باورهاي‌ هيتيها و ميتانيها

درباره‌ اصطلاح‌ هزار خدا
5-1- اصطلاح‌ « هزار خدا » كه‌ به‌ وسیله‌ی‌ كاتبان‌ هیتی‌ به‌ كار رفته‌ و نظایری‌ از آن‌ نیز در جاهای‌ دیگر قابل‌ ملاحظه‌ می‌باشد، آشكار می‌سازد كه‌ نفوذ و اختلاط‌ گوناگون‌ در میان‌ این‌ مردمان‌ بسیار رواج‌ داشته‌ است‌. در زمان‌ موردنظر اختلافاتی‌ از لحاظ‌ قبولی‌ خدایان‌ میان‌ ملل‌ متخاصم‌ وجود نداشته‌، به‌ این‌ معنی‌ كه‌ هرگاه‌ میان‌ دو كشور، دو ملّت‌ و یا دو قوم‌ جنگی‌ در می‌گرفت‌، ملّت‌ غالب‌، خدایان‌ قوم‌ مغلوب‌ را نیز به‌ صورت‌ و فهرست‌ خدایان‌ مورد پرستش‌ اضافه‌ می‌نمود. این‌ خدایان‌ و عناصر جدید به‌ زودی‌ جایی‌ برای‌ خود باز كرده‌ و مورد احترام‌ و ستایش‌ واقع‌ می‌شدند. اینك‌ ممكن‌ است‌ كه‌ این‌ نوع‌ سیاست‌ بوده‌ باشد در تساهل‌ مذهبی‌ از برای‌ موفقیّتهایی‌ بیشتر كه‌ شاهنشاهان‌ هخامنشی‌ ، به‌ ویژه‌ كوروش‌ آن‌ را اصل‌ سیاست‌ مذهبی‌ خود قرار داده‌ بودند، و یا با گمان‌ قوی‌تر، ترس‌ از نیروهای‌ مافوق‌ طبیعی‌ و اوهام‌ و خرافات‌ جاری‌ آنان‌ را بدین‌ روش‌ وامی‌ داشت‌، و در هر صورت‌ این‌ روشی‌ بود كه‌ بعدها صورت‌ كامل‌تر و منطقی‌تری‌ در تساهل‌ مذهبی‌، در قلمرو سیاست‌ خارجی‌ هخامنشی‌ به‌ وجود آورد كه‌ نتایج‌ نیكویی‌ از آن‌ عاید شد. 

رب‌النّوعهای‌ میتانی
5-2- در ازمنه‌ی‌ كهن‌، و آن‌ دورانی‌ كه‌ مورد نظر است‌، سازش‌ با نیروهای‌ فوق‌ طبیعی‌ یكی‌ از بزرگ‌ترین‌ موارد موفقیّت‌ و پیروزی‌ بود. در ادیان‌ باستانی‌ اعتقاد به‌ آنكه‌ تقدیر و سرنوشت‌ در دست‌ خدایان‌ و ارباب‌ انواع‌ می‌باشد، و به‌ وسیله‌ی‌ سحر و جادو و اهدای‌ هدایا و قربانیها بایستی‌ آنان‌ را رام‌ نموده‌ و سرنوشت‌ را به‌ سود خود برگرداند، اهمیّتی‌ به‌ سزا داشت‌ و به‌ همین‌ جهت‌ بود كه‌ تعداد خدایان‌ روز به‌ روز افزونی‌ می‌گرایید و مردم‌ و شاهان‌ به‌ خدایان‌ ملل‌ و اقوام‌ مغلوب‌ احترام‌ و ستایش‌ می‌نمودند.
میان‌ هوریان‌ كه‌ با میتانیها هم‌ بسته‌ و متّحد شدند، نیز این‌ چنین‌ روشی‌ موجود بود. خدایان‌ اصلی‌ هوریان‌ عبارت‌ بودند از تَه‌ شوب‌ Teshub ربّالنوع‌ رعد و برق‌ و همسرش‌ هَه‌پیت‌ Hepti یا هِه‌یا Hepہ ربّالنوع‌ خورشید. آنچه‌ كه‌ جالب‌ توجّه‌ است‌، به‌ عقیده‌ی‌ هروزنی‌ Hrozny كلمه‌ی‌ عربی‌ حوّا از همین‌ نام‌ مشتق‌ شده‌ است‌.
