از خروج دوگل تا مرگ مغزی ناتو

پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو)، به دنبال جنگ جهانی دوم به عنوان نیرویی بازدارنده در برابر توسعه‌طلبی اتحاد جماهیر شوروی متولد شد، در سال ۱۹۹۰ با فروپاشی شوروی به بلوغ رسید و اکنون در هفتاد سالگی به گفته بسیاری از منتقدانش به سنین کهولت رسیده است. اما آیا حقیقتا، چنان که امانوئل مکرون، رئیس جمهور فرانسه می‌گوید، ناتو به “مرگ مغزی” دچار شده و دیگر وجودش توجیهی ندارد؟

آیا خشت‌هایی که طی دهه‌ها با زحمت، هزینه و دیپلماسی برای بنای ناتو گذاشته شد، باید خراب شود و در دنیایی که پول وسرمایه بُرنده‌تر از هر شمشیر و مخرب‌تر از هر توپ و تانکی حکومت می‌کند و فشار انگشتی بر کلید کامپیوتری می‌تواند یک نهاد عظیم دولتی، یک وزارت دفاع، یک پایگاه نظامی را ظرف چند ثانیه فلج کند، باید از نو سازمانی دیگر با اولویت‌هایی دیگر به وجود آورد؟

پیمان آتلانتیک شمالی درسال ۱۹۴۹ با همکاری و همفکری دوازده کشور غرب که نگران گسترش کمونیسم به خاکشان بودند، پایه گذاشته شد، اما در طول سال‌ها و با افزایش نگرانی غرب از توانایی نظامی شوروی و بروز جنگ‌های نیابتی، دامنه ناتو به عضویت ترکیه در سال ۱۹۵۲ و آلمان غربی در سال ۱۹۵۵، گسترش یافت.

هسته اصلی سازمان را، اما ایالات متحده با توانایی چشمگیر نظامی و مالی‌اش تشکیل می‌داد. شعار ناتو، از روز نخست دفاع از “آزادی، تمدن و میراث” اعضای آن بود که توافق کرده‌بودند تهدیدی علیه یک عضو پیما، تهدیدی علیه همه اعضاست و در صورت حمله به یکی از اعضا، دیگرن باید به کمکش بشتابند… و بدین گونه سازمانی قدرتمند از نظر نظامی و لجستیکی پا به عرصه وجود گذاشت.

از خروج دوگل تا 'مرگ مغزی' ناتو
در این میان، اتحاد جماهیر شوروی نیز در پاسخ، با اتحاد نظامی و سیاسی با کشور‌هایی که پس از جنگ جهانی دوم با توافق یا بی‌توافق خودشان (اما در ابتدا با توافق متفقین در جنگ جهانی دوم) در دامن کمونیسم افتاده‌بودند، سازمانی شبه ناتو، با نام پیمان ورشو، پایه گذاشت که منشورش تکراری از منشور ناتو با تعبیر کمونیستی “آزادی، تمدن و میراث” بود.اولویت‌های نظامی ناتو در چارچوب منشورش، اما، جز در جنگ کره میان سال‌های ۱۹۵۰و ۱۹۵۳ و دخالت‌هایی در دهه هشتاد در اروپای شرقی و جنگ افغانستان، محدود بوده‌است. با تغییر نسل‌ها خاطره‌های تاریخی نیز محو می‌شوند. اظهارات اخیر دونالد ترامپ، رئیس جمهوری آمریکا، در مورد این که ناتو “پیمانی از کار افتاده و پرهزینه” است و این که همتای فرانسوی‌اش، امانوئل مکرون آن را دچار “مرگ مغزی” تشخیص داده، مختص این نسل و این دو رهبر نیست.

درسال ۱۹۶۶، فرانسه، از بنیان گذاران ناتو، از فرماندهی مشترک نیرو‌های ناتو خارج شد. دلیل فرانسه برای این اقدام هرچند به بیش از پنجاه سال پیش برمی‌گردد، اما هنوز برای انتقاد کنندگان از آن کهنه نشده است. فرانسه با استفاده از هزینه کلانی که برای عضویت در ناتو می‌پرداخت، دفاع هسته‌ای خودش را بنا گذاشت و در عین حال بهانه‌ای پیدا کرد که واحد‌های ناتو را که در خاکش مستقر شده بودند، از کشور خارج کند.

