تاریخ بعدی آیین بودا
اوج آیین بودا – دو ارابه – «مهایانه» – آیین بودا – آیین رواقی و مسیحیت – برچیده شدن آیین بودا – اشاعه آن به : سیلان، برمه، ترکستان، تبت، کامبوج، چین، ژاپن
دویست سال پس از مرگ آشوکا، آیین بودا در هند به اوج خود رسید. دوره رشد آیین بودا از آشوکا تا هرشه از چند لحاظ اوج دین، آموزش و پرورش، و هنرمند بود. ولی آیینی که رواج مییافت آیین خود بودا نبود؛ شاید بهتر باشد که آن را آیین شاگرد سرکش او، یعنی سوبده، بدانیم که چون شنید استاد در گذشته است به رهروان گفت: «دوستان بس است؛ غم مخورید، مویه مکنید؛ خوب شد که از دست سمنه بزرگ خلاص شدیم و (چقدر) «این شایسته شماست، آن شایسته شما نیست» رنجمان داده است. ولی اکنون هر کاری که دلمان بخواهد میکنیم. و هر چه نخواهد نمیکنیم.»
اولین کاری که با این آزادی کردند آن بود که انشعاب کرده، به چندین فرقه تقسیم شدند. در مدت دو قرن پس از مرگ بودا، هجده مکتب گوناگون بودایی میراث استاد را میان خود تقسیم کرده بودند. بوداییان جنوب هند و سیلان مدتی که مدتها به عقیده ساده، پاک و بیپیرایه بنیادگذار چسبیدند، هینه یانه یا ارابه کوچک خوانده میشدند: بودا را چون استادی بزرگ میپرستیدند، نه در هیئت خدا؛ و کتابهای مقدسشان متنهای پالی دین کهن بود. اما آن آیین بودا که در سراسر شمال هند، تبت، مغولستان، چین و ژاپن رواج یافت مهایانه یا ارابه بزرگ نام داشت، که شورای کنیشکه آن را تعریف و تبلیغ کرده بود؛ این متألهین (به طور سیاسی) الهام گرفته خدایی بودا را اعلام کردند، و پیرامون او را پر از فرشتگان و پارسایان کردند، ریاضت یوگه پتنجلی را پذیرفتند ویک سلسله کتاب مقدس نو به زبان سانسکریت تهیه کردند؛ و اگر چه این آیین با آمادگی به ظرایف مابعدالطبیعی و مدرسی تن در داد، دینی مردمیتر و مقبولتر از بدبینی سخت شکیه مونی را اعلام کرد و پذیرفت.
مهایانه آن آیین بودا بود که با خدایان و اعمال و اسطورههای برهمنی نرم و تعدیل شده، و با نیازهای تاتارهای «کوشان» و مغولهای تبت، که کنیشکه فرمانروایی خود را بر آنان گسترش داد، سازگار شده بود. در این آیین، بهشتی را مجسم میکردند که در آن بودایان فراوان بودند، که مردم یکی از آنان، یعنی امیدا بودای رهاننده را بیش از همه دوست میداشتند؛ این بهشت و دوزخ پاداش یا جزای کردارهای نیک و بدی بود که هندوها روی زمین به آن دست مییازیدند – لاجرم دیگر نیازی به این نبود که نیروی انتظامی به مراقبت از اعمال و رفتار آنان بپردازد و خطاکاران را تعقیب کند؛ در نتیجه، سپاهیان برای خدمت دیگری آزاد شدند. در این الاهیات نوین، بزرگترین پارسایان، بودی ستوهها یا بوداهای آینده بودند که به اختیار خود از رسیدن به نیروانه (که در اینجا به معنای آزادی از دوباره زاده شدن است) خودداری میکردند، تا در زندگیهای پیاپی زاییده شوند و دیگران را روی زمین یاری کنند تا راه را بیابند. حال آنکه نیل به نیروانه، هم شایسته آنان بود و هم در قدرتشان. این پارسایان، مثل قدسیان مسیحیت سواحل مدیترانه، در میان توده چنان مردمپسند و نامور شدند که، تقریباً در پرستش و هنر، بزرگ خود را تحت الشعاع قرار دادند. در آیین بودا، مثل مسیحیت قرون وسطی، گرامی داشتن یادگارها، به کار بردن آب مقدس، روشن کردن شمع، سوزاندن بخور، سبحه گرایی، رداهای روحانی، زبان مرده، نماز و دعا، راهب دستوردان و مؤلف کتابهای اول تا سوم «یوگه- سوتره» که کهنترین رساله سیستماتیک در باره یوگه است. در قرن دوم قبل از میلاد میزیسته. –م.
