جیران خاتون زن محبوب ناصرالدین
ناصرالدینشاه یکی از عجیبترین شاهان تاریخ ایران و بیاغراق جهان است! او در پنجاه سال پادشاهیاش مجموعهای از عجیبترین رفتارهای حکومتی و شخصی داشت که تأثیراتش تاکنون ادامه دارد. زندگی خصوصی ناصرالدینشاه و حرمسرای او بهعنوان یکی از مشهورترین حرمسراهای تاریخ نامبرده میشود اما نام او تنها با نام یک زن عجین شده است: جیران! این عجین شدن زمانی عجیبتر میشود که بدانیم او در طول زندگیاش یکی از معروفترین و اسرارآمیزترین حرمسراهای تاریخ را داشت و تا زمان ترورش به دست میرزا رضای کرمانی و به اعتبار سخن عینالدوله، ۱۱۲ زن عقدی و صیغهای داشت. این روزها و همزمان با پخش سریال جیران آخرین ساخته حسن فتحی از شبکه نمایش خانگی، بار دیگر نام شاه شهید و سرگذشت سوگلی حرمسرایش یعنی جیران موردتوجه بسیاری از ایرانیان قرارگرفته است.
در ادامه نگاهی داریم به زندگی جیران با نام اصلی خدیجه خانم تجریشی، سوگلی حرمسرای ناصرالدینشاه.
جیران و اسرار حرمسرای ناصری
جیران کیست؟
جیران که به ترکی به معنای غزال است، لقبی است که ناصرالدینشاه به زن محبوب خود یعنی خدیجه خانم تجریشی داد. خدیجه خانم تجریشی که به نام فروغالسلطنه نیز معروف بود، دختر باغبانی به نام محمدعلی بود. خانواده او از اهالی تجریش و قریه کوهسار بودند. جایی که در آن زمان خوش آبوهواییاش زبانزد خاص و عام بود. او بااینکه در خانوادهای کاملاً معمولی و روستایی بزرگ شده بود، روحیهای جسور، کنجکاو و بلندپرواز داشت. از ویژگیهای شخصیتی ذکر شده درباره جیران میتوان به علاقه بیحدوحصر او به سوارکاری اشاره کرد. در آن سالها که عمده زنها به کارهای خانه مشغول بودند و سوارکاری و شکار برای دختران چندان رواج نداشت، خدیجه تجریشی مدام به اسبسواری میرفت و نقل است که لباس و چکمه مردانه میپوشید و روبندهاش را به گرد سر میپیچید و بسیار چالاک اسبسواری میکرد و به شکار میپرداخت.
تصویر واقعی جیران
همین شیفتگی جیران به شکار و رفتار ِ خارج از عرف زمانهاش یکی از دلایل دلبستگی ناصرالدینشاه به او بود و البته به اینها باید زیباییاش را نیز اضافه کرد که در همان لحظه نخست دلِ شاه شهید را برد و به خاطر درشتی و زیبایی چشمانش، شاه به او لقب جیران داد. درباره نحوه آشنایی ناصرالدینشاه با جیران و اولین دیدار عاشقانه آنها چند نقلقول تاریخی وجود دارد که نگاهی به آنها میاندازیم.
اولین دیدار ناصرالدینشاه و جیران
در کتاب اعلمالسطلنه (تقی دانشور) نحوه ملاقات ناصرالدینشاه با جیران به این صورت ذکر شده است:
«شاه روزی در اطراف شمیران و تجریش سواره به شکار بلدرچین رفته بود. غفلتاً چند بلدرچین روی درخت توتی پریدند و شاه برای زدن آنها زیر درخت توت رفت. دختری دهاتی بالای درخت رفته و مشغول خوردن توت بود. دخترک اعتنایی به شاه نکرد. ولی شاه فریفته جمال دختر دهاتی شد و بر سبیل مزاح خطاب به وی گفت: دختر! زن من میشی؟ دخترک شانههایش را بالا انداخت و بدون آنکه بداند طرف صحبتش شاه مملکت است، گفت: تو که داخل آدم نیستی. من زن شاه میشم! و بعد با لفظ برو گم شو! مکالمه را تمام شده حساب کرده بود. اما وقتی ملازمان شاه ترسان و لرزان او را شیرفهم کردند که این مرد با این لباس و این خدم و حشم شاه مملکت است، جیران از درخت پایین پرید و با رفتاری مؤدب و شرمسار، عذرخواهی کرده بود. شاه جوان که از همان ابتدا شیفته سکنات و وجنات او شده بود، او را به ارگ سلطنتی دعوت کرد و از او خواست تا با شاه ازدواج کند.»
