ژاپن قدیم
اختلاط نژادی- تمدن ابتدایی- دین – آیین شینتو- آیین بودایی- منشأ هنرها- اصلاح بزرگ
اصل ژاپنیان، همانند منشأ اقوام دیگر، مورد اختلاف است. در این باره نظریههای گوناگون آوردهاند. سه عنصر در نژاد ژاپنی راه دارند: عنصر سفید ابتدایی، که در عصر نوسنگی، با هجرت قوم آینو از اطراف رودآمور، به ژاپن راه یافت؛ عنصر زرد یا مغولی، که در حدود قرن هفتم قم از کره یا از طریق کره داخل ژاپن شد؛ و عنصر قهوهای- سیاه، که از شبهجزیره مالایا و اندونزی برخاست و از جزایر جنوبی به ژاپن رسید. در این کشور، همانند کشورهای دیگر، صدها سال گذشت تا، از اختلاط نژادها، قوم یگانهای که دارای زبانی خاص و تمدنی جدید بود، ظهور کرد. اما این اختلاط هیچگاه به پایان نرسید، چنانکه هنوز اشراف بلندبالا و لاغر پیکر و درازسر از توده کوتاه قد و درشت جثه و پهن سرمتمایزند.
در سالنامههای قرن چهارم چین آمده است که ژاپنیان «مردمی پستقامتند و نه گاو دارند و نه جانوران وحشی. هر مردی، به فراخور پایگاه اجتماعی خود، نقشهای معینی بر چهره خود خالکوبی میکند، جامههایی یک تکه بر تن میپوشاند، نیزهها و کمانها و تیرهایی با ناوکهایی از آهن یا سنگ به کار میبرد، کفش نمیپوشد، پایبند نظم و قانون است، چند همسری را خوش دارد، نوشابههای پرمایه میآشامد، دراز عمر است. … زنان رنگ سرخ بر پیکر خود میمالند.» به گواهی سالنامه، در ژاپن، به هنگام شروع تمدن، «دزدی وجود ندارد، و ستیزه اندک است.» لافکادیو هرن ژاپن این دوره را بهشتی میشمارد که هنوز به لوث استثمار یافقر آلوده نشده است، و فنولوسا کشاورزان این دوره را مردان مستقلی میداند که در عین حال سرباز نیز هستند. در سده سوم میلادی، صنایع دستی از کره به ژاپن رسید، و بزودی اصناف پدید آمدند. گذشته از پیشهوران آزاد، طبقه بردگان، که از اسیران جنگی و زندانیان تشکیل میشد، نیز وجود داشت. سازمان اجتماعی از جهاتی براساس ملوکالطوایفی، و از جهاتی موافق نظام ایلی بود. جمعی از کشاورزان، رعایای اشراف زمیندار به شمار میرفتند، و زندگی هر طایفه به دست رئیسی رتق و فتق مییافت. حکومت، ابتدایی و سست و ضعیف بود.
جانگرایی و توتمپرستی و نیاپرستی و پرستش دستگاه جنسی نیازهای دینی ژاپنیان نخستین را بر میآورد. اینان عقیده داشتند که ارواح در همه جا هستند- در سیارات و ثوابت آسمانی، درگیاهها و حشرات مزارع، و در درختان و حیوانات و مردم. به نظر آنان، خدایان بیشمار برفراز خانهها و ساکنان آنها شناور بودند و در شعله و پرتو چراغها رقص میکردند. باسوزاندن استخوان گوزن یا کاسه سنگپشت، و مطالعه خطوطی که بر آنها ظاهر میشد، به غیبگویی میپرداختند و، به قول مورخان چینی، به این وسیله «به سعد و نحس پیمیبردند و زمان مناسب برای سیر و سفر را میشناختند.» از مردگان میترسیدند و به پرستش آنان مبادرت میکردند. معتقد بودند که در جهان بسا شقاوتها از اراده اموات میزایند. از این سبب، برای رام کردن آنان اشیای گرانبها در قبور مینهادند- مثلا در گور مردان شمشیر، و در گور زنان آیینه میگذاشتند. همچنین، هر روز در برابر الواح نیاکان دعا میخواندند. برای بازداشتن باران زیانبخش یا دوام عمارت یا دیوار، به قربانی کردن انسان دست میزدند، و گاهی که بزرگی درمیگذشت، ملازمانش را نیز با او به خاک میسپردند تا در سفر آخرت هم ملازم و مدافع او باشند.
