انقلاب کوبا و غلبه کمونیست ها بخش دوم
درگیری در جنگلهای سیئرا مائسترا
سفر دریایی، فیدل و هشتاد و یک تن از رفقایش در پلایا کولورادا در ساحل جنوب شرقی کوبا پیاده شدند. آنها در دوم دسامبر ۱۹۵۶، با دو روز تاخیر و یک مایل دورتر از «نیکرو» مقصد مورد نظرشان رسیده بودند. نقشه فیدل مستلزم حمله سحرگاهی به «نیکرو» در سیام نوامبر بود. سپس با کامیون به مانثانیو حمله میبردند و بعد از آنجا بر اثر حملات هوایی حکومت باتیستا، به سیئرا مائسترا حرکت کردند.
همزمان با آن قرار بود که فیدلیستهای تحت فرمان فرانک پائس در سانتیاگو، قیام خود را پیش ببرند. اما این قیام شکست خورد. فرار فیدلیستها از مهلکه سیئرا مائسترا به یک ناحیه تپه ماهور به نام آلگریا دل، منجر به فاجعه بزرگی برای فیدلیستها شد.
در پی حمله نیروهای باتیستا تقریبا تمامی نیروهای فیدل، کشته شدند و تنها دوازده نفر باقی ماندند. عدد «دوازده» برای کوباییها مضمون حائز اهمیتی داشت: کارلوس مانوئل دِ ثسپدس که شورش سال ۱۸۶۸ را رهبری کرد، پس از نخستین شکستش، با دوازده نفر به نبرد ادامه داد. همچین حواریون مسیح دوازده نفر بودند.
فیدل در کنار برادرش، رائول و ارنستو چهگوارا به همراهِ مرد کوهستان، گیلرمو گارسیا -نخستین داوطلب در میان شورشیان- موفق شدند گروه کوچک خود را دوباره در سیئرا مائسترا گرد هم آورند. این اتفاق برای فیدل حکم پیروزی انقلاب را داشت.
برای چهگوارا مسئله اساسی لنینستی برای نیل به سوسیالیسم، روش تخریب دستگاه نظامی-بوروکراتیک دولت بورژوایی است. او در «جنگ چریکی: یک روش» مینویسد: «راه رهایی مردم قاره آمریکا که راه سوسیالیسم است، تقریبا در تمام کشورهای با مبارزه مسلحانه گشوده خواهد شد.» به زعم چهگوارا «ارتش دست مرئی هر نوعی از استثمارکنندگان است»
از اینرو ضروری است با یک رویکرد «کلازویستی» ارتش تودهای بهوسیله جنگ چریکی سازماندهی شود تا بتوان سیاستهای انقلابی را برای پیریزی راه امکان تغییر نظام سیاسی هموار کرد. اما چیزی که نیروهای انقلابی را برای پیشبرد هستههای چریکی مطمئن میکرد، ترکیب سیاسی دیکتاتوری نظام باتیستا بود.
چنانکه به باور «چه» در جنگ چریکی، هرجا حکومتی از طریق شکل آرای مردمی، حتی با انتخابات حیلهآمیز به قدرت برسد، از مشروعیت نسبی برخوردار است. از اینرو ترکیب سیاسی دیکتاتورمآبانه شرط عینی مبارزه مسلحانه است.
در هفدهم ژانویه ۱۹۵۷، شورشیان کمی بیش از یک ماه پس از شکستشان در آلگریا دل پیو، با یک حمله غافلگیرانه به پادگان لاپلاتا به نوعی به ارتش پاسخ دادند؛ پاسخی که نخستین پیروزی آنان تلقی شد.
در چهارم دسامبر ۱۹۵۶ خبرگزاری یونایتدپرس، خبری از سوی فرانسیس مککارتی مبنی بر مرگ فیدل کاسترو منتشر کرد. از اینرو، فیدل پس از اولین پیروزیاش، متوجه شد که بدون مطبوعات به جایی نمیرسد، بنابراین از فائوستینو پرث تقاضا کرد که یک خبرنگار خارجی را از هاوانا بیاورد.