قبل‌ از آنكه‌ اصولاً پادشاهی‌ میتانی‌ تشكیل‌ شود، عنصر هند و اروپایی‌ به‌ شكل‌ سختی‌ به‌ وسیله‌ی‌ هوریان‌ از میان‌ رفته‌ بود، امّا تأثیری‌ از مذهب‌ آن‌ عنصر هنوز در جامعه‌ی‌ آنان‌ باقی‌ بود و پرستش‌ خدایان‌ آریایی‌ چون‌ میترا Mithra « میتْرَه‌، میثْرَه‌ » وارونَه‌ Vہruna ، اینْدْرَه‌ Indra میانشان‌ رواجی‌ داشت‌ كه‌ به‌ نظر می‌رسد پرستش‌ این‌ خدایان‌، ویژه‌ طبقه‌ی‌ ممتاز بوده‌ است‌.
امّا دو خدایی‌ كه‌ به‌ عنوان‌ خدایان‌ اصلی‌ میتانی‌ و هوری‌ از آنان‌ یاد شد، یعنی‌ تِه‌شوب‌ خداوندگار رعد و برق‌ و هِه‌پا همسرش‌ ربّالنوع‌ خورشید نیز اصلِ آن‌ اقتباسی‌ است‌ از فكر همان‌ عنصر هند و اروپایی‌، چه‌ آثار و بقایای‌ آیین‌ هند و اروپایی‌ وجود دو سَرْوَر خدای‌ اصلی‌ را كه‌ جنبه‌ی‌ طبیعی‌ داشته‌اند، بیان‌ می‌كند، و این‌ دو خدای‌ عمده‌ی‌ طبیعی‌ عبارت‌ بودند از خدای‌ بزرگ‌، ربّالنوع‌ عناصر طبیعی‌، بلندیها و كوهها، تندر و توفان‌ و باران‌؛ ربة‌النوع‌ یا ایزد بانویی‌ كه‌ زمانی‌ خورشید، و زمانی‌ زمین‌ به‌ شمار می‌رفته‌ است‌.
از لحاظ‌ عقاید دینی‌، هنر، قوانین‌ و رسوم‌ و آداب‌ میان‌ هوریان‌ و میتانیها با هیتیها تشابه‌ و همانندیهای‌ بسیاری‌ موجود است‌ و به‌ نظر می‌رسد هنگامی‌ كه‌ میتانیها به‌ وسیله‌ی‌ هیتیان‌ از میان‌ رفتند، هنر و سایر شئون‌ فرهنگی‌ و تمدّنشان‌ میان‌ ملّت‌ غالب‌ به‌ زندگی‌ خود همچنان‌ ادامه‌ داده‌ باشد. مطابق‌ با اكتشافاتی‌ كه‌ شده‌ است‌، هیتیان‌ كناره‌های‌ پایینی‌ دیواره‌های‌ اطاقها را با نقوشی‌ مصوّر می‌كرده‌اند، و این‌ روشی‌ است‌ كه‌ پیش‌ از آنان‌ به‌ وسیله‌ی‌ هوریان‌ معمول‌ بود.
به‌ طور كلّی‌ هنر میتانی‌ متأثر از مبادی‌ سومری‌ و تحت‌ تأثیر هنر مصری‌ اژه‌ Egإe قرار داشته‌ است‌. در خانه‌سازی‌ روشی‌ پیشرفته‌ داشتند و بناهای‌ مخصوصشان‌ به‌ نام‌ بیت‌-هیلانی‌ Bit Hilani كه‌ شاید به‌ معنی‌ خانه‌ی‌ پنجره‌دار باشد معروف‌ است‌. این‌ بناها از دو قسمت‌ بیرونی‌ و اندرونی‌ تشكیل‌ می‌شده‌ است‌. قسمت‌ بیرونی‌ سرپوشیده‌ بوده‌ و به‌ وسیله‌ی‌ اطاقی‌ پنجره‌دار به‌ اندرونی‌ متّصل‌ می‌شده‌ است‌ كه‌ شاید عمدای‌ بوده‌ از برای‌ كنترل‌ در رفت‌وآمد. در شیوه‌ی‌ نقاشی‌ بر درها نیز دستی‌ داشته‌اند و موضوع‌ نقاشیها اغلب‌ فرشتگان‌ و شیر و گاو بوده‌ است‌.