شینتو- قدیمترین دین ژاپن که هنوز هم زنده است- از نیاپرستی سرچشمه گرفت. «شینتو» یا «طریق خدایان» سه صورت داشت: پرستش اجداد خانواده، پرستش نیاکان عشیره، و پرستش سلاطین و خدایان قوم. پادشاه یا نمایندگان او هر ساله هفت بار از نیای آسمانی دودمان شاهی یاد میکردند و در مواردی که کشور به عمل مقدسی، مانند تصرف شانتونگ (۱۹۱۴)، میپرداخت، به نام او دعا میخواندند. دین شینتو مشتمل بر اعتقادات و مراسم پیچیده و قوانین اخلاقی و کاهنان مخصوص نبود و با تلقین اصل خلود و وعده بهشت سرمدی، دلها را تسلا نمیداد. فقط مؤمنان را
موظف میگردانید که گاهگاه به زیارت جاهای متبرک بشتابند و، با زهد و تقوا، به گذشته و نیاکان و پادشاه حرمت گذارند. این دین، چون از مؤمنان توقعات بسیار نداشت و نویدهای بزرگ نمیداد، چندگاهی منسوخ شد.
آیین بودا پانصد سال پس از ورود خود به چین، در سال ۵۲۲، به جزایر ژاپن راه یافت و، چون با دو عامل- نیازهای دینی مردم و نیازهای سیاسی دولت ژاپن- موافق مینمود، رواج گرفت. پوشیده نیست که دین اصیل بودا، که آیینی لاادری و بدبین و بیآلایش و فنااندیش بود، به هیچ روی به ژاپنیان نرسید، بلکه صورت بعدی آن، که همانا مذهب «مهایانه» است، به ژاپنیان عرضه شد. این مذهب بر محور خدایانی رئوف مانند آمیدا بودا و کوانون میگشت، تشریفاتی بهجتآور داشت، دم از خلود روح میزد، و مدعی بود که، در جهان، کثیری بودی ستوه یا بودای بالقوه وجود دارند و به انسانها یاری میرسانند. از این رو، با ظرافت، فضایلی چون قناعت و مسالمتطلبی و انقیاد را، که عوامل مناسبی برای تسلیم جامعه به حکومتند، به مردم ستم کشیده تلقین میکرد و آنان را به تحمل زندگانی ناروای خود برمیانگیخت. به بیان دیگر مذهب مهایانه نثر خشن زندگی مشقتبار روزانه را، با شعر لطیف دعا و افسانه و مراسم رنگارنگ دینی، لطافت میبخشید و ژاپنیان را به وحدت فکری- که، در نظر کشورداران، مایه نظم اجتماعی و رکن قدرت ملی است- میکشانید.
معلوم نیست که سیاست یا تقوا- کدام یک دین بودایی را در ژاپن رواج داد. در سال ۵۸۶ میلادی، که امپراطور یومی درگذشت، دو خاندان، که هر دو از لحاظ سیاسی به دین جدید عنایت میورزیدند، برسرجانشینی او مسلحانه به رقابت پرداختند. سرانجام شاهزاده مقتدر، شوتوکوتایشی، که، بنابر شایعات، به هنگام زادن نشانی قدسی در دست داشت، ملکه سویکو را بر تخت نشانید و خود مدت بیست و نه سال (۵۹۲- ۶۲۱) به عنوان نایبالسلطنه بر ژاپن سلطه ورزید. وی به تقویت آیین بودا همت گمارد؛ مبالغی هنگفت به معابد بودایی کمک کرد؛ به یاری دین پیشگان بودایی برخاست؛ به اخلاق بودایی جنبه رسمی داد؛ و بر روی هم راهی را که امپراطور آشوکه در هند رفته بود، پیمود. هم او حمایت هنرها و علوم را برعهده گرفت، هنرمندان و صنعتگران را از کره و چین به ژاپن خواند، تاریخ نوشت، به نقاشی پرداخت، و برساختمان معابد هورییوجی، که کهنترین شاهکارهای هنری موجود ژاپن به شمار میروند، نظارت کرد.