به موجب این مهم، سلیا سانچت ماندولی، ترتیب این قضیه را داد. «هربرت ال.متیوز» گزارشگر نیویورک تایمز این امتیاز را بهدست آورد که در شانزدهم فوریه ۱۹۵۷ با فیدل مصاحبه کند. پس از مصاحبه، متیوز درباب فیدل کاسترو گفت: «شخصیت این مرد مقهورکننده است. به وضوح میشد دریافت که افرادش او را میستایند و نیز دریافت که چرا او در سرتاسر جزیره ذهن جوانان کوبا را به خود مشغول کرده است. در آنجا مردی را ملاقات کردم تحصیلکرده، متعهد و متعصب، با آرمانها، شهامت و ویژگیهای برجسته رهبری.»
همچنین درباره نیروهای فیدل کاسترو گفت: «از ظاهر امور پیداست که ژنرال فولخنسیو باتیستا به هیچ وجه نمیتواند به سرکوب شورش کاسترو امیدوار باشد.»
طی دو سال بعد، شورشیان از دو راه انقلاب را پیش بردند: انقلاب شهری، و انقلاب روستایی [کوهستانی]. در واقع خصلت کشاورزی اقتصاد عقبافتاده کوبا منجر به تشکیل اکثریت جمعیت روستایی شده بود. دهقانان زیر استثمار شدید بودند که در نتیجه آنان را به نیروهای بالقوه عظیمی برای انقلاب تبدیل میکرد.
همچنین تجربه بولیوی و پرو برای حفظ امنیت و نقشههای استراتژیک نظامی در مناطق روستایی، نیروهای انقلابی را به این ایده کشاند که فرایند سیاست انقلابی جنگ چریکی را بایستی از روستاها آغاز کرد.
اچبریا رهبر «هیات مدیره انقلابی» -از رقیبان فیدل کاسترو- دوازدهم مارس ۱۹۵۷ بیانیهای منتشر کرد که در آن میگفت: «ما رفقایمان، دانشجویان سراسر کوبا، میخواهیم متشکل شوند، چون آنها پیشگامان مبارزه ما هستند و از نیروهای مسلح میخواهیم که به یاد داشته باشند که رسالتشان دفاع از سرزمین مادریشان است.»
فردای پس از آن، اعضای هیات مدیره انقلابی به کاخ ریاست جمهوری در هاوانا حمله بردند تا باتیستا را به قتل برسانند اما این عملیات با شکست سنگینی مواجه شد که به موجب آن، ضربه سهمگینی به انقلابیون شهری وارد کرد که موجب آن، حتی اچبریا نیز کشته شد. چنین تجربهای بر چهگوارا قبلا گوشزد شده بود. اینکه اگر مبارزه شهری مورد پشتیبانی نیروهای کارگری قرار نگیرد، قطعا شکست میخورد.
در بیست و هشت مه ۱۹۵۷ انقلابیون کوهستان به یک پادگان ارتش در ساحل جنوبی ایالت اورینته حمله کردند و پیروز شدند. چهگوارا در مورد این عملیات مینویسد: «نیروی چریکی ما بالغ شد. از زمان آن درگیری، روحیه ما بسیار بالا رفت، عزم و اراده و امید ما به پیروزی نهایی نیز با آن پیروزی تقویت شد، و اگرچه ماههای پیش رو آزمونی سخت بودند، پیروزی ناگفته از آن ما بود.»
همچنین در دهم سپتامبر همان سال، نیروهای فیدل توانستند برای نخستین بار نیروهای باتیستا را در پیون دل آگوا، شهر کوچکی در عمق جنگل، شکست دهند. این پیروزی نقطه عطف مهمی برای فیدلیستها محسوب میشد. رائول کاسترو پس از این پیروزی جبهه دیگر در ایالت اورینته گشود. نسبت کشته شدهها در این نبردها، دوازده سرباز به یک شورشی بود. همچنین تاسیس واحد اطلاعاتی دهقانی، منجر به سازماندهی بهتر دهقانان و شورش در مناطق روستایی شد. در این بین، اقدامات سیاسی جسورانهای از در مقابل قدرت سیاسی مستقر صورت میگرفت، از جمله مصادره و تقسیم زمینهای میان دهقانان و سازمان دادن شرکتهای تعاونی.
