یو چی هوان
یو چی هوان که به عنوان ” شاعر پرچم ” شناخته می شود، نویسنده و معلم دیرینی بوده است. در حالیکه به عنوان مدیر دبیرستان مقدماتی خدمت میکرد، یو ۱۴ گلچین شعری را منتشر نمود. ” پرچم ” یکی از اشعار معروف وی می باشد. گفته می شود که یو نوشتن اشعار را پس از آن شروع کرد که تحت تاثیر شاعر بزرگ جونگ جی یونگ قرار گرفت.
او آغاز به کار ادبی خویش را در سال ۱۹۳۱ از طریق مجله ای ادبی به نام ماهیانه ادبی با شعر ” آرامش ” رقم زد. اگرچه یو چندین مقاله و رمان نیز نوشته است، اما وی بخاطر اشعارش شناخته می شود. او در حدود ۱۶۰ شعر را به رشته تحریر درآورده است.
حال اجازه دهید زندگی این شاعر را که با لحنی به شدت مردانه تمایل به زندگی را بیان کرده است بررسی کنیم.
تصویر سازی از سرگشتگی و درد در شعر:
یی چی هوان به سال ۱۹۰۸ در شهر تونگ یونگ واقع در ناحیه گیونگ سانگ جنوبی چشم به جهان گشود. او در میان هشت فرزند خانواده دومین آنان به شمار می رفت. برادر بزرگترش یو چی جین نام داشت که نمایش نامه نویس مشهوری بود. او تا ۱۱ سالگی به منظور فراگیری چینی کلاسیک در یک مدرسه روستایی محلی حضور به هم رساند. یو چی هوان تقریبا پسر ساکتی بود.
پس از فارغ التحصیل شدن از مدرسه راهنمایی تونگ یونگ، یو برای تحصیل به ژاپن رفت و چهار سال در مدرسه راهنمایی تویویاما حضور بهم رساند. سپس به کره بازگشت تا از دبیرستان دونگره فارغ التحصیل شود. او در زمان اقامت در ژاپن حتی به فردی ساکت تر تبدیل شد. وی بیشتر اوقات نوجوانی خویش را به جای گذراندن با دوستان صرف خواندن و نوشتن کرد.
او در سال ۱۹۲۷ وارد دایره علوم انسانی کالج یونسی شد اما یکسال بعد از آن خارج گشت. یو در سال ۱۹۳۷ مجله انجمن علم وظایف الاعظا را مدیریت کرد.
او حرفه خویش به عنوان نویسنده را با شعر ” آرامش ” در سال ۱۹۳۱ شروع کرد و اولین مجموعه اشعار خود به نام ” گلچین چونگما ” را در سال ۱۹۳۹ منتشر نمود. چونگما نام مستعار وی می باشد که معنی ” یک اسب آبی ” را می دهد. این گلچین ادبی در بر دارنده ۵۳ شعر ابتدایی وی منجمله ” پرچم ” می باشد. یو در آن بازه زمانی اوقات خویش را با نویسندگان جوان عصر خود به بطالت می گذراند و از نوشیدن الکل لذت می برد. همسرش در این مورد دلواپس بود و پیشنهاد نقل مکان به پیونگ یانگ را مطرح کرد. یو در آنجا یک آتلیه عکاسی را اداره می کرد. اما او به زودی آن آتلیه را بست و تنها بر روی نوشتن اشعار متمرکز شد.
یو چی هوان در بهار سال ۱۹۴۰ با خانواده اش به منچوری شمالی رفت، در حالیکه تصمیم داشت تا در آنجا یک مزرعه را دایر کند. در حالیکه جنگ اقیانوس آرام تقریبا به انتهای خود رسیده بود، غالب مردمان آن روزگار در فقر زندگی می کردند. یو بر مدیریت زمینی که برادرش یو چی جین به زیر کشت برده بود کار کرد.
