عباس میرزای قاجاری و اشتباه او
عباسمیرزا، جنگ دوم ایران و روس و جدایی ایروان و نخجوان
در نظر مورخ حقیقت بین آشکار است که با همه برتریهایی که عباسمیرزا نسبت به همه معاصران خود داشته است مسئولیت جنگ دوم و عواقب بسیار وخیم آن که تا به امروز باقی است به عهده اوست و جاهطلبی این شاهزاده سرانجام کار خود را کرد. در گزارشی که سپهر آورده است معلوم میشود که در همان روز ورود سفیر روس به سلطانیه، عباسمیرزا نیز به آنجا رفته است که پدر را وادارد تا به سفیر روس بیاعتنایی کند و خبر جنگ را به او بدهد و هفت روز پس از آن ، هنگامی که سفیر هنوز در سلطانیه بوده است، آن گروه از روحانیون را برای آن اعلان جهاد بدانجا وارد کرده است.
از گفته تاریخنویسان ایرانی نیز بر میآید که تا روز آخر نیکلای پیرو همان سیاست صلح و مدارا با ایران بوده و تخت بسیار زیبایی را که الکساندر برادرش برای اثبات دوستی خود با فتحعلیشاه دستور داده بود و از گفته این تاریخنویسان پیداست که چیز بسیار جالبی بوده است، برای او با سفیر کبیر فوقالعاده خود که از مردان نامی دربار روس و از خاندان بسیار معروفی بوده است به ایران فرستاده و گمان نمیکرده است که در حضور سفیر وی رشته صلح که خواستار آن بوده است بدین گونه ناگهانی و با آن زمینهسازی کودکانه گسسته شود. کاملا پیداست که عباسمیرزا عمدا در این موقع از تبریز به سلطانیه آمده است که صلح را به هم بزند و وسیلهای فراهم سازد که سفیر روسیه را روانه کنند و همین که سفیر روسیه از سلطانیه رفته است، فورا نخستین دستههای لشکریان را که آشکار است در سلطانیه گرد آورده بودند و به میدان جنگ فرستادهاند و روحانیون نیز از پی ایشان روان شدهاند و عباسمیرزا هفت روز پس از عزیمت، با نخستین دسته سپاهیان خود به میدان جنگ رفته است.
هدایت در روضه الصفا ناصری چنین آورده است:
« ..فتنه خفته از خواب بیدار آمد و از دو سوی، موالفت به مخالفت تبدیل یافت و تمام ایران برآشفته شد و دلهای عموم رعایا و برایا از مواعظ علما به هم آمده گشت و زمام رفع این فتنه عظمی از دست تصرف پادشاه به در رفت و کار ملک به کف کفایت گروهی بیکفایت افتاد. عوام را کار به جایی رسید که احکام علما را بر اوامر سلطان رجحان دادند و گوش جان و دل بر طاعت و اطاعت مجتهدین نهادند و کمر همت بر جهاد بستند، بازار لاف و گزاف گرم و دیده عقل و انصاف بیشرم گردید. کتابخوانان شمشیر جوی شدند و قلمزنان رمح برگرفتند. ازدحام عام مایه امید عوام گشت و جلوه سراب در دیده متعطشان نادان دریای آب همی بود..»
از شرحی که هدایت در پایان این داستان افزوده است پیداست که فرزانگان آن زمان این بازی کودکانه بسیار وخیم را چگونه تلقی کردهاند. همه اسناد مدلل میکنند که بیش از همه عباسمیرزا خواستار این جنگ بوده است. نیکلای درصدد نبوده است که جنگی با ایران بکند و شاید اگر ایرانیان در جنگ دوم پیشدستی نمیکردند و آن اوضاع وخیم را فراهم نمیآوردند با وسایل دیگری میتوانستند عواقب جنگ اول و عهدنامه گلستان را تغییر بدهند چنانکه قراین دیگر نیز این نکته را تایید میکنند.