زنان در روابط بین ایران و بیزانس چه نقشی داشتند؟

شکل‌گیری فرمانراویی ایلخانی در مرزهای خاوری امپراتوری درازپای بیزانس همزمان با ناتوانی و سستی و آغاز راه فروآمدن رو به فروپاشی بیزانس بود که بیش از هر زمان دیگر در معرض آسیب‌های درونی و بیرونی قرار داشت.
مقدمه در همان ایام که مغولان در سال ۶۵۱ ق./ ۱۲۵۱ م. قوریلتای بزرگ خود را به رهبری منگوقاآن برپا داشتند و تصمیم بر آن شد تا با اعزام قوبیلای به چین و هولاگو به آسیای غربی فتوحاتی را که چنگیز آغازگرش بود، تکمیل نمایند، امپراتوری بیزانس آخرین سال‌های سلطه لاتین‌های صلیبی بر خاک خویش را از سر می‌گذرانیدند. سلسله لاتین قسطنطنیه (۱۲۶۱-۱۲۰۴ م.) در پی انحراف جنگ چهارم صلیبی (۱۲۰۴- ۱۲۰۲ م.) و کشیده شدن میدان نبرد به قسطنطنیه علیرغم میل و اراده پاپ و پس از تصرف و غارت پایتخت امپراتوری بیزانس به دست صلیبیون شکل گرفته بود که به کلی حکومتی خارجی برای بیزانسیان و با «یک دولت مصنوعی و پا در هوا در قلب دنیای یونانی و اسلاو که کاملاً مخالف آنها بودند» (۲) به شمار می‌آمد. چیرگی سلسله لاتین قسطنطنیه بر مقدرات امپراتوری بیزانس البته شکننده بود، چرا که هیچ پیوند نژادی، مذهبی یا قومی میان حاکمان از راه رسیده و بومیان بیزانسی نبود و این همه خود موجب تنفر توده مردم از حاکمان بیگانه می‌گردید. آنچه موجب شد حکومت صلیبیون بر بیزانس بالغ بر نیم سده به درازا کشد، بیش از هر چیز مدیون آن است که «امپراتوری بیزانس برای انتقام‌جویی فاقد اتحاد و اسلحه بوده». (۳)

هولاکو برای تحقق فرمان منگوقاآن که یک پنجم تمام سپاهیان مغول را مجهز و تحت فرمان وی قرار داده (۴) و از او خواسته بود «… رسوم یوسون و یاسایی چنگیزخان را در کلیات و جزویات امور اقامت کن و از جیحون آمویه تا باقصی بلاد مصر هر که اوامر و نواهی تو را منقاد و مطیع گردد، او را بنواز و به انواع عاطفت و سیورغامیشی مخصوص گردان و آن که گردن‌کشی و سرافرازی نماید، او را با زن و فرزند و خویش و پیوند …، پایمال قهر و اذلال گذار…»، (۵) ابتدا به سراغ قلاع اسماعیلی رفت که از هجوم اولیه مغول در امان مانده بودند و با درهم کوبیدن آخرین مقاومت‌های اسماعیلیان مستقر در الموت رکن‌الدین خورشاه آخرین خداوندگار اسماعیلی را به زیر کشید (با ۶۵۴ ق/ ۱۲۵۶ م.) و دو سال بعد با تصرف بغداد و در هم پیچیدن طومار عمر خلیفه المستعصم بالله به خلافت پانصد ساله عباسی پایان داد. (۶۵۶ ق./ ۱۲۵۸ م.) یورش هولاکو به مرکز خلافت جهان اسلام و به زیر کشیدن نماد اتحاد مسلمانان بیش از همه موجب شور و شعف وصف ناشدنی در میان مسیحیان خاور میانه گردید، چرا که در نگاه آنان «… این مغولان مخوف مانند منتقمی بودند که پروردگار فرستاده تا انتقام مسیحیت را از مسلمین بستاند و خدا خواسته است که از اعماق صحاری گوبی این مغولان بیایند و داد مسیحیت را از مسلمین بگیرند». (۶)

هولاکو با شکست در برابر ممالیک و ناامیدی از تصرف سوریه و مصر و ناکام از یکپارچه کردن حکومت مغول به وسعت چین تا سواحل مدیترانه با استقرار در مراغه حکومتی را در مرزهای شرقی امپراتوری بیزانس بنیان نهاد که ایلخانان نام گرفت.اما شیرینی پیروزی بر خلیفه عباسی به زودی با شکست هولاکو در عین جالوت (۶۵۸ ق./ ۱۲۶۰م.) به کام مسیحیان تلخ گردید. حکومت ایلخانی با فراز و فرودهایی تا مرگ سلطان ابوسعید (۷۳۶ق./ ۱۳۳۵ م.) تداوم یافت. هرچند که از ابتدا قرار بر آن بود که هولاکو به توسعه قلمروی «خان بزرگ» بپردازد نه آنکه یک کشور پادشاهی برای خود به وجود آورد.

در چنین روزگار پرحادثه‌ای اوضاع در قلمرو امپراتوری بیزانس نیز آشفته بود، چرا که بیزانسیان آخرین تلاش‌های خود به رهبری میخائیل پالئولوگ (Michell Paleologues) را برای رهایی از سلطه لاتین‌های صلیبی سامان می‌دادند. همزمان با افزایش فشارهای استقلال طلبانه و ضد بیگانه بیزانسیان، حاکمان صلیبی مستقر در قسطنطنیه در پی آن برآمدند تا با واسطه‌گری پاپ اینوسان چهارم (Innocent IV) از نیروی مغولان که به مرزهای بیزانس رسیده بودند، سود جویند تا بلکه با ترغیب آنان و با برخورداری از مساعدتشان بیزانسیان را مغلوب نمایند، اما خودداری مغولان از همکاری با لاتین‌های قسطنطنیه به بهانه اینکه «از دامن زدن آتش کینه مسیحیان نسبت به یکدیگر متنفرند»، (۷) آخرین تلاش‌های صلیبیون برای تداوم چیرگی‌شان بر بیزانس را ناکام نهادند.