امیدا شکل ژاپنی شده امیتابه سانسکریت است. او بودای فروغ بیپایان، و تجسم مهر و همدردی است.- م.
در یکی از پورنهها افسانه مشابهی درباره شاهی آمده است که، اگر چه شایسته بهشت است، در دوزخ میماند تا عذابکشندگان را آسایشی باشد، و از آنجا نخواهد رفت، مگر آنگاه که همه نفرینشدگان رهایی یابند.
و راهبه، تراشیدن سر در صومعه، تجرد، اعتراف، ایام صیام، تقدیس قدیسان، برزخ و دعا برای آمرزش مردگان رواج یافت؛ و گویا نخست هم این چیزها در آیین بودا پیدا شده باشد.
مهایانه در برابر هینه یانه، یا آیین بودای اولیه، به مثابه آیین کاتولیک است در برابر آیین رواقی و مسیحیت آغازین. اشتباه بودا هم، مانند لوتر، در این فرض بوده است که موعظه و اخلاق میتواند جای شعایر دینی را بگیرد؛ و پیروزی آن آیین بودایی، که از نظر اسطوره، معجزه، تشریفات، و پارسایان میانجی غنی شده بود، متناظر است با پیروزی باستانی آن آیین کاتولیک نمایشی پر زرق و برق، بر سادگی ریاضت پیشه مسیحیت اولیه و آیین جدید پروتستان.
همان پذیرش عمومی چند خدایی و معجزات و اسطورهها که آیین بودای بودا را از میان برد، سرانجام، آیین بودای مهایانه را هم در هند نابود کرد. زیرا – چون با فرزانگی گذشته نگر مورخ حرف بزنیم – اگر آیین بودا آن قدر از آیینهای هندو، از افسانهها، آیینها، و خدایان آن در خود میپذیرفت، دیری نمیگذشت که دیگر چیزی نمی ماند که از رهگذر آن این دو دین را از یکدیگر بازبشناسد. و آنکه ریشههای عمیقتر، جاذبه مردمیتر، و منابع اقتصادی غینیتری داشت، و از نظر سیاسی هم حمایت میشد، کم کم آن دیگری را جذب خود میکرد. خرافات، که گویا همان خون حیاتبخش نژاد ماست، به سرعت از دین پیرتر به دین جوانتر ریخت، تا آنجا که حتی شوق و شورهای فالیسیم فرقههای شکتی در مراسم آیینی آیین بودا جایی پیدا کرد. برهمنان صبور مصر آرام آرام نفوذ و حمایت شاهان را دوباره به چنگ آوردند؛ و توفیق شنکره، فیلسوف جوان در احیای اقتدار وداها، همچون بنیاد اندیشه هندو، به رهبری معنوی بوداییان در هند پایان داد.
