ایران در دورهی ایلخانان
اهداف و خواسته های دولت ایلخانی در دنیای اسلامی نه تنها با تخریب قلاع اسماعیلی و فتح بغداد پایان نمی پذیرفت، بلکه در نظر هلاکو فتح کامل ایران و عراق سرآغاز دوره جدیدی از فتوحات مغول محسوب می شد. هدف اصلی هلاکو به جانشینان وی دستیابی به سواحل مدیترانه و سواحل دریای سیاه به عنوان آخرین پایگاههای خط سیر جاده ابریشم در غرب بود.
خان بزرگ – قوبیلای – که با حمایت ضمنی هلاکو برتخت مغولان جلوس کرده بود. در سال ۶۶۰ هجری فرمان حکومت بخش اعظم دنیای اسلام، از جیحون تا مصر را با لقب ایلخانی برای هلاکو فرستاد.[۱] بدینترتیب ادعای مالکیت هلاکو و تبارش در سرزمینهای اسلامی به مرکزیت ایران به رسمیت شناخته شد.
تاسیس حکومت ایلخانان در ایران و ادعاهای بلند پروازانه این دولت مبنی بر تصرف تمامی متصرفات غربی امپراتوری مغول از جیحون تا مصر[۲] به طور مسلم دیگر الوس های مغولی را سخت برآشفته کرده است. در واقع خاندانهای جغتای و جوجی فرمان قوبیلای را غصب حقوق خود در حکومت بر بخشهایی از دنیای اسلام تلقی کرده اند.[۳]
ایلخانان و همسایگان آنها
گرچه ایلخانان هیچ گاه به تصرف سرزمین های مورد ادعای خود از جیحون تا نیل موفق نشدند اما سرزمینهای وسیعی را در تصرف داشتند. از سمت شمال، جبال قفقاز مرز ثابت آنها با الون جوجی – آلتون اردو – محسوب میشد. فرمانروایان اردوی زرین بر سر تصرف قفقاز و آذربایجان همواره با ایلخان نزاع داشتند. از سمت مشرق رود آمو سرحد دولت ایلخانان با الوس جغتای به حساب میآید. گروههای قبیله ای که تحت تابعیت جغتائیان بودند همواره نواحی شرقی امپراتوری ایلخانی را مورد تهاجم قرار میدادند.
از سمت غرب در آسیای صغیر سلطنت سلجوقیان روم تابع ایلخانان بود. گرچه پیشروی مغولان به طرف غرب با شکست عین الجالوت متوقف شده بود و شط فرات مرز این دولت با سوریه محسوب می شد، با این حال ایلخانان هیچگاه از فکر تصرف سوریه و مصر غافل نشدند.
در سال ۶۶۰ هجری مملوکان مصر، سوریه را مطیع خود ساختند و در سال ۶۹۱ هجری موفق شدند آخرین متصرفات صلیبیون در فلسطین را اشغال کنند.[۴] مملوکان در مبارزه علیه دولت ایلخانان با حاکمان اردوی زرین که به تازگی اسلام پذیرفته بودند، روابط دوستانه برقرار کردند. بدین ترتیب سلاطین مملوک در این دوره نقش مدافعان اسلام علیه کفار (مغولان و صلیبیون) را به عهده گرفتند[۵].
از طرف دیگر اروپای مسیحی در راستای اهداف جنگ های صلیبی در صدد جلب حمایت مغولان و اتحاد با ایلخانان برآمد. اتحادی که ایلخانان در شرایط به وجود آمده به شدت از آن استقبال می کردند. لذا از ابتدا مغولان ایران با نظر مثبت به مسیحیان نگریستند و به سرعت بین حکومت ایلخانان و دول فرانسه و انگلستان و پاپ سفیران متعددی مبادله شد. هدف اصلی این روابط انعقاد اتحادی عمومی علیه مملوکان بود.[۶] بدین ترتیب مبارزه میان مغولان ایران و مملوکان مصر در ستیزه بین اسلام و مسیحیت جلوه نمود.
به هر حال دولت ایلخانی از بدو تاسیس با مسائل عظیم خارجی روبرو بود. در واقع ایلخانان با تمامی ممالک همجوار خود روابطی خصمانه داشتند و مجبور بودند برای حفاظت از مرزهای خود به منازعات نظامی دائمی و پرخرجی تن در دهند. در این راه تنها متحد حکومت مغولی ایران، دول اروپایی مسیحی بودند که در فاصله بعیدی از آنها قرار داشتند. این وضعیت تاثیر مخربی در سیاست داخلی دولت ایلخانی داشت.
