تیسفون ، شهر بیكرانه ، مكعب ها و چهارگوش هائى از سنگ و گل تا بى نهایت ، میلیونها آبراهه ، كوى ها و كوچه هاى بیشمارش تا دل شب كشیده شده بود. شهر كاخ ها و آتشكده ها…
انبوه مردم ، به دور مكعب سیاهى گرد آمده اند كه آتشكده اى بسیار بزرگ و بى در و پنجره است . همه نگاهها به آن سو است . سپس مردم تكانى مى خورند و پس مى روند…
آى مزدك … آى !… آى !
آوایى كه در یك زمان از هزاران سینه بیرون مى آید… مردى سرخپوش پدیدار مى شود؛ چشمان درشت كبودش با حالتى هوشمندانه و زیركانه انبوه مردم را در مى نوردد. مزدك خطاب به انبوه جمعیت مى گوید:
این اهریمنان ناپاك را دروغ و كینه و ویرانى زنده مى كند. اما از این ها نیز بدتر، زردوستى و خواسته اندوزى است . همان گونه كه الگ آسیابان پر از گندم و خس و خاشاك است كه سرانجام از هم جدا خواهند شد، جهان امروز نیز آمیزه اى از روشنائى و تیرگى ، خوبى و بدى است …
مزدك در این هنگام با دست اشاره به مرده اى در میدان مى كند:
نان این مرد را كه خورده ؟ زنى را كه آفریدگار براى او فرستاده بود، چه كسى از او گرفته ؟
مزدك در جمع موبدان و دبیران و اسپهبدان فریاد زد:
… آئین ما به ما مى آموزد كه هر چه هست ، از سه گوهر است كه مزدا به مردم ارزانى داشته ؛ این سه گوهر جاودان آتش ، آب و خاك است . خداوندگار، در آفرینش گیتى ، این سه گوهر را پخش نكرد تا از آن به یكى اندك ، و به دیگرى بیشتر دهد؛ میوه هاى برآمده از این سه گوهر را نیز به همگان داد. شادى زیستن را به برابرى به همه داد. نظم مزدا این است . هر چه جز این ، آشفتگى و تیرگى است .
اندیشه نیك ، گفتار نیك و كردار نیك سه بنیاد سترگ آئین مزداست . نیاز ما به روشنى تنها اندیشه است ؛ سرودهاى ما در بزرگداشت آتش ، تنها گفتارى است و بس . كردارى كه باید این دو بنیاد را در برگیرد، كجاست ؟ مردم از گرسنگى مى میرند، و انبارهاى ما انباشته است ، بستر مردان و زنان سرد است ، و شبستانهاى ما از زنان ما انباشته است . تنها به هم كیشان شكم سیر خود خوراك مى دهیم و زنان خود را نیز براى گذران شب به آنان پیشكش مى كنیم و فراموش مى كنیم كه سیرى و شكمبارگى ، به همان اندازه كه گرسنگى و پرهیز، خون را سست مى كند… نگهداشت آتش در آتشكده هایمان به چه كار مى آید هنگامى كه تیرگى بر روان هایمان چیره است ؟… نباید به یك پنجم از اندوخته هاى خود بسنده كنیم ، چرا كه این اندك چیزى جز صدقه نیست و از صدقه چیزى زشت تر نیست ؛ چرا كه هم دهنده و هم گیرنده را به دروغ مى آلاید. باید درها و همه قفل ها گشوده شود. آنگاه است كه روشنى مزدا، آنگونه كه هست ، در روان مردم افروخته خواهد شد.
در اینجا مزدك به نمایندگى از سوى توده مردم ایران سخن مى گفت . دولتیان سخنان او را به لبخند برگزار كردند. كره ناى ها غریدند كه :
قباد، پرستنده مزدا، خدایگان و شاه شاهان ایران و انیران ، از نژاد خدایگان ، فرزند پیروز پادشاه و خدایگان ، سخنان شما رسته هاى ایرانى را شنید. انفجار توده ها
تیسفون شعله ور بود. پرستشگاهها، بیشه زاران ، جزیره هاى پر از نخل و برج هاى بیشمار آن همه سرخ بود. باران مزدك ، آزادان ، همه شب را تاخته بودند. شب نیز سرخ بود. در چپ و راست آتش هایى مى سوخت . كوه نشینان نیز بیدار مانده بودند. ستونهایى از دود سیاه با روشنایى بامداد در مى آمیخت . مردانى سپید جامه با مشعل هایى پردود در دست از هزاران راه و كوره راه به سوى شهر روان بودند. گرسنگانى صد صد و هزار هزار همچون توده اى فشرده سراسر زمین را پوشانده بودند. اسبان در دریاى مردان شناور شدند.