تلاش‌های خستگی ناپذیر بیزانسیان در راه رهایی از سلطه صلیبیون سرانجام در سال ۱۲۶۱ م. به بار نشست و با تصرف قسطنطنیه به دست میخائیل پالئولوگ به عمر پنجاه و هفت ساله سلسله لاتین قسطنطنیه خاتمه داده شد و امپراتوری بیزانس که به نظر جهانیان مرده بود، دوباره سربلند کرد و مقدر چنان بود که دو سده دیگر بر عمرش افزوده گردد. همزمانی شکل‌گیری حکومت ایلخانى در ایران و حکومت پالئولوگ در بیزانس زمینه‌های همکاری و مراوده را میانشان فراهم آورد. وجود دشمن مشترک میان آنان یعنی مسلمانان شرق نزدیک به استحکام هرچه بیشتر پیوند دور حکومت یاری می‌رساند.

 بررسی نقش زنان در روابط ایران و بیزانس (روزگار ایلخانان) 

اگر لاتین‌های حاکم بر قسطنطنیه در بهره‌گیری از نیروی مغولان برای رویارویی با دشمنانشان ناکام ماندند و حتی نتوانستند باب گفتگو و مراوده را با آنان بگشایند، اما جانشینانشان یعنی حاکمان سلسله پالئولوگ گام‌هایی هر چند لرزان در این راه برداشتند. میخائیل هشتم (پالئولوگ) پس از چیرگی بر قسطنطنیه با انجام اصلاحاتی به تجدید حیات امپراتوری بیزانس یاری رساند و در این راه به توفیق نسبی نیز دست یافت. هرچند که این تلاش‌ها فقط توانست سایه‌ای از نام و آوازه امپراتوری بیزانس را زنده نماید، چرا که امپراتوری با مشکلات داخلی و خارجی فراوانی روبرو بود که مساعی میخائیل هشتم به تنهایی قادر به حل و فصل همه آنها نبود. (۸)

در روزگاری که میخائیل هشتم در تکاپوی احیای نام بیزانس بود، در مرزهای شرقی قلمرواش سلسله ایلخانی سر برآورده بود و بواسطه شکست در عین جالوت، دشمنی به نام ممالیک رودر رویش ایستادگی می‌کرد. از سوی دیگر ترکمن‌های مستقر در آناتولی با بهره‌گیری از آشفتگی‌های موجود در ساختار امپراتوری بیزانس فشار خویش را برای پیشروی در خاک امپراتوری افزایش داده بودند و حضورشان در نزدیکی‌های قسطنطنیه آزاردهنده می‌شد. چنین اوضاعی به نزدیکی میان دو حکومت ایلخانی و پالئولوگ یاری می‌رساند. به ویژه آنکه با شکست مغولان در عین جالوت یخ روابط میان آنان و اروپاییان نیز آب شد، چرا که از این پس دشمنی با مسلمانان به عنوان نقطه مشترک میان آنان خودنمایی می‌کرد. اروپاییان امید آن داشتند که مغولان با بیرون راندن مسلمانان از ارض اقدس این سرزمین محبوب را در اختیار آنان بگذارند. در سایه این امید بود که همراهی با مغولان در رویارویی با مسلمین نوعی «جهاد مقدس» تلقی گردید که باید در آن شرکت می‌جستند. (۹)

اروپاییان و به ویژه دربار پاپ افزون بر آنکه در صدد استفاده از نیروی مغولان برای رویارویی با مسلمانان بودند، نیم نگاهی نیز به گسترش مسیحیت در بین آنان داشتند. مغولان اگرچه به کلی بیگانه با آیین مسیح نبودند و برخی قبایل مستقر در مغولستان به واسطه حضور مبلغین مسیحی به این آیین گرایش پیدا کرده بودند، اما روح غالب مذهبی در میانشان آیین شمنی بود. با آمیزش مغولان و دیگر اقوام پس از چیرگی آنان بر بخش بزرگی از جهان آن روزگاران گرایش به دیگر ادیان در میانشان رواج یافت و در روزگار فرمانروایی نوادگان چنگیز «مذهب شمنی اهمیت رسمی خود را از دست داد» (۱۰) و اغلبشان تحت تأثیر وزیران و همسران و پیرامونیان خویش به دیگر ادیان اظهار علاقه نمودند، هرچند که رسوم دینی – سنتی مغول با فراز و فرودهایی تا آغاز – حکومت غازان (۶۹۴ ق.) همچنان پابرجا بود.
هولاکو اگرچه خود به کیش بودایی در آمده بود، اما تحت تأثیر مادرش سر قوقتینی بیگی و یکی از همسرانش دوقوزخاتون به مسیحیت نیز نگاه ملاطفت‌آمیز داشت و این به ویژه مدیون همین دوقوزخاتون بود که «…. بعد از مرگ تولوی به پسرش هولاکو رسیده و بر این پادشاه نفوذ کلی داشت…». (۱۱) دوقوزخاتون که قلب و کیسه‌اش برای یاری هم‌کیشان باز بود (۱۲) و مدام همسر خود را به تصرف مرقد مسیح از دست مسلمانان تحریک می‌کرد، (۱۳) در کنار دیگر همسر هولاکو یعنی توقیتی خاتون که خواهرزاده دوقوزخاتون و به قولی برادرزاده وی (۱۴) و مسیحی نستوری بود، می‌توانست نقطه اتکای مناسبی برای اروپاییان جهت نزدیک شدن به دربار ایلخانان باشند.