متاسفانه او پسرش را در یک روز برفی زمستانی از دست داد. زمین به قدری یخ زده بود که وی نتوانست خاک آن را با بیل بکند. یو مجبور شد جسد پسر جوان را در یک پشته بین مرزعه های موجود در دشت وحشی به خاک بسپارد. بعدها یو چی هوان آن مکان را در شعری به نام بیابان ” دیواری آهنی – به مانند بیابان نا امیدی گیر کرده در گلی غم انگیز ” توصیف کرده است.
نویسندگی، به اشتراک گذاری اشعار:
در پانزدهم سپتامبر ۱۹۴۵، یو به همراه چند نویسنده جوان ” انجمن فرهنگی تونگ یونگ ” را تاسیس و تشکیلات را به همراه یو ایسانگ، جون هیوک ریم و کیم چونسو که به عنوان معاون رئیس به ایفای نقش می پرداختند، هدایت کرد. این گروه روشنگر به مردم بیسواد الفبای کره ای یا هانگول آموخت، برای شهروندان کلاس هایی در مورد اطلاعات عمومی برگزار می کرد، و برای روشنگری در سطح روستایی بازی هایی را ترتیب می داد.
انتشار اولین مجموعه اشعار وی که شعرهای یو چی هوان نام داشت، در سال ۱۹۳۹ با حدود ده جلد شعر بیشتر منجمله فصل زندگی، جزیره اولونگ، سفر یک سنجاقک، و نیز کتابی بر پایه تجاربش در ارتش در خلال جنگ کره که ” به همراه پیاده نظام ” نام داشت، دنبال شد. ” داشتن معشوق چقدر خوشحال کننده است ” که بعد از مرگ وی منتشر شد، نام یک گرد آوری از دویست نامه محبت آمیز می باشد که او به شاعر سبک سیجو لی یونگدو نوشته بود.
یو مدت های مدیدی در زمینه آموزش به فعالیت پرداخت. پس از آزادی کره از دست حکومت استعماری ژاپن در سال ۱۹۴۵، او به زادگاهش بازگشت و به تعلیم دانش آموزان مشغول شد. یو چی هوان به نوشتن اشعار استمرار بخشید و سخنرانی هایی در کالج هنرها و علوم آزادی خواهانه دانشگاه ملی کیونگ پوک در مورد شعر ارائه داد.
او در سال ۱۹۵۲ به حلقه شعر و شاعری دگو پیوست و در سال ۱۹۵۵ بر انتشار مجله جو سبز که توسط حلقه نویسندگان گیونگ سانگ نام ایجاد گشته بود نظارت کرد. یو در سال ۱۹۵۷ جامعه شعرای کره ای را بنیان نهاد.
روزی یک مرد به نام هو من ها به ملاقات یو در خانه اش رفت. ادیب مشتاق جوان با اینکه از دانشکده پزشکی دانشگاه فارغ التحصیل شده بود، اما مجذوب یو و اشعارش شد. او از یو چی هوان پرسید در صورتی که شاعر نمی شد چه حرفه ای را برای خویش بر می گزید. یو در حالی که به آسمان نگاه می کرد پاسخ داد: در این صورت وی یک منجم می شد.
مرگ در اثر سانحه رانندگی:
مشخصه اشعار یو صریح و گستاخانه بودن آنهاست. این موضوع گاها سبب می شود به خواننده احساس غیر استادانه بودن اشعار دست دهد ولی گفته می شود شعرهای وی مردم را عمیق تر و صادقانه تر از سایر اشعاری که بیان بلیغ تری دارند تحت تاثیر قرار می دهد.
یو به تاریخ ۱۳ فوریه ۱۹۶۷ بر اثر تصادف رانندگی فوت کرد. او در حال بازگشت به خانه بعد از ملاقات با تعدادی از نویسندگان در یک منزل شرب خمر بود.
پس از مرگ وی، خیابانی در زادگاهش تونگ یونگ به نام یو چی هوان نامگذاری شد زیرا گفته می شود که این شاعر از قدم زدن های طولانی در آن خیابان لذت می برد.
