مجسمهسازی در هند باستان
اولیه- بودایی- گندهاره- عصرگوپته- «مستعمراتی»- ارزیابی
از مجسمههای کوچک موهنجو-دارو تا عصر آشوکا، نمیتوان از تاریخ مجسمهسازی هندی نشانی یافت، اما به حدس، میتوان چنین گفت که این شکاف در آگاهی ما از این هنر پدید آمده است، نه در خود این هنر. شاید هند، که چندی با تهاجمات آریاییان دچار تهیدستی شده بود، برای مجسمهسازی، از سنگ به چوب روی آورده؛ یا شاید آریاییها بیش از آن به جنگ توجه داشتند که به فکر هنر باشند. کهنترین پیکرههای سنگی که در هند مانده از زمان آشوکاست؛ ولی در ساختن این مجسمهها چنان استادی، مهارت و کمال به کار رفته که جای هیچ تردید باقی نمیگذارد که این هنر، از قرنها پیش از آن، در حال رشد و تکامل بوده است. آیین بودا، چون از بتپرستی و مجسمههای وابسته به مسائل غیردینی بیزار بود، بر سر راه نقاشی و مجسمهسازی موانع مشخصی گذاشته بود: بودا «نقاشیهای خیالی را، که در هیئت پیکرهای مردان و زنان کشیده میشد،» منع
شیوای سهچهره یا تریمورتی، در الفنتا
ستون آشوکا با سرستون پیکر شیر، موزه سارنات بنارس
شییه؛ مقایسه کنید با ص۸۲۰.. تاریخ «سندنگه» معلوم نیست، ما آن را از روی یک تفسیر قرن سیزدهم میشناسیم.
کرد. در اثر این منع، که تقریباً شباهت به تحریم موسی داشت، به هنر تصویری و تجسمی هند نیز، مانند هنر یهودیه و هنر در عالم اسلامی، لطماتی وارد شد. هر چه آیین بودا از سختگیریهای خود میکاست و بیش از پیش به گرایش دراویدی به نماد و اسطوره رو میآورد، پیرایشگری آن هم بتدریج نرمتر میشد. وقتی که هنر کندهکاری (در حدود ۲۰۰قم) دوباره در نقش برجسته سنگی «نردهها»ی پیرامون «ستوپا»ها یا گورابهای بودایی در بوده گایا و بارهوت پیدا شد، بیشتر جزئی از یک طرح معماری بود تا یک هنر مستقل؛ و مجسمهسازی هندی، تا پایان تاریخ خود، همچنان جزئی از معماری بوده است، و نقش برجسته را به تراشیدن مجسمه کامل و و تمام ترجیح دادند. این هنر نقش برجسته، در معابد جین در متورا، و بقاع بودایی در امراوتی و آجانتا، به ذروه کمال رسید. یکی از صاحبنظران دانا میگوید نرده امراوتی «شادیانگیزترین و ظریفترین گل حجاری هندی است.»
در این میان، در ایالت گندهاره، در شمال غرب هند، به حمایت شاهان کوشانی، نوع دیگری از مجسمهسازی تکامل یافت. این سلسله اسرارآمیز، که ناگهان از شمال- احتمالا از باکتریای [باختر، بلخ] یونانی شده- آمده بود، گرایشی به تقلید از فرمهای یونانی را با خود آورد. آیین بودایی مهایانه، که شورای کنیشکه را در چنگ خود داشت، حرمت پیکرتراشی را زیرپا گذاشت، و بدین گونه راه را باز کرد. مجسمهسازی در هند، تحت سرپرستی استادان یونانی، مدتی چهره صاف یونانیشده به خود گرفت؛ بودا به آپولون مانند شد، و مشتاق کوه اولمپ گشت. برقامت خدایان و پارسایان هندی جامههایی به سبک آثار فیدیاس آویخته شد، و بودیستوههای پارسا و متورع همنشین سیلنوسهای شاد مست شدند. تجسمات ابتدایی و تقریباً زنانهای از استاد و شاگردانش با نمونههای هراسانگیز مکتب واقعپردازی یونانی پیوند خورد، از آن جمله است مجسمه بودای گرسنگی کشیده لاهور، که دندهها و پیهای آن زیر چهرهای زنانه، با گیسوانی آراسته و ریشی مردانه، نمایان است. این هنر یونانی- بودایی در یوانچوانگ مؤثر افتاد و، از طریق او و زایران بعدی، به چین، کره، و ژاپن راه یافت؛ ولی بر فرمها و روشهای مجسمهسازی خود هند تأثیر کمتری داشت. هنگامی که مکتب گندهاره، پس از چند قرن فعالیت شکوفنده، از میان رفت، هنر هند تحت نظر فرمانروایان هندو از نو زنده شد، و به سنتی روی آورد که هنرمندان بومی بارهوت، امراوتی، و متورا به جا گذاشته بودند، و به میان پرده یونانی گندهاره کمتر توجه داشت.