به سبب نفوذ دوقوزخاتون بر هولاکو و اقتدار و اعتبار وی، وضعیت مسیحیان ایرانی در نواحی آذربایجان و ارمنستان بهبود یافته بود و «… به حکم او در همه جا برای ایشان کلیسا می‌ساختند و اردوی دوقوزخاتون هرجا بود بر در آن ناقوس می‌زدند و این خاتون یکی از جاثلیقان ارمنی را که وارتان نام داشت به مشیری خود اختیار نموده بود. ارامنه و عیسویان دیگر ایران، هولاکو و دوقوزخاتون را نجات دهنده و یاور خود می‌پنداشتند [و] سعی داشتند که قدرت مغول را به نفع خیالات مذهبی خود به کار وادارند و به عیسویانی که در شام و مصر با مسلمین در جهادند، کمک برسانند و اسلام را یکباره از آسیا و آفریقا براندازند». (۱۵) اعتبار و نفوذ دوقوزخاتون تا بدان پایه بود که منگوقاآن نیز به فهم و فراست وی صحه نهاده و از او خواسته بود در «… عموم قضایا با دوقوز (توقوز) خاتون مشورت و کنکاج کن…». (۱۶) به جهت احترام و عزتی که هولاکو در حق دوقوزخاتون رواداشت، وی عملاً به ملکه دربار ایلخانی تبدیل شد و از آنجا که «… بغایت حاکمه بوده و به جهت آن که اقوام کرائیت در اصل عیسوی‌اند، همواره تقویت ترسایان کردی و آن طایفه در عهد او قوی حال شدند و هولاکوخان مراعات خاطر او را، تربیت و اعزاز آن طایفه فرمودی، تا غایت که در تمامت ممالک کلیسا محدث ساختند و بر در اوردوی تقوز خاتون همواره کلیسیا زده و ناقوس زدندی…» (۱۷) این رویه هولاکو موجب خشنودی مسیحیان مستقر در اقصی نقاط دنیای آن روزگار گردید و آنان را امیدوار ساخت که چراغ مسیحیت به زردی روشن‌تر و درخشان‌تر از هر زمانی گردد. (۱۸)
وجود چنین زمینه مساعدی در دربار ایلخانی ملل مختلف اروپایی را به بهره‌برداری از آن به سود منافع ملی یا مذهبی خود ترغیب می‌نمود. میخائیل هشتم امپراتور بیزانس ضمن آنکه از یک سو با ممالیک سر و سرّی به هم رسانیده بود و از سوی دیگر باخان دشت قپچاق که حاضر به پذیرش سروری هولاکو نبود، روابطی داشت، به برقراری پیوند با ایلخانان نیز همت گماشت، چرا که دربار ایلخانی نیز آماده برقراری چنین روابطی بود. در پی این خواست متقابل هیأتی به ریاست یکی از روحانیون عالی مقام قسطنطنیه از سوی دربار بیزانس روانه ایران گردید. حاصل این سفر عقد قراردادی با هولاکو بود که طی آن ضمن جلب دوستی خان مغول نسبت به امپراتوری بیزانس، مقرر شد «… هلاکو بتواند آزادانه با ترکان آسیای صغیر یعنی سلجوقیان این سامان آنطور که مایل است رفتار کند…». (۱۹)

امپراتوری بیزانس با تیزهوشی و برای حفظ روابط خود با دشت قپچاق و مصر این قرارداد را مخفی نگهداشت. ظاهراً در پی حضور این هیأت در ایران بود که هولاکو تمایل خویش را برای ازدواج با یکی از دختران امپراتور بیزانس اعلام داشت. میخائیل هشتم نیز با ازدواج دخترش ماریا «مریم» که حاصل پیوندی نامشروع بود (۲۰) و بعدها در ایران به دسپینا (شاهزاده خانم، شاهدخت، پرنسس) شهرت یافت، موافقت نمود و برای استحکام روابط میان ایران و بیزانس، دخترش را «… با چند نفر همراه و مقداری هدایا از قسطنطنیه به طرف ایران فرستاد همینکه ایشان به شهر قیساریه از بلاد آناتولی رسیدند هولاکو مرد…». (۲۱)
مرگ هولاکو در سال ۶۶۳ ق./۱۲۶۵م. که در نگاه مسیحیان اروپائی «کنستانتین جدید» (۲۲) شمرده می‌شد و اندکی پس از آن وفات ملکه دوقوزخاتون به منزله افول «دو ستاره دنیای مسیحیت» (۲۳) تلقی شد. افزون بر نگرانی‌های پدید آمده در بین مسیحیان ایرانی به جهت از دست دادن دو حامی قدرتمند زمینه بهره‌گیری دربار بیزانس و یا دیگر ملل اروپایی از روابط به وجود آمده برای رویارویی با مسلمانان را به حداقل خود کاهش داد.

با به قدرت رسیدن آباقا نگرانی‌های به وجود آمده در بین مسیحیان خاورمیانه به حداقل رسید. زیرا با مرگ هولاکو نه تنها سیاست‌های دربار ایلخانی نسبت به مسیحیان و ملل اروپایی تغییر نیافت، بلکه توجه به مسیحیت بیشتر هم شد چرا که از یک سو ایلخان جدید یعنی آباقا تربیت یافته دوقوزخاتون مسیحی بود و «… انتخاب او به سلطنت، بر راهنمایی‌های وارتان جاثلیق ارمنی و مشاور دوقوزخاتون صورت گرفته بود» (۲۴) و از سوی دیگر فرستادگان امپراتور بیزانس با آگاهی از مرگ هولاکو، ماریا که نامزد ازدواج با وی بود را روانه دربار ایلخانان نمودند. مقدّر چنان بود که وی به عقد فرزند هولاکو یعنی آباقا درآید. برای حفظ موازنه سیاسی در بین حاکمان مغولی یکی دیگر از دختران میخائیل پالئولوگ به ازدواج نوقای برادرزاده برکه درآمد که به نوعی در رقابت با ایلخانان مستقر در ایران بود.
در کنار کسانی که ماریا را تا تبریز همراهی می‌نمودند، یک هیأت سفارتی نیز حضور داشت تا مذاکرات انجام شده در روزگار هولاکو را پیگیری و در زمان خان جدید مستحکم نمایند. آنچه به مذاکرات جدید میان طرفین شکل دیگری می‌داد، سردی روابط امپراتوری بیزانس با خان دشت قپچاق به واسطه تحریکات عزالدین، سلطان سلجوقیو حمله سپاهیان قپچاق به امپراتوری بیزانس در سال ۶۶۸ ق./۱۲۷۰ م. بود. ظهور یک دشمن مشترک دیگر میان آباقا و میخائیل پالئولوگ که اینک داماد و پدر زن محسوب می‌شدند. بر عمق و وسعت روابط میان ایلخانان و بیزانسیان افزود. در پی مذاکرات انجام شده معاهده‌ای میان حکومت ایلخانان و امپراتوری بیزانس بسته شد که بیشتر مفید به حال بیزانس بود تا ایلخانان و در پی انعقاد آن هیأتی از سوی آباقا روانه قسطنطنیه گردید. (۲۵)
اگرچه آباقا رسماً بودایی بود، اما به جهت نفوذ مادر تمایلات مسیحی نیز داشت و ظاهراً پیش از ازدواج با ماریا «… به خواهش آن دختر آداب تعمید به جا آورده و قبول دین مسیح کرده [بود]» (۲۶) همانگونه که دوقوزخان در دربار هولاکو ارج و قربی داشت، ماریا نیز نزد آباقا عزّت و احترام فراوان یافت تا بدان حد که به واسطه حضور وی در ایران علاوه بر کلیسای سیاری که با خود همراه آورده بود، » … در تبریز نیز کلیسای ارتدکسی بنا گردید که به دستور وی برای تزیین آن نقاشانی از قسطنطنیه به تبریز آمدند. کار تا به آن حد بالا گرفته بود که از این دوره سکه‌هایی در دست است که بر آن عبارت «پدر، پسر، روح القدس» و علامت صلیب نقر شده است». (۲۷)