 

از خروج دوگل تا 'مرگ مغزی' ناتو
شارل دو گل؛ رئیس جمهوری فرانسه در سال ۱۹۶۶ کشورش را از پیمان ناتو خارج کرد. فرانسه در سال ۱۹۹۹ به ناتو بازگشت
با وجود این، در اوج جنگ سرد میان دو بلوک غرب و شرق و نیز حضور پیمان ورشو که کلاهک‌های اتمی و جهت پرواز جنگنده‌هایش را به سوی غرب نشانه رفته بود، برای وجود ناتو و حتی گسترش آن جای سوال باقی نمی‌ماند. در سال ۱۹۸۲، اسپانیای تازه رها شده از چنگ فرانکو به پیمان آتلانتیک شمالی پیوست.دخالت نظامی شوروی در افغانستان همزمان با انقلاب اسلامی ایران و فروپاشی حکومت شاه که نقش ایران را به عنوان پلیس منطقه منتفی کرد، پیش‌درآمدی شد برای تقویت هرچه بیشتر موجودیت ناتو، که با حضور سنگینش در افغانستان از پیش‌روی هرچه بیشتر شوروی در منطقه جلوگیری کند.

اما، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و به دنبال آن سقوط پیمان ورشو، از میان رفتن اختلاف نظرات ایدئولوژیک میان بلوک سابق شرق و بلوک غرب، و امضای پیمان کنوانسیون نیرو‌های مسلح اروپا در سال ۱۹۹۰ میان ناتو و اتحاد جماهیر شوروی، بار دیگر حفظ ناتو با چنین هزینه کلانی را زیر سوال برد.

بدنه ناتو نیز با توافقی که سهمیه بودجه اروپا به ناتو را از ۳۴ درصد به ۲۱ درصد کاهش می‌داد، رو به تحلیل گذاشت. دخالت نظامی ناتو در بوسنی در سال‌های ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۵ و سپس در تجزیه یوگوسلاوی در ۱۹۹۹، هرچند از نظر نظامی موفق بود، اما به دلیل هزینه انسانی این عملیات و کاستی‌های فاحشی که ناتو در دفاع از جان و مال مردم نشان داده بود، سخت به تصویر و وجهه این سازمان لطمه زد.

 

از خروج دوگل تا 'مرگ مغزی' ناتو
نیرو‌های ناتو در جنگ بوسنی
طرفداران حفظ ناتو پاسخ را در همکاری هرچه بیشتر ناتو با روسیه یافتند که دیگر به دیده دشمن شماره یک بشریت تلقی نمی‌شد. رقابت در اکثر موارد برای سهم بیشتر از منافع، جای خود را به شراکت در منافع سپرده بود. فرانسه ضمن حفظ استقلال نیروی دفاع هسته‌ای خود، بار دیگر در سال ۱۹۹۹ با شروطی به فرماندهی مشترک ناتو بازگشت و همکاری‌های منطقه‌ای با همسایگان کشور‌های عضو ناتو برقرار شد.در گرماگرم ژست‌ها و حرکات دوستانه میان غرب و اقمار سابق شوروی که سخت مشتاق جذب ارزش‌های غربی و گسستن از محدودیت‌های سال‌های کمونیسم و پرده آهنین بودند، روسیه در سال‌های میان ۱۹۹۹ و ۲۰۱۷ چشم باز کرد و متوجه شد که جمهوری چک، رومانی، اسلواکی، اسلوونی، آلبانی، کرواسی و مونته‌نگرو همگی به جمع کشور‌های عضو ناتو پیوسته‌اند و اوکراین هم می‌رود که با عضویت در این پیمان، مثل دیگران پایگاه‌های نظامی غرب را “پشت در” روسیه برپا کند.

الحاق شبه جزیره کریمه به خاک روسیه و رقابت میان این کشور وغرب بر سر کنترل اوکراین بار دیگر نقش ناتو را در مقابله با بلندپروازی‌های روسیه مطرح کرد، اما این بار با این برخورد که آیا این ماشین کهن‌سال و سنگین هفتاد ساله قادر به رویارویی با قدرت مدرن و جاه‌طلبی‌های چشمگیر ولادیمیر پوتین هست یا خیر.