هلاکو و دیگر اعیان مغول کماکان به شیوه زندگی و عقاید سنتی مغولان و وفادار بودند. آنها به جای سکونت کاخهای مجلل بیشتر ترجیح میدادند همراه با دیگر اعضای قبیله خصوص کنند. گرچه هر یک از سران مغول اقطاعات وسیعی را در ایران به دست آورده بودند اما آنها کمتر فرصت حضور در امارات خود را پیدا میکردند. اداره امور متصرفات حاکمان مغول بیشتر در دست عمال دولتی بود. این ماموران به طور عمده از میان افراد محلی و خاندان های ایرانی انتخاب می شدند که قبل از این سلسله های پیشین اشتغالات اداری دیوانی داشتند و سپس به خدمت مغولان در آمده بودند. این ماموران ناگزیر بودند مخارج بالای اردوهای مغولی و هزینههای گزاف لشکرکشی های ایلخانان را از راه درآمدهای مالیاتی تامین کنند.
اشتهای طبقه حاکمه مغول سیری ناپذیر بود و ماموران ایرانی حکومت ایلخانی برای پاسخ دادن به نیاز اربابان مغول خود شیوه ای ستمگرانه در اداره کشور پیشه کرده بودند.[۷]
از طرف دیگر ایران همزمان با تاسیس سلسله ایلخانی و وضعیت مذهبی بغرنجی پیدا کرده بود. گرچه در حکومت مغول کلیه ادیان از آزادی برخوردار بودند، اما بدون شک به واسطه اعتقادات و گرایشات مذهبی مغولان ادیانی چون بودیسم و مسیحیت در موقعیت ممتازی نسبت به اسلام برگزار گشته بودند.
به نظر میرسد که کیش هلاکو و بسیاری از سرکردگان مغول چیزی بیش از شمنیزم مغولان بوده است. عقاید بودایی و لامائیسم به شدت در اعتقادات مغولان رخنه کرده بود. در این دوران معابد بودایی بسیاری در ایران ساخته شد. گرچه بودیسم در این دوره عنوان مذهب رسمی ایران را پیدا نکرد، اما در هیچ زمانی به این اندازه در ایران توسعه نیافت.[۸]
علاوه بر این مسیحیان در دوره اول حکومت ایلخانان در ایران از اقبال فراوانی برخوردار شدند. آنان این دین و پیروان آن را در ایران تحت حمایت خود گرفتند. تردید نیست که بخش عمدهای از این حمایت با دلایل سیاسی صورت گرفته است، اما این نکته را نباید فراموش کرد که اکثر خواتین و زنان دربار مغول اعتقاد قلبی به کیش مسیحی داشتند. اهل حرم سلاطین ایلخانی در توسعه آیین مسیحیت در ایران نقش اصلی را به عهده گرفته بودند.[۹]
با این همه خبری مبنی بر روی گردانی ایرانیان از اسلام و گرایش به دیگر ادیان در منابع تاریخی این دوره مشاهده نمیشود. گویا ایلخانان هیچ تلاشی مبنی بر تغییر آیین ایرانیان از خود نشان نداده اند. تنها تفاوت این دوره با زمان قبل از حاکمیت مغولان در این بود که مسلمانان در موقعیت ممتازی نسبت به پیروان دیگر مذاهب قرار نداشتند. به ظاهر ایرانیان در دوره اول حکومت ایلخانان تحت سلطه بیگانگان بی رحم چپاولگر و کافر مغول دوران پر مشقتی را سپری کردهاند.
وضعیت ایران بعد از تاسیس سلسله ایلخانی
با این همه تاسیس سلسله ایلخانی دستاوردهای شایان توجهی برای ایران دربر داشت. مرزهای ایلخانان تقریبا منطبق بر حدود سنتی امپراتوری ایران در دوره باستان بود.[۱۰] در دوره اسلامی این اولین باری بود که حاکمیت سیاسی مستقل و یکپارچه ای در حدود به وجود میآمد. بدون شک ایران در عهد ایلخانان واحد سیاسی جداگانه محسوب می شد. بی سبب نیست که در منابع تاریخی ایران این دوران از هلاکو و جانشینان او به عنوان پادشاهان ایران زمین یاد شده است.[۱۱] از این به بعد ایران صرفاً یک تغییر جغرافیایی نبود، بلکه واحد سیاسی و فرهنگی یکپارچه و مستقلی قلمداد میشد. ایل خانان دستکم شرایط لازم برای تشکیل یک دولت ملی را در ایران ایجاد کرده بودند.[۱۲]
وضعیت دولت ایلخانی در ایران بعد از مرگ هلاکو تغییر چندانی نکرد. جانشینان او تقریباً گرفتاریها و دلمشغولیهای مشابهی داشتند. عملیات نظامی علیه اردوی زرین در قفقاز همچنان ادامه داشت. روابط با الوس در آسیای مرکزی نیز خصمانه باقی ماند و در نهایت ایلخانان از حملات مکرر خود برای فتح سوریه طرفی نبستند.