مزدك در متن مردم : درستى كجاست اى مزدك ؟
درستى در نان و زن است …
میدان سیاه در برابر كاخ تهى است . خروش كره ناى ها زمین را مى لرزاند.. مزدك میدان سیاه و تهى را مى پیماید و هزاران مغ سرخ به سوى او مى روند. آنچه اتفاق افتاده است ، هرگز تاریخ ایران بیاد ندارد. مردم همه شگفت زده شده اند. شیران شاه هراسناك بر زمین مى آرامند سراپرده سنگین پادشاهى از پهنا و درازا به لرزه در مى آید… هیبت و ابهت و عظمت و شوكت و خشونت شاهنشاهى فرو مى ریزد. پیكر باریك ردا پوش موبدان موبد از بیم و هراس در هم مى پیچد… مزدك در برابر تخت پادشاهى مى ایستد. مشعل را بالا مى برد. آنگاه خدایگان و شاه شاهان بر مى خیزد، به شتاب دو گام پیش مى نهد و دست راست خود را به نشانه كهن درود بر گیتى و بر زندگى بر مى افرازد…
توده ها به میدان یورش بردند. سواران و سپاه جاویدان خود را كنار كشیدند…
سرهاى میلیونها تن ، همچون تیغى آخته به سوى طاقى كاخ پیش مى رفت …
سلطنت با یل و كوپالش در برابر اراده توده ها خلع سلاح شده بود و جنگاوران و پاسداران و تیغ داران و پیل سواران و… به مجسمه هائى تبدیل شده بودند. تنها مزدك ، مشعل به دست ، در برابر ایستاده بود و نمى جنبید. شاهنشاه كه خود فرمانروایى و خدایگانى خود را به كنارى نهاده بودن آن بالا كنار تخت ، تنها بود. بزرگان خود را به دیوارها مى فشردند… مزدكیان ، سرخ جامگان با شمشیرى راست بر كمر، بر همه جا مسلط بودند. مغ بزرگ ، مزدك مشعل به دست ، بر این جایگاه ایستاده بود و از پیروزى و درستى سخن مى گفت :
جهان راست باید كه باشد به چیز |
فزونى حرام است و ناخوب چیز |
زن و خانه و چیز بخشیدنى است |
تهیدست كس با توانگر یكى است |
شب هنگام قفل از همه دستكرت ها گشودند، گرسنگان خود را روى گندم ها مى انداختند، گندم را خام خام مى خوردند و بسیارى از آنان همانجا در كنار دیوارهاى انبار مى مردند.
روز به ، یاز مزدك ، دبیران را فراخواند و به همه گفت كه همه مردم در برابر قانون یكسان اند؛ هر كس بر اساس شایستگى خود دستمزد خواهد گرفت . دیگر دبیران به پنج رسته بخش نخواهند شد.
