روایت یک خارجی از بازار تهران در دوره ناصرالدین شاه

«کارلا سرنا» بانوی جهانگرد ایتالیایی در سفرنامه‌‌اش از نقش مهم بازار در زندگی ایرانی توصیفی جالب ارائه داده است؛ بازار «مجلس» است و «بورس» است و محل کسب است و جایی برای اخبار و جنجال و گپ‌زدن و طنز و شایعه و خوشگذرانی.

«کارلا سرنا» در سال ۱۲۵۶ شمسی به ایران آمد و سفرنامه‌ای نوشت که «آدم‌ها و آیین‌ها در ایران» نام دارد. وی در کتابش توصیف مفصلی از زندگی و خلقیات ایرانیان و مسائل اجتماعی ایران ارائه داده است و از بازار تهران در عهد ناصری نیز روایتی بسیار جالب و شنیدنی دارد. این جهانگرد ایتالیایی درباره رفتارهای روزمره در بازار و کارکردهای اجتماعی بازار تهران نوشته است: «مانند تمامی شهرهای آسیایی، بازار مرکز جنب‌وجوش است. مردم در آنجا از اولین ساعات طلوع آفتاب تا دم غروب به‌طور مداوم در حال حرکت و فعالیت هستند. رفت و آمد پیاده‌ها و سواره‌هایی را می‌بینی که از میان قطار شترها و قاطرهایی که برای خالی‌کردن بار کالاهای خود راهی کاروانسراها هستند، به‌زحمت برای خود راهی باز می‌کنند.بازار محل ملاقات و قرارهای عمومی است.

آنجا مردم همچنان‌که درباره مسائل و منافع شخصی و تجاری خود بحث و گفتگو می‌کنند درباره مسائل عمومی و امور دولتی نیز به شور و تبادل نظر می‌پردازند. به‌طورخلاصه باید گفت که بازار جای بورس و مجلس را یکجا گرفته است. باز هم تعریف بازار کامل نیست. اخبار، شایعات، تهمت‌زدن‌ها، نشر اکاذیب، جنجال‌ها، بدگویی‌ها و افشاگری‌ها همه از بازار سرچشمه می‌گیرد و در بازار دهان به دهان می‌گردد و مطابق معمول دست آخر، یک کلاغ و چهل کلاغ می‌شود. تکرار داستان‌ها و طنزهای بامزه و ساختن و رواج‌دادن نکته‌های ظریف و حتی زمزمه تصنیف‌های جدید نیز جز در بازار، در جای دیگر معمول نیست. در آنجا قصه‌ها و افسانه‌های گوناگون، مردم ساده را سخت سرگرم می‌کند.

هیچ جای دیگر پرجمعیت‌تر از بازار نیست. همچنین هیچ جای دیگری چون بازار محل تجمع و اختلاط تمامی طبقات مردم نیست…

دکان‌های موجود در بازار، اتاقک‌های چهارگوشی است که در داخل آنها بازرگانان تمام روز روی گوشه فرشی می‌نشینند و کارگران و پادوها آنچنان سرگرم کار خویشند که اصلا به عابرانی که از مقابل آنان دائما به سویی می‌روند کمترین توجهی نمی‌کنند…

به‌نسبت مغازه‌داران که از سر صبح تا دم غروب تنها کارشان چانه‌زدن با مشتریان است و از جای خود تکان نمی‌خورند کارگران زندگی فعال‌تری دارند.

اقامت در این حجره‌های عاری از هوا و آفتاب نباید برای سلامت مزاج سودمند باشد. در زمستان‌ها آنجا را با منقل گرم می‌کنند. اگر فضای دکان گنجایش داشته باشد منقل را زیر میز کوتاه و چهارگوشی که رویش لحاف انداخته‌اند، می‌گذارند و به آن کرسی می‌گویند. آن‌وقت همه زیر کرسی نشسته پاها را دراز می‌کنند…

سقف گنبدی بازار روزنه‌هایی دارد که از آن شعاع آفتاب و هوای تازه بیرون به داخل نفوذ می‌کند و از سنگینی هوا می‌کاهد. شب‌ها شبگردها از بازار مراقبت می‌کنند. دزد خیلی کم در آن حول‌وحوش دیده می‌شود…

نحوه غذاخوردن کارگران و مغازه‌داران هم دیدنی است؛ کبابی‌ها، چلوکبابی‌ها، میوه‌فروشان و قهوه‌چی‌ها هر یک محصول خود را به محل کار آنان می‌آورند و علاوه بر آن مشتریان را از لذت شنیدن سخنان شیرینی نیز برخوردار می‌کنند، چون ایرانی، عاشق اختلاط و گپ‌زدن است.

سلمانی‌ها هم آنچه را که برای تمیزکردن گوش، کوتاه‌کردن موی سر و اصلاح ریش لازم دارند درجعبه‌ای با خود حمل می‌کنند و از حجره‌ای به حجره دیگر سر می‌زنند و در همان محلِ کارِ مشتری اصلاح می‌کنند…

 

با آغاز شب، دکان‌های بازار و کاروانسراها بسته می‌شوند، کاری که وقت زیادی نمی‌گیرد، چون لازم نیست چیزی را جابجا کنند. تنها چند قطعه تخته، مقابل دکان‌ها می‌گذارند و به سوی خانه راه می‌افتند. اهل بازار بدون آنکه کارشان واقعا جدی به نظر برسد همه خوش‌برخورد، خنده‌رو، پرتحرک و پُرجنب‌و‌جوش هستند. از حق نباید گذشت که من کوچکترین شرارتی از آنان ندیدم».

منبع فارس

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