خاطرات سفر خانوادگی ما به شیراز
سفر کردن، یکی از اون وقایع خوشایندیه که هر فردی باید حداقل یک بار در زندگی تجربه کنه؛ به خصوص وقتی که این سفر همراه با خانواده باشه. امسال، ما تصمیم گرفتیم به شهری سفر کنیم که با زیبایی های بی نظیر، درختای سرسبز، باغ های رویایی و تاریخ غنی، توجه هر گردشگری رو به سمت خودش جلب می کنه. شهر شعر و تاریخ و غزل؛ شیراز.
مدت ها بود که در فکر سفر به شیراز بودیم، اما همیشه برنامه های مختلف و مشغله های زندگی باعث می شد که این آرزو به تعویق بیفته. تا اینکه در نهایت تصمیم گرفتیم که از اولین فرصت ممکن استفاده کنیم و بهونه های مختلف رو کنار بگذاریم. شیراز، برای ما همیشه نمادی از شعر و ادب پارسی بوده؛ شهری که نامش با حافظ و سعدی گره خورده و تاریخچه ای غنی داره. برنامه ریزی این سفر به همراه خانواده، ما رو بیشتر از همیشه به هم نزدیک کرد و باعث شد تا همگی با شوق و ذوق منتظر روز موعود باشیم.
آخرین باری که با دایی ها و خاله ها دورهم جمع شده بودیم، قرار گذاشتیم که سفر بعدیمون حتماً دسته جمعی باشه. خوشبختانه یا متاسفانه، ما یک خانواده پرجمعیت و از اون دسته آدم هایی هستیم که معتقدیم سفر فقط دسته جمعی خوش میگذره. تا به امروز هم همین جمعیت زیاد، یکی از دلایلی بوده که هیچوقت نتونستیم برنامه هامون رو تنظیم کنیم و همگی باهم سفر کنیم. اما بالاخره بعد از کلی هماهنگی و مدت ها انتظار، تصمیم گرفتیم یک شب همگی دور هم جمع شیم و برنامه ریزی برای سفر رو شروع کنیم. طبیعتاً، اولین مرحله برای شروع سفر، انتخاب بین دو گزینه زمینی و هوایی هستش که ما تو همین مرحله اول، به مشکل و اختلاف نظر خوردیم. طبق معمول همیشه، به دو گروه مختلف تقسیم شده بودیم. گروه اول، مادربزرگم، دایی بزرگترم محمدرضا، دختر و پسرش و دو تا از خاله هام، سمیرا و سیمین، همراه خانواده هاشون بودن. این گروه، هیچوقت طرفدار سفرهای زمینی نبودن و معتقد بودن که هربار با چند تا ماشین سفر کردیم، نتیجه ای جز دردسر و خستگی برامون نداشته. به همین خاطر، اصرار داشتن که حتما با هواپیما سفر کنیم. پدرم هم که از رانندگی طولانی مدت و تعمیرات مکرر ماشین خسته شده بود، به گروه اول ملحق شد. گروه دوم هم من، مادرم، مهدی برادر کوچیکم و باقی دایی ها و خاله ها بودیم که همیشه سفر با ماشین و لذت بردن از مسیر رو ترجیح می دیم. اما بازهم بخاطر اصرار و اکثریت گروه اول، به سفر هوایی راضی شدیم. یکم که حساب کتاب کردیم، دیدیم که بلیط هواپیما برای ۳۵ نفر، اونقدری که فکر می کردیم اقتصادی نیست و این می تونه بودجه گروهیمون رو برای سفر خیلی محدودتر کنه. به همین خاطر، هواپیما به همین راحتی از بین گزینه ها حذف شد.