همچنین روایت دیگری توسط عباس امانت درباره این دیدار ذکر شده که به این شرح است:
جیران ابتدا به جهت فراگرفتن رقص و آواز به حرمسرای شاهی آورده شد و نخستینبار ناصرالدینشاه او را اندکی پس از قتل امیرکبیر در جمع ملازمان مهدعلیا دید و همانجا به او دل بست. در روایت دیگری هم مونس الدوله که ندیمه و کنیز انیس الدوله (همسر و سوگلی ناصرالدینشاه بعد از جیران) اولین دیدار ناصرالدینشاه و جیران را اینگونه شرح میدهد: شاه که در حین تفرج، زیر درخت توتی به جمعی از دختران که جیران نیز میان آنها بود برخورده بود، فریفته چشمان درشت و سیاه او شد و ملازمان خود را فرستاد تا از نام و نشانش سؤال کنند و پدرش را بیابند. ناصرالدینشاه آنقدر آنجا منتظر ایستاد تا خواجهها و پیشخدمتها آمدند و خبر آوردند که اسم او خدیجه است و اسم پدرش هم «میرزا محمدعلی». دیگر کار تمام بود و به حکم قبله عالم، جیران را از درخت پائین آوردند و پیش خانمهای اندرون بردند. رختش را عوض کردند، حمامش بردند و ملاباشی او را نودونه سال برای ناصرالدینشاه صیغه کرد. اما حسین لعل در کتاب «قبله عالم» این دیدار را کاملاً متفاوت از دیگران نقل میکند، او نوشته است که ناصرالدینشاه در دوران پیریاش با جیران دیدار کرده و سوار بر کالسکهای بهطرف صاحبقرانیه در حرکت بوده که ناگهان صدای آواز دلنشینی میشنود؛ از کالسکه پیاده شده و به دنبال صدا میگردد تا اینکه به دیوار باغی میرسد و نهایتاً صاحب صدا (جیران) را مییابد و همانجا یک دل نه، صد دل عاشق جیران میشود؛ جیران هم مدهوش زرقوبرق و لباس پرطمطراق شاه شده بهسرعت همسری او را میپذیرد. هر کدام از این روایتها که آغاز آشنایی جیران و ناصرالدینشاه باشد آغازی برای یک زندگی پر و پیچ خم برای یک زن و تأثیرگذاری او بر دربار قاجار و تاریخ است.
جیران پس از ورود به دربار قاجار
خدیجه تجریشی احتمالاً در سال ۱۲۳۰ وارد دربار ناصرالدینشاه شد و با توجه به اینکه شاه پیش از او ۴ زن عقدی داشت، امکان عقد دائم وجود نداشت و او بهعنوان یکی از زنان صیغهای وارد حرمسرا شد، از همان بدو ورود و به خاطر توجه بسیار ناصرالدینشاه به او مورد غضب و بیمهری برخی از زنان ناصرالدین میرزا واقع شد و از سوی دیگر مهدعلیا – مادر ناصرالدینشاه – نیز او را دوست نداشت و معتقد بود او پسرش را جادو و جمبل کرده است! اما علاقه و عشق شاه به جیران سبب شد او به عقد نکاح دائمی شاه دربیاید! همانطور که گفتیم پیش از جیران، شاه ۴ زن عقدی داشت که همگی از تبار قاجار بودند و به همین دلیل فرزندانشان امکان ولیعهدی داشتند، اما ناصرالدینشاه تصمیم گرفت از عقد دائم خود با ستاره خانم – زن چهارم عقدیاش – صرفنظر کند و عقد دائم او را تبدیل به متعه کرد که بتواند جیران را به جای او به عقد نکاح دائمی دربیارود. باید در نظر داشت زنِ عقدی شاه بودن آن هم در حرمسرایی که به قولی ۱۱۲ زن برای شاه در آن بود، امر بسیار مهمی محسوب میشد و همین حرکت شاه باعث شد جیران جایگاه بالاتری در حرمسرا پیدا کند. از نظر درباریان و بهخصوص زنانِ حرمسرا که بیشتر آنها رگ و ریشههای پادشاهی و مناسب دولتی داشتند، حضور یک دختر «دهاتی» – به قول آنها- بهعنوان سوگلی شاه پذیرفتنی نبود. از سوی دیگر نحوه رفتار و اقدامات جیران در سالهای بعد از ورود به حرمسرا باعث شد کینههای بیشتری علیه او شکل بگیرد. از جیران بهعنوان پرنفوذترین زنِ عهد ناصری نیز نام میبرند، او زنی کنجکاو، جسور و پرجنبوجوش و جوش بود و بهواسطه تفاوت طبقاتیاش با زنان قدرتمند حرمسرا معمولاً خود را در موقعیتهای سخت دخالت میداد و سعی میکرد تواناییهایش را بیشازپیش به رخ شاه بکشد تا بتواند نفوذ بیشتری در دربار داشته باشد. او با اینکه چهار فرزند به دنیا آورد اما نتوانست هیچکدام را بهعنوان جانشین شاه و در کسوت ولیعهدی او بگذارد، چون از بخت بدش هر چهار فرزندش خیلی زود فوت کردند و عمر هیچکدام کفاف نداد تا جانشین پدر باشد. بااینکه هیچکدام از فرزندان جیران عمر طولانی برای ولیعهدی نداشتند اما او هیچگاه برای به قدرت رسیدن فرزندانش از پای ننشست و فرزندش امیرنظام را با نقشهای مفصل به ولیعهدی هرچند کوتاهمدت رساند.