مجسمهسازی هند هم، تقریباً مثل چیزهای دیگر، در دوره سلسله گوپته رونق گرفت. در این موقعآیین بودا دشمنی با مجسمهسازی را از یاد برده بود؛ و آیین برهمنی، که دوباره نیرو گرفته بود، نمادپردازی و آرایش هنری مذهب را تشویق میکرد. در موزه متورا یک مجسمه تمام سنگی
دروازه شمالی ستوپای سانچی
سردر وهاره ناسیک
غار شماره ۱۹، آجانتا
این نتیجه کلی یک استثنا دارد، و آن مجسمه عظیم مسین بودا بود، به ارتفاع بیست و پنج متر، که یوانچوانگ آن را در پاتلیپوتره دیده بود؛ بنا به گزارش یوانچوانگ، و سایر زایرانی که از خاور دور به هند رفته بودند، این مجسمه شاید نیای مجسمههای بزرگ بودا در نارا و کاماکورای ژاپن باشد.
در اساطیر یونانی، خدای موسیقی، شعر، و طب است. او را به هیئت مردی جوان و زیبا نشان میدهند.- م.
کوهی در شمال یونان، بین تسالی و مقدونیه. در اساطیر یونانی این کوه را مأوای خدایان دانستهاند.-م.
بنابر اساطیر یونانی، موجوداتی نیمی آدم و نیمی جانور، که همواره از ملازمان دیونوسوس، خدای شراب، بودند. اینان را همیشه مست و سرخوش و فربه، و با ریشی انبوه و سری طاس، نشان میدهند.-م.
عالی از بودا هست، با دیدگانی فکور و عمیق، لبانی شهوانی، قالبی بسیار ظریف، و پاهایی زشت به شیوه کوبیسم. موزه سارنات بودای سنگی دیگری دارد، در وضعیت نشسته، که مقدر بود بر هنر مجسمهسازی بودایی چیرگی یابد؛ در این مجسمه اثر تفکر آرام و مهربانی پرهیزکارانه بودا در حد کمال نمایانده شده است. در کراچی هم یک مجسمه برنزی کوچک از برهما هست که به طور شرمآوری شبیه به ولتر است.
در هزاره پیش از آمدن مسلمانان، هنر مجسمهسازی در همه جا شاهکارهایی پدید آورد، چون در خدمت معماری و دین بود، هم محدود بود و هم از آنها الهام میگرفت: مجسمه زیبای ویشنو در سلطانپور؛ مجسمه خوشتراش پدمهیانی؛ شیوای سه چهره عظیم (که عموماً تریمورتی خوانده میشود)، و آن نقش برجستهای است که در غارهای الفنتا کندهاند؛ مجسمه سنگی کمابیش به سبک پراکسیتلس، که در نوکس، به عنوان الاهه روکمینی، مورد پرستش بود؛ شیوای رقصنده زیبا، یا «نته راجه»، که هنرمندان صنعتگر دوره سلسله چوله مجسمه مفرغی او را در تانجور ریختهاند؛ آهوی سنگی زیبای مامله پورم، و شیوای خوشاندام پیروز – اینها شواهد گسترش هنر مجسمهسازی در ایالات مختلف هند است.
همان انگیزهها و روشها از مرزهای هند مطلق گذشت و، از ترکستان و کامبوج تا جاوه و سیلان، شاهکارهایی پدید آورد. پژوهنده در سراسر این مناطق نمونههایی خواهد یافت: سرسنگی- ظاهراً سرپسری- که هیئت علمی سر اورل ستاین از شنهای ختن بیرون آورده است؛ سر بودا از سیام [تایلند]؛ هری- هره زیبای کامبوجی، که به سبک مصری است؛ مفرغهای باشکوه جاوه؛ سر شیوا از پرامبنم، به سبک گندهاره؛ پیکر بسیار زیبای زنانه («پرجنیا پارمیتا»)، که اکنون د رموزه لیدن است؛ بودیستوه کامل در گلیپتوتک کپنهاگ؛ بودای آرام و نیرومند، و اولو کیتشوره خوشتراش («خدایی که با شفقت به همه انسانها فرو مینگرد»)، که هر دو از معبد عظیم جاوهای بوروبودور است؛ یا بودای جسیم ابتدایی، و پله درگاه زیبایی از جنس «سنگ ماه» آنورادهاپورا در سیلان. این فهرست ملالآور، که قطعاً طی قرنها خون بسیاری مردمان به بهای آن ریخته شده است، شاید اندکی از تأثیر نبوغ هندی را در مستمرات فرهنگی آن نشان دهد.