باورهای‌ هیتیها
5-3- پرستش‌ و دیانت‌ هیتیان‌، بسیار پیچیده‌تر و دارای‌ نظم‌ و ترتیبی‌ بود. آنچه‌ از مداركی‌ كه‌ در بُغاز كوی‌ فرادست‌ آمده‌، در این‌ باره‌ به‌ ما آگاهیهایی‌ می‌رسانند كه‌ به‌ شكل‌ فشرده‌ بازگو می‌گردد.
میان‌ این‌ مردم‌ نیز همچون‌ بسیاری‌ از جوامع‌ و ملل‌ و اقوام‌ باستانی‌، مَحَك‌ و مبنایِ همه‌ چیز دیانت‌ و اصول‌ مذهبی‌ شناخته‌ می‌شد. از نوشته‌های‌ هیتی‌ كه‌ به‌ دست‌ آمده‌ است‌، اصطلاحی‌ است‌ كه‌ شاید تا اندازه‌یی‌ گویای‌ وضع‌ و شیوه‌ی‌ دینشان‌ باشد در پرستش‌. اینان‌ قومی‌ بودند جنگجو و فاتح‌ سرزمینهای‌ دیگران‌، و همچون‌ موردی‌ كه‌ بدان‌ اشاره‌ شد، خدایان‌ عمده‌ی‌ شهرهای‌ بازگشوده‌ را به‌ خدایان‌ خود می‌افزودند و به‌ یكسان‌ به‌ عبادتشان‌ می‌پرداختند. میان‌ هیتیها نیز پرستش‌ دو خدایِ عالی‌ جناب‌، همچون‌ قوم‌ میتانی‌ رواج‌ داشت‌ و به‌ نظر می‌رسد كه‌ هوریان‌ و میتانیها كه‌ خود این‌ روش‌ را از اقوام‌ هند و اروپایی‌ اخذ كرده‌ بودند، واسطه‌ی‌ این‌ نقل‌ و انتقال‌ بوده‌ باشند. سرور خدای‌ بزرگ‌، خدای‌ تندر و توفان‌ بود و به‌ شهرِ هاتوشا Hattusha تعلّق‌ داشت‌، و همسر او ایزد بانویی‌ بزرگ‌ نیز الاهه‌ی‌ خورشید محسوب‌ می‌شد و متعلّق‌ به‌ شهر آری‌نا Arinna بود. شاید این‌ دو خدا سرپرستی‌ اموری‌ بسیار را به‌ عهده‌ داشته‌ و در ضمن‌ نماینده‌ی‌ پیمان‌ و معاهدات‌ و چیزهایی‌ دیگر نیز بوده‌ باشند. امور مهم‌ و قابل‌ توجّه‌ و گرفتاریها و مشكلاتی‌ كه‌ پیش‌ می‌آمد، از این‌ دو خدا به‌ وسیله‌ی‌ كاهنان‌ نظر خواسته‌ می‌شد، قراردادها و پیمانها نیز تحت‌ نظر این‌ خدایان‌ سامان‌ می‌گرفت‌ و در میانِ خدایان‌ مظهر قدرت‌ بودند و همان‌ دو خدایِ عالی‌ جنابِ هوری‌ یعنی‌ تِش‌بو Teshbu و هِه‌پا Hepa محسوب‌ می‌شدند.
