چهار حقیقت مقدس در آیین بودا

نخستین سخنان و مواعظ بودا، پس از روشن­شدگی، درباره چهار حقیقت مقدس بوده است که در بنارس بر زبان آورد. چهار حقیقت مقدس به عنوان یکی از برجسته‌­ترین اصول اعتقادی آیین بودا، از چنان اهمیتی برخوردار است که نمی­توان به سادگی از آن عبور کرد. در واقع سادگی، وضوح و شفافیت این آموزه، نباید موجبات گمراهی ما را فراهم کند. پس اجازه بدهید بنا را بر نقل قسمت­هایی از گفتار بنارس۱ بگذاریم. مراد ما نقل قسمت­هایی است که بودا درباره این آموزه بنیادین سخن می­گوید:

۱- حقیقت مقدس نهفته در بیماری۲ چیست؟ تولد، خود نوعی بیماری است ،انحطاط و زوال، بیمار است، ضعف و فتور و فرسودگی، بیماری است، مرگ، بیماری است. اتصال به هر آنچه باب طبع آدمی نیست، حاصلی جز رنج۳ در پی نخواهد داشت؛ انفصال از هر آنچه خوشایند آدمی  است، حاصلی جز رنج در پی نخواهد داشت. دست نیافتن به هر آنچه آدمی می­خواهد و در پی آن است، حاصلی جز رنج در پی نخواهد داشت. سخن کوتاه، هر چیزی که آدمی را به پنج بخش هستی ساز پیوند دهد و موجبات پایبندی او را در این دام گرفتاری­ها فراهم کند، حاصلی جز رنج در پی نخواهد داشت.

۲- بیماری را منشأئی است، [حال می­پرسم] حقیقت مقدس این منشأ چیست؟ آروز و اشتیاق۴ به تولد دوباره می­انجامد؛ تولد دوباره­ای همراه با خرسندی۵ و آز۶؛ اکنون بیائید در پی یافتن خرسندی اینجا و آنجا بگردیم، ما در پی یافتن اشتیاق هستیم، اشتیاق به لمس کردن و دست یافتن به تجربه حسی، اشتیاق به جاودانگی، اشتیاق به انهدام.

۳- [حال می پرسم] حقیقت مقدس پایان یا توقف بیماری چیست؟ این است توقف کامل همان اشتیاقی که از آن سخن گفتیم؛ یعنی نوعی انقطاع و جدا شدن از آن، چشم پوشی از آن؛ دورانداختن آن، رهایی از قید آن، و اصولاً انکار تعلق و وابستگی به آن.

۴- [حال می پرسم] حقیقت مقدس مراحلی که به توقف بیماری می­انجامد. چیست؟ [پا نهادن] در طریق هشتگانه و مقدسی۷ است که آنها را بر می­شمرم: دید درست، نیت درست، سخن درست، سلوک درست، طراوت و نشاط درست، تلاش درست، هوشیاری و توجه درست، تمرکز درست.
براساس تعالیم بودا، چهار حقیقت مقدس از جمله عناصر بنیادین زندگی محسوب می­شوند، بدینسان تأمل جدی و دقیق بر روی این حقایق، وظیفه هر بودایی و لازمه زندگی او است. چهار حقیقت مقدس، درعین سادگی از امهات آموزه­ها یا اصول اعتقادی آیین بودا است، و بحث و بررسی در باب این حقایق به ما کمک می­کند آنها را بیشتر بشناسیم و با توجه به لزوم و تبعات معنایی هر یک از آنها ،از منظری مناسب و صحیح به این آموزه یا اصل اعتقادی نگاه کنیم.
چهار حقیقت مقدسی که بودا به آنها پی برد و معتقد بود که این حقایق در ماورای ظاهر فریبنده جهان قرار دارند، عبارتند از: ۱- حقیقت رنج، ۲- حقیقت خاستگاه رنج که در درون ما است و از تشنه بودن یا تشنه نبودن ما سرچشمه می­گیرد، ۳- حقیقت رهایی از رنج، ۴- حقیقت راه رهایی از رنج.