خلاصه، بعد از کلی صحبت و مشورت، به این نتیجه رسیدیم که با توجه به علاقمون به دیدن مناظر طبیعی در طول مسیر و بار زیادی که داریم، اگر میخوایم هم همگی از مسیر لذت ببریم، هم هزینه سفر اقتصادی باشه و هم همگی کنارهم راحت باشیم، بهترین گزینه موجود، رزرو اتوبوسه. همون شب، بعد از تحقیق و بررسی چندتا سایت مختلف، در نهایت یکی از بهترین شرکت های اتوبوسرانی رو انتخاب کردم که طبق نظر مسافرا، اتوبوس هایی با تجهیزات مدرن و امکانات رفاهی خیلی خوبی رو به صورت دربست ارائه می داد. همون موقع، وارد سایت شدم و با چند تا کلیک ساده، یه اتوبوس رزرو کردم. تا اینجای کار، مهم ترین مرحله رو سپری کرده بودیم و قسمت سخت ماجرا تموم شده بود و همه خیالشون از بابت رفتن راحت بود به جز من. من تا لحظه آخر مخالف این روش بودم و از اونجایی که اولین باری بود که می خواستیم یه اتوبوس رو به صورت کامل اجاره کنیم و قبلاً هیچوقت تجربه ای دراین باره نداشتیم، همچنان استرس داشتم و تا لحظه آخر فکر می کردم که اصلاً قرارنیست بهمون خوش بگذره. ولی در هرصورت رای با اکثریت بود. حالا دیگه باید کم کم شروع می کردیم به جمع کردن و بسته بندی وسایل. اون شب دیگه خیلی دیر شده بود؛ همگی خوابیدیم و ادامه کارا رو گذاشتیم برای روز بعد.
خلاصه، روز سفر فرا رسید و همگی با هیجان به سمت ترمینال حرکت کردیم. وقتی به ترمینال رسیدیم، اتوبوسمون آماده بود و باید بگم که از لحظه ورود به اتوبوس، واقعاً تحت تأثیر قرار گرفتیم. اتوبوس، واقعاً تمیز و مرتب بود و صندلی های کاملاً راحت، روکش های تمیز و سیستم تهویه مطبوع داشت. یکی از مواردی که در عین تعجب، نظر هممون رو راجع به اتوبوس های بین شهری تغییر داد، وجود وای فای رایگان بود که می تونستیم در تمام طول سفر به اون متصل باشیم و از اینترنت رایگان استفاده کنیم. کنار صندلی هامون هم چندتا پورت USB وجود داشت که دیگه نگرانی از بابت شارژ کردن گوشی هامون هم نداشتیم. شاید این همه تعجب ما به این خاطر بود که سال های زیادی میشد که با اتوبوس سفر نکرده بودیم و همون تصویر قدیمی و بی امکانات اتوبوس های گذشته تو ذهنمون بود؛ اما یکی از نکات مثبت این سفر این بود که به کلی نظرمون رو راجع به اجاره اتوبوس های بین شهری تغییر داد و قطعاً اگر باز هم قصدمون سفر زمینی باشه، اولین انتخاب من، رزرو اتوبوس خواهدبود.
اتوبوس که شروع به حرکت کرد، من و مهدی شروع کردیم به فیلم دیدن. مامان که تا صبح داشت وسایل رو جمع می کرد از خستگی خوابش برد و بابا هم برخلاف تمام سفرهای گذشته که تمام تمرکزش روی جاده و رانندگی بود، این بار واقعاً داشت از مسیر و منظره ها لذت می برد. من چند روز قبل از سفر، به دخترخالم سوسن، گفته بودم که حتما یه فایل از آهنگ های نوستالژی و شاد دانلود کنه که تو طول سفر حوصلمون سر نره. یکم که گذشت، آهنگ ها رو پلی کردیم و همگی یک صدا خوندیم و لذت بردیم. پس از چندین ساعت سفر، بالاخره به شیراز رسیدیم. اولین چیزی که با ورود به این شهر توجه ما رو جلب کرد، آرامش و بافت شهری زیباش بود. هوای مطبوع شیراز کنار درختای سرسبز و بناهای تاریخی، همه و همه حس خیلی خوبی رو القا می کرد. واقعاً راست می گفتند، شیراز شهریه که هر گوشه و کنارش میشه بخشی از تاریخ و فرهنگ ایران رو دید.
بعد از این که از اتوبوس پیاده شدیم، آقای احمدی رو تو ترمینال دیدیم که بهمون خوشامد گفتن و مارو تا منزلشون راهنمایی کردن. آقای احمدی، یکی از همکاران و دوستان قدیمی پدرم هستند که از همون اول هم پیشنهاد و تعریف های ایشون بود که که مارو به سمت بازدید از این شهر زیبا سوق داد. از اونجایی که این سفر اولین تجربمون از بازدید شیراز بود و آشنایی خاصی با مکان های دیدنی شهر نداشتیم، آقای احمدی تصمیم گرفتن که به عنوان راهنمای تور، تمام جاذبه ها و مکان های گردشگری شیراز رو بهمون نشون بدن.