میان‌ هیتیان‌ از جانبی‌ دیگر ریشه‌ی‌ كهن‌ گاوپرستی‌ را مشاهده‌ می‌كنیم‌. ربّالنوع‌ بزرگ‌، خداوندگار رعد و توفان‌ به‌ وسیله‌ی‌ حیوانی‌ مقدّس‌، یعنی‌ گاو تظاهر و تجلّی‌ می‌كرده‌ است‌. این‌ حیوان‌ مفید كه‌ سابقه‌یی‌ بسیار در تاریخ‌ پرستش‌ دارد، از قدیم‌ترین‌ ایام‌ در آناتولی‌ مورد ستایش‌ قرار گرفته‌ و به‌ همین‌ مناسبت‌ است‌ كه‌ كوهستان‌ بلند این‌ سرزمین‌، توروس‌ Tauros یعنی‌ گاونر خوانده‌ شده‌ است‌، و باز به‌ جهت‌ رواجی‌ در پرستش‌ این‌ حیوان‌ و همانندی‌ آن‌ در میان‌ بسیاری‌ از ملل‌ و اقوام‌ كه‌ نام‌ «تورو» دارای‌ ریشه‌ی‌ مشتركی‌ است‌ در زبانهای‌ گوناگون‌. این‌ كلمه‌ ظاهراً از یك‌ واژه‌ی‌ سامی‌ و هند و اروپایی‌ مشتق‌ شده‌ است‌، در سامی‌ ثور – در یونان‌ توروس‌ Tauros ، در چك‌ Tor و به‌ آلمانی‌ Sitor نامیده‌ می‌شود.

به‌ هر انجام‌ در آناتولی‌ كه‌ كوهستان‌ بلند آن‌ به‌ نام‌ این‌ خدا خوانده‌ شده‌ است‌، مراسم‌ عبادت‌ این‌ خدا در همان‌ كوهستان‌ انجام‌ می‌شده‌ و در آنجا ستایشگاهها و عبادت‌ خانه‌هایی‌ برایش‌ ترتیب‌ داده‌ بودند. به‌ نظر می‌رسد كه‌ از این‌ نقطه‌ عبادت‌ این‌ حیوان‌ به‌ جاهایی‌ دیگر و مناطقی‌ كه‌ در پرستش‌ این‌ خدا شهرتی‌ دارند نفوذ كرده‌ باشد، و این‌ مناطق‌ عبارت‌اند از: مصر، بابل‌، هند، كشورهای‌ اژه‌ Egإe و حتی‌ اروپا. به‌ این‌ نكته‌ی‌ بسیار مهم‌ نیز باید توجّه‌ داشت‌ كه‌ یكی‌ از خاستگاههای‌ بسیار مهم‌ «مهر پرستی‌» یا میترا پرستی‌، یعنی‌ «میترای‌ گاو اوژن‌» را همین‌ منطقه‌ می‌دانند، به‌ ویژه‌ جایی‌ كه‌ امروزه‌ همان‌ شهر قونیه‌ در تركیه‌ است‌ و شواهدی‌ شایان‌ توجّه‌ برای‌ این‌ نظر از سوی‌ پژوهشگرانِ آیین‌ میترایی‌ ارائه‌ شده‌ و نگارنده‌ در كتاب‌ «تاریخ‌ آیین‌ رازآمیز میترایی‌ در شرق‌ و غرب‌» در این‌ مورد پژوهشهایی‌ ارائه‌ كرده‌ است‌.
پرستش‌ خداوندگار رعد و توفان‌ در همه‌ی‌ شهرهای‌ هاتی‌ Hatie مرسوم‌ و رایج‌ بود، و در این‌ شهرها كه‌ هر كدام‌ ربّالنوع‌ خود را به‌ نامهایی‌ می‌نامیدند، آنها را پسران‌ ایزدبانو آری‌نا Arina و شوهر او ربّالنوع‌ تندر و توفان‌ و خدای‌ شهر هاتوشا Hattusha می‌دانستند. امّا ایزدبانویی‌ دیگر نیز داشتند كه‌ او هم‌ مظهر خورشید بود و به‌ «خورشید آسمان‌» معروف‌ بود. این‌ ایزدبانو نیز ستایش‌اش‌ بسیار رواج‌ داشت‌ و از دوره‌ی‌ جدید امپراتوری‌ هیتی‌ مورد توجّه‌ قرار گرفته‌ و در اواخر این‌ دوره‌ به‌ فرازنای‌ شهرت‌ رسیده‌ و عنوان‌ سَرْوَر خدای‌ اصلی‌ یا خدایِ عالی‌ جناب‌ را برای‌ خود اختصاص‌ داد. این‌ مورد نیز بایستی‌ از گرفته‌هایی‌ باشد از هند و اروپاییان‌ و یا به‌ گمانی‌ ضعیف‌ از كسانی‌ دیگر. چون‌ با عدم‌ كامل‌ روش‌ مادرشاهی‌ و زن‌سالاری‌ Matriarchat در جامعه‌ی‌ هیتی‌ و تضعیف‌ حقوق‌ زن‌ میان‌ آن‌ مردم‌، به‌ نظر نمی‌رسد كه‌ روشی‌ اصیل‌ در ایزدبانو پرستی‌ میانشان‌ پیدایی‌ یافته‌ باشد.

