ردپای قصه های غیر ایرانی در فرهنگ و داستان های ایران پیش از اسلام
در دوران پیش از اسلام، بسیاری از داستان های غیر ایرانی شاملِ قصه های یونانی و هندی به قلمروی فرهنگی ایران درآمد. چه بسیار از این دست داستان ها که در فرهنگِ ایرانشهری شهرت بسیار یافت و حتی از طریقِ فرهنگ ایرانی به ادبیاتِ سرزمین ها و فرهنگ های مجاور رفت و در آن جا نشر و رواجِ قابل ملاحظه ای یافت.
از این نمونه داستان ها به قصه ی «وامق و عذرا» که از یونانی به پهلوی منتقل گردیده می توان اشاره کرد. ظاهرا این، همان قصه ای است که مولفِ «الفهرست» در «جزوه ی اسمار و خرافات» در کتاب «خبر الملک لد»(= لودیه، لیدیه) آن را تالیف کرده و «عنصری» این قصه را به نظم کشیده و هم چنین «ابوریحان بیرونی» آن را به نثر عربی برگردانده است. به نظر می رسد نسخه ی اصلی «وامق و عذرا»، از متنِ پهلوی استخراج شده باشد.
در داستان «شادبهر و عین الحیات» که «ابوریحان» آن را تحت عنوان «قسیم السرور و عین الحیات» به عربی نقل یا تلخیص نموده- از روی اشارتی که در اسکندرنامه ی قدیم به آن رفته است- آشکار می شود که می بایست این داستان، قصه ای عامیانه بوده باشد که بیشتر مردم به آن تمایل نشان می دادند.
بخشی از داستان این گونه نقل می گردد که نقاشی، صورتی از عین الحیات ساخت و مرغی، کیسه ای را که در آن صورت بود بربود و به هوا برد و آن را در خواب بر سینه ی شادبهر انداخت و مشاهده ی آن محرک دلباختنی، ظاهرا آغاز یک ماجرای عاشقانه شد.
همان گونه که از داستان برمی آید، ظاهرااصلِ قصه یونانی است و نقل آن به نظم فارسی به وسیله ی «عنصری» هم، تا حدی از وجودِ یک روایت پهلوی یا فارسی منثور آن، در عصر وی حکایت دارد.[۱]
«اسکندرنامه» هم که در ادبیات و شعرِ فارسی، خیلی بیش تر از نثر آن انعکاس یافت، هرچند به حکم طبیعت قصه اش، می بایست از روایاتِ یونانی متاثر باشد، در مورد فتوحاتِ «اسکندر» در «ایران» و «مصر» سخن می راند. با تلفیق عناصر ایرانی و یونانی و مصری در شخصیتِ اسکندر در این قصه ها، اسکندرِ گُجَستک(خبیث، ملعون، رجیم، پلید و ناپاک) دوران باستان و ادبیات «مزدیسنا»، مبدل به جهانگیری حکیم و دین گستر و پیامبر گونه در ادبیات عهد اسلامی گردید و با نسب نامه ی ایرانی که برایش به وجود آمد، تسلطِ او بر ایران هم تا اندازه ای قابل تحمل گردید، تا در «خوتای نامک» هم جایی برای شرح جهانگیری های او بازگردد و صورت های دیگر داستانش حتی چیزی از فکر عهد هلنیستی را در روایات نظامی منعکس می سازد.[۲]
در زمره ی داستان ها و قصه هایی که از ماخذ هندی در نثر پهلویِ پایان دوران ساسانی وارد گردیده می توان به کتاب «کلیله و دمنه» و «سندباد نامه» اشاره کرد که اولی، داستان مرزبان نامه و دومی حکایت بختیارنامه، الهام بخش نویسندگان اسلامی ایران در قرون نخستین بعد از فتوحات شد. هر دو قصه، هندی الاصل بودند. قصه ی «یوذاسف و بلوهر» نیز، همانند آن ها به دنبالِ انتقال از هندی به پهلوی از طریق ترجمه ی سریانی خویش در دنیای بیزانس هم مثل دنیای ایران انعکاس یافت و به روش نقل قصه در قصه مبتنی بود و بعدها مثل داستان «هزار افسان»(الف لیل و لیله) صورت این گونه داستان پردازی را به ادب شرق و غرب هدیه نمود.