وی جوایزی از جمله جایزه فرهنگی سئول، جایزه خدمات متمایز هنرهای انجمن ادبای کره ای، و جایزه فرهنگی بوسان را دریافت کرد.
میدانی در سال ۲۰۰۵ با نیم تنه ای از این شاعر بزرگ و ۵ بنای یادبود که بر روی هر کدام از آنها شعری از یو چی هوان نوشته شده بود، به آرامگاه وی در شهر گوجه واقع در منطقه گیونگ سانگ جنوبی اختصاص یافت.
سبک شعری:
چونگمو زادگاه یو شهری بندری می باشد و شکی نیست که آن بر شعر وی تاثیر شگرفی داشته است. موضوع شعر وی غالبا از طبیعت و به ویژه تصاویر دریا اتخاذ شده است. او از تمامی نمودهای طبیعت به مانند گل ها، حیوانات، صخره ها و بیشتر از همه مردم به عنوان بخشی از طبیعت الهام گرفته است. وی از طریق طبیعت بر بن مایه های دوگانه سرشاری و تهی بودن زندگی متمرکز می شود. ایده پوچی در شعر یو یک پوچی مثبت می باشد که شخص بایست از طریق تنازعات زندگی بر آن غلبه کند.
مشخصه شعر وی اشتیاق و جدیت برای زندگی و استقامت در برابر چیزی است که زندگی را سرکوب کرده و مخالف جریان طبیعی حیات می باشد. او توسط بسیاری به عنوان نمایانگر مکتب زندگی در اشعار مدرن کره ای در نظر گرفته می شود. علیرغم رحم و شفقت زیادش به تمام حیات بشری، یو غالبا سر و کار داشتن با شرایط سخت زندگی روزمره اجتماعی را سخت می یابد. در نتیجه احساس پوچی در شعر وی توصیف شده است. اشعار اولیه وی در خلال عهد اشغال کره توسط ژاپن در حد فاصل بین سال های ۱۹۱۰ و ۱۹۴۵ نوشته شده بود و در نتیجه بسیاری از آن اشعار با ظلم ژاپنی ها به وطن مرتبط است. یو در آن اشعار غالبا رنجی را که شخص در زمان مواجه با اختلاف مابین جهان ایده آل و واقعی تجربه می کند بیان کرده است.
شخصیت پردازی یو از اشیا در طبیعت احساس پوچی وی را که از طریق آن اشیای طبیعی منعکس می شود بیان می کند. نمونه ای از این مورد در قطعه ” تنهایی ” قابل مشاهده است. عزم وی برای غلبه بر محنت ها و سختی های زندگی توسط ایده آل های سکوت، سکون و تاب آوری بدون نشانی از تلاطم بیان شده است. اشعار وی که دربردارنده یک حس قوی پوچی می باشند، غالبا تلخ و بدبینانه نیز هستند. از این روی که یو تفاوت طنز آلود مابین واقعیت و ایده آل را به صراحت بیان کرده است، این اشعار به صورت ویژه ای جذاب هستند. آنها تلخی های زندگی را که در همزیستی با حقیقت حیات قرار دارند به معرض نمایش می گذراند.
یو تمرکز بیشتری را بر اندیشه ها و بن مایه های شعرش نسبت به سبک و تکنیک آن قرار داده است. بلاغت وی مستقیم و بدون پیچیدگی می باشد. شعر بدون قافیه اش بر پایه نثر بوده و او به صورت سخاوتمندانه ای از تشبیه ها و استعاره ها بهره برده است. به منظور به تصویر کشیدن نیروی حیات خویش، او غالبا از تصاویر اهتزاز به مانند اهتزاز موج های دریا استفاده می کند. شعر یو چی هوان گاها تمایل دارد تا به صورت مفرطی ایده آل گرا شود اما این ایده آل گرایی تنها بن مایه ها و اندیشه های های تکامل زندگی و پوچی حیات را که در اثر دوگانگی ذاتی موجود در زندگی حادث شده اند تقویت می کند. احساس تنهایی و پریشانی در شعر یو منفی نبوده و مثبت می باشد، احساسی که با نوید و امید برای آینده آکنده گشته است.