۱- [ در جهان] بعضی امور، هر اندازه هم که خوشایند و مطبوع باشند، یا موجبات رنج دیگران را فراهم می کنند، و یا خود، تبعات رنج آور به دنبال دارند.
معمولاً آدمی نسبت به عواقب و تبعات رنج آور شادی­هایش، بی­توجه و به تعبیری صحیح­تر، کور است. غفلت و بی­توجهی نسبت به این وجه از شادی­ها- یعنی همان عواقب و تبعات رنج آور آنها- موجب می­شود آدمی بیشتر در شادیهایش غرق شود، غافل که عواقب رنج­آور بیشتری در کمین او هستند. و از سوی دیگر، به همان میزان که توانایی ما برای همدلی۸ و همدردی با دیگرآدمیان رشد می­کند، به همان اندازه، حیطه و قلمرو رنج گسترش می­یابد؛ رنج پدیده­ای شگفت انگیز است و در عین سادگی، پیچیده و تو در تو؛ رنج، با همه وسعت و عمومیتش، گاهی چنان بر سر آدمی سایه می­اندازد که هر کس فکر می کند تنها خودش گرفتار آن است و ناگزیر است به تنهایی آن را تحمل کند و تاب آورد؛ اما نباید فراموش کرد که ذهن ما، نسبت به دیگر آدمیان حساس است، چنان که گویی حسی غریب و در عین حال بسیار عمیق، ما را به سوی همبستگی، پیوستگی و همدردی۹ با دیگران، سوق می­دهند.
بدینسان وقتی کسب لذت۱۰ به قیمت محروم کردن دیگری از شادی۱۱ تمام شود، طبیعی است که احساس می­کنیم این لذت به نحوی مرموز با نوعی احساس گناه آمیخته شده است. التبه باید به این نکته توجه کنیم که در اینجا گناه۱۲ به معنای دینی کلمه، نه مهم است و نه تعیین­کننده، بلکه مراد و منظور بودا، احساس گناه است و هر نوع احساس ناخوشایند و آزار دهنده­ای که موجب مخدوش شدن لذت شود. این وضعیت تا حدود زیادی در مورد افراد ثروتمند مصداق دارد؛ چرا که اکثر آنان دچار نگرانی و ترس از فقیر شدن هستند. در واقع همه لذایذ و شادی­هایش که در عرصه زندگی به چشم می­خورد، با ترس، احساس گناه و اضطراب۱۳، آمیخته شده که در نهایت گواه بر حقیقت ناخوشایندی است که آن را حقیقت رنج می­نامیم.

۲- [در جهان] بعضی امور، هر اندازه هم که لذت بخش و خوشایند باشند، باز هم با احساس اضطراب پیوند خورده اند، و احساس اضطراب، خود ریشه در از دست دادن ، و وحشت از روی دادن چنین حادثه­ای دارد.
بوداییان این نوع وحشت و اضطراب را رنج حاصل از واژگونی۱۴ می­نامند، و معتقدند اکثر قریب به اتفاق امور، در معرض تهدید آن قرار دارند. به نظر آنان اضطراب و ترس، دو حقیقت انفکاک ناپذیرند که هر گونه احساس تعلق و وابستگی۱۵ می­تواند منشأ بروز آنها واقع شود. وقتی کسی جرأت کند که خود را از قید هر گونه تعلق و وابستگی آزاد کند و از این طریق به آسایش خاطر و بی ترسی۱۶  برسد، می­تواند به عمق معنای اضطراب پی ببرد.

۳- [درجهان] بعضی امور، هر اندازه هم لذت بخش و خوشایند باشند، باز هم آدمی را درگیر در موقعیتها و شرایطی می کنند که خود آن موقعیت­ها و شرایط به طرز گریز ناپذیری رنج آورند.
تصور کنید که همین جسم مادی تا چه اندازه آسیب­پذیر است و در معرض خطرهایی قرار دارد که معمولاً از دید خود ما پنهانند. در واقع ما نسبت به خیلی چیزها بی­توجهیم، و همین بی­توجهی باعث می­شود بیشتر در حلقه­های تودرتوی این جهان گرفتار شویم: در پی لذت می­رویم، بی­آنکه به عواقب آن بیندیشیم، و آرزو در سر می پرورانیم بی­آنکه بدانیم آرزو، خود زنجیر پولادینی است که ما را به این جهان پیوند می­دهد. وجود ما درجهان وجودی است مشروط و مقید۱۷؛ اما باید بپذیریم که ما حتی نسبت به این واقعیت آشکار بی­توجهیم. رنج، ذات و سرشت هرنوع قید و شرط است و رهایی از آن مقدور نیست مگر از طریق تأمل و مراقبه که ما را به سوی وجوی نامشروط۱۸ رهنمون می­شود.