به‌ هر انجام‌ مشاهده‌ می‌شود كه‌ چگونه‌ عنصر هند و اروپایی‌ در میان‌ ملل‌ و اقوام‌ «آسیانی‌»؛ یعنی‌ بومیان‌ نفوذ كرده‌ و با در هم‌ آمیختگیها اثراتی‌ بسیار بر جای‌ نهادند هر چند این‌ تسلّط‌، پیروزی‌ محدود و بی‌فرجامی‌ بود، امّا این‌ نفوذ دوام‌ یافت‌ و تسلّط‌ آریایییها را مُحْرَز كرد، امّا این‌ تسلط‌ به‌ شكل‌ كامل‌ آن‌ در زمان‌ دیرتری‌؛ یعنی‌ آغاز هزاره‌ی‌ اوّل‌ كه‌ شرحش‌ بیاید، مسلّم‌ شد.
در روش‌ مذهبی‌ هیتیان‌، كاهنان‌ و وابستگان‌ معابد دارای‌ مقام‌ و مزایایی‌ بودند. اجرای‌ قانون‌ و عدالت‌ نیز درباره‌شان‌ شدیدتر از دیگر مردم‌ اجرا می‌شد. مجموعه‌ قوانین‌ هیتیها كه‌ از این‌ مردم‌ به‌ دست‌ آمده‌، حاوی‌ در حدود صد ماده‌ می‌باشد كه‌ نسبت‌ به‌ قوانین‌ سومری‌ و بابلی‌ و اسرائیلی‌ بسیار منصفانه‌تر و تعدیل‌ یافته‌تر است‌، و همچنین‌ است‌ این‌ نسبت‌ به‌ قوانینی‌ كه‌ در «وندیداد» كتاب‌ قوانین‌ و شرایع‌ ایرانی‌ آمده‌ است‌. اجرای‌ این‌ قوانین‌ در مورد خلافها و بزههایی‌ كه‌ از روحانیان‌ و كاركنان‌ معابد سر بزند، بسیار سخت‌ می‌باشد.
هیتیها در اجرای‌ مراسم‌ و شعایر مذهبیشان‌ وسواسی‌ سخت‌ داشتند و خرافات‌ و اوهام‌ میانشان‌ رواجی‌ بسیار داشت‌. به‌ هنگام‌ اجرای‌ مراسم‌ ستایش‌ و قربانی‌ و سایر آداب‌ مذهبی‌، بیگانگان‌ و خارج‌ از مذهبان‌ به‌ هیچ‌ وجه‌ حق‌ شركت‌ و دخالت‌ نداشتند و هرگاه‌ چنین‌ امری‌ اتفاق‌ می‌افتاد، سزای‌ متخلّف‌ در هر حالی‌ مرگ‌ ارزانی‌ بود.