اباقا در سال ۶۱۳ هجری بر تخت هلاکو جلوس کرد. او خط مشی پدر را در عرصه سیاست داخلی و خارجی به شکلی افراطی ادامه داد. وی بیشتر از دیگران با اسلام بیگانه بود و برای پیروزی بر مصریان بسیار خوشبینانه روی کمک دول مسیحی غرب حساب میکرد. به همین جهت برخی از محققان تاریخ مغول دوره حکومت او را نکبت بار ترین زمان حیات فرهنگی ایرانیان قلمداد کرده اند.[۱۳] به هرحال اباقا برای چیرگی بر مشکلات داخلی و خارجی ایلخانان توفیقی به دست نیاورد، روی آوردن جانشینان اباقا به اسلام واضح ترین گواه شکست سیاست او در ایران است.
احمد تکودار – سومین ایلخان – نخستین فرد از ایلخانان است که رسماً سلام را پذیرفت. بدین جهت درگیری های خارجی ایلخانان به حد قابل ملاحظهای تخفیف یافت. ایلخانان برای اولین بار در ارتباط با مصر از راههای دیپلماتیک و آشتی طلبانه استفاده کردند.[۱۴]
علی رغم این ایلخانان مسلمان در داخل کشور با مشکلات زیادی روبرو بودند. مغولان که به شدت به سنن اجدادی خود وابستگی داشتند هنوز آمادگی پذیرش اسلام را پیدا نکرده بودند. از طرف دیگر ایرانیان در دولت جدید موقعیت برجسته ای به دست آورده بودند و این امر برای منافع سرکردگان طوایف مغول تهدیدی جدی به حساب میآمد. اصرار احمد مبنی بر ادامه سیاست هایش، جنگ داخلی را اجتناب ناپذیر کرد و احمد تکودار و متحدان ایرانی او در جدال با مغولان ناراضی شکست خوردند و لاجرم تاوان سنگینی را پرداخت کردند. بدین ترتیب اولین تلاش مسلمانان ایرانی برای استیلا بر سازمان دولتی ایلخانی و تغییر آیین مغولان ایران ناکام ماند.[۱۵]
ارغون – جانشین احمد – به شکل افراطی و خرافی به سنن و اعتقادات مغولی پایبندی داشت. با این حال وی به لزوم اصلاحات داخلی و جلوگیری از اقدامات مخرب طوایف مغول در ایران پی برده بود. در این زمان دولت ایلخانی از لحاظ اقتصادی وضعیت مخاطره آمیزی داشت. خزانه دولت تقریباً خالی بود. ارغون سعدالدوله یهودی را به وزارت برگزید.[۱۶] سعد الدوله کوشید امور مالیاتی دولت را تمشیت دهد و با زیاده خواهیها و تعرضات طوایف مغول و همچنین سوء استفادههای مأموران دیوانی مبارزه کند.
از طرف دیگر ارغون مناسبات سیاسی دولت ایلخانی را با کشورهای مسیحی غرب توسعه داد. تلاش او اگرچه برای ایجاد یک اتحاد نظامی با اروپاییان علیه مصر ثمری نداشت اما در زمینه روابط بازرگانی با غرب مسیحی موفقیتهای چشمگیری به دست آورد. در عهد او گروههایی از بازرگانان ژن و ونیز در ایران نمایندگی تجاری تاسیس کردند.[۱۷]
به رغم همه این تلاش ها، ارغون در داخل کشورش با مشکلات جدی روبرو بود. برنامه اصلاحات مالی و سیاست تمرکز طلبانه او با مخالفت جدی سران طوایف مغولی مواجه شد. اعتقادات خرافی و حمایت بی دریغ او از مذاهب ضد اسلامی – یهودیت، مسیحیت، بودیسم – رعایای مسلمان او را سخت آزرده خاطر کرده بود.
وقتی که او در آخرین سال زندگی اش در اثر بیماری لاعلاجی زمینگیر شد، آتش جنگ های داخلی در ایران شعله ور گردید. گروههای مختلف برای کسب قدرت به جان هم افتادند و حاکمان محلی تابع ایلخانان علیه حکومت دست به شورش زدند.[۱۸]
گیخاتو پس از مبارزه ای طولانی با دیگر مدعیان مغول، به تخت سلطنت ایلخانان جلوس کرد. وی وارث دولتی از هم پاشیده و خزانه های تهی شده بود. صدر الدین احمد خالدی وزیر مسلمان او برای حل مشکلات مالی حکومت ایلخانی به تقلید از دولت چین پول کاغذی جدیدی را به نام چاوو انتشار داد. اما مردم رغبتی به استفاده از چاوو از خود نشان ندادند. بر اثر اجبار دولت مبنی بر روابط چاوو کشور دچار شورشی همه گیر شد و حکومت ایلخانی تا سرحد پرتگاه سقوط پیش رفت. گیخاتو به وسیله کودتایی که از طرف سران برخی از قبایل مغول علیه او ترتیب داده شده بود، سرنگون شد. اما بایدو فرمانده کودتاچیان تنها شش ماه بعد در پیکار با غازان خان کشته شد.[۱۹]
وضعیت ایلخانان بعد از هلاکو
تا این تاریخ سی سال از مرگ هلاکو میگذشت. در این مدت ناکارآمدی سیاست و روش مغولان در مواجهه با مشکلاتی که دولت ایلخانی در ایران با آن روبرو بود آشکار گردید. اکنون نسل تازه ای از مغولان در ایران به بار آمده بودند. اینان طرفدار تغییر و تجدید نظر در سیاست و دولت ایلخانی بودند. نسل جدید به خوبی دریافته بود که بهترین راه تحکیم سلطنت ایلخانان در ایران پیوند با فرهنگ و اعتقادات ایرانی است. از این رو بیشتر سران مغول به تغییر آیین و پذیرش اسلام متمایل شده بودند.