قصه ی «کلیله و دمنه» به نحو یقین و داستان «سندباد» و داستان «یوذاسف» به احتمال قوی، هر سه باید در عهد رنسانسِ دوران «خسرو انوشیروان» از هندی به پهلوی نقل شده باشد. داستان «الف لیل و لیله»(هزار و یک شب) هم، هرچند عنوان «هزار افسان» مذکور در «الفهرست» و همچنین پاره ای عناصر مربوط به فرهنگ عامه آن را با دنیای باستان ایران مربوط می نماید اما در شکل موجود، از تاثیر فرهنگ هندی و حتی از نفوذ فرهنگ یونانی خالی به نظر نمی رسد. مضمون خیانت و عذر زنان تقریبا به همان صورت که د ابتدای این داستان ها آمده است در ادبیات قدیم هندی سابقه دارد.
نمونه ی جالب دیگر از تاثیر ادب هندی در فرهنگ ایرانی، داستان «طوطی نامه» است که امروزه نزد عامه، «چهل طوطی» (چهل قصه ی طوطی) نام دارد و اصل هندی آن، «هفتاد طوطی» (هفتاد قصه ی طوطی) خوانده می شده است و به احتمال قوی، آن نیز مانند داستان «سندباد» و «الف الیل و لیله» از زمره ی داستان هایی بوده است که در دوران ساسانیان، نجبا و دهقانان و اشراف و اهل بیوتات را که دارای حرمسرایی وسیع بوده اند با داستان هایی آغشته به عشق و مکر زنان سرگرم می داشته و آشکاراست که عامه ی مردم برای اشتغال به شنیدن این داستان ها و قصه ها حوصله و علاقه نداشتند و این قصه ها مانند دیگر اجناس نفیس وارداتی از هند ظاهرا بیش تر در انحصار طبقه ی ممتاز و دست مایه ی تفریح و لذت بردن ایشان بوده؛ حتی در دوران اسلامی هم که بیت الحکمه ی «مامون» به عنوان یک مرکز نشر و نقل پرمایه، برای اخذ فرهنگ و معارف اسلامی از «یونان» و «هند» فعالیت داشته حاصل آن عاید طبقات ممتاز عصر می شد و به هرحال فرهنگ ایران در آن چه به نثر فارسی مربوط است جز به ندرت از آن استفاده می نمود.
با این همه، مقارن ورود اسلام به ایران، سرمایه ی عمده ای که نثر فارسی می توانست با اتکای آن، فعالیتِ خود را توسعه بخشد؛ غیر از معدودی امثال و قصه ها و پاره ای کتاب های علمی که از طریق «یونان» و «هند» به فرهنگ پهلوی راه یافته بود- شامل روایات ملی، اندرزنامه ها و کارنامه ها- به هر حال از امتزاج با میراث فرهنگِ محدودِ فاتحان مایه ی حیات می جست و فرهنگ التقاطی تازه اما پرمایه ای از آثاری که از اوایل قرن چهارم هجری به وجود آورده بود مجال انعکاس می داد.
دکتر علی نیکویی
ali.nikoei1981@gmail.com
پانویس:
۱.بدیع الزمان فروزانفر، سخن و سخنوران؛طبع خوارزمی،۱۱۶-۱۱۵
۲. زرین کوب، عبدالحسین؛ نظامی گنجوی در جستجوی ناکجاآباد؛ مجموعه ی کاروان اندیشه، ۲۴-۱۵