با حضور ماریا در دربار آباقا وضعیت مسیحیان در ایران رو به بهبود و ستاره اقبالشان به روشنی نهاد. روحانیون مسیحی مورد عنایت و احترام قرار گرفتند و مسیحیان به حلقه واسط دو دربار ایلخانی و بیزانس از یک سو و دربار ایران با واتیکان و دیگر ملل اروپایی از سوی دیگر تبدیل شدند تا بلکه بتوانند با همدلی و همراهی یکدیگر راهی برای مقابله با مسلمانان شام و مصر بیابند. آباقا در سال ۶۶۶ ق. /۱۲۶۸م. نامه‌ای به خط اویغوری روانه دربار پاپ کلمان چهارم نمود. پاپ نیز در پاسخ وی از آباقا خواسته بود که از آن پس مکاتبات بین دو طرف به زبان لاتین صورت گیرد ضمن آنکه به آباقا برای رویارویی با مسلمانان وعده‌هایی داده بود. (۲۸)

با نزدیکی دربارهای ایلخانی و بیزانس به جهت ازدواج آباقا و مریم، رفت و آمدهای دیپلماتیک میان تبریز و قسطنطنیه نیز افزایش یافت. در همان سالی که آباقا نامه‌ای را روانه دربار پاپ نمود، هیأتی را نیز به قسطنطنیه گسیل داشت تا امپراتور بیزانس را در جریان مذاکرات خویش با دولت‌های اروپایی قرار دهد و همچنین حسن نیت و دوستی خویش را نیز به امپراتور ابلاغ نماید. که دخترش را روانه ایران نموده بود. اعزام این هیأت از سوی آباقا نتیجه بخشید و در سال ۶۶۸ ق./۱۲۷۰م. هیأت مشترکی از دربار ایلخانان و بیزانس روانه اسپانیا شد تا پادشاه آراگن را به جنگ عمومی ملل اروپایی با مسلمانان در کنار مغولان ترغیب نمایند. اما تلاش‌های مشترک آنها برای راضی کردن پادشاه آراگن و دیگر پادشاهان اروپایی به مساعدت و همراهی برای رویارویی با مسلمین علیرغم وعده‌های پاپ راه به جایی نبرد. (۲۹)

با مرگ آباقا در سال ۶۸۰ ق./ ۱۲۸۲م. و پس از یک کشمکش خانگی برادرش تکودار از سوی شاهزادگان مغولی مستقر در ایران به سلطنت منصوب شد. با به قدرت رسیدن تکودار نه تنها توجه به مسیحیان در دربار ایلخانی پایان یافت، بلکه مورد ستم و آزار فراوان نیز واقع شدند. چرا که تکودار اگرچه پسر قوتویی خاتون ملکه عیسوی نستوری مذهب بود و در جوانی هم به رسم آیین مسیح تعمید یافت و نام نیکولا گرفته بود، اما به جهت حشر و نشر با مسلمانان به شریعت اسلام روی آورد و نام احمد برخود نهاد. به این ترتیب دوره نفوذ و روزگار خوش مسیحیان به واسطه حضور زنان مسیحی در دربار ایلخانی پایان یافت.
با انتخاب شیخ کمال‌الدین عبدالرحمن رافعی از سوی سلطان احمد تکودار به مقام شیخ الاسلامی فشار بر پیروان دیگر ادیان به صورت چشمگیری فزونی گرفت. وی با اختیاراتی که از سوی سلطان دریافته بود، «… مستمرّیات عیسویان و یهود را از دفاتر ایلخانی حذف نمود و معابد بودایی و کلیساها را به مساجد مبدل ساخت و در مقابل، وظیفه‌ای جهت حجاج بیت الله مقرر کرد و بسیاری از عیسویان را به قبول اسلام مجبور نمود و احیاناً جماعتی از ایشان را که از قبول اسلام ابا می‌کردند می‌کشت و کلیسای تبریز را خراب کرد». (۳۰)

نارضایتی‌های دو عنصر مسیحی و مغول از سیاست‌های احمد تکودار، سرانجام زمینه قتل اولین سلطان مسلمان ایلخانی را فراهم آورد، (۶۸۳ق./۱۲۸۴م.) با انتخاب ارغون پسر آباقا که حکومت خراسان داشت به سلطنت حکومت ایلخانی بار دیگر آداب مغولی و یاسای چنگیزی به جای شریعت اسلام حکمفرما شد. ارغون که تحت تعالیم مادری عیسوی رشد یافته بود، چون پدر و جدش به همراهی با مسیحیان پرداخت. پاره‌ای از خساراتی که در ایام کوتاه فرمانروایی احمد تکودار به پیروان دیگر ادیان و به ویژه مسیحیت وارد شده بود و توسط ارغون جبران گردید و کلیساهای ویران شده مرمت گردیدند.
با بهبودی نسبی اوضاع و ساماندهی به امور کشور ارغون در پی یافتن متحدان مسیحی در اروپا برای مقابله با دشمنان خارجی حکومت ایلخانی به ویژه مسلمانان برآمد. طرح ارغون برای مقابله با ممالیک اتحاد دنیای مسیحی و هجوم همه جانبه به آنان بود تا پس از پیروزی، حلب و دمشق نصیب مغولان گردد و بیت‌المقدس نیز به صلیبیون واگذار شود. برای تحقق این هدف رفت و آمدهای دیپلماتیک میان دربارهای ایلخانی و ممالک اروپایی رونق گرفت. (۳۱)