امیر نوروز رهبر طایفه قدرتمند اویرات که مدت ها پیش از این اسلام آورده بود به غازان خان توصیه کرد که اگر میخواهد تخت پادشاهی پدران خود را به دست آورد، باید مسلمان شود. غازان خان در چهارم شعبان سال ۶۹۴ هجری هنگامی که قصد مصاف با بایدو از خراسان عازم آذربایجان بود در میانه راه در نزدیکی دماوند به دست یکی علمای برجسته به نام شیخ صدر الدین حموی به دین حقه محمدی مشرف شد و گرایش خود به اسلام را رسما اعلام کرده و نام《محمود》را بر خود نهاد. بسیاری از سرکردگان مغول نیز از او پیروی کردند. بعد از این غازان خان با حمایت قاطبه ایرانیان بر بایدو پیروز شد و در سال ۶۹۴ هجری بر تخت سلطنت ایران جلوس کرد.[۲۰]
با جلوس غازان خان بار دیگر اسلام دین رسمی ایران اعلام شد. کیش بودایی و دیگر اعتقادات مشرکانه که همراه مغولان به ایران نفوذ یافته بود، غیر قانونی شناخته شد. به پیروان و پیشوایان کیش بودایی دستور داده شد که آیین اسلام را بپذیرند و به این ترتیب مجسمه ها و بتکده های بودایی و مالایی در ایران به همان سرعتی که ساخته شده بودند ویران گردیدند.
اما حساب یهودیان و مسیحیان را از مشرکان جدا کردند. این ادیان غیر قانونی نبودند اما به پیروان آنها دستور داده شده که جامه ویژه ای بپوشند یا کمربند مخصوص ببندند تا از مسلمانان مشخص گردند.[۲۱] در ابتدا توده مسلمانان رفتار خشنی نسبت به یهودیان و مسیحیان پیشه کردند. در اکثر شهرهای ایران انقلاب عمومی علیه غیرمسلمانان برپا گردید. شمایلها و ظروف قربانگاه مسیحیان شکسته یل سوزانده شد. اسقف اعظم مسیحیان در تبریز در اثر حمله مسلمانان به شدت مضروب گردید.[۲۲]
در مراغه شورشی جدی بر پا شد که به تاراج کلیسای نسطوریان و کاخ مطران انجامید و چند روحانی عالیرتبه مسیحی در این شهر جان باختند.[۲۳] آزار و فشار علیه مسیحیان به حدی بالا گرفت که غازان خان ناگزیر گردید راساً برای اطفاء شورش مردمی دخالت کند و فرمان منع آزار مسیحیان و یهودیان صادر گردید. حتی غازان برای دلجویی از اتباع مسیحی و یهودی دستور داد به آنان دیه و غرامت پرداخت شود.[۲۴]
همزمان با قطع ارتباط ایلخانان و آیین شرک و بت پرستی، غازان خان رابطه سیاسی خود را با مرکز حکومت مغولان نیز قطع کرد. او در صدد بر نیامد از خان بالیغ برای فرمانروایی خود تایید بگیرد. از این به بعد دیگر نام هیچ خان بزرگ مغولی بر سکههای ایلخانان در ایران ضرب نگردید.[۲۵]
بدین ترتیب ایلخان روش مستقل و ویژهای در حکومت در ایران پیشه کردند. نخستین گام برای تبدیل حکومت ایلخانی به پادشاهی ملی ایران برداشته شد. راه جدیدی در حکومت ایلخانان در ایران گشوده شد که در آن طبقه حاکمه مغول سرانجام در توده مسلمانان فارسی زبان ایران مستحلیل می شدند.