نمونه هایی از اشعار:
گل نرگس:
یک دسته گل نرگس/
در گوشه اتاق ژنده من شکوفه زده است/
ظاهر ظریف و نابش آرامش بی پایانی را هدیه می دهد/
و به صورت درد آمیزی بر قلب زمختم که صبحگاهان با خماری پینه بسته است ضربه می زند/
اوه، گل نرگس/
تو تا کجا متواضعانه شکوفه خواهی زد؟/
حال در خیابان ها/
آسمان دلتنگ کننده و غم افزاست/
جریان هوای سرد پوست را می برد/
صورت های پژمرده می آیند و می روند، و بدون صدا خم می شوند/
در این جهان سرد و فرسوده/
ای گل نرگس، چگونه می توانم باور کنم/
روشنی و متانت پیدایش تو را؟/
اما قطعا وجود دارد/
روان بیگناه و برازنده ای/
درهوای تو در توی تیره ای مثل غبار بهاری/
ریشه های موقر و صبور که به تنهایی دفن شده اند/
با آرامش سرما و درد ژرف انتروسفر عمیق را تحمل می کنی/
ای گل نرگس، من به سمت تو خم می شوم/
و لبخند کودکانه و چشمان درخشان یک پسر جوان را می یابم/
چون که همگان به کلی فراموش شده اند/
بنابراین من به این زندگانی پلید اعتقادی ندارم/
و به هیچ وجه برای آن غضه نخواهم خورد/
اوه، ای گل نرگس/
من در تو می بینم/
بی گناهی فطری و دور اندیشی پسری را که قطعا باز خواهد گشت/
گل نرگس/
دسته ای از گل های غریب/
تو پنهان از چه کسی در گوشه اتاق خلوت من شکوفه زده ای؟/
و بی صدا در تمامی جهان انعکاس می یابی/
ظاهری سرد از خلوص و ظرافتی بی پایان/
در این بستر منجمد فصل/
تو بی صدا دستانت را بر می افرازی/
و نوید آمدن بهار را می دهی/
همسر مریض:
زمانی که در مورد مریض بودنش می پرسم، او کمی لبخند می زند/
زمانی که او مریض است، بی سر و صدا چشمانش را می بندد/
یک دسته گل وحشی/
شکوفه زده، پژمرده گشته/
و رو به زوال می نهد/
همانگونه که انسان نیز زندگی کرده، بیمار شده و می میرد/
در مواجه با آن، حتی اگر تمام عالم نیز به شخص داده شود، حتی بیش از پیش بی یاور هستیم/
من در نهایت نمی توانم در دردهایت سهیم شوم/
من چشمانم را به آرامی می بندم، همسر مهربان من/
تو این بیهودگی بی پایان را در نظر بگیر/
تنیدگی عشق با خون و تن/
در این بیهودگی عظیم و منزوی و سرد/
فقط خیره بر شخصی تنها/
آیا صدای باد تیره رنگ پریده ای را می شنوی که محزونانه در زیر زمین می وزد،/
در حالیکه نور تاریک ستاره را که تو دیگر نمی توانی ببینی دور نگه می دارد؟/
بدانسو می کشد دست نحیف ترحم /
تو برای تقدیرمان به مرغان جوان ترحم می کنی/
آه! خیلی وقت پیش، تو بودی/
یک دسته گل لطیف که اشتیاق جوانی ام را سوزاند/
در زندگی سیاه بخت من/
تو تنها درخت سبز عشق و نفرت آرامش بخش هستی/
آه! آیا پائیز فرا رسیده است؟/
نسیم پائیزی به آرامی بر رویت می وزد؟/
اگر رفته بودی/
فقط فکری که مرا مثل حیوانی مالامال از اندوه می راند/
اما آن تنها گستاخی لاقید عشق است./
در برابر صداقت موقر/
تو مانند باد محو می شوی/
و من مانند باد تنها رها می شوم/
آه، آدم بسیار صمیمی و جدای من/