ضربه آخری هم از خارج نواخته شد – و به یک معنا، خود آیین بودا آن را فراخوانده بود – یعنی اعتبار سنگه، یا انجمن رهروان بودایی، پس از آشوکا بهترین خون مگده را به یک رهبانیت آرام و تجرد پیشه کشیده بود؛ حتی در زمان بودا برخی از وطن پرستان شکایت کرده بودند که «گئوتمه رهرو پدران را وا میدارد که فرزند تولید نکنند، و خانوادهها را به مضمحل شدن بر میانگیزد. رشد آیین بودا و دیرنشینی، در اولین سالهای عصر ما [عصر مسیحی]،
فرگوسن میگوید «بوداییان در ابداع و به کار بردن تمام مراسم و اشکالی که در آیین بودا و مسیحیت مشترک است پنج قرن از کلیسای رم پیش بودند.» ادمنز در تجزیه و تحلیلهای خود، آشکارا، برابری و تطابق حیرتآور بشارتها یا انجیلهای بودایی و مسیحی را مشروحاً نشان داده است. اما دانش ما، درباره سرآغازهای این رسوم و اعتقادات، مبهمتر از آن است که بتواند صریحاً نتایج مثبتی را در زمینه تقدم یکی از این دو ارائه دهد.
یا «نیروی آسمانی». «در تمدن دره سند»، شکتی را در هیئت الاهه مادر میپرستیدند و ظاهراً این مفهوم و این الاهه از آن تمدن به «آیین هندو» راه یافته و در آن تحول پیدا کرده است، و سپس با شیوا یکی از دو جنبه متفاوت «بودن» یا مطلق هستی شده است. شیوا جنبه ایستا و غیر شخصی این «بودن» است و شکتی جنبه پویا و شخصی آن.-م.
رفته رفته مردان مسیحی را سست کرد، و با تفرقه سیاسی توطئهای ترتیب داد که در هند به روی هر کشور گشایی بآسانی باز شود. وقتی که اعراب با این پیمان آمدند که توحیدی ساده و پرهیزکارانه و بیاعتنا به لذت و رنج را اشاعه دهند، در رهروان تن آسان و رشوهخوار کرامت فروش بودایی به چشم تحقیر نگریستند، دیرها را با خاک یکسان کردند؛ هزاران رهرو را کشتند؛ و دیر نشینی را در نظر مردم محتاط از اعتبار انداختند. بقیه هم دوباره جذب آیین هندویی شدند که خود آنها را پدید آورده بود؛ «درست پنداری» کهن این ارتداد نادم را پذیرفت، و «آیین برهمنی آیین بودا را در آغوش پدرانهاش به قتل رساند». آیین برهمنی همیشه شکیبا بوده است؛ در تمام تاریخ پیدایش و برچیده شدن آیین بودا و یکصد فرقه دیگر، به جدالهای بسیار برمیخوریم، اما حتی یک نمونه هم از زجر و آزار نمیبینیم. برعکس، آیین برهمنی بودا را خدا خواند (به شکل اوتر ویشنو)؛ و بازگشت اسرافکاران را آسان کرد؛ به قربانی حیوانات پایان داد؛ و تعلیم بودایی را درباره مقدس بودن هرگونه حیات حیوانی در اعمال مؤمنانه هندو پذیرفت. بدین ترتیب، آیین بودا، بآرامی و قرین با صلح، پس از هزار سال زوال تدریجی، از هند رخت بربست.
در این هنگام آیین بودا، جز هند، کمابیش بر تمام جهان آسیا پیروزی مییافت. اندیشهها و ادبیات و هنر بودایی به سیلان و شبه جزیره مالایا در جنوب، به تبت و ترکستان در شمال، به برمه، سیام [تایلند]، کامبوج، چین، کره، و ژاپن در خاور گسترش یافت؛ به این طریق تمام این مناطق، جز خاور دور، به اندازه ظرفیت و توانایی خود، از آیین بودا خوشه چینی کردند – و این دقیقاً نظیر استفادهای است که اروپای باختری و روسیه، در قرون وسطی، از راهبان رومی و بیزانسی بردهاند. آیین بودا انگیزه اوج فرهنگی بیشتر این کشورها بود. از زمان آشوکا تا زوال این آیین در قرن نهم، آنورادهاپورا در سیلان، یکی از شهرهای مهم جهان شرق بود؛ مدت دو هزار سال درخت بودی را در آنجا پرستیدند؛ معبدی که بر مرتفعات کندی بنا شده یکی از کعبههای ۰۰۰،۰۰۰،۱۵۰ بودایی است. آیین بودا در برمه احتمالا منزهترین شکل موجود این آیین است، و رهروانش اغلب به آرمان بودا نزدیک میشوند؛ تحت خدمات آنهاست که سطح زندگی ۱۳۰۰۰۰۰۰ ساکنان برمه به طور قابل توجهی بالاتر از هند است. سون هدین، اورل ستاین و پلیو صدها دست نوشته بودایی و امروزه در هند فقط ۳۰۰۰۰۰۰ بودایی است، یعنی یک درصد کل جمعیت.
