استاد راهنمای او، برونو مایسنر، آشورشناس و استاد کرسی زبانهای سامی دانشگاه برسلاو، قصد داشت تا با واگذاری موضوعی ساده برای نگارش پایاننامه به شدر، این جوان را که تازه از جبهه جنگ بازگشته بود، یاری دهد تا او هر چه سریعتر مراحل دانشگاهی را پشت سر گذارد. اما شدر این کتاب و دیگر آثار نویسندگان علمالرجال را برای تحقیق درباره زندگی و حیات معنوی حسن بصری کافی ندانست و معتقد بود که «برای درک ویژگیهای مذهبی و شخصیت حسن بصری میباید به آثار تاریخنگاران اسلامی و پیش از همه به آثار سیرهنویسان و تذکرهنویسان مراجعه کرد». از اینرو، تأکید خاص رساله او بر تاریخ دین گذاشته شد. به این منظور در آغاز کار به بررسی جریانهای مذهبی و گرایشهای معنوی عراق پرداخت. این مطالعات او را به مرکز اصلی مسائل اسلامشناسی و اصولاً بهکنه و کانون معارف اسلامی راهبر شد.
شدر هرگز به کشوری اسلامی سفر نکرد و زبانهای مردمان سرزمینهای شرق را به کار نگرفت، اما به ریشههای ظریف و مشتقات آنها تسلط کامل داشت. وی در سال ۱۹۲۲ رسالهای را که به منظور کسب مجوز تدریس در دانشگاه نگاشته بود با موفقیت به پایان رساند و در دانشگاه برسلاو به تدریس مشغول شد. موضوع این رساله، زندگی و شعر حافظ بود. او بعدها بر اساس این رساله کتابی با عنوان «تجربه مشرقزمین گوته» منتشر کرد.
شدر در برلین با دو شخصیت برجسته علمی که تأثیری بسزا در شکلگیری آینده او داشتند، آشنا شد: کارل هاینریش بکر (شرقشناس و پایهگذار اسلامشناسی در آلمان) و یوزف مارکوارت (ایرانشناس و مورخ آلمانی). شدر تحقیقات گسترده بکر را در گستره تاریخ ادیان و پژوهشهای مارکوات را در زمینه اسطورهشناسی و موضعشناسی شاهنامه بسیار ارج مینهاد. او بعدها دو رساله بزرگ و مهم خود را به این دو استاد تقدیم کرد: «رساله تعالیم اسلام و انسان کامل» را در سال ۱۹۲۵ به مارکوارت و رساله «تحقیق درباره درهمآمیزی مکاتیب در یونان و ایران باستان» را در سال ۱۹۲۶ به بکر تقدیم کرد. شدر با مارکوات وجوه مشترک بسیاری داشت. نخست آنکه نقطه شروع مطالعات و تحقیقات هر دو از کتاب عهد عتیق و یونان باستان آغاز شده بود و از این طریق به پژوهشهای ایرانشناسی راه یافته بودند. افزون بر این، علاقه مارکوات به بررسی همزمان مسائل از جنبههای گوناگون تاریخی، مذهبی، قومی و زبانی که پایی در ایران و پای دیگر در آسیای مرکزی یا چین دارد، از ویژگیهای بارز تحقیقات شدر نیز بود. شدر پس از مرگ مارکوارت به جانشینی او برگزیده و در سال ۱۹۳۱ کرسی ایرانشناسی دانشگاه برلین به وی سپرده شد.
فعالیتهای علمی شدر را به سه دوره میتوان تقسیم کرد: نخست تحقیقات و تألیفاتی که میان سالهای ۱۹۲۲ تا ۱۹۳۰ در برسلاو و کونیگزبرگ انجام داد. دوره دوم فعالیتهای او زمانی بود که میان سالهای ۱۹۳۱ تا ۱۹۴۴ کرسی ایرانشناسی در دانشگاه برلین را در اختیار داشت. و سرانجام میان سالهای ۱۹۴۶ تا ۱۹۵۷ که در دانشگاه گوتینگن بهتدریس اشتغال داشت. او در برسلاو دانش خود را در گستره زبانهای سامی، ایرانشناسی، زبانشناسی تطبیقی، ترکشناسی و همچنین تاریخ ادیان، علوم دینی و فلسفه از طریق خودآموزی و تماس با استادان و کارشناسان این رشتهها گسترش داد. نقد و بررسیهای او در نشریه اسلام و نیز در سالنامه مجار نشان میدهد که نوشتههایش نه تنها کارشناسانه و استادانه بود، بلکه در پژوهشهای خود، مسائل مربوط به موضوع اصلی را برجسته میکرد و امکان ادامه تحقیق درباره آنها را نیز فراهم میآورد. رسالههایی بنیادین چون «جستارهای ایرانی» و «عزرای کاتب» و نیز رسالهای دورانساز درباره «آیین مانی» محصول فعالیتهای این دوره اوست.