چنان‌ كه‌ تذكّر داده‌ شد، همچون‌ بسیاری‌ از مردم‌، ملل‌ و اقوامی‌ دیگر، تنظیم‌ امور، وضع‌ قوانین‌، پیشگویی‌، اقدام‌ به‌ كارهایی‌ چون‌ جنگ‌، صلح‌ و ترك‌ مخاصمه‌ و مشكلاتی‌ دیگر به‌ وسیله‌ی‌ دخالت‌ خدایان‌ و رأی‌ آنان‌ حلّ و فصل‌ می‌شد. كاهنان‌ و روحانیان‌ مصدر این‌ كار و میانجی‌ خدایان‌ و آدمیان‌ بودند. اینان‌ برخی‌ با شیّادی‌ و موقع‌شناسی‌ كار را بر مراد خود می‌كردند و پیامهایی‌ از جانب‌ خدایان‌ ابلاغ‌ می‌كردند و در صورتی‌ نیز از كارگزارانِ فرمان‌ روایان‌ بودند و كاری‌ را كه‌ سابقه‌ی‌ تاریخی‌ دارد، انجام‌ می‌دادند، یعنی‌ به‌ جای‌ اینكه‌ مورد الهام‌ خدایا خدایان‌ واقع‌ شوند، مورد وحیِ فرمانروا یا فرمانروایان‌ قرار می‌گرفتند. برخی‌ دیگر از این‌ كاهنان‌، مصر و عانی‌ بودند كه‌ در حالت‌ صرع‌ كلماتی‌ نامفهوم‌ ادا كرده‌ و گرایندگان‌، آنها را از زبان‌ خدایان‌ می‌پنداشتند. اغلب‌ مراسم‌ مذهبی‌ به‌ وسیله‌ی‌ اهدای‌ هدایا و نذور و قربانی‌ انجام‌ می‌شد. در قربانی‌ مراسمی‌ انجام‌ شده‌ و قربانی‌ به‌ وسیله‌ی‌ كاهن‌ بزرگ‌ ذبح‌ می‌شد. هدایا نیز اغلب‌ عبارت‌ بود از مواد غذایی‌ و چنان‌ به‌ نظر می‌رسد كه‌ هیتیها مردمانی‌ پرخور بوده‌اند كه‌ خدایانشان‌ این‌ سان‌ شكم‌ باره‌ ساخته‌ شده‌اند. علاوه‌ بر مواد غذایی‌، مشروبات‌ نیز بسیار به‌ حضور خدایان‌ تقدیم‌ می‌شده‌ است‌، چون‌: شیر، عسل‌ و انواع‌ شرابها. در آن‌ دوران‌ نیز قوانینی‌ وجود داشته‌اند. مدنی‌ و قوانینی‌ خدایی‌. كسانی‌ كه‌ مرتكب‌ جرم‌ و بزهی‌ مذهبی‌ می‌شدند از جانب‌ خدایان‌ دچار شكنجه‌ها و مكافاتی‌ می‌شدند كه‌ اغلب‌ به‌ صورت‌ مرگ‌ ناگهانی‌ و انواع‌ بیماریها و مرضها رویكرد داشت‌.
اینان‌ مردمانی‌ بودند سخت‌ پا بسته‌ به‌ سرنوشت‌ و تقدیر، و برای‌ برگرداندن‌ سرنوشتهایِ بی‌فرجام‌ و ناخوشایند نیز تمهیدات‌ و كارهایی‌ خرافی‌ و شگفت‌ داشتند كه‌ خاستگاه‌ سحر و جادو را تشكیل‌ می‌داد. همچون‌ مؤمنان‌ امروزی‌ كه‌ با دعا و نذر و هدیه‌ دادن‌ به‌ خدا، وی‌ را تسخیر كرده‌ و موجب‌ می‌شوند كه‌ ذات‌ لایزال‌ خدایی‌ در تصمیم‌ خود تجدیدنظری‌ بنماید، برای‌ پیشگیری‌ و دفع‌ مخاطرات‌ به‌ سحر و جادو متوسّل‌ می‌شدند. البته‌ آشكار است‌ كه‌ با وسایلی‌ لازم‌ می‌آمد تا از وقوع‌ حوادث‌ آگاهی‌ یابند تا درصد پیشگیری‌ و جادوگری‌ برآیند، و این‌ امر نیز به‌ وسیله‌ی‌ تفأل‌ و غیب‌بینی‌ حاصل‌ می‌شد. در این‌ مورد خرافات‌ و اوهام‌ بسیاری‌ میانشان‌ رایج‌ بود و برای‌ این‌ كار در جامعه‌ و جمعشان‌ طبقه‌یی‌ به‌ وجود آمده‌ بود كه‌ گاه‌ سخت‌ وابسته‌ی‌ روحانیان‌ و كاهنان‌ بودند و گاه‌ نقطه‌ی‌ مقابل‌ و حالت‌ دشمنانه‌یی‌ در برابر روحانیها می‌داشتند. پیشگویی‌ و تفأل‌ نیز اغلب‌ همچونان‌ كه‌ در سومر و بابل‌ رواج‌ داشت‌، از روی‌ امعاء و احشا و به‌ ویژه‌ جگر قربانیها و گاه‌ استخوان‌ آنها، و همچنین‌ جهت‌ پرواز پرندگان‌ آشكار می‌شد.