ماجرای ولیعهدی امیرنظام چه بود؟
محمدقاسم که فرزند دوم جیران بود در پنجسالگی از سوی پادشاه به لقب امیرنظام و فرماندهی کل قشون ایران منصوب شد! در آن زمان ناصرالدینشاه ولیعهدی به نام سلطان معینالدین داشت که فرزند خجسته خانم تاج الدوله دختر شاهزاده سیفالله میرزا بود. فوت این پسر در مهرماه ۱۲۳۵ عرصه را برای ولیعهدی زودتر امیرنظام آماده کرد. اما با توجه به اینکه جیران نسبی غیر قاجاری داشت و در آن زمان هنوز به عقد دائم شاه در نیامده بود، امکان اعلام ولیعهدی امیرنظام وجود نداشت، به همین دلیل جیران با تحتفشار قراردادن میرزا آقاخان نوری (صدراعظم ناصرالدینشاه) و همدستی با مستوفی الممالک و عزیز خان مکری، فهرستی از جرائم میرزا آقاخان تنظیم کرده و شخصاً آن را به شاه تحویل داد. البته در اینجا جیران از هوش خود استفاده کرده و تنها بخشی از جرائم را به نزد شاه برد تا میرزا آقا خان مجاب شود موافقت شاه را برای ولیعهدی امیرنظام بگیرد. میرزا آقا خان هم برای افشا نشدن هر چه بیشتر فساد و جرائمش نزد شاه تمام توان خود را به کار گرفت و با دولتهای روسیه و بریتانیا سر این موضوع مذاکراتی کرد، همچنین پزشک دربار یاکوب پولاک را راضی کرد تائید کند که مظفرالدین میرزا به دلیل ضعف عقلی و جسمی شایستگی به سلطنت رسیدن پس از ناصرالدینشاه را ندارد (مظفرالدین میرزا به خاصر نسب قاجاری و عقدی بودن مادرش گزینه بعدی ولیعهدی بود). قدم بعدی جیران برای ولیعهدی پسرش تهیه تباری جعلی بود که او را به ایلخانان مغول و شاهان ساسانی نسبت میداد. همه این موارد بهعلاوه عقد دائم جیران توسط شاه زمینه کامل ولیعهدی برای امیرنظام را فراهم ساخت. باید متذکر شوم این رویدادها در حالی اتفاق میافتاد که مهدعلیا بههیچوجه از هیچکدام آنها راضی نبود و تنفر عمیق از جیران در دل او ریشه دواند. سرانجام در شهریور ۱۲۲۶امیرنظام بهصورت رسمی بهعنوان ولیعهد ناصرالدینشاه، سلطان صاحبقران، اعلام شد. چیزی نگذشت که امیرنظام بیمار شد و برخی از اقوال بر این است که نوری ولیعهد را مسموم کرده بود. عمر ولیعهدی امیرنظام فقط یک هفته دوام داشت و مرگ او صدمه بسیاری به روح و روان جیران و البته شاه زد. شایعات بسیاری در خصوص مرگ امیرنظام و دخالت میرزا آقاخان نوری بر سر زبانها بود که همین شایعات باعث شد مخالفت جیران با نوری بار دیگر آغاز شود و زمانی که او در سال ۱۲۳۷ از صدارتش عزل شد به درخواست جیران تمام بستگانش اعم از بچهها،عموها و بردار و برادرزادههایش نیز از دربار رانده شدند.
مرگ جیران
جیران پس از فوت امیرنظام دچار افسردگی بسیاری شد او که هر چهار فرزندش یعنی سلطان محمد میرزا، محمدقاسم میرزا، رکنالدین میرزا و خورشید کلاه خانم را از دست داده بود دیگر امیدی به آوردن فرزند دیگر نداشت و از سوی دیگر مدام تحتفشار و کینه مهدعلیا بود. او خیلی زود و در سال ۱۲۳۸ و تنها یک سال پس از مرگ امیرنظام جان باخت. در خصوص بیماری جیران گمانهزنیهایی نیز وجود دارد ازجمله اینکه او دچار بیماری سل بود و تا لحظه آخر پادشاه از کنار تخت بیماریاش تکان نخورد. بیاغراق میتوان ادعا کرد مرگ جیران تراژیکترین اتفاق زندگی ناصرالدینشاه بود. او با مرگ جیران بهطورکلی تغییر کرد و هیچگاه نتوانست داغ جیران را فراموش کند. او به هیچکس دیگر اجازه اقامت در عمارت جیران را نداد و برای جیرانش مقبرهای در حرم شاه عبدالعظیم ساخت که خودش نیز بعدها و پس از ترورش به دست میرزا رضای کرمانی در همان مقبره به خاک سپرده شد. پس از جیران شاه به وصیت او با انیس الدوله که دستپرورده جیران بود ازدواج کرد و از انیسالدوله روایتهایی درباره جیران وجود دارد ازجمله اینکه ناصرالدینشاه پرترهای از جیران با سیاهقلم کشیده بود که دائم به آن نگاه میکرده است.