مذهب در دوره ایلخانان
مذهب هولاکو (۶۵۱ ـ ۶۶۳) و جانشینان وی
دوره تکودار (۶۸۰ ـ ۶۸۳) با دوره برادرش (اباقا) و ایلخانان قبل از خود، کاملا متفاوت است، چون وی، اولین حاکم ایلخانی بود که اسلام را پذیرفت. تکودار بعد از جلوس بر تخت فرمانروایی، تحت نفوذ شیخ عبدالرحمن، به دین اسلام روی آورد و نام احمد را برای خود انتخاب کرد. احمد بر بودائیان بسیار سخت گرفت و دستور داد معابد آنان را ویران کنند.[۵] تکودار نامهاى درباره مسلمانی خود، به علما و بزرگان بغداد نوشت و خود را طرفدار دین اسلام و پیرو شریعت پیامبر معرفى کرد و مهمترین مشوق احمد در گرویدن به اسلام، خواجه شمسالدین محمد جوینی بود. همچنین، تگودار پس از قبول اسلام، دیگر به حفظ یاساى اجدادى خود، علاقه و احترامى نشان نمیداد[۶] و چنان در مذهب جدید تعصب نشان میداد که دستور داد تا همه کلیساها و معابد نصارا که در اطراف و اکناف مملکت بود را خراب کنند و عیسویان را از محوطه مملکت بیرون کنند[۷]؛ این کار باعث خشم شاهزادگان مغولی و ارغونخان شد.
سرانجام فرمانروایی احمد تکودار، به خاطر مسلمان شدنش، درهم شکست و بر تخت نشستن ارغونخان (پسر اباقا) در حکم پیروزی جدید دین بودا و آغاز یک دوران ضد اسلامی بود.
در دوران ارغونخان (۶۸۳ ـ ۶۹۰) آئین شمنی کاملا از بین رفت، چون ارغون به دین بودا بسیار اهمیت میداد؛ همچنین علاقه شخصی وی به دین بودا باعث شد که از سرزمین چین و تبت و هند، بودائیان جدیدی وارد ایران شده و در این کشور ساکن شوند و به ساختن بت و بتخانه بپردازند و از آنجایی که ارغون بهشدت تحت تاثیر روحانیون بودایی قرار داشت، به غیر از دو تن از وزرایش، فقط روحانیان بودایی را به حضور میطلبید.[۸]
گیخاتو (۶۹۰ ـ ۶۹۴) پسر دیگر اباقا، برخلاف برادرش (ارغونخان)، با مسیحیان رفتار بهتری در پیش گرفت و به آنها احترام بسیاری میگذاشت؛ همچنین نسبت به اسلام و مسلمین هم نظر بدی نداشت و علما و سادات را از پرداخت مالیات معاف کرد.[۹]
بایدو (جمادیالاول ۶۹۴ تا ذیقعده ۶۹۴) پسر طرغای و نوه هولاکو، دارای کیش عیسوی بود و به آنان توجه خاصی داشت؛ تا جاییکه مسیحیان از وی، حمایت و پشتیبانی میکردند؛ همچنین وی نسبت به دین اسلام بدبین نبود و برای دلجویی از مسلمین، پسر خود را برای برپایی نماز به نزد آنان میفرستاد.[۱۰]
نتیجهگیری
نمایش پی نوشت ها:
[۱]. رشیدالدین فضلالله همدانى، جامعالتواریخ، تصحیح محمد روشن و مصطفی موسوی، ج ۲، ص ۷۶۸.
[۲]. محمدبنسیدبرهانالدین میرخواند، تاریخ روضه الصفا، ج ۵، ص ۸۱؛ همدانی، همان، ص ۷۳۴.
[۳]. عباس اقبال، حسن پیرنیا، تاریخ ایران از آغاز تا انقراض سلسله قاجاریه، ص ۴۸۳.
[۴]. همان، ص ۴۹۷.
[۵]. میرخواند، همان، ص ۹۷-۹۷.
[۶]. اقبال و پیرنیا، همان، ص ۵۰۰-۵۰۱.
[۷]. سرجان ملکم، تاریخ کامل ایران، ترجمه میرزااسماعیل حیرت، ج ۱، ص ۲۸۳.
[۸]. میرخواند، همان، ص ۱۰۸.
[۹]. اقبال و پیرنیا، همان، ص ۵۰۴.
[۱۰]. عباس اقبال، تاریخ مغول، ص ۲۵۸.
[۱۱]. مرتضی راوندی، تاریخ اجتماعی ایران، ج ۹، ص ۲۷۴.
منابع
– اقبال، عباس، حسن پیرنیا، تاریخ ایران از آغاز تا انقراض سلسله قاجاریه، چاپ نهم، تهران، خیام، ۱۳۸۰.
– اقبال، عباس، تاریخ مغول، چاپ هشتم، تهران، امیرکبیر، ۱۳۸۴.
– راوندی، مرتضی، تاریخ اجتماعی ایران، چاپ دوم، تهران، نگاه، ۱۳۸۲.
– ملکم، سرجان، تاریخ کامل ایران، ترجمه میرزااسماعیل حیرت، چاپ اول، تهران، افسون، ۱۳۸۰.
– میرخواند، محمدبنسیدبرهانالدین خواندشاه، تاریخ روضه الصفا، تهران، کتابفروشیهای مرکزی، خیام، ۱۳۳۹.
– همدانى، رشیدالدین فضلالله، جامعالتواریخ، تصحیح محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، اقبال، ۱۳۳۸.