گاندی بزرگ

مردی که در مبارزه با امپراتوری بریتانیا نیروهای متجاوز را مجبور به ترک خاک هند کرد.

قولی که مهانداس کارامچاند گاندی به مادر و همسرش داد، اجازه لازم برای سفر به لندن، پایتخت انگلستان را دریافت کرد. در نظام کاستی هند، جد گاندی، خواربارفروش بود و این کاست از کاست‌های موروثی هند بود که همه هندوها به غیر از نجس‌ها را در برمی‌گرفت.

گاندی با نمراتی معمولی از رشته حقوق فارغ التحصیل شد و مدتی بعد برای پیگیری دعوای حقوقی یکی از موکلانش راهی آفریقای جنوبی شد اما آپارتاید طعم تلخ خود را در این کشور به گاندی جوان چشاند. برای نمونه به رغم خرید بلیت، او را از قطار بیرون انداختند. چون جوانی سفید پوست به بودن او در کوپه درجه یک اعتراض کرده بود.

گاندی و دستگاه چرخ ریسی معروفش

این تبعیض‌ها به مرور گاندی را به این فکر انداخت تا به جای یک‌سال برای مدت‌ها در آفریقای جنوبی بماند و بخش قابل توجهی از زندگی خود را به مطالعه کتاب های مذهبی ادیان و فرقه‌های متعدد سپری کند. خواندن همین کتاب‌ها و مداقه آنچه در آفریقای جنوبی بر سر سیاه پوستان می‌رفت، او را به این فراست رساند که بسیاری از تعصبات این کتاب ها، پوچ و بی حاصل است.

مستراح تمیز کن

گاندی ابتدا تعصبات نژادی دین خود را زیر پا گذاشت. طبق قوانین نظام کاستی، فقط نجس‌ها باید مستراح‌ها را تمیز می‌کردند اما او با این که از دسته نجس‌ها به حساب نمی‌آمد، شستن توالت‌ها را در برنامه خودسازی خود قرار داد. او البته هم زمان به مبارزه مدنی با نظام آپارتاید آفریقای جنوبی پرداخت. مطابق قانون، فقط ازدواج‌هایی معتبر بود که بر مبنای قوانین مسیحی باشد اما گاندی این قانون را زیر پا گذاشت و با این کار، جامعه هندوی این کشور را همراه خود کرد.  

گاندی مدتی بعد به کشورش برگشت و مبارزه مدنی با رژیم انگلیس که هند را مستعمره خود ساخته بود را آغاز کرد.

راه حق همیشه پیروز است

گاندی که از سوی مریدانش مهاتما یعنی روح بزرگ خوانده می‌شد در دفاع از شکل مبارزه مدنی اش گفت که ضربه در برابر ضربه و چشم در برابر چشم دنیا را کور می‌سازد. مهاتما گاندی با این روش مبارزه، به سلطه امپراتوری انگلیس بر هند پایان داد و سبب استقلال هند شد.

گزارشی از یک مبارزه خونین

خبرنگار که در صحنه حضور داشته است این طور می نویسد: سرانجام به جایی رسیدم که حدود ۲ هزار و ۵۰۰ نفر از پیروان گاندی گرد هم جمع شده بودند. همه لباس معمول طرفداران گاندی را پوشیده اند؛ لباس های سفید از کتان دست بافت و کلاه سفید مخصوص گاندی. مرا پیش خانم نایدو رهبر خود بردند. او گفت سرگرم آماده کردن جمعیت برای راهپیمایی اعتراض علیه عوارض نمک است.

 

نایدو خطاب به جمعیت گفت: تن گاندی در زندان است اما روح او با ماست. شما حق ندارید تحت هیچ شرایطی خشونت به خرج دهید. شما را کتک خواهند زد اما شما مقاومت کنید. نباید روی ماموران دست بلند کنید. صدای کر کننده شادی و تایید؛ فضا را فرا گرفت.

 

جمعیت آرام و در سکوت حدود ۸۰۰ متر را پیمود تا به انبارهای نمک رسید. مانی لال گاندی پسر دوم گاندی پیشاپیش جمعیت راه می رفت. وقتی جمعیت به نزدیکی انبارهای نمک رسید همه فریاد زدند: زنده باد انقلاب و این جمله را بارها تکرار کردند.

 

حدود ۴۰۰ پلیس مسلح بومی نگهبانی می دادند. همه آنها چماق‌هایی ۲ متری داشتند که روی آنها میخ کوبی بود. درون اتاقک ها هم ۲۵ نیروی مسلح بومی تفنگ به دست ایستاده بودند. راهپیمایان در سکوت کامل جلو رفتند. اخطارهای ماموران را نشنیده گرفتند.

 

ناگهان با یک فرمان افسری انگلیسی یک گروه از پلیس بومی به راهپیمایان حمله کرد. چماق های میخدار بدون ملاحظه و مکرر بر سر گروه باریدن گرفت. هیچ یک از گروه پیش رونده برای دفاع از خود کاری نکرد. من صدای خشک برخورد چوب با جمجمه لخت آن ها را می شنیدم. کتک خوردگان بر روی زمین پهن می شدند. بعضی بیهوش بودند یا شانه، سر و بازوی کبود خود را می مالیدند. جان به دربردگان اما سرسخت و بی توجه، آن قدر پیش می رفتند تا مجروح شوند و از پا در آیند.

 

سپس نوبت گروه بعدی تظاهرات کنندگان رسید. آرام و بی صدا به سمت صف پلیس می‌رفتند. در آن لحظه همه شان می دانستند که چند لحظه بعد کتک می خورند و زخمی می‌شوند و حتی ممکن است بمیرند. با این همه من نشانی از تردید و تزلزل در پیش روی آنها به سوی پلیس ندیدم. حدود میانه روز بود که جی پاتل از همراهان گاندی رسید. مردی موقر با موها و ریشی انبوه و سپید بود. او خطاب به جمعیت گفت: هر امیدی در زمینه سازش و آشتی با دولت انگلستان دود شد و به هوا رفت. دولتی که که خود را نماینده مردمی متمدن می‌داند، چگونه به خود اجازه می دهد با ما چنین خشن و غیرانسانی رفتار کند؟

 

هواداران گاندی فقط دو پزشک داشتند که آنها با این همه زخمی و وسایل کم نمی‌توانستند کار زیادی انجام دهند. تا غروب دو نفر از تظاهرکنندگان مردند. تظاهرات آن روز پایان یافت. چون گرما اجازه کار را نمی داد. من تنها خبرنگار خارجی بودم که این صحنه های تکان دنده را دیدم.

منبع ایرنا
عضویت
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد درون خطی
دیدن تمامی دیدگاه ها