مزدك دستور داد كه باید از همه دارایى دستكرت ها، به ویژه گندم انبارهاى آنها، صورتى فراهم كنند. باید گرسنگى مردمى را كه به تیسفون روى آورده اند، فرو نشانند، و سپس گندم همه دستكرت هاى محلى را میان همه دهكده ها پخش كنند… در سراسر آن شیب و فردا و فردا شب آن ، گندم خشك و زرد و در دستمال ها مى ریختند. زنان را از حرمسراها خارج ساختند. حرمسراى زرمهر گاومیش هفتاد و دو زن داشت . زندانها و سیاهچالهاى ساسانى گشوده شد. گرگ خونان ، وفاداران نظام طبقاتى ، از اوضاع آشفته سود مى جستند و به دزدیدن زنان مى پرداختند، دستكرت ها را مى سوزاندند و مردم را مى كشتند. دستكرت ایران دبیر بدكریتر نیز همه قفل هایش گشوده شده بود؛ از اثاثه كاخ و گندم و روغنى كه میان گرسنگان پخش مى شد، صورت بر مى داشتند. دو كاروان بزرگ را كه صد اشتر داشت ، با بار كیسه و خم هاى سفید به تیسفون فرستادند. كار پخش زنان از همه آسوده تر بود. همان گونه كه مزدك دستور داده بود، باید پذیرش آنان را مى گرفتند. و همه بجز دو تن ، پذیرفتند كه آنان را میان خاندان دهقانان و خانواده هاى كشاورزان پخش كنند. گندم ها و زنان دستكرت فرشید ورد برادر زرمهر گاومیش تقسیم شده بود. او هشتاد و یك زن در دستكرت داشت . مزدكیان یا درست دینان در میان مردم آرد سفید سرخ شده در روغن شیرین ، پخش مى كردند. تكه هاى گوشت خشك گاو را به دوازده بخش مى كردند، پنیر را با تیغ تكه تكه مى كردند، زردآلو، خرما و انجیر را با كلاه پیمانه مى كردند و… بدین سان نكبت فقر، اندكى و مدتى كاهش یافت و لطافت برابرى و عدل و داد بر ایران شهر مستولى شد. قباد به فرمان مزدك گردن نهاد و از جبروت جباریت سلطنت دست كشید و بسان مردم زیست . این قیام هر چند كوتاه و ناپایدار بود، اما در تاریخ ایران جاودانه ماند و الهام بخش نسلها در عصر گردید. اندكى بعد، دوباره گرگخونان غلبه یافتند و به دریدن گوسفندان پرداختند. انوشه روان ساسانى مزدك را بكشت ، و مزدكیان سرخ جامه را در پهندشت تیسفون تا گردن در زمین بكاشت و ستوران جاوید سپاه خویش را در آن باغ سرخ مزدك نشان به جولان آورد، و سیصد هزار مزدكى را این سان قتل عام نمود. باغ سرخ مزدك در تاریخ این مرز و بوم ، پاسخ كسانى است كه پیشینه تاریخ شرق را استبدادى مى بینند و ایرانیان را پذیراى نظام استبدادى !
و اما مردم این سرزمین كه على رغم ظاهرى آرام و صبور كه حكام مستبد را همیشه فریب مى دهد، باطنى ناآرام و پرجوش و خروش دارند و همچون آتشى داغ نهفته در زیر خاكسترى سرد، در انتظار وزش نسیمى اندك ، لحظه شمارى مى كنند، شگفتا كه تاریخ از اینان چه دیده است !
آنگاه كه ستم سیصد ساله ساسانى مقهور ستم چند ده ساله تازیان بدوى شد و خلافت عربى ، سیماى سیاه سلطنت را سپید كرد، همین مردم مزدك نشان ، دوباره بیاد سلطنت سیاه ساسانى اشك ریختند و آه كشیدند:
كى باشد پیكى آید از هندوستان |
كه آمد شاه بهرام از دوده كیان |
با صد هزاران پیل بر همه پیلبان |
آراسته درفش دارد به رسم خسروان |
مردى گسیل باید زیرك ترجمان |
كه بر ما چه گذشت از ستم تازیان |
رفت شاهنشاهى ما بدست ایشان |
ستاندند پادشاهى از خسروان |
و…..
براستى ! تازیان چه ستمى بر این مردم روا داشتند كه ستمكده شاهانه برایشان موعود شد و در اعاده آن چند قرن كوشیدند؟!
شگفتا كه این مردم در چه مدار بسته ى گیر افتاده اند! اینان براى نفى خلافت به اثبات سلطنت پرداختند، از چاه به چاه و بالعكس ! و جا دارد كه آن شاعر معاصر بگوید: ملت ما حافظه تاریخى ندارد. و در این دور تاریخى اگر این بار چنان شود، منصفانه باید گفت كه : این ملت شعور تاریخى ندارد. كه هرگز چنان مباد.