در نهم آوریل ۱۹۵۸، جنبش شهری با چندین دستگاه رادیویی هاوانا فراخوانی برای اعتصاب دادند: «مردم کوبا، توجه کنید! این جنبش ۲۶ ژوئیه است که شما را به یک اعتصاب عمومی انقلابی فرا میخواند. امروز، روز آزادی است.»
در پی اعتصابات، باتیستا دستور به کشتن معترضان داد. در نتیجه، دستکم ۱۴۰ نفر در این اعتصابات کشته شدند. فیدل در طی پیامی برای این اتفاق هولناک گفت: «تمام کوبا از خشم نسبت به آدمکشان، راهزنان و تبهکاران، خبرچینان، اعتصابشکنان، اراذل و اوباش و نظامیانی که هنوز به باتیستا وفادارند، در تب و تاب و غلیان است.»
انقلاب کوبا
در تابستان ۱۹۵۸، باتیستا به آخرین حمله خود دست زد. یک نیروی باتیستا به فرماندهی ژنرال ائولوخیو کانتیو در اواخر ژوئیه اکثر چریکهای فیدل را تحت محاصره درآورد. در این مقطع بود که فیدل به کانتیو پیکی فرستاد و خواستار آتشبس و مذاکره شد که در نهایت ناباوری، کانتیو موافقت کرد و در نتیجه، سرهنگ فرناندو نئوگارت را برای مذاکره فرستاد.
فیدل به مدت سه روز صحبت کرد. نئوگارت بعدها سخنان فیدل را حرفهای بیپایان، علیه حکومت باتیستا نامید. در این بین، اکثر فیدلیستها از حلقه محاصره کانتیو عبور کردند. پس از این، شورشیان حملات خود را به سیئرا معطوف کردند. حملات چنان برقآسا بود تا نیمه نوامبر ۱۹۵۸ نیروهای چهگوارا بر تمام حمل و نقل ریلی و جادهای در اورینته مسلط شدند.
همزمان با پیشروی نیروهای «چه» و کامیلو سیئنفوئگوس به طرف هاوانا، باتیستا عید سال نو ۱۹۵۹ را جشن گرفته بود. اما با شنیدن خبر پیشروی نیروهای انقلابی، در ساعت سه بامداد از مقام ریاست جمهوری استعفا کرد و به مقصد جمهوری دومینیکن ترک گفت. در این حین، نیروهای «چه» پیروزمندانه وارد هاوانا شدند.
فیدل کاسترو در ظرف ۲۵ ماه، راه درازی را بهسوی تحقق بخشیدن به سرنوشتش و وعده پیشوایش، خوزه مارتی، طی کرده بود: توان نظامی باتیستا را در هم شکست، کنترل جنبش مسلحانه شهری ۲۶ ژوئیه را بهدست گرفت، احزاب سیاسی قدیمی را از توان انداخته، بر حمایت ایالات متحده از باتیستا فائق آمده و از اثرگذاری ایالات متحده بر امور کوبا جلوگیری کرده و پیروانی یافته بود که رویای او را از یک «کوبای جدید» عملی سازند. فیدل دیگر میتوانست از واقعی بودن انقلاب بگوید.
روابط امریکا و کوبا
جنگ سرد جهان از سلاح انباشته کرد. این امر پیامد طبیعی چهل سال رقابت همیشگی کشورهای عمده صنعتی برای تسلیح خویش در برابر جنگ بالقوه بود. در چهارم فوریه ۱۹۶۰ به دعوت فیدل، «آناستاس ای. میکویان» معاون اول نخستوزیر شوروی، وارد هاوانا شد.