۴ – لذایذ این جهان هرگز نمی­توانند تمنیّات قلبی ما را برآورده سازند. بخصوص لذایذی که ریشه در پنج بخش هستی ساز دارند.
اگر لذایذ، خوشی­ها و شادمانی­های این جهان را با محک زندگی به طور کلی، بسنجیم، آنگاه متوجه می شویم که اولاً همه آنها موقتی هستند و به هیچ وجه پایدار و مانا ننیستند، ثانیاً همه آنها با اضطراب عجین شده­اند، ثالثاً همه آنها فاقد ظرافت، سطحی و نابخردانه­اند.
در اینجا با یکی از نکات ظریف تعالیم بودا برخورد می­کنیم، یعنی خرد و رفتار خردمندانه؛ بودا معتقد بود که در مواجهه با لذایذ این جهان، باید خردمندانه رفتارکرد و رفتارخردمندانه در چنین مواجهه­ای یعنی جدی نگرفتن لذت به عامترین معنای ممکن.
از نظر بودا، آرزو، سبب اصلی رنج است، و فقدان آروز، مساوی است با فقدان رنج. چهار حقیقت نیز حاصل و در عین حال حاوی همین نظرند؛ نظری که بودا، طی مکاشفات شخصی خود به آن دست یافت.

کیهان شناسی۱۹ (آفرینش و جهان هستی)
چهار حقیقت مقدس، به عنوان یک آموزه و اصل اعتقادی، ماهیت دینی۲۰ آیین بودا را آشکار می­کند. در اینجا لازم است به این نکته اشاره کنیم که دیدگاه­ها و آراء اندیشمندان بودایی درباره ساختار و تکامل عالم هستی۲۱، چندان اصیل و بکر نبود، چرا که در این خصوص آنان به وام گرفتن از منابع هندو بسنده کردند. بدین سان برای آشنایی با کیهان شناسی بودایی، چاره­ای نداریم، جز اینکه نگاهی داشته باشیم به کیهان شناسی آیین هندو. در آیین هندو کیهان شناسی از اهمیت و اعتبار خاصی برخوردار است، اما درباره ماهیت و محتوای این کیهان شناسی باید بگوییم افسانه و اسطوره۲۲ در کیهان شناسی هندو، نقش بسایر مهمی برعهده دارند. ما در بررسی کیهان شناسی هندو، تنها به مباحثی می­پردازیم که به آ یین بودا مربوط می شوند.یعنی سرمدیّت۲۳ و نظام های جهان۲۴ از یک سو، و شش شرط هستی جاوید۲۵ از سوی دیگر.
پیش از انقلاب کپرنیکی و اختراع تلکسوپ، ذهنیت اروپاییان درباره عالم هستی، بسیار محدود بود. اما قرنها پیش از آنکه دانشمندانی نظیر کپلر، کوپرنیک و گالیله در اروپا ظهور کنند، در سرزمین هندوستان، متفکران هندو، حق مطلب را درباره بی­کرانگی۲۶ زمان و مکان ادا کرده بودند. کیهان شناسی هندوها و نظریه پردازی­های آنان درباره عالم هستی و زمان و مکان، حاصل اکتشافات و براهین محکم و مستدل علمی نبود، بلکه نتیجه مستقیم تفکر شهودی۲۷ و قوه تخیل۲۸ شگفت انگیز آنان درباره عالم هستی بود.
زمان از نظر متفکران هندو، وسعتی نامحدود بود که در شماره نمی­گنجد و به همین دلیل برای سنجش آن، به مقیاس­های معمول نظیر روز، هفته، ماه وسال اعتنایی نداشتند. زمان از دید هندوها بیشتر پدیده­ای کیفی بود تا کمّی؛ اما همین پدیده کیفی، کمیّتی درخود نهفته داشت و آن عبارت بود از یک سلسله دوره­های زمانی موسوم به کالپا۲۹. یک دوره زمانی است که فاصله میان آغاز و پایان یک نظام جهانی را در بر می گیرد. به عقیده بعضی متفکران هندو، یک کالپا چیزی در حدود ۱,۳۴۴,۰۰۰ سال به طول می­انجامید و بعضی دیگر مدت دوام یک کالپا را ۱,۲۸۰,۰۰۰,۰۰۰ سال، تخیمن می­زدند. درباره طول و مدت دوام کالپاها، اتفاق نظری میان متفکران هندو وجود نداشت.