با وجود خدمات شوتوکو و فضایلی که دین بودایی به مردم آموخت، یک نسل پس از مرگ آن مرد تمدن دوست، بحرانی شدید ژاپن را فرا گرفت. یکی از اشراف جاهطلب، به نام کاماتاری، به کمک امیر ناکا شورشی به راه انداخت و تحولی عظیم، که در تاریخ سیاسی ژاپن «اصلاح بزرگ» خوانده میشود، به بار آورد (۶۴۵). در این تحول، وارث مسلم سلطنت را کشتند، پیرمردی زبون را به سلطنت برداشتند، و امیرناکا را نخست ولیعهد گردانیدند و عاقبت، به نام امپراطور تنچی، به جای پیرمرد نشاندند. در تمام این مدت، کاماتاری، در نقش وزیر اعظم، زمام امور را در کف داشت و حکومت ژاپن را به صورت سلطنتی قاهر درآورد: امپراطور، که تا آن زمان فقط رئیس عشیره اصلی کشور بود، مالکالرقاب کشور گردید و اقتدارات فوقالعاده یافت. او بود که همه حکمرانان را برمیگزید، همه خراجها را دریافت میکرد، و همه کشور را از آن خود میدانست. بدینترتیب، ژاپن بشتاب از مرتبه اجتماع سست چند عشیره و چند دسته نیمه فئودال بیرون آمد و به دولت سلطنتی منسجمی مبدل شد.
نام قدیم ژاپن
نام قدیم ژاپن در دایره المعارف ها «نارا» ثبت شده است.
تاریخچه شهر توکیو
توکیو در ابتدا یک دهکدهٔ ماهیگیری کوچک به نام ادو بود. در اسناد بهجا مانده از قرن دوازدهم برای اولین بار نام روستای ادو به چشم میخورد. از آن زمان به بعد این ناحیه به نام ادو خوانده میشدهاست. در زمان جنگهای داخلی دوره سن گوکو در سال ۱۴۵۷ میلادی ساموراییای به نام اوتا دوکان، قلعه ادو را در آن محل میسازد. در سال ۱۵۹۰ میلادی، توکوگاوا ایهیاسو ادو را پایگاه خود قرار میدهد و هنگامی که وی در سال ۱۶۰۳ میلادی، نظام مبتنی بر حکومت شوگونها به نام ادوباکوفو را پایهگذاری کرد، این شهر تبدیل به مرکز سیاسی دولت نظامی شوگونها در سراسر ژاپن گردید. از دوران ادوباکوفو با عنوان دورهٔ ادو نیز یاد میشود. در واقع در دورهٔ ادو با این که امپراتور در شهر کیوتوزندگی میکرد و کیوتو پایتخت محسوب میشد ولی در عمل شهر ادو به پایتخت ژاپن تبدیل شدهبود. در دورههای بعد ادو رفتهرفته به شهری بزرگ تبدیل گشت، به گونهای که در قرن ۱۸ میلادی جمعیت این شهر به یک میلیون نفر رسید و به یکی از بزرگترین شهرهای جهان تبدیل شد. در دوره باکوماتسو (بین سالهای ۱۸۵۳ و ۱۸۶۷ میلادی) جمعیت بزرگی از ساکنان ادو را ساموراییها تشکیل میدادند که ۱۰۰ درصد آنها باسواد بودند، به همین علت نرخ سواد در بین مردان بالغ ادو در این دوران حدود ۷۰ درصد تخمین زده میشود که بسیار فراتر از نرخ سواد در سطح جهانی بودهاست. دوره ادو حدود ۲۶۰ سال بطول انجامید و در طی این مدت پانزده شوگون قدرت را در اختیار داشتند.