اولین مقصد ما باغ ارم بود که باوجود درختای بلند و معماری بی نظیرش، واقعاً نفسگیر بود. قدم زدن بین درختای سرو و دیدن انعکاس تصویرشون داخل آب، یکی از بی نظیرترین تجربه های زندگیم بود که هرگز فراموش نمی کنم. بعد از باغ ارم، نوبت به حافظیه رسید. من و مهدی بخاطر علاقه شدیدمون به حافظ و اشعارش، از اول سفر برای رسیدن به حافظیه لحظه شماری می کردیم. آرامگاه حافظ، همون جاییه که هر عاشق شعر و ادبیاتی باید حداقل یک بار ازش دیدن کنه. فضای شاعرانه و دلنشینی که داشت، حتی از چیزی که تصور می کردیم هم زیبا تر بود.
در ادامه سفر، تخت جمشید رو دیدیم؛ یکی از بزرگ ترین و مهم ترین آثار باستانی ایران که با ستون های بلند و حکاکی های بی نظیرش، شکوه و عظمت دوران هخامنشیان رو به نمایش می کشید. راستش قدم زدن تو اون محوطه تاریخی و فکر کردن به این که یه روزی این مکان مرکز قدرت یکی از بزرگ ترین امپراطوری های جهان بوده، حس عجیبی بهم می داد.
بعد از چند ساعت گشت و گذار و دیدن زیبایی های بی نظیر شیراز، آقای احمدی مارو برای صرف شام به خونشون دعوت کردن. به جرئت می تونم بگم که من اون شب یکی از خوشمزه ترین غذاهای عمرم رو خوردم. اسم این غذای جدید، شیرازی پلو بود که با دستورالعمل خاص زهراخانوم درست شده بود. زهراخانوم، همسر آقای احمدی، یه خانوم اصیل شیرازی با یه دست پخت فوق العاده خوشمزه بود. به گفته ایشون، شیرازی پلو، از اصیل ترین غذاهای شیرازیه و ترکیبی از مرغ، برنج، بادمجون، زرشک و ادویه جات مختلفه که هرکدوم به تنهایی می تونن طعم غذا رو دگرگون کنن. زهراخانوم، طرز تهیه شیرازی پلو رو برای مادرم و خاله هام کامل توضیح دادن اما بعد از اینکه چندین بار بعد از سفر تو خونه درستش کردیم و تقریبا نزدیک به نسخه اصلی بود، اما من هنوزهم معتقدم که فقط یه شیرازی اصیل می تونه این غذارو به اون خوشمزگی درست کنه.
بعد از صرف شام، تماشای فیلم و مرور خاطرات، دوباره با استفاده از همون خدمات رزرو اتوبوس، اتوبوس برگشتمون رو هم به صورت آنلاین رزرو کردیم. شب هم به توصیه بابا، یکم زودتر از همیشه خوابیدیم که فردا سرحال باشیم. هر چند دل کندن از شیراز و تمام اون زیبایی هاش واقعا سخت بود، اما می دونستیم که نهایتاً همه باید به زندگی روزمرمون برگردیم. سفر به شیراز، تجربه ای بود که نه تنها به خاطر بازدید از یک شهر تاریخی بی نظیر، بلکه به دلیل راحتی، آرامش و لذتی که در طول مسیر داشتیم، همیشه توذهنمون باقی می مونه. شیراز با تمام زیبایی هاش، خاطره ای به یادماندنی در دل ما به جا گذاشت و به یکی از بهترین تجربیات خانوادگی ما تبدیل شد؛ تجربه ای که هرگز از یاد نمی بریم و همیشه در دورهمی ها، از اون به عنوان یکی از خاطره انگیزترین سفرهای زندگیمون یاد خواهیم کرد.
سلام. میخواستم تشکر کنم از این مطلب جالبتون. حس خوبی رو به من منتقل کرد و ایده جذابی داشت از اینکه با کل اقوام سفر کنیم و برای سفر از خدمات اجاره اتوبوس استفاده کنیم.
سلام و عرض ادب. سایتتون رو من خیلی دوست دارم. مطالبی جذابی میذارین. این مطلب هم بسیار جذاب نوشته شده و کسی که قبلا به شیراز رفته، با خوندن این مقاله حس میکنه داخل شیرازه و اون حال و هواش رو حس میکنه.