طی یک دوره زمانی کالپا، یک نظام جهانی به وجود می­آمد، شکل می­گرفت و مراحل تکاملی خود را می­گذراند، هندوها معتقد بودند یک نظام جهانی از توده­ای به هم چسبیده، فشرده و منقبض آغاز می­شود و به مرور منبسط می­گردد، پخش می­شود، وسعت می­یابد و در عین حال آهسته آهسته تخلخل درآ ن راه پیدا می­کند. براساس نظریه پردازی هندوها وقتی یک نظام جهانی به پایان می­رسد، بلافاصله یک نظام جهانی دیگر آغاز می­شود. حال اگر بخواهیم شکلی برای نظام­های جهانی قائل شویم، باید چیزی شبیه به گردونه یا چرخه را در ذهن خود مجسم کنیم؛ یعنی چیزی که به قول متفکران هندو شبیه به یک چرخ آسیا۳۰ باشد. در واقع همین شکل و نظام چرخه مانند بود که نظر متفکران بودایی را به خود جلب کرد . حکمای بودایی براساس دو نظریه کالپا و نظام­های جهانی به این نتیجه رسیدند که زندگی به عنوان یک پدیده نمی­تواند محدود به این جهان خاکی و زمینی باشد. این نتیجه­گیری چنان تأثیری بر اندیشمندان بودایی گذاشت که بعدها بوداییان وابسته به شاخه ماهایانا با قاطعیت اعلام کردند که بوداها و بودی ساتواهای (بودای بالقوه) بسیاری وجود دارند که در نظام­های جهانی دیگر بسر می­بردند.
حال نوبت می­رسد به طبقه­بندی موجودات ذی روح، امروزه ما سه نوع حیات را از یکدیگر تمیز می­دهیم، یعنی حیات انسانی، حیات حیوانی و حیات نباتی. اما در تعالیم بودایی با شش نوع حیات برخورد می­کنیم که عبارتند از: حیات خدایان، حیات اسوره­ها۳۱ (ارواح)، حیات انسانی، حیات اشباح۳۲، حیات حیوانی، و حیات دوزخی. بعضی از نویسندگان بودایی با حذف حیات اسوره­ها، پنج نوع حیات را بر شمرده­اند. در بحث از جزئیات این طبقه بندی، حکمای بودایی سخت با یکدیگر اختلاف نظر داشته­اند، اما طرح کلی این طبقه­بندی مورد قبول تمام مکاتب بودایی واقع شد. براساس این طبقه بندی، همه موجودات جهان، به یکی از این شش یا پنج طبقه تعلق دارد.
در این طبقه بندی خدایان یک طبقه بالاتر از ما جا دارند به این معنی که ساختار وجودی آنان، ناب­تر و پاک­تر از ساختار وجودی ما است، هیجان­هایشان حساب شده­تر و لطیف­تر از هیجانات ما است، دوره حیاتشان بسیار طولانی­تر از دوره حیات ما است، و بالاخره در شرایطی قرار دارند که کمتر از ما در معرض رنج قرار می­گیرند. خدایان بودایی بی­شباهت به خدایان المپی نیستند، اما در عین حال یک تفاوت بسیارمهم با یکدیگر دارند چنان که خدایان المپ بی­مرگ و نامیرا هستند، در حالی که خدایان بودایی هر اندازه هم عمر طولانی داشته باشند، بی مرگ و نامیرا نیستند. از جهاتی چنین به نظر می­رسد که خدایان بودایی بیشتر فرشته­اند تا خدا.  اسوره ها (ارواح) نیز موجوداتی آسمانی­اند. اسوره ها ارواح آتشین مزاجی هستند که مدام با خدایان سر جنگ دارند.
بنابر تعالیم و آموزه­های بودا رنج پدیده ای است که قسمت اعظم حیات همه موجودات را در بر می­گیرد. خدایان رنج می­کشند چرا که یک روز باید اریکه خدایی خود را ترک کنند؛ آدمیان رنج می­کشند، چون سخت اسیر چرخه­ای هستند که گریز از آن ناممکن می­نماید، یعنی چرخه بازپیدایی یا چرخه زایش دوباره.

منبع: امیر حسین رنجبر،  بودا در جستجوی ریشه های آسمان، تهران، انتشارات فیروزه، ۱۳۸۱، صص۴۳ تا ۶۹ با تلخیص و ویرایش.

۱.Benaras suttra.
2. illness.
3. suffering.
4. Craving.
5. delight.
6. greed.
۷. holly  eight-fold  path
8. sympathy.
9. solidarity.
۱۰. injoyment.
1۱. happiness.
1۲. guilt.
۱۳. anxiety.
1۴. suffering from reversal.
1۵. attachment.
1۶. fearlessness.
۱۷. conditioned existence.
1۸. unconditional existence.
۱۹. cosmology.
2۰. religious essence.
2۱. universe.
2۲. tales and  myths.
۲۳. eternity.
2۴. world   systoms
۲۵. six conditions  of  leving  existence.
2۶. immensity.
۲۷. intuiton.
2۸. imagination.
۲۹. Kalpa.
۳۰. mill – wheel.
۳۱. Asuras.
32. Ghosts.

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
1 نظر
  1. بهار می گوید

    با سلام
    فوق العاده بود
    سپاس

ارسال یک پاسخ