ارغون برای عملی کردن نقشه خود برای رویارویی با ممالیک، نامه‌هایی را به همراه سفیرانی به دربارهای اروپایی اعزام داشت. یکی از این سفیران «ربان صومعه» بود که در سال ۱۲۸۷م. عازم اروپا گردید و در راه رسیدن به پایتخت‌های اروپایی ایامی را در قسطنطنیه توقف کرد و مورد استقبال گرم امپراتور آندرونیک دوم نیز قرار گرفت و برخی اعمال مذهبی خویش را نیز در کلیسای معروف «ایاصوفیه» انجام داد. (۳۲)

با این همه، تلاش‌های دیپلماتیک و مکاتبات دامنه‌دار ارغون با پاپ و پادشاهان اروپایی منجر به نتیجه مطلوبی برای حمله مشترک به ممالیک نشد، اما «… فقط ارتباط ما بین دربار ایلخانان و پاپ و سلاطین اروپا را زیاد کرد و در نتیجه نفوذ روحانیون عیسوی در ممالک ایلخانی افزایش یافت و بر اثر آن بار دیگر بازار دین مسیح و آداب آن در مشرق رواج گرفت». (۳۳)
با مرگ ارغون (۶۹۰ق./۱۲۹۱م.) امرای مغول برادرش گیخاتو را نامزد جانشینی وی کردند. کسی که بیش از همه از سلطنت گیخاتو حمایت می‌نمود، همسر ارغون یعنی اوروغ خاتون بود. او نبیره دوقوزخاتون و از قوم کرائیت بود که مذهب مسیحی داشت. با این حال سلطنت کوتاه گیخاتو و اشغالش به جنگ و عیش و عشرت با دختران و زنان و پسران زیباروی، مجالی برایش فراهم نیاورد که تغییر چندانی در اوضاع رایج قلمرو ایلخانان دهد یا به فکر برقراری روابط سیاسی با اروپا و تشکیل اتحادیه‌های نظامی علیه ممالیک باشد. نارضایتی‌های عمومی و اختلافات خانوادگی موجبات قتل وی را فراهم آورد. (۶۹۴ق./۱۲۹۵م.)
جانشین گیخاتو، بایدو بود که تنها ایلخان مسیحی مذهب به شمار می‌آید و در راه احیای آداب مسیحیت کوشید؛ هرچند نسبت به اسلام نیز بدبین نبود. بایدو که به شیوه یک کودتا و در پی قتل گیخاتو قدرت را به دست گرفته بود، خود نیز گرفتار توطئه‌ای مشابه شد و سلطنت کوتاهش با قتلش به دست غازان خان به پایان آمد. (۶۹۴ق./۱۲۹۵ م.) با مرگ بایدو و روی کار آمدن غازان که اسلام آورده بود، شریعت اسلام به جای آداب و آیین مغولی در قلمرو ایلخانان ساری و جاری گردید که این روند تا پایان حکومت ایلخانان در ایران استمرار یافت.

آغاز سلطلنت غازان (۶۹۴ق.) به معنی افول کامل ستاره اقبال مسیحیت در عصر ایلخانان به شمار می‌آید، چرا که غازان در اولین فرمانش به هنگام جلوس، زیردستان را «… به وجوب قبول مذهب اسلام برای مغول و اجرای آداب دینی و رعایت جانب عدالت…» (۳۴) ملزم نمود. به دنبال این فرمان تمامی کلیساها، کنیسه‌ها، بتخانه‌های بودایی و آتشکده‌های زردشتی را ویران کردند و صدمات فراوانی بر پیروان دیگر ادیان وارد ساختند و حتی آنان را مجبور کردند با علامات ممیزه از مسلمین نظیر زنّار و کلاه در انظار ظاهر شوند و بسیاری را نیز به تغییر آیین وادار نمودند.با تمام سختگیری‌هایی که در عصر غازان نسبت به پیروان دیگر ادیان به ویژه مسیحیت اعمال شد، اما به جهت برخی پیروزی هایش در رویارویی با ممالیک، کشورهای اروپایی با نادیده گرفتن آنچه بر سر همکیشانشان در ایران آمده بود، به پیگیری روابط خود با ایلخانان پرداختند و با فتوحات غازان به شادمانی پرداختند و در مکاتبات خود با وی تعریف و تمجید از این «مقتدرترین و بزرگترین سلاطین مغول و شاهنشاه مشرق» (۳۵) به زعم آنان پرداختند و بار دیگر با تبادل نامه‌ها و سفرا بین ایران و اروپا وعده‌های توخالی نیز بین طرفین مبادله شد.

در همان ایام که غازان‌خان گرفتار جنگ‌های بی‌فرجامش با ممالیک مصر و شام بود، تلاش‌های ترکان عثمانی به رهبری عثمان خان برای تشکیل حکومتی در آناتولی با تصرف بخش‌های بزرگی از امپراتوری بیزانس، زنگ خطر را برای حاکمان بیزانسی به صدا درآورده بود. صدایی که بیش از هر زمان دیگر رساتر و بلندتر بود. در چنین وضعیتی امپراتور آندرونیک دوم که خواجه رشیدالدین فضل‌الله همدانی از او با عنوان «فاسلیوس پادشاه استنبول» (۳۶) یاد کرده، با اعزام هیأتی در سال ۷۰۲ق./۱۳۰۲م. همراه با تحف و هدایا به دربار ایلخانان «… پیغام دادند که فاسلیوس می‌خواهد که در سایه پادشاه اسلام باشد و دختر خویش باسم قومایی [زن غیرعقدی، صیغه‌ای] به بندگی فرستد…». (۳۷) اما ظاهراً روایت خواجه رشیدالدین فضل‌الله همدانی که سمت وزارت غازان را برعهده داشته با اصل ماجرا تفاوت دارد، چرا که امپراتوری بیزانس با اعزام گروه سفارتی به دربار غازان خان خواستار حمایت ایلخانان از حکومت بیزانس در برابر ترکان عثمانی گردید که هرروز بخش بیشتری از قلمروی امپراتوری را به چنگ می‌آوردند. در برابر چنین خواستی غازان هم یکی از دختران آندرونیک دوم را خواستگاری کرد و امپراتور بیزانس هم به شرط آنکه غازان مانع از تهاجمات بیشتر ترکان به سرزمین‌های بیزانسی گردد به ازدواج وی با ماریا دخترش (۳۸) و به روایتی خواهرش (۳۹) رضایت داد. (۴۰) اما مرگ غازان به سال ۷۰۳ق./۱۳۰۳م. مانع از انجام چنین پیوندی شد. همچون زمان هولاکو این بار هم شاهزاده خانم بیزانسی به همسری جانشین غازان یعنی اولجایتو درآمد. شکست‌های غازان از ممالیک در پایان عمرش و استیلای قطعی مسلمین بر شام به رهبری الملک الناصر، تمام تلاش‌های صورت گرفته در راه اتحاد میان ایلخانان و اروپا برای رویاروبی با ممالیک را همچون گذشته ناکام نهاد.