در نظر اول، دوست داشتن این مجسمهها برای بیننده دشوار است؛ فقط آن کسانی که ضمیری صاف و عمیق دارند میتوانند، به هنگام سفر، محیط مأنوس خود را پشت سرجا بگذارند. ما باید هندی یا شارمند آن کشورهایی که رهبری فرهنگی هند را پذیرفتهاند باشیم تا بتوانیم نکات زیر را بفهمیم: رمز این مجسمهها؛ وظایف پیچیده؛ و نیروهای مافوق انسانیی که این دستها و پاهای چندگانه به آن اشارت دارند؛ واقعپردازی هراس انگیز این صورتهای خیالی که ترجمان تصور
نمای داخلی تالار، غار شماره ۲۶، آجانتا
قسمت داخلی گنبد معبد تیجهپاله، در کوه آبو
معبد ویمله، در کوه آبو
یعنی آن که نیلوفر به دست دارد، و آن لقب برهما، ویشنو، و یک بودی ستوه بودایی است.-م.
شیوا، خدای رقص، هنگامی که رقص تاندوه را اجرا میکند و سه کار آفرینش، نگاهداری، و ویران کردن جهان را نشان میدهد، «نتهراجه» خوانده میشود.-م.
در آیین هندو، ویشنو و شیوا را یگانه دانستهاند، و این یگانگی را به شکل هری- هره بیان کردهاند. هری نام ویشنو است در میان مردم، و هره لقب شیواست. هری اشاره است به رویش طبیعت، و«هره» به معنای «گرفتن و بردن»، و اشاره است به ویرانگری شیوا.-م.
هندیان درباره نیروهای مافوق طبیعیی است که به طور نامعقولی خلاق و بارآور و ویرانگرند. هنگامی که میبینیم در روستاهای هند همه لاغرند، و در پیکرتراشی هندی همه فربه، دچار حیرت میشویم؛ اما نباید از یاد ببریم که اینها غالباً مجسمههای خدایان است، که نخستین ثمرات زمین بهره آنان میشد. از این حقیقت که هندیان مجسمههای خود را رنگ میکردند به عدم اطلاع خود از این واقعیت پی میبریم که یونانیان هم همین کار را میکردند، و اندکی از آن اصالت کهن خدایان فیدیاسی هم مدیون پاک شدن تصادفی رنگ آنهاست؛ و ناراحت میشویم. از کمبود نسبی پیکر زنان در تالار هنر هندی ناخشنودیم؛ و، چون از این رهگذر درمییابیم که زن در انقیاد مرد بوده است، تأسف میخوریم؛ و هرگز به این اندیشه نمیافتیم که آیین پرستش پیکرعریان زن بنیاد لاینفک هنر تجسمی نیست، و به این نکته توجه نداریم که شاید کمال زیبایی زنان بیشتر در حالت مادری باشد تا در وضعیت جوانی- بیشتر در دمتر است تا در آفرودیته. یا از یاد میبریم که پیکرتراش بیشتر خواست روحانیان را تراشیده است تا آرزوی خود را؛ و این نکته را هم فراموش میکنیم که در هند هر هنری بیشتر به دین تعلق داشت تا به خود هنر، و هنر خادم الاهیات بود. یا مجسمههایی را جدی میگیریم که نیت مجسمهساز از تراشیدن آنها این بوده که کاریکاتور، دلقک، یا دیوی باشند که ارواح خبیث را بترسانند و دور کنند؛ اما اگر ما با وحشت از آنها رو بگردانیم، فقط تحقق هدف آنها را تصدیق کردهایم.
با اینهمه، مجسمهسازی در هند هرگز کاملا به کمال ظرافت ادبیات، علو معماری، یا عمق فلسفه آن نرسید؛ و بیشتر طبیعت مغشوش و بینش سردرگم و نامعین مذاهب هند در آن منعکس شده است. البته از هنر مجسمهسازی چین و ژاپن برتر بود، اما هرگز همسنگ کمال خاموش و بیجنبش مجسمههای مصری، یا زیبایی سرزنده و وسوسهانگیز مجسمههای مرمرین یونانی نشده است. برای فهم مدعیان مجسمهسازان هند، باید آن پرهیزکاری صمیمانه و اعتمادبخش قرون وسطی را در دلهایمان تازه کنیم. راستی را که ما از مجسمهسازی هند، مثل نقاشیش، زیاده از حد توقع داریم؛ ما درباره این هنرها طوری قضاوت می کنیم که گویی در هند هم، مثل فصول کتاب حاضر، هنرهای مستقلی بودهاند، حال آنکه در حقیقت آنها را، برای آنکه بررسی کنیم، مصنوعاً به عناوین و هنجارهای سنتی خودمان از یکدیگر جدا کردهایم. اگر ما هم میتوانستیم آنها را همانطور ببینیم که هندیان میبینند، یعنی آنها را همچون اجزایی از کل معماری بیرقیب هند در نظر آوریم، آنگاه در راه فهم هنر هندی اندک اندک گام خواهیم نهاد.
غارهای الفنتا، نزدیک بمبئی
دمتر الاهه کشت و باروری است، و آفرودیته الاهه عشق و زیبایی.- م.
منبع : تاریخ تمدن , جلد اول : مشرق زمین
نویسنده : ویل دورانت
نشر الکترونیکی سایت تاریخ ما