با تکیه غازان به تخت حکومت برنامه اصلاحات در سازمان دولتی ایلخانی نیز آغاز شد. از میان نوشته های رشیدالدین فضل الله همدانی، که معمار واقعی این اصلاحات به حساب میآید. رئوس برنامه اصلاحی غازان بدین شهر دریافت میشود. تنظیم و اصلاح نرخ ها و روش های اخذ مالیات، تجدید سازمان شبکه یام (پست)، اصلاحات در ضرب سکه، تعیین و تثبیت اوزان و مقادیر، انطباق قوانین قضایی با شرع مقدس اسلام، ایجاد انگیزه برای کشت مجدد اراضی بایر شده.[۲۶]
بدون شک در نتیجه این اصلاحات، دستکم در کوتاهمدت، شرایط تا اندازه از بهبود یافته و درآمدهای دولت ایلخانی به اندازه قابل ملاحظهای افزایش یافت.
علی رغم اسلام آوری و تغییراتی که در شیوه مملکت داری رخ داد، سیاست خارجی ایلخانان تغییر قابل ملاحظه ای نکرد. درگیریهای نظامی بین ایلخانان و مصریان در زمان غازان همچنان ادامه یافت و از آن برای مقابله با دولت ممالیک مصر، دشمن دیرینه ایلخانان، همانند سابق دست اتحاد به سوی دول مسیحی غرب دراز کرد. وی به سوریه حمله کرد و حلب را فتح نمود. او به سلطان هیتوم دوم پادشاه مسیحی اطمینان داد که آماده است اماکن مقدس فلسطین را اشغال کند و اداره آن سرزمین ها را به مسیحیان واگذار نماید. اما غازان در آخرین لشکرکشی خود به شام در مرج الصفر نزدیک دمشق از سیف الدین قلاوون سلطان مصر به سختی شکست خورد.[۲۷] غازان تنها یک سال بعد از این شکست زیست. او به تقلید از پادشاهان مسلمان در زمان حیات خود مقبره باشکوهی در جانب غربی تبریز ساخت. بعد از مرگ وی را در این مقبره به خاک سپردند.[۲۸]
سیاستهای اصلاحی غازان توسط برادر و جانشین او – اولجایتو – ادامه یافت. بدون شک بیشترین فعالیت های عمرانی و شهرسازی مغولان در ایران در عهد الجایتو صورت گرفته است. در منابع تاریخی بنیان شهرهای زیادی را به او نسبت داده اند. برجسته اقدام او در این زمینه ساخت شهر سلطانیه است. الجاییو بعد از بنیان این شهر پایتخت ایلخانان را به آنجا انتقال داد.[۲۹]
گرچه در مبانی سیاست خارجی ایلخانان در عهد الجایتو تغییراتی روی داد اما کارگزاران حکومت ایلخانی به خوبی دریافته بودند که در مواجهه با مصریان نمی توانند روی کمک اروپاییان حساب باز کنند. از این رو روابط سیاسی ایلخانان و دول مسیحی غربی در این زمان به سردی گرایید.[۳۰] گرایش الجایتو به مذهب تشیع و رسمیت یافتن این مذهب در ایران برجستهترین سیمای دوره حکومت الجایتو می باشد.[۳۱]
بدون شک تحولات مذهبی ایران در دوره ایلخانان به نفع توسعه و گسترش مذهب تشیع در ایران تمام شده است. گرچه شیعیان تحت حاکمیت ایلخانان از مزایای ویژه نسبت به سایر مسلمانان بهرهمند نشدند. اما موانعی که در دورههای پیشین بر سر نشر و تبلیغ این مذهب در ایران وجود داشت، برداشته شد. رابطه بین ایلخانان و شیعیان بر مبنای حسن ظن دوجانبه برقرار بود شخصیت های برجسته شیعی از همکاری با دولت مغول امتناع میکردند و سلاطین مسلمان مغول نسبت به اماکن مقدسه و بقاع متبرکه شیعیان احترام قائل بودند و برای آبادانی مزارات امامان شیعه در ایران و عراق اقدامات عمرانی جدی به عمل آوردند.[۳۲]
با اینکه غازان خان رسماً مذهب تسنن داشت، اما سکه هایی از وی بدست آمده است که دارای عبارات شیعیانه است.[۳۳] علاوه بر این در منابع، گزارشهای صریحی مبنی بر علاقه و گرایش غازان به تشیع وجود دارد.[۳۴] نفوذ تشیع در دولت ایلخانان در زمان الجایتو به بالاترین حد ممکن رسید. الجایتو به مذهب تشیع در آمد و این مذهب را در سراسر ایران رسمیت بخشید. با این حال بیشتر مسلمانان ایران در این دوره سنی مذهب بودند. مردم شهرهای بزرگ ایران مثل تبریز، اصفهان، شیراز و قزوین فرمان سلطان مبنی بر رسمیت یافتن تشیع را نپذیرفتند. عاقبت سلطان در برابر موج اعتراض عمومی فرمان خود را پس گرفت.[۳۵]
گرچه کوشش الجایتو برای رسمیت بخشیدن به تشیع در ایران ناموفق ماند، اما قاطبه مردم ایران از دشمنی با شیعیان دست کشیدند. اختلافات میان شیعه و سنی تا حد زیادی تخفیف یافت. علاوه بر این در این دوره شاهد پیداییش تمایلات شیعی در میان متصوفه و گرایش به تشیع میانهرو در محافل سنی هستیم. بدون شک در حملات مذهبی دوره ایلخانی سرآغاز جریانی بود که به رسمیت یافتن تشیع در ایران و تغییر آیین ایرانیان در دوره صفوی منجر شد. بی جهت نیست دوره ایلخانان را در دوره گذار آرام و تدریجی ایران از تسنن به تشیع دانستهاند.[۳۶]
الجایتو در سال ۷۱۶ هجری درگذشت و پسر جوانش – ابوسعید – تقریباً بدون کشمش های معمول نظامی جانشین او شد. سلطان جدید کمترین شباهتی به یک فرمانروای مغول نداشت و خوشگذرانی در میان زنان حرمسرا رل به زندگی در بین لشکریان ترجیح میداد. منابع اسلامی بیشتر از روی تملق به او لقب بهادرخان داده اند. در دوره حکومت ابوسعید منازعات خارجی دولت ایلخانی به حداقل ممکن تخفیف یافت.