در سال ۱۸۶۸ میلادی، به منظور احیای حکومت سلطنتی، حکومت شوگونها سرنگون گشت و شهر ادو نیز تحت کنترل دولت جدید درآمد. در همان سال و با آغاز دورهٔ میجیدولت جدید استانی را به نام استان ادو تأسیس کرد. چند ماه بعد، همزمان با تغییر نام شهر ادو به عنوان جدید توکیو به معنی پایتخت شرقی، استان ادو نیز، به استان توکیو تغییر نام داد. در سال بعد امپراتور میجی از کیوتو به توکیو نقل مکان کرد و از آن زمان تا به حال این شهر پایتخت سیاسی ژاپن است. در سال ۱۸۸۹ میلادی، شهرداری توکیو تأسیس شد.در سال ۱۹۲۳ میلادی، بیش از نیمی از شهر در آتشی که پس از زمینلرزهٔ بزرگ کانتو شعلهور شد، سوخت و ویران گشت. در سال ۱۹۴۳ میلادی، نامگذاری و تقسیمبندی قبلی توکیو که آن را به دو قسمت شهر و استان تقسیم میکرد، منسوخ شد و از آن پس عنوان توکیو برای مجموعهٔ شهر و استان توکیو انتخاب شد.
در طول جنگ جهانی دوم این شهر آماج بمبارانهای زیادی بود که معروفترین آنها بمبارانی بود که در ۱۰ مارس سال ۱۹۴۵ میلادی صورت گرفت و باعث شد که یک سوم شهر در آتش بسوزد و نزدیک به یکصد هزار نفر کشته شوند. همچنین در ماه ژانویه همان سال در یکی از جزایر اوگاساوارای توکیو، بهنام جزیرهٔ ایووجیما، نبردی بین نیروهای آمریکایی و ژاپنی درگرفت که منجر به کشته شدن بیش از بیست هزار نفر از نیروهای ژاپنی در این جزیره شد. حوادث مربوط به نبرد ایووجیما، در چندین فیلم از جمله نامههایی از ایووجیماو پرچمهای پدران ما به تصویر کشیده شدهاست.
بعد از جنگ، توکیو تقریباً بهطور کامل بازسازی شد. برگزاری المپیک در این شهر در تابستان سال ۱۹۶۴ میلادی یکی از مهمترین رویدادهای پس از جنگ است. از دیگر رویدادهای مهم در تاریخ توکیو میتوان به حادثهٔ حمله با گاز سارین در متروی توکیو که در سال ۱۹۹۵ میلادی اتفاق افتاد، اشاره کرد. این اولین حمله تروریستی به وسیلهٔ گازهای شیمیایی در ژاپن بود و در طی آن سیزده نفر کشته و ۵٬۵۰۰ نفر دچار آسیب شدند.
در ۱۱ مارس ۲۰۱۱ میلادی، زمینلرزه و سونامی ۲۰۱۱ توهوکو به قدرت ۹٫۰ درجه در مقیاس ریشتر در ساعت ۱۴ و ۴۶ دقیقه به وقت محلی در نزدیکی استان میاگی در شمال شرقی ژاپن رخ داد. در توکیو شدت این زمینلرزه ۵ درجهٔ قوی در مقیاس شیندو ثبت شدهاست. این زمین لرزه در توکیو ۷ نفر کشته و ۸۳ نفر زخمی بر جای گذاشت. در پی حادثهٔ اتمی فوکوشیما و کاهش تولید برق، از مردم خواسته شد که در مصرف برق تا حد امکان صرفهجویی کنند.
منبع : تاریخ تمدن , جلد اول : مشرق زمین
نویسنده : ویل دورانت
نشر الکترونیکی سایت تاریخ ما