درخت بودی سیلان شاخهای از درخت بودی هند است که در زمان آشوکا آن را به سیلان بردند و هنوز هم در آنجا پابرجاست. – م.
در این معبد «دندان نیش» مشهور بودا هست که ۵ سانتیمتر طول و دو سانتیمتر و نیم قطر دارد. آن را در درج گوهر آگینی قرار داده و بدقت از آن نگهبانی میکنند! هر چند وقت یک بار آن را به مراسم مقدسی میبرند، و همین کار بوداییان را از هر گوشه و کنار شرق به آنجا میکشاند. فرسکوهای دیوارهای معبد، بودای آرام را چنین نشان میدهد که دارد گناهکاران را در دوزخ میکشد. زندگانی مردان بزرگی به یادمان میآورند که آنان پس از مرگشان چگونه به صورت درماندگی تغییر ماهیت بدهند.
نیز مدارک دیگری را، درباره فرهنگی که از زمان کنیشکه تا قرن سیزدهم میلادی شکوفان بوده است، از زیر شنهای ترکستان بیرون آوردهاند. در قرن هفتم میلادی، سرونگ – تسان گامپو، جنگاور آگاه و بیدار تبتی، حکومت توانمندی در تبت بنیاد نهاد؛ نپال را ضمیمه خاک خود کرد، لهاسا را ساخته تختگاهش کرد؛ و چون این شهر بر سر راه بازرگانی چین و هند بود، بزودی ثروتمند شد. او رهروان بودایی را از هند به تبت دعوت کرد وآیین بودا و تعلیم و تربیت را در میان مردمش گسترش داد. و خود مدت چهار سال از حکومت کناره گرفت تا خواندن و نوشتن بیاموزد؛ و بدین ترتیب، عصر طلایی تبت آغاز شد. هزاران دیر در کوهها و در فلات بزرگ ساختند؛ و مجموعه پر جحمی از کتابهای بودایی، در سیصد و سی و سه جلد، به تبتی چاپ شد، و آثار بسیاری را برای دانش جدید حفظ کرده، که امروزه اصل هندی آنها از میان رفته است. آیین بودا در این سرزمین، که همچون گوشه نشینی از سایر نقاط جهان بریده است، در پیچ و خم خرافات، دیرنشینی، و روحانیتمآبی گرفتار شد؛ از این نظر، فقط آغاز قرون وسطای اروپا میتواند با آن به رقابت برخیزد؛ مردم مهربان تبت هنوز عقیده دارند که دالایی لاما(یا «روحانی در بردارنده همه») که در دیر بزرگ پوتله، مشرف به شهر لهاسا، از نظرها پنهان است، تجسم زنده «بودی ستوه» «اولو کیتشوره» است. آیین بودا در کامبوج یا هندوچین با آیین هندو تلفیق شد تا برای یکی از غنیترین اعصار تاریخ هنر شرق یک چارچوب دینی بسازد. آیین بودا، مثل مسیحیت، بزرگترین کشورگشاییهایش را در بیرون از زادگاه خود کرد، و بیآنکه قطره خونی بریزد، به این پیروزیها دست یافت.
منبع : تاریخ تمدن , جلد اول : مشرق زمین
نویسنده : ویل دورانت
نشر الکترونیکی سایت تاریخ ما