عاقبت همسایگان سرسخت دولت ایلخانی ناگزیر به پذیرش رسمیت این دولت در ایران شده بودند. ابو سعید نخستین ایلخانی بود که با مملوکان مصر به مذاکرات صلح پرداخت. مقبولیت ایلخانان به عنوان یک دودمان مسلمان تا حدی توسعه یافت که حتی نام ابوسعید را در خطبههای حجاز می میآوردند و تمامی مسلمانان جهان در موسم حج به جان او و پایداری دولتش دعا می کردند.[۳۷]
علی رغم ظاهر آرام و با ثبات کشور، حکومت ایلخانی از درون درحال فروپاشی بود. گروههای مختلف رقیب علیه یکدیگر دسیسه چینی و توطئه می کردند. تحریکات مختلف درون حکومت به حدی بالا گرفت که حتی برجستهترین و پر نفوذترین شخصیت دولت یعنی رشیدالدین فضل الله همدانی در امان نماند. او جان خود را بر اثر توطئه شوم از دست داد. در این میان سلطان هوس باز در حد اعلای بی تصمیمی قرار داشت.[۳۸] او علیرغم اینکه زنان متعددی داشت اما از خود فرزندی به جای نگذاشت.
بعد از مرگ ابوسعید هیچ نامزد قابل قبول و حاضر و آماده ای از خاندان هلاکو وجود نداشت که بر تخت حکومت ایلخانان در ایران جلوس کند. مدعیان مختلف تاج و تخت که توسط گروههای رقیب در دولت حمایت میشدند به جان یکدیگر افتادند. در چنین شرایطی سقوط حکومت دودمان هلاکو در ایران اجتناب ناپذیر بود. گرچه به ظاهر حکومت ایلخانان تا دو دهه بعد از مرگ ابوسعید همچنان در ایران باقی بود، اما ایلخانان آخری، تعدادی از خانهای سپنجی بودند که همچون مهره های شطرنج توسط امرای نظامی جابجا میشدند. بسیاری از آنها در گمنامی و آوارگی جان سپردند.
سلسله ایلخانان بر ایران | ۷۵۴-۶۵۴ هـ . ق |
نام فرمانروا
هلاکو پسر تولای اباقا پسر هلاکو احمد تکودار پسر هلاکو ارغون پسر اباقا گیخاتو پسر اباقا بایدو نوه هولاکو محمد غازان اول پسر ارغون محمد خدابنده الجایتو پسر ارغون ابوسعید بهادرخان پسر الجایتو ارپاگون از اعقاب اریق بوقا موسی نوه بایدو محمد از اعقاب هلاکو جهان تیمور ساتی بیگ سلیمان انوشیروان غازان سوم |
تاریخ جلوس به هجری قمری
۶۵۴ ۶۶۳ ۶۸۱ ۶۸۳ ۶۹۰ ۶۹۴ ۶۹۴ ۷۰۳ ۷۱۶ ۷۳۶ ۷۳۶ ۷۳۷ ۷۳۹ ۷۳۹ ۷۴۰ ۷۴۴ نامعلوم |
دوران بعد از نابودی ایلخانان
پایان کار ایلخانان در ایران آغاز دوره جدیدی از مجادلات سیاسی و آشفتگی های نظامی در سرزمینهای اسلامی شرق است. فترت سیاسی این بخش از دنیای اسلام بیش از ۱۵۰ سال ادامه داشت و در طول این مدت جهان شرق اسلامی به قطعات سیاسی متعددی تقسیم گردید. گروه ها و نیروهای قبیلهای، نظامی، مذهبی، محلی و دودمانی که برای کسب قدرت مبارزه می کردند صحنه گردانان اصلی عرصه سیاست این دوره و عاملان بروز و تداوم چنین وضعیتی بودند.