بعدها نیز چهگوارا به شوروی سفر کرد. پیمانهای اقتصادی با شوروی امضا شد. درپی این رخداد، پرزیدنت آیزنهاور تمام واردات شکر از کوبا را قطع کرد و شروع به تحریمهای اقتصادی و دیپلماتیک کرد. پیداست که چنین پیمانهایی کوبا را به عنوان قلب تپنده جنبش انقلابیِ آمریکای لاتین، به کمونیسم نزدیکتر میکرد و جدالاش با آمریکا را افزایش میداد.
وضعیت بهجایی رسید که جان اف.کندی در سال ۱۹۶۰ تصمیم گرفت که با آموزش تبعیدیان کوبایی و حمله به کوبا، دولت کمونیستی را سرنگون کند. اقدامی که بعدها شخصِ کندی آن را اقدامی احمقانه نامید. آموزش تبعیدیان در نیکاراگوئه و گوانتانامو انجام میشد.
در پانزدهم آوریل ۱۹۶۱ شش بمبافکن بی-۲۶ به سه فرودگاه نظامی کوبا حمله کرد. همچنین حملاتی به پایگاههای هاوانا، آنتونیو و سانتیاگو شد که عملاً نیروی هوایی کوبا فلج کرد. پس از این، حمله به خلیج خوکها در هفدهم آوریل آغاز شد؛ اما نیروهای انقلابی کوبا آنان را نابود کردند. فیدل پس از پیروزی از رادیو اعلام کرد: «مهاجمان نابود شدهاند. انقلاب [از این نبرد] پیروزمند بیرون آمده است و در کمتر از ۷۲ ساعت ارتش دولت ایالات متحده را نابود کرد.»
در ۲۲ اکتبر ۱۹۶۲ پرزیدنت کندی اعلام کرد که تجسسهای آمریکا حاکی از وجود چندین سایت موشکهای هستهای در کوباست. درپی آن آمریکا دست به محاصره دریایی و هوایی کوبا زد و خواستار قاطعانه برچیدن جنگافزارهای هستهای از کوبا شد. در نهایت در ۲۹ اکتبر با رایزنیهای انجام شده میان کندی و خروشچف، جهان از جنگجهانی سوم جان سالم بهدر برد.
اینکه چرا کاسترو بهدنبال استقرار جنگافزارهای هستهای در کوبا بود را میتوان در گزارش شورای امنیت ملی با عنوان «پروژه کوبا» که در سیام نوامبر ۱۹۶۱ انتشار یافت، جست: «ایالاتمتحده به مردم کوبا کمک خواهد کرد، نظام کمونیستی را در کوبا سرنگون سازند و دولت جدیدی ایجاد کنند که ایالاتمتحده بتواند با آن در صلح و همزیستی به سر برد.» پیداست که چنین گزارشی، یک اعلان جنگ بالقوه به کوبا تلقی میشود و دولت بایستی برای حفاظت از قلمرو خود، دست به نیروهای بازدارنده بزند.»
پس از این رخدادها نیز، تنش میان کوبا و دولت آمریکا همچنان تداوم دارد. پیداست که چنین امری ریشه در خصلت مبارزاتی انقلابیون کوبا دارد. به زعم چهگوارا، «راه رهایی مردمِ قاره آمریکا، راه سوسیالیسم است.» برای کاسترو و چهگوارا مبارزات سوسیالیستی خصلتی قارهای داشت که آنان را به سنت «بولیواریستی» نزدیک میکرد.
نزد آنان «انترناسیونالیسم» یک ضرورت علمی در مبارزه است. چهگوارا میگوید: «انترناسیونالیسم پرولتری تنها برای مردمی که بهخاطر آینده بهتر مبارزه میکنند، وظیفه بهشمار نمیآید، بلکه یک ضرورت اجتنابناپذیر است». براین اساس قارهای که آماده انقلاب است، تنها چیزی که نیاز دارد، رفتن نیروهای کوچک مبارزان مسلح و تشکیل کانون مبارزات آزادیبخش تودهای است. اتفاقی که با پشتیبانی دولت کوبا در کشورهایی همچون آنگولا، موزامبیک، نیکاراگوئه، پرو، ونزوئلا، بولیوی، گواتمالا، السالوادور و کلمبیا عملی شد.