راهی را که غازان‌خان در مسلمانی پیش گرفته بود، جانشین و برادرش سلطان محمد خدابنده معروف به اولجایتو تداوم بخشید. مادر اولجایتو یعنی اوروک خاتون از همسران ارغون و خواهرزاده دوقوزخاتون از مسیحیان نستوری کرائیت بود و فرزند را به آیین مسیحیت تعمید داده و به احترام پاپ نیکلای چهارم نام نیکلا بر وی نهاده بود. اما این تعمید و این نام مسیحی مانع از آن نشد که او ابتدا به آیین بودایی درآید و پس از ازدواج با زنی مسلمان نیز به اسلام گروید. به جهت پاره‌ای مناقشات کلامی میان پیروان مذاهب سنت به تشیع روی آورد و در گسترش این مذهب کوشید. هر چند که در اواخر عمر به واسطه پاره‌ای مخالفت‌های اهل سنت از شدت و حرارت علاقه‌اش به تشیع کاسته شد و بار دیگر نام خلفای اولیه را در سکه و خطبه داخل کرد.

اولجایتو نیز همچون همه سلاطین ایلخانی مقابله با ممالیک را از وظایف خویش می‌دانست و در این راه چشم به یاری اروپاییان داشت. اولجایتو با وجود ایمانی که به اسلام پیدا کرده بود، اما دشمنی با ممالیک بیش از آنی بود که سلطان ایلخان را در راه برقراری پیوند با اروپاییان برای مقابله با مسلمانان به تردید وادارد، به ویژه آنکه ازدواج با ماریا دختر یا خواهر آندرونیک دوم در سال ۷۰۶ق./۱۳۰۶م. زمینه اتحاد میان ایران و بیزانس را فراهم آورد. مغولان چشم به یاری اروپاییان برای از پای درآوردن ممالیک داشتند و بیزانسیان نیز در آرزوی یاری مغولان جهت بیرون راندن ترکان عثمانی از اراضی امپراتوری بیزانس در آسیای صغیر، به این خویشاوندی و اتحاد دل بسته بودند. آنی‌ترین اثر این پیوند هجوم مغولان به ترکان عثمانی و خارج ساختن اسکی شهر از کنترل آنان بود. اما این پیروزی برق‌آسا چندان نپایید، چرا که اورخان فرزند عثمان خان که رهبری ترکان را به جای پدر تازه درگذشته‌اش عهده‌دار شده بود، بار دیگر شهر را به قلمروی عثمانی‌ها بازگرداند. (۴۱)
با این همه در روزگار فرمانروایی اولجایتو نیز چون ادوار گذشته، تلاش‌های صورت گرفته در زمینه اتحاد میان ایلخانان و اروپاییان فقط در حد تعارف دیپلماتیک و تبادل پاره‌ای نامه میان ایران و دربارهای اروپایی باقی ماند و هیچ بهره عملی نصیب هیچ‌کدام از طرفین نشد.

سلطان ابوسعید یعنی آخرین ایلخان بزرگ گرفتارتر از آن بود که به فکر ایجاد پیوندی با اروپا برآید. عاشق پیشگی و دلدادگی‌اش به بغداد خاتون دختر امیر چوپان و زن شیخ حسن جلایر از او شاعری دلباخته ساخت: بیا به مصر دلم تا دمشق جان بینی، که آرزوی دلم در هوای بغداد است. همین عشق و جنون موجب برخی شورش‌ها در قلمرو ایلخانی نیز گردید (۴۲) و ابوسعید را واداشت تا برای مهار شورش‌های سردارانش به کشمکش‌های بی‌فرجام با ممالیک خاتمه دهد. دشمنی دیرینه میان ایلخانان و ممالیک با عهدنامه صلحی در سال ۷۲۱ق./۱۳۲۱م. به پایان رسید. با این حال مکاتبه و رفت و آمد میان ایلخانان و اروپاییان پابرجا ماند. بهانه چنین روابطی این بار نه مقابله با ممالیک در شام و مصر بلکه متوقف ساختن تهاجم الملک الناصر به ارمنستان بود. (۷۲۰ق./۱۳۲۰م.)
در پی این تهاجم و قتل و غارت فراوانی که به دست سپاهیان مسلمان صورت گرفت، پاپ با ارسال نامه‌ای به ابوسعید از وی خواست به کمک مسیحیان ارمنستان بشتابد و حتی وی را به قبول مسیحیت دعوت نمود. ابوسعید علیرغم معاهده صلحی که با ممالیک داشت و به دنبال استمداد لئون پادشاه ارمنستان بیست هزار سپاهی روانه آن دیار نمود، اما پیش از رویارویی سپاهیان ایلخانی با مصریان صلح میان لئون و الملک الناصر به مناقشات خاتمه داد. (۴۳)
با مرگ ابوسعید در سال ۷۳۶ق./۱۳۳۵م. و فروپاشی حکومت ایلخانی نام و آوازه مغول نیز به فراموشی سپرده شد. دیگر نه از اقتدار چنگیز خبری بود و نه از قدرت نمایی فرزندان و نوادگانش اثری باقی مانده بود. ایران گرفتار گردابی بزرگ گردید که در هر گوشه‌ای خاندانی و سرداری و امیری جاه طلب و سرکش در سایه شمشیرزنانش در پی دستیابی به قدرت برآمد. شرایطی که زمینه حضور گردنکشی به نام تیمور را در ایران فراهم آورد و یاد و خاطره کشتارهای چنگیزی بار دیگر در اذهان زنده گردید.
 فرجام سخن 