این گروهها را به لحاظ منشا و ماهیت قدرت سیاسی و پایگاه اجتماعی می توان به سه دسته تقسیم کرد:
۱- قبایل و عشایر غیر ایرانی شامل مغولان، ترکان و ترکمانان، شاهزادگان و بقایای دودمان چنگیزخان که احیای قدرت مرکزی و امپراتوری یکپارچه مغولان را در سر می پروراندند جزء این دسته محسوب میشوند.
۲- سلسله های محلی و دودمان های اشرافی که از دوره ایلخانان و حتی پیش از آن در نواحی مختلف کشور حکومت و فرمانروایی داشتند. این سلسله ها بعد از زوال ایلخانان نه تنها در نواحی تحت تسلط خود اعلام استقلال کردند بلکه در صدد بسط متصرفات و توسعه قدرت به سایر نواحی کشور برآمدند.
۳- گروه های مذهبی – مردمی شامل طرایق مختلف صوفیانه، فرقههای مذهبی عموماً با تمایلات شیعیانه و افراطی.[۱]
ستیز و رویارویی نظامی برای تصاحب قدرت یا درون گروههای یک دسته و یا بین گروههای دستههای مختلف روی میداد و از هیچ قاعده ثابت و مشخصی تبعیت نمی کرد. اتحادهای نظامی و جناح بندی های سیاسی، زودگذر و موقتی بود و برای هیچ یک از گروههای مدعی نتیجه قطعی در بر نداشت. اگرچه برخی از گروه ها توانستند یک چندی در منطقه زیر نفوذ خود به ثبات سیاسی و اقتصادی دست یابند اما هیچ کدام از آنان موفقیت دائمی به دست نیاورد.
گرچه در اثر تهاجم طوایف جغتایی به رهبری تیمور مجدداً وحدت مملکت ایران تحقق یافت، اما این وحدت اساس قابل اتکایی نداشت و تحمیل زودگذری از بیرون محسوب می شد. گروههای مدعی قدرت نه تنها از بین نرفتند، بلکه با وجود عناصر قبیلهای جدید، مدعیانی به جمع رقبای پیشین افزوده شد. وضعیت سیاسی ایران بعد از مرگ تیمور به مراتب پیچیده تر از قبل گردید. در فاصله بین سقوط ایلخانان تا تشکیل دولت صفوی یک حکومت مرکزی با عمر طولانی در ایران تاسیس نشده و هیچ گاه وحدت کشور به دست نیامد. در نواحی مختلف کشور سلسله های متفاوتی حکومت میکردند.
اکثر این سلسله ها در حد بسیار محدودی آن هم در شهرها و حومه بلافصل آنها اعمال قدرت میکردند. تجزیه قدرت در ایران این دوره به حدی است که حتی ارائه فهرستی از تمامی سلسله های حکومتگر به سادگی امکان پذیر نیست. تاریخ تاسیس و انقراض بسیاری از این سلسله ها دقیقاً مشخص نیست. اسامی تمامی فرمانروایان و توالی تاریخی به قدرت رسیدن هر یک را دقیقاً نمی توان معین کرد. زمان تاسیس برخی از آنها به قبل از حمله مغولان برمی گردد و برخی از آن ها حتی تا مدتها بعد از تاسیس سلسله صفوی به حیات خود ادامه داده اند.
[۱] .رویمر، ایران در راه عصر جدید، دص ۳۱.
[۱] . همدانی، رشیدالدین فضل الله جامع التواریخ، تصحیح محمد روشن، نشر البرز، ۱۳۷۵، ج ۲، ص ۱۰۴۷،
[۲] . این حدود در منابع تاریخی این دوره بارها مورد تاکید قرار گرفته است. ر. ک. رشیدالدین فضل الله همدانی، جامع تواریخ، ج ۲، ص ۱۴۰۷. رشید فضل الله همدانی، مکاتبات رشیدی، ص ۱۷، کاشانی، ابوالقاسم، تاریخ الجایتو، ص ۲۳۲، حمدالله مستوفی تاریخ گزیده، ص ۵۸۰.
[۳] . بیانی، شیرین، دین دولت در ایران، عصر مغول، ج ۳، ص ۸۰۶.
[۴] . عصام، محمد، شباور، دولت ممالیک، ص ۴۰ – ۲۶.
[۵] . بیانی، شیرین، دین و دولت، ج ۳، ص ۸۲۳ .
[۶] . اشپولر، تاریخ مغول در ایران، ص ۲۲۸ – ۲۱۰.
[۷] . پطروشفسکی، کشاورزی و مناسبات ارضی، ج ۱، ص ۹۰ – ۷۷.
[۸] . رک، بیانی، شیرین، دین و دولت، ج ۲، ص ۳۷۷ – ۳۷۴.
[۹] . همان، ج ۲، ص ۳۷۷ و بعد.