اگر من دلتنگ کسی شوم:
در این دره جایی که هیچ کس نمی آید/
آسمان همواره یک دریاچه آبی است/
وقتی که پرنده ای کوچک به شاخه ای دیگر می پرد/
گرده کاج سقوط می کند/
یک رز وحشی تنها/
یک تخته سنگ منفرد/
حتی ادامه دادن یک روز طولانی نیز خسته کننده است/
اگر کسی را داشتم، به یقین قلبا برایش مشتاق بودم/
حتی پنهان شدن به تنهایی نیز در این دره خوشحال کننده است./
گرده کاج زیبا، گرده کاج/
تنها بر یک دست می چسبد/
تنهایی:
در روشنی روز با نشاط سوزان جولای/
تنهایی بی سر و صدا جریان می یابد/
یک واقعیت کوچک در حیات غلت میزند/
زیر خورشید قرمز سوزان، سنگ های کوچک دولا شده پراکنده ای در اینجا و آنجا وجود دارند./
من در تو می بینم/
کلمات ضمیر بی حرف سرسختانه من و خلوص آن را/
وقتی که خورشید در غرب غروب می کند/
سایه با نوری کم رشد می کند/
آه، در نهایت، آن تمام جهان را احاطه می کند/
و به سایه شب روان من مبدل می گردد/
اما حال روشنی روز است، بدون سایه/
دولا شده تحت خورشید سرخ سوزان/
پوشانده شده با رویاهای سفید شیری رنگ/
سنگ های کوچک، اوه روان من/
دلتنگی:
من کلاغ از پای درآمده تنهایی هستم/
اگرچه سراسیمه در جاده هایی با هوای سرد قدم می زنم/
ذهنم در مکانی خیلی دور در خانه حضور دارد/
با کاملیا قرمز زیر آسمان آبی مشغول شده است/
مردم روستای من به رویایم می خندند/
من از آنان متنفرم و مثل صندل های کهنه آنها را ترک می کنم/
چرا ذهنم نمی تواند مانند مار باشد/
فاقد لبخندهای غیر قابل اعتماد و خوشامد مثل گل ها؟/
اوه، منزلم در دورست های ساحل جنوبی/
امواج درخشان در افق دور دست چرت می زنند/
قلب یک همسر جوان مانند سنگریزه های شسته شده با امواج دریاست/
نگران از گریه مرغان دریایی/
امید در جیب پاره جریان می یابد/
و من نخواهم مرد/
زیر درختان سنگفرش در مکانی سرد و غریب/
درست مثل برده ای سیاه و مریض/
اوه! کجاست راه من به خانه مثل بازگشت پرندگان عصرگاهی کوهستان؟
پرچم:
این گریه ای بی صداست/
دستمال ابدی دلتنگی/
به سمت اقیانوس آبی وسیع موج می زند/
عشق خالص در باد به مانند امواج به اهتزاز در می آید/
بر روی عمود پاک و صریحی از طرز فکر/
اندوه بال های خویش را به مانند یک ماهیخوار سفید می گشاید/
آه، آن شخص کیست،/
چه کسی برای اولین بار فهمید که بساط اندوه جانگذار را در هوا بیاویزد؟/
صخره:
پس از مرگ، من به یک صخره تبدیل خواهم شد./
هرگز با محبت و دلسوزی آغشته نشده،/
و تحت تاثیر شادی و خشم قرار نگرفته،/
اما در معرض باد و باران قرار گرفته است،/
صخره در سکوتی بی پایان اما بی رحم رشد می کند./
وقتی که آن بارها و بارها از درون تازیانه می خورد،/
صخره حیات خویش را فراموش خواهد کرد/
و با دیدن ابرهای جاری/
با رعد و برق های دور./
هرگز در رویاها آواز نمی خواند/
یا در مورد دو تکه شدن نمی گرید/
صخره بی صدا باقی خواهد ماند/
سپاس از ارائه ی مطالب مفید.
نظر لطفتونه.