در روزگاری که امپراتوری بیزانس به رهبری میخائیل پالئولوگ احیاء گردید، حکومت ایلخانی نیز در پی دومین موج حمله مغولان در مرزهای شرقی بیزانس شکل گرفت. این دو رویداد همزمان با ترک تازی‌های عثمانی‌ها در آناتولی و قدرت نمایی ممالیک در مصر و سوریه نیز بود. اگر عثمانی‌ها حیات امپراتوری دیرپای بیزانس را تهدید می‌کردند، ممالیک نیز خطری جدی برای تحقق آرمان مغولان یعنی پیوند زدن چین به مدیترانه بودند. وجود دشمنان مشترک به زودی همسایگان شرقی و غربی را به یکدیگر نزدیک کرد، به ویژه آنکه اروپاییان نیز از دیرباز به جهات گوناگون و به ویژه تساهل مذهبی مغولان، خواستار برقراری روابط گرم و صمیمی با آنان بودند. در این میان بیزانس از یک سو برای منافع ملی خود و از سوی دیگر به جهت آنکه حلقه واسط ارتباط میان اروپاییان و مغولان بود، در تلاش برآمد تا به نوعی روابط مستحکمی با ایلخانان برقرار نماید.

فرمانروایان بیزانسی از همان ابتدای شکل‌گیری حکومت ایلخانی با اعزام گروه‌های مختلف سفارتی، اهتمام خود را برای برقراری پیوندهای دیپلماتیک با این حکومت نوپای آغاز نمودند که این تلاش‌ها تا سال‌های طولانی تداوم یافت. حاکمان بیزانسی سعی داشتند تا در کنار تلاش‌های سیاسی، برخی شاهزاده خانم‌های بیزانس را روانه دربار ایلخانان نمایند تا مگر دم گرم آنان بر آهن سرد حاکمان مغول اثر نماید و اتحاد میان دو کشور علیه دشمنان مشترک شکل عملی به خود گیرد. آنچه موجب دلگرمی بیزانسیان در این راه می‌شد وجود خاتون‌های مسیحی مذهب در دربار ایلخانان بود که هر یک از آنان به نوعی بر شوهران و یا فرزندان حاکم خود نفوذ داشتند. همه تلاش‌های بیزانسیان برای نفوذ در دربار ایلخانیان از طریق شاهزاده خانم‌های بیزانسی در زمان در ایلخان یعنی آباقا و الجایتو صورت عمل به خود گرفت، اما به جهات گوناگون و از جمله پیچیدگی نیروهای درگیر در حوادث جهانی آن روزگار این شاهزاده خانم‌ها که به مقام خاتونی در دربار ایلخانی نایل شدند، نتوانستند اقدامی عملی در راستای خواسته‌های امپراتوران بیزانس صورت دهند، آنان بیشتر قربانیان روابط سیاسی کشورشان با حکومتی شرقی و کاملاً بیگانه با فرهنگی بودند که اینان در آن رشد یافته بودند.

 