[۱۰] . برای آگاهی از حدود ایران در عهد ایلخانان و انطباق با مرزهای ایران در پیش از اسلام، ر. ک، حمدالله مستوفی، نزهه القلوب، ص ۲۲ – ۱۸.
[۱۱] . ر.ک، کاشانی، تاریخ الجایتو، ص ۳، حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، ص ۵۸۰، رشیدالدین فضل الله همدانی، جامع التواریخ، ج ۲، ص ۱۰۷۱.
[۱۲] . تیموری، ابراهیم، امپراتوری چنگیزخان مغول و جانشینان او، ص هفده (مقدمه).
[۱۳] . بیانی، شیرین، تاریخ مغولان و ایلخانان، سمت.
[۱۴] . برای آگاهی روابط دیپلماتیک میان ایران و مصر در عهد احمد تکودار ر.ک، شیرین، بیانی، دین و دولت، جلد ۳، ص ۹۴۶ و بعد و برای ملاحظه متن نامه های رد و بدل شده ر. ک، ابن عبری، مختصر الدول، ص ۳۸۴ و بعد.
[۱۵] . همان، جلد ۳، ص ۴۱۷ و بعد.
[۱۶] . برای آگاهی از احوال سعدالدوله، ر. ک، خواندمیر، دستور الوزرا، ص ۲۹۵.
[۱۷] . اشپولر، ص ۲۲۴ – ۲۲۳.
[۱۸] . ر. ک، خواندمیر، حبیب السیر، ج ۳، ص ۲۸۱ و بعد.
[۱۹] . بویل و دیگران، تاریخ ایران کمبریج، ص ۳۵۶ – ۳۵۵
[۲۰] . ر.ک. بناکتی، تاریخ بناکتی، ص ۴۵۴، رشید الدین فضل الله همدانی، جامع التواریخ، ص ۹۵۳.
[۲۱] . ابن فوطی، الحوادث الجامعه، ص ۲۲۹.
[۲۲] . همدانی، رشید الدین فضل الله، جامع التواریخ، جلد ۲، ص ۹۵۳.
[۲۳] . گروسه، رنه، امپراطوری صحرانوردان، ص ۶۲۰.
[۲۴] . اشپولر، ص ۲۲۶ – ۲۲۵.
[۲۵] . برای مشاهده چند نمونه از سکه های ایلخانی ر. ک، ترابی طباطبایی، رسم الخط ایغور و سیری در سکه شناسی، نشریه ۶ موزه آذربایجان، آبان ۱۳۵۱.
[۲۶] . مورگان، مغولها، ص ۲۰۳، برای اصلاحات غازان، ر.ک، رجب زاده، هاشم، آیین کشورداری، در عهد رشیدالدین فضل الله همدانی.
[۲۷] . ساندرز، تاریخ فتوحات مغول، ص ۱۳۶
[۲۸] . ر.ک، ویلبر، معماری اسلامی ایران، ص ۱۳۶.
[۲۹] . برای آگاهی از شهرهای ساخته شده، ر. ک، اصفهانیان، خزائلی، شهرهای تازه بنیاد در عصر ایلخانان، نامه انجمن، شماره ۶، پاییز ۱۳۸۱.
[۳۰] . بیانی، شیرین، دین و دولت، جلد ۲، ص ۴۸۹.
[۳۱] . کاشانی، تاریخ الجایتو، ص ۹۹ و ۶۰ – ۵۸، حافظ ابرو، ذیل جامع التواریخ، ص ۱۰۱..
[۳۲] . شبانکاره ای، مجمع الأنساب، ص ۲۸۹ – ۲۸۸، رشیدالدین فضل الله همدانی، مکاتبات رشیدی، ص ۲۴۶، رشیدالدین فضل الله همدانی، جامع التواریخ، جلد ۲، ص ۱۳۷۲ – ۱۳۷۰، بیانی، تیسفون و بغداد، ص ۲۶۷.
[۳۳] . بیانی،، شیرین، دین و دولت، جلد ۲، ص ۵۹۷.
[۳۴] . معین الدین نطنزی، منتخب التواریخ، ص ۹۹، کاشانی، ص ۹۵ – ۹۰.
[۳۵] . ابن بطوطه، جلد ۱، ص ۱۹۸ – ۱۹۶، بیانی، شیرین، جلد ۲، ص ۶۰۸.
[۳۶] . بویل و دیگران، تاریخ ایران کمبریج، جلد ۵، پیشین، ص ۵۲۰ .
[۳۷] . ابن بطوطه، جلد ۱، ص ۲۰۴.
[۳۸] . حافظ ابرو، ذیل جامع التواریخ، ص ۱۲۹ تا ۱۲۶.
منبع:
- تاریخ جهان اسلام از قرن هفتم تا دهم هجری ، علیرضا خزائلی، انتشارات دانشگاه پیام نور
- تهیه الکترونیکی: سایت تاریخ ما، اِنی کاظمی