اسطوره‌های‌ هیتیها
5-4- میان‌ هیتیها نیز چون‌ بسیاری‌ از اقوامی‌ كه‌ گرداگردشان‌ را فرا گرفته‌ بودند، افسانه‌ها و داستانهایی‌ مذهبی‌ و اساطیری‌ وجود داشت‌. این‌ افسانه‌ها و اساطیر معرّف‌ و نمایاننده‌ی‌ طرز كار مجمع‌ خدایان‌، اخلاق‌ آنان‌ و روششان‌ می‌باشد. یكی‌ از این‌ افسانه‌ها، ارسطوره‌یی‌ است‌ درباره‌ی‌ ای‌لویان‌كا Illuyanka یا ماربزرگ‌ كه‌ بر علیه‌ خدای‌ بزرگ‌ توطئه‌ كرد. بعدها به‌ شكلی‌ كه‌ در ادبیات‌ مَزْدَیَسْنان‌ ملاحظه‌ می‌شود، و در گذشته‌، ضمن‌ تفسیر «وندیداد» از آن‌ یاد كردیم‌، دیده‌ می‌شود كه‌ مار از جانوران‌ اهریمن‌ آفریده‌ می‌باشد، و مزداپرستان‌ بایستی‌ در نابودی‌ آن‌ بكوشند. به‌ هر انجام‌ «ای‌لویان‌كا» یا مار بزرگ‌ كه‌ بر علیه‌ خدایِ عالی‌ جناب‌ نیرنگ‌ و توطئه‌ می‌كند، دامی‌ برایش‌ گسترده‌ می‌شود تا به‌ هلاكت‌ رسد. این‌ دام‌ را یكی‌ از كهتر خدایان‌ به‌ نام‌ ای‌ناراش‌ Inarash تمهید كرده‌ و می‌گسترد تا مهتر خدا را از گزند حفظ‌ كند. «ای‌ناراش‌» مجلس‌ ضیافتی‌ از جمله‌ خدایان‌ تشكیل‌ داده‌ و «ای‌لویان‌كا» را نیز دعوت‌ می‌كند. این‌ مبارزِ مهتر خدا در میهمانی‌ اغفال‌ شده‌ و آن‌ قدر می‌خورد و از شرابهای‌ سُكرآور می‌نوشد كه‌ به‌ بیهوشی‌اندر می‌گردد. كهتر خدایان‌ از این‌ چنین‌ حالتی‌ استفاده‌ كرده‌ و آن‌ حریف‌ سرسخت‌ را در بند كرده‌ و به‌ حضور خدایِ عالی‌ جناب‌ می‌برند. خدای‌ بزرگ‌ نیز از موقعیّت‌ مناسب‌ و درماندگی‌ حریف‌ سود برده‌، او را می‌كُشد.
داستانی‌ دیگر كه‌ جنبه‌یی‌ لطیف‌ و شاعرانه‌ داشته‌ و حاكی‌ است‌ از روش‌ طبیعی‌ خدایان‌ و خدایانِ فصلی‌، اسطوره‌یی‌ تمّوز Tammose بابلیها. ته‌له‌پی‌نو كه‌ ربّالنوع‌ نعمت‌ و فراوانی‌ محصول‌ است‌، در آغاز فصل‌ زمستان‌ به‌ موجب‌ نارضایتی‌ از بندگانش‌ از كشور خود مهاجرت‌ می‌كند. بر اثر این‌ مهاجرت‌ در كشور فقر و گرسنگی‌ و درماندگی‌ پدید می‌شود و خدایانی‌ دیگر در صدد جست‌ و جوی‌ خدای‌ گمشده‌ بر می‌آیند. نخست‌ عقاب‌، آن‌ پرنده‌ی‌ تیزپر به‌ كاوش‌ می‌پردازد و مأیوس‌ می‌شود، پس‌ مهتر خدا، یعنی‌ ربّالنوع‌ رعد و توفان‌ به‌ دنبال‌ ته‌له‌پی‌نو Tإlإpinu خدای‌ گمشده‌ می‌رود، امّا او نیز موفّق‌ نمی‌شود، تا آنكه‌ سرانجام‌ زنبورعسل‌ در آغاز بهار وی‌ را یافته‌ و به‌ كشورش‌ باز می‌گرداند، و در نتیجه‌ با آغاز بهار و ورود خدا، فراوانی‌ و نعمت‌ نیز نیز به‌ مردم‌ باز می‌گردد.