کوبا پس از انقلاب
بورژوا-کمپرادور» کوبا نمیتوانست به مطالبات متضاد طبقات مختلف پاسخ گوید. سرمایهداران و شرکای بازرگانی آنان در آمریکا میخواستند سودهایشان را افزایش دهند و در ارسال آنها به خارج آزاد باشند. کارگران و دهقانان نیز انتظار افزایش دستمزدشان را داشتند. اعضای جوان طبقه متوسط فرهیخته که هم فعالان جنبش چریکی بودند و هم شبکه پشتیبانی عظیمی را در شهرها تشکیل میدادند، میخواستند اقتصاد کوبا را گسترش دهند.
کاسترو نمیتوانست یک طبقه را راضی کند، بیآنکه خصومت دیگران را برنیانگیزد. ارضای سرمایهداران همان راهی بود که باتیستا را به نحو فاجعهآمیزی سرنگون کرد و کاسترو حاضر نبود در چنین مسیری گام نهد. به جای آن، او سیاست فراهم کردن اصلاحات معینی را پیش گرفت که پشتیبانی کارگران و دهقانان را بهدست آورد. [از جمله اصلاحات ارضی، ملی کردن صنایع، شرط رفاه و تأمین بهداشت، و مبارزه با بیسوادی]
مطمئنا برای دولت کاسترو، چنین سیاستی مستلزم استفاده از دولت برای پیشبرد طرحهای جاهطلبانه صنعتی شدن بود. اقدامی که مستلزم گسست از وابستگی اقتصادی به آمریکا بود. درنتیجه فیدل اولین اقدام اجتماعی خود را معطوف به لایحه اصلاحات ارضی کرد. درپی آن «سازمان ملی اصلاحات ارضی» تاسیس شد.
از نظر طرفداران مدرنیزاسیون، مسئله اصلاحات ارضی از یکسو امری سیاسی بود؛ زیرا حمایت دهقانان را به نفع نظامهای انقلابی یا به نفع نظامهایی کسب میکرد که با این اقدام میخواستند مانع انقلاب شودند)؛ و از سوی دیگر ایدئولوژیک بود. (بازگرداندن زمین به رنجبران)
از مهمترین دستاوردهای کوبا، دستیابی به آموزش مطلقا رایگان و خدمات درمانی باکیفیت و رایگان است. چنانکه نشریه لانسیت در سال ۲۰۱۴ گفته بود: «اگر دستاوردهای کوبا در سراسر طیف گستردهای از کشورهای کم درآمد و متوسط رواج پیدا کند، سلامت جهان دگرگون میشود.»
برای چهگوارا و فیدل کاسترو انقلاب به مثابه «رفع هگلی» تلقی میشد که در آن انسان نوینی خلق میشود. «این انسان، طبیعت و جامعه را برای اینکه ارباب مطلق قدرتهای خویش گردد برحسب یک برنامه دقیق و مدون تغییر میدهد؛ انسانی که دیگر برده نیست. انسان شورایی است که اراده خود را بر آنچه بهنظر دست نیافتنی میرسد تحمیل میکند… با اجتماعی کردن ابزار تولید و در هم شکستن قطعی سدهایی که در راه توسعه آزادانه نیروهای اجتماعی قرار دارد.
مردم بومی کوبا از قوم باستانی و تورکتبار اینکا می باشند و اینکا نامی الصاقی و به معنای گاو می باشد و ما تورکتباران آسیایی باید از تمام تورکتباران قاره های آمریکا و قوم تورکتبار و الصاقی زبان بانتو در آفریقا و بومیان تورکتبار استرالیا حمایت جدی بکنیم چون ما همه فرزندان اغوزخان بزرگ هستیم