پژوهشهای ایرانشناسی و تحقیقات پیرامون امپراتوری مغولها در زمره فعالیتهای او در دوران فعالیت و تدریس در برلین محسوب میشود؛ از آنجمله مقالههایی درباره «کتیبهها و زبانهای ایران باستان»، «زرتشت»، «آیین مانی» و پیامبر اسلام(ص). شدر در این دوره به مطالعه و تحقیق در آثار گوته پرداخت و در سال ۱۹۴۳ با همکاری ارنس بویتلر، چاپی جدید از «دیوان غربی ـ شرقی» گوته را منتشر کرد.
او میان سالهای ۱۹۳۳ تا ۱۹۳۵ ریاست گروه شرقشناسی دانشگاه برلین را عهدهدار بود. در این دوره از یک سو ناگزیر بود که برای پیشبرد فعالیتهای دانشگاهی و علمی خود با رژیم جدید کنار آید و از سوی دیگر همکارانش، بهخصوص همکاران یهودیمذهب او در دانشگاه، بهتر میدیدند که از وی دوری جویند. بر اثر همین درگیریها و کشمکشها، تمرکز قوای او کاهش یافت و بسیاری از برنامههای تحقیقی و تألیفات مهم او به انجام نرسید. با این همه چندین مقاله از او در نشریات تخصصی و جشننامههای گوناگون منتشر شد؛ از جمله مقالههایی درباره «تاریخ زبانهای ایرانی» و «کتیبههای ایران باستان»، «نامهای ترکی ایرانیان»، «آیا دقیقی زرتشتی بود؟»، «خدا و انسان در پیام زردشت»، «مطالعهای پیرامون زروان»، «آیین مانی و مسیحیت» و سرانجام ایراد سخنرانی در ۲۷ سپتامبر ۱۹۳۴ در برلین با عنوان «فردوسی و آلمانیها» به مناسبت هزاره فردوسی.
دوره زندگی و تدریس در گوتینگن را میتوان دوران افول فعالیتها و افسردگی او به شمار آورد. او پس از پایان گرفتن جنگ جهانی دوم، نزدیک به یک سال از تدریس و سخنرانی منع شد. به زادگاه خود در گوتینگن نقل مکان کرد و در سال ۱۹۴۶ در دانشگاه این شهر به تدریس مشغول شد. او که در سالهای پایانی عمر، از افسردگی و بیماری رنج میبرد، کوشید تا حداقل چند طرح مهم را به انجام برساند. اما نه تحقیق و تألیف رسالهای درباره «گاتها» را توانست به پایان رساند و نه فرصت یافت تا طرحی را که درباره «ورود اعراب به تاریخ جهان» در نظر داشت، به انجام رساند. تنها بخشی از این طرح تاریخی عظیم به صورت درسگفتار از او بهجا مانده است. کتابهایی هم که قصد داشت درباره «دستور زبان فارسی میانه» و نیز درباره «عرفان اسلامی» بنویسد، به نتیجهای نرسید.
آشنایی شدر با آثار نویسنده و شاعر امریکایی، تی.اس٫ الیوت در سال ۱۹۴۶ و مطالعه و بررسی کتابهای او، تنها سرگرمی و مشغولیت شدر در واپسین سالهای حیاتش بود. شدر با همکاری همسرش کتاب راهی به سوی الیوت را منتشر کردند. او جستار درباره دانته، نوشته الیوت را نیز به آلمانی ترجمه کرد که در سال ۱۹۵۰ در برلین منتشر شد و بعدها نیز در کتاب گزیده جستارهای الیوت به چاپ رسید.
شدر که از خانوادهای با آیین پروتستان برخاسته بود، در سال ۱۹۵۵ به مذهب کاتولیک گروید. هرچند او بر این نکته تأکید داشت که تصمیمش ناگهانی نبوده و از چهل سال پیش خود را برای این اقدام مهم آماده کرده است. آنهماری شیمل ـ اسلامشناس و شرقشناس آلمانی و یکی از شاگردان شدر در برلین ـ در کتاب زندگینامه خودنوشتش، از زبان شدر نقل میکند که: «هر پروتستان دو راه بیشتر پیش رو ندارد: یا باید مسلمان شود و یا کاتولیک».
شدر در سال ۱۹۵۷ دیده از جهان فروبست. در سال ۱۹۶۰ همسرش با همکاری دو تن از شاگردان شدر، مجموعهای از مقالات او را در کتابی با عنوان «انسان در مشرقزمین و مغربزمین» منتشر کردند.
نویسنده این مقاله کیه؟
درود به دوست خوبم . در خدمتتون هستم
با سلام و درود فراوان
اگه کتاب های هانس هاینریش شدر که یکیش به نام «بررسی ایران» و دومیش به نام «ایرانیکا» است رو لینک دانلود یا خرید کتابش رو در سایت قرار بدید صمیمانه قدردانتون میشم.
با تشکر