 پی‌نوشت‌ها: 
1.عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد واحد نجف‌آباد.
2. گروسه. رنه: تاریخ جنگ‌های صلیبی، ترجمه: ولی‌الله شادان، چاپ اول، تهران 1377، نشر فروزان، ص ۲۹۴.
3. دورانت. ویل: تاریخ تمدن، ترجمه: گروه مترجمین، ج ۴، بخش دوم، چاپ چهارم، تهران ۱۳۷۲، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ص ۸۷۴.
4. اشپولر. برتولد: تاریخ مغول در ایران، ترجمه: محمود میرآفتاب، تهران ۱۳۶۸، انتشارات علمی و فرهنگی، ص ۵۳.
5. رشیدالدین فضل‌الله همدانی: جامع‌التواریخ، به تصحیح: بهمن کریمی، ج۲، چاپ سوم، تهران ۱۳۶۷، انتشارات اقبال، ص ۶۸۶.
6. گروسه، رنه: امپراتوری صحرانوردان، ترجمه: عبدالحسین میکده، چاپ سوم، تهران ۱۳۶۸، انتشارات علمی و فرهنگی، ص ۵۸۲.
7. دورانت، ویل: تاریخ تمدن، ج ۴، بخش دوم، ص ۸۷۴.
8. جهت آگاهی بیشتر از مشکلات بیزانس در این ایام، ر.ک: تاریخ جهان لاورس: روزگار باستان و قرون وسطی، ترجمه: امیرجلال‌الدین اعلم، ج ۱، چاپ اول، تهران ۱۳۷۸، انتشارات سروش، صص ۴۶۹-۴۶۵.
9. بیانی، شیرین: دین و دولت در ایران عهد مغول، ج ۳، چاپ اول، تهران ۱۳۷۱- ۱۳۷۰، مرکز نشر دانشگاهی، ص ۸۷۳.
10. بویل. جی. آ (گردآورنده): تاریخ ایران کمبریج، ترجمه: حسن انوشه، ج ۵، چاپ دوم، تهران ۱۳۶۵، انتشارات امیرکبیر، ص ۱۹۸.
11. اقبال. عباس: تاریخ مغول از حمله چنگیز تا تشکیل دولت تیموری، چاپ ششم، تهران ۱۳۶۵، انتشارات امیرکبیر، ص ۱۹۸.
12. ساندرز. ج.ج: تاریخ فتوحات مغول، ترجمه: ابوالقاسم حالت، چاپ سوم، تهران ۱۳۷۲، انتشارات امیرکبیر، ص ۱۰۸.
13. بارکها وزن. یواخیم: امپراتوری زرد (چنگیز و فرزندانش)، ترجمه: اردشیر نیکپور، چاپ اول، تهران ۱۳۴۶، انتشارات زوّار، ص ۱۸۹.
14. بیانی. شیرین: دین و دولت در ایران عهد مغول، ج ۲، ص ۳۸۰.
15. اقبال. عباس: تاریخ مغول از حمله چنگیز تا تشکیل دولت تیموری، ص ۱۹۸.
16. رشیدالدین فضل‌الله همدانی: جامع‌التواریخ، ج ۲، ص ۶۸۷.
17. همان، ص ۶۸۷.
18. جهت آگاهی بیشتر از ارزش و احترام نهادن به مسیحیان در ایام فرمانروایی هولاکو، ر.ک: گروسه. رنه: امپراتوری صحرانوردان، صص ۵۸۴-۵۸۲.
19. اشپولر. برتولد: تاریخ مغول در ایران، ص ۷۰.
20. بویل. جی. آ (گردآورنده): تاریخ ایران کمبریج، ج ۵، ص ۵۱۴.
21. اقبال. عباس: تاریخ مغول از حمله چنگیز تا تشکیل دولت تیموری، ص ۲۰۲.
22. ساندرز. ج.ج: تاریخ فتوحات مغول، ص ۱۲۸.
23. گروسه. رنه: امپراتوری صحرانوردان، ص ۵۹۹.
24. نوایی. عبدالحسین: ایران و جهان، ج ۱، چاپ سوم، تهران ۱۳۷۰، مؤسسه نشر هما، ص ۳۱.
25. جهت آگاهی بیشتر درباره مذاکرات انجام شده و چگونگی انعقاد معاهده میان آباقا و فرستادگان میخائیل پالئولوگ، ر.ک: اشپولر، برتولد: تاریخ مغول در ایران، صص ۷۳- ۷۲.
26. اقبال. عباس: تاریخ مغول از حمله چنگیز تا تشکیل دولت تیموری، ص ۲۰۳.
27. بیانی. شیرین: دین و دولت در ایران عهد مغول، ج ۳، ص ۹۰۸.
28. اقبال. عباس: همان، ص ۲۰۳.
29. جهت آگاهی بیشتر ر.ک: اقبال. عباس: تاریخ مغول از حمله چنگیز تا تشکیل دولت تیموری، صص ۲۰۴- ۲۰۳، نوایی. عبدالحسین: ایران و جهان، ج ۱، صص ۳۴-۳۰.
30. اقبال. عباس: تاریخ مغول از حمله چنگیز تا تشکیل دولت تیموری، ص ۲۲۴.
31. جهت آگاهی بیشتر ر.ک: نوایی. عبدالحسین: ایران و جهان، ج ۱، صص ۴۶- ۴۳، گروسه. رنه: امپراتوری صحرانوردان، صص ۶۱۳-۶۰۹.
32. گروسه. رنه: امپراتوری صحرانوردان، ص ۶۱۰.
33. اقبال. عباس: تاریخ مغول از حمله چنگیز تا تشکیل دولت تیموری، ص ۲۴۵.
34. همان، ص ۲۵۹.
35. همان، ص ۲۶۰.
36. همان، ص ۲۸۳.
37. رشیدالدین فضل‌الله همدانی: جامع‌التواریخ، ج ۲، ص ۹۵۱.
38. همانجا.
39. بویل. جی.آ (گردآورنده): تاریخ ایران کمبریج، ج ۵، ص ۳۶۸.
40. اشپولر. برتولد: تاریخ مغول در ایران، ص ۱۱۳. بیانی. شیرین: زن در ایران عصر مغول، چاپ دوم، تهران ۱۳۸۲، انتشارات دانشگاه تهران، ص ۷۷.
41. بیانی. شیرین: دین و دولت در ایران عهد مغول، ج ۳، ص ۱۰۳۴.
42. جهت آگاهی بیشتر درباره عشق سلطان ابوسعید به بغداد خاتون و فرجام آن، ر.ک: بویل. ی.آ (گردآورنده): تاریخ ایران کمبریج، ج ۵، صص ۳۸۶- ۳۸۴.
43. بیانی. شیرین: دین و دولت در ایران عهد مغول، ج ۳، صص ۱۰۵۱- ۱۰۵۰.

 منابع تحقیق:
– اشپولر. برتولد: تاریخ مغول در ایران، ترجمه: محمود میرآفتاب، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، ۱۳۶۸.
– اقبال، عباس: تاریخ مغول از حمله چنگیز تا تشکیل دولت تیموری، چاپ ششم، انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۶۵.
– بارکهاوزن. یواخیم: امپراتوری زرد (چنگیز و فرزندانش)، ترجمه: اردشیر نیکپور، چاپ اول، انتشارات زورار، تهران، ۱۳۴۶.
– بوبل، جی. آ (گردآورنده): تاریخ ایران کمبریج، ترجمه: حسن انوشه، ج ۵، چاپ دوم، انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۶۵. – بیانی، شیرین: دین و دولت در ایران عهد مغول، ج ۳، چاپ اول، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۷۰- ۱۳۷۱.
– بیانی، شیرین: زن در ایران عصر مغول، چاپ دوم، انتشارات دانشگاه تهران، تهران، ۱۳۸۲.
– تاریخ جهان لاورس، روزگار باستان و قرون وسطی، ترجمه: امیرجلال‌الدین اعلم، ج ۱، چاپ اول، تهران ۱۳۷۸، انتشارات سروش، تهران، ۱۳۷۸.
– دورانت. ویل: تاریخ تمدن، ترجمه: گروه مترجمین، ج ۴، بخش دوم، چاپ چهارم، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، تهران، ۱۳۷۴.
– رشیدالدین فضل الله همدانی: جامع التواریخ، به تصحیح: بهمن کریمی، ج ۲، چاپ سوم، انتشارات اقبال، تهران، ۱۳۷۶.
– ساندرز. ج‌ج: تاریخ فتوحات مغول، ترجمه: ابوالقاسم حالت، چاپ سوم انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۲.
– گروسه، رنه: امپراتوری صحرا نوردان، ترجمه: عبدالحسین میکده، چاپ سوم، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، ۱۳۶۸.
– گروسه، رنه: تاریخ جنگ‌های صلیبی، ترجمه: ولی الله شادان، چاپ اول، نشر فروزان، تهران، ۱۳۷۷.
– نوایی، عبدالحسین: ایران و جهان، ج ۱، چاپ سوم، مؤسسه نشر هما، تهران، ۱۳۷۰.

منبع مقاله: احمدی (صرّاف)، نزهت؛ (۱۳۹۲)، زن در تاریخ اسلام (مجموعه مقالات سمینار بین‌المللی زن در تاریخ اسلام)، تهران: انتشارات کویر، چاپ اول.

منبع راسخون

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