دیدگاهها
دیدگاه كریستن سن
كریستن سن مى گوید كه از چگونگى رابطه مزدك با قباد شاه ایران اطلاعى در دست نیست . با استناد به شاهنامه فردوسى و چند منبع عربى ، در قحط سالى ، مزدك نزد قباد رفت و با سخنان مكرآمیز قباد را بر آن داشت كه اعلان كند هر كه نان را از مردم گرسنه باز دارد، سزایش مرگ است . و آنگاه مردم گرسنه را به غارت انبارها تحریك كرد و باعث تجرى خلائق شد. در این روایت بعید نیست كه حقیقتى تاریخى نهفته باشد. چه ، اتوكیوس هم قصه قحط سالى را نقل كرده است . فقرى كه بر اثر این بلیه بوجود آمد، تقسیم غیر عادلانه ثروت را در جامعه ایرانى به سود مقامات مؤ ثر و مقتدر كه طبقه ممتاز بودند، برقرار كرد. ممكن است این وضع به مردم ستم كشیده جراءت بیشترى داده و شاه را به اصلاحات جسورانه اى برانگیخته باشد. قباد پیرو مزدك شد و طبق دستور او عمل كرد. منابع معاصر قباد بر این قضیه هم – داستان اند. منابع بعدى بر این نكته تكیه دارند كه قباد در رابطه با اشترك زنان قوانینى را وضع كرد. استیلتس مى گوید قباد فرقه زردشتگان را دوباره برقرار كرد، این فرقه هواخواه آن بودند كه كلیه زنان باید در دسترس همگان بالاشتراك قرار گیرند.
اگر چه این قول با اقوال دیگران فرق دارد. معلوم نیست قوانین جدید قباد در رابطه با ازدواج چگونه بوده است . هیچ منبعى نمى گوید كه قباد ازدواج را منسوخ كرده باشد؛ زیرا چنین تصمیمى در عمل غیر قابل اجرا مى باشد. شاید او با وضع قوانین جدید یك نوع ازدواج آزادترى برقرار كرده باشد و شاید در بعضى از عناوین فقه ساسانى در باب مناكحات و رفع بعضى از قیودات آن كوشیده باشد؛ چنان كه بر طبق مقررات آن عصر، مرد مى توانست زن یا یكى از زنان و حتى زن ممتاز خود را به مرد دیگرى كه بدون تقصیر یعنى با وجود نداشتن مال به ازدواج محتاج باشد، بسپارد تا این مرد از خدمات آن زن استفاده كند. در هیچ یك از منابع دوره قباد ذكرى از قوانین او در رابطه با اشتراك اموال به میان نیامده است . فقط در خوذاى نامك از چنین اقدامى سخن رفته است . اگر چه این امر ممكن است تا اندازه اى حقیقت داشته باشد، ولى این بدعتها آنقدر مهم نبودند كه نظر ناظرین سریانى و بیزانس را جلب كند. ممكن است این اقدامات در رابطه با وضع مالیاتهاى فوق العاده براى اغنیا و توانگران باشد در جهت بهبود زندگى فقرا و…
و نیز آمده است كه چون در زمان قباد قحط سالى شد و اكثر مردم در مضیقه بودند، مزدك اجازه خواست كه با قباد مذاكره كند و از او پرسید اگر فردى داروئى براى علاج بیمارى داشته باشد و در اختیار بیمار نگذارد، چه مجازاتى دارد؟ شاه گفت باید كشته شود. روز بعد مزدك عده اى از مردم گرسنه را به اطراف كاخ قباد دعوت كرد و گفت بیائید تا من نیازمندى شما را چاره كنم . مزدك بار دیگر با قباد ملاقات كرد و سؤ ال دیروز را تكرار كرد و جوابى همسان شنید. مزدك نزد مردم آمد و گفت : بروید از هر مالى كه مى توانید مصرف كنید، زیرا همه فرزندان آدم در اموال با یكدیگر شریكند. مردم به منازل پول داران ریخته و غارت كردند. قباد مزدك را احضار كرد و علت را پرسید. مزدك گفت : به دستور شاه این كار را كردم . و پاسخ شاه را یادآور شد.