زمزمه‌ها در مورد ناتوانی و هزینه سنگین حفظ ناتو به صورت کنونی از پشت در‌های بسته ارتش‌های دولت‌های عضو، به عرصه‌های علنی نشت کرد.

نهاد‌های پرنفوذی در اروپا خواستار ایجاد یک ارتش مشترک اروپایی شدند، فرانسه گفت: ناتو در کماست، و آمریکا آن را پرهزینه و از کار افتاده توصیف کرد. از ضربات شخصی گذشته، منطقی که وجود ناتو را در شکل کنونی توجیه می‌کند این است که جهان نسبت به هفتاد سال پیش که این پیمان به امضا رسید سخت تفاوت کرده است؛ با روند جهانی شدن و خاتمه جنگ‌های سرد زمان شوروی، برای اعضای ناتو این سوال مطرح است که آیا دیگر “هیولایی” موسوم به بلوک شرق وجود دارد که حمله او به یک عضو به معنی آن باشد که تمام اعضای ۲۹ گانه آن با ارتش هایشان به کمکش بشتابند؟

آیا حق عضویت گزاف تک‌تک کشورها، تک‌روی برخی دیگر از جمله اقدامات نظامی آمریکا در سوریه بدون مشورت با دیگران را توجیه می‌کند؟ و آیا نمونه تلاش نیمه‌کاره و سخت ناتو در حملاتش علیه لیبی – کشوری که همچنان در آتش می‌سوزد – توانایی ناتو را در مقابل حمله‌ای فرضی از طرف روسیه یا چین یا هردو را زیر سوال نمی‌برد؟

 

از خروج دوگل تا 'مرگ مغزی' ناتو
شهروندان غیرنظامی در شهر اجدابیا در لیبی، پس حمله هوایی ناتو در ۲۰ مارس ۲۰۱۱
اروپا، اما، می‌داند در حال حاضر گزینه‌ای جز حفظ ناتو ندارد و در این راه باید از اتکای خود به پرداخت‌های آمریکا بکاهد و دست در جیب خودش کند. بحران‌های مالی سال ۲۰۰۸ و ۲۰۱۵ و احتمالا دو سال آینده، اوضاع را برای اروپا آسان نمی‌کند.

ایجاد یک ارتش مشترک اروپایی هم، دست‌کم در حال حاضر، رویایی بیش نیست و بررسی آن در بروکسل به یک نهاد محدود متشکل از گروهی از نمایندگان پارلمان اروپا و مقامات نظامی و سیاسی سابق و اسبق محدود شده است که هر چند گاه یک بار، جلسه بحثی در این گوشه و آن گوشه بروکسل برگزار می‌کنند.

آلمان از این موضوع به خوبی آگاه است، و به همین دلیل آنگلا مرکل هفته گذشته با حرارت هرچه تمام‌تر گفت: اروپا بدون ناتو قادربه دفاع از خود نیست، و امانوئل مکرون با دبیر کل ناتو در پاریس ملاقات خواهد کرد تا شاید متفقا دارویی برای بازگرداندن این پیمان از “مرگ مغزی” بیابند.

اختلاف میان دو عضو مهم اروپایی ناتو – یعنی فرانسه و آلمان – بر سر این مسئله است: آلمان خواهان تقویت پیمان و گذاشتن گوشت بر استخوان‌های نحیف آن است، در حالی که فرانسه درصدد جایگزین کردن آن با نیرویی است که به گفته این کشور توان رویارویی با تهدید‌های “جنگ سرد دوم” را داشته باشد.

دیدار ژنرال اشتولتنبرگ، دبیر کل ناتو، با امانوئل مکرون در هفته اول دسامبر، و گردهمایی سران ناتو در لندن به مناسبت هفتادمین سالگرد ایجاد این پیمان، شاید روزنه‌ای باشد که نشان دهد آیا آینده پیمان آتلانتیک شمالی رستاخیزی دیگرخواهد بود، یا اضمحلالی که از میان آن نهادی مدرن‌تر، قدرتمندتر شود.

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