برخى منابع تاریخ مزدك را متهم به شعبده بازى و سحر كرده اند كه او به این وسائل قباد را فریب داد. كریستن سن در پاسخ به این اتهامات مى گوید منابع تاریخى نشان مى دهند كه قباد از روى اعتقاد پیرو مزدك شد. نُلدِكَه تاءكید مى كند كه قباد پادشاهى نیرومند بود و سخت با اراده . او دو مرتبه در شرایط بسیار بحرانى تاج و تخت از دست رفته اش را بدست آورد. او به امپراطورى روم ضرب شستى مهم نشان داد. بنابراین ، به گفته نلدكه گرویدن قباد به آئین مزدك فقط براى درهم شكستن قدرت اشراف بوده است . منابع تاریخى عصر قباد نشان نمى دهند كه وى فردى مزّور و داراى خصائل ماكیاولى بوده باشد. حتى دشمنان قباد اشاره به این خصائل منفى نكرده اند. منابع نشان مى دهند كه قباد از روى ایمان و اعتقاد به مزدك گروید. قباد تحت تاءثیر مزدك اصلاحات مهمى در كشور كرد و به وضع فقرا رسیدگى نمود.
مورّخان همگى بر این متفق اند كه آنچه در دره قباد اتفاق افتاد، با نظام طبقاتى – اشرافى ساسانى در تضاد مطلق بود. و كلیه عناصر امپراطورى از این انقلاب بى سابقه تاریخى ناراضى بودند. قباد قلبا به مزدك معتقد بود و در ظاهر از مزدكیان حمایت نمى كرد. او از سوى موبدان به الحاد متهم شد. قباد با آنهمه رنجى كه كشیده بود، هم چنان بر اعتقاد مزدك بود. فرزند قباد، انوشه روان ، به قتل مزدك و مزدكیان همت گماست . در منابع عربى اتهامات بر مزدك به صورت شرم آورى مطرح شده است . عبدالجبار مى گوید: ویژگى مزدك گرائى نسبت به آئین عادى این است كه مزدكیها معتقد بودند كه نور با اراده كار مى كند، در حالى كه ظلمت كوركورانه در كوشش است . عناصر تركیب كننده جهان ، آب و خاك و باد و آتش است . بنظر مزدك آفریدگار جهان بوسیله حروف بر جهان فرمانروائى مى كند و از این رو هر كس راز این حروف را دریابد، به بزرگترین نیروها دست مى یابد و اسرار ازل را مى فهمد… مزدك گرائى بشدت سركوب شد. آئین مزدك در جهان اسلام مدتى به نامهاى دیگر زنده بود… برخى فرقه هاى مذهبى در اسلام از اندیشه هاى مزدك سخت متاءثر بوده اند.
منبع محتوا:
تاریخ ادیان و مذاهب جهان – جلد دوم – نوشته مبلّغى آبادانى
درود بر شما وب زیبایی دارید.
خوسحال میسم به منم سر بزنید.
در ضمن نظرتون رو در مورد تبادل لینک بهم بگید.
ممنون
درود.
به جای تبادل لینک پیشنهاد بهتری دارم، از بخش تماس با ما،
تماس بگیرید که پیشنهادم رو بدم.
بدرود.
اگر اشتباه نکنم قسمت اول متن برگرفته از رمان مزدک نوشته موریس سیماشکو میباشد . درباره مزدک محتاطانه تر از این باید نظر داد چون کمی یکجانبه است .
سلام ؛ اگر ممکن باشه زندگی مزدک را از قیام تا قلع وقمع را در قالب
پی دی اف یا همان کتاب الکترونیکی قرار بدهید تا بتوانیم آنرا دانلود کنیم ؛ تشکر پویا ایرانی
سلام با تشکر از وبلاگ جالبتون.ولی یه جاهاش غیر تاریخی بود.در رابطه با قتل مزدک من تو منابع خوندم که خود قباد دستور قتل مزدک رو میده.چون خودم رشتم تاریخه اینو با قطعیت میگم.با تشکر
از زحمتتون متشکرم واز وبلاگتون خیلی استفاده میکنم
لطفا کتابهای تاریخی برایم بفرستید
آیا می توان گفت که جنبش مزدک باعت ایجاد گسیختگی و دو دستگی در جامعه ایران باستان یعنی با حرکتی که او انجام داد یک رویه غیر عادی برقرار گردید و باعث شد ایرانیان از حکومت خسروان بیزار شده و از حمایت کامل آن دست بردارند در حقیقت باعث بی اعتمادی ملت به حکومت گردید که نتیجه آن تسلط تازیان بر ایران شد
بلایی که تازیان بر سر این کشور اوردند را هیچ حکومت و هیچ بیگانه ای نیاورد