جریانهایی‌ دیگر تا آغاز ورود ایرانیان‌ – كاسیها كه‌ بودند؟
5-4- پیش‌ از آنكه‌ از كاسیها Kassites سخن‌ گوییم‌، لازم‌ است‌ تا از یك‌ گروه‌ دیگر از هند و اروپاییها گفتگو شود. این‌ گروه‌ را كه‌ سواران‌ جنگجویی‌ تشكیل‌ می‌داد، در طول‌ چین‌ خوردگیهای‌ زاگْرُوس‌ Zagros به‌ حركت‌ در آمدند تا در قسمت‌ جنوبی‌، محلی‌ كه‌ بعد مكانی‌ بسیار مشهور شد از برای‌ پرورش‌ اسب‌ نفوذ یافتند. برحسب‌ معمول‌، تكاپو و جنبش‌ این‌ گروه‌ در نخست‌ بسیار پر حاصل‌ و شایان‌ توجّه‌ بود، امّا بعدها چون‌ در اقلیت‌ قابل‌ ملاحظه‌یی‌ قرار گرفتند، به‌ تدریج‌ در توده‌ی‌ كاسیها مستهلك‌ شدند.
تا این‌ زمان‌ كه‌ امتداد آن‌ تا آغاز هزاره‌ی‌ اوّل‌ پیش‌ از میلاد ادامه‌ دارد، هر چند عنصر هند و اروپایی‌ تفوّقی‌ قابل‌ ملاحظه‌ نداشته‌، امّا با وجود آنكه‌ در یك‌ اقلیت‌ قابل‌ توجّهی‌ میان‌ اقوام‌ بومی‌ آسیانی‌ قرار داشته‌، تأثیر بسیار عمیقی‌ بخشیده‌ است‌. اینان‌ به‌ زودی‌ با عناصر بومی‌ در هم‌ آمیخته‌ و تشكیل‌ یك‌ نژاد دو رگه‌یی‌ را می‌دادند. اندك‌ مدّتی‌ نمی‌گذشت‌ كه‌ این‌ نژاد دورگه‌ دارای‌ تشكیلات‌ سیاسی‌، نظامی‌، مدنی‌ و فرهنگیِ شگرفی‌ شده‌ و اهمیّتی‌ در خورِ گفتگو پیدا می‌كردند، اهمیّتی‌ در تمام‌ شئون‌ فرهنگی‌ و تمدّن‌ كه‌ تا پیش‌ از اختلاط‌ و آمیختگی‌ اثری‌ از آن‌ آشكار و هویدا نبود.
كشورهایی‌ كه‌ در آغاز تنها از امیرنشینهایی‌ كوچك‌ تشكیل‌ می‌شدند و روشهایی‌ داشتند چون‌ فئودالیسم‌ و ملوك‌ الطوایفیِ اروپای‌ سده‌های‌ میانه‌؛ یعنی‌ تشكیلاتی‌ پراكنده‌ از شهرهایی‌ مستقل‌ Villes-Etats و حوزه‌های‌ مذهبی‌ مستقل‌ Temples-Etats بودند، با این‌ تحریك‌ خارجی‌، یعنی‌ نفوذ هند و اروپایی‌ به‌ زودی‌ به‌ صورت‌ اتحادیه‌هایی‌ مقتدر و كشورهایی‌ با روشی‌ شاهنشاهی‌ و اداره‌ی‌ حكومتی‌ مركزی‌ در می‌آمدند. چنان‌ كه‌ ملاحظه‌ شد، این‌ چنین‌ وضعی‌ در مورد هیتیها و پس‌ از آن‌ حكّام‌ میتانی‌ رخ‌ داد، و اینك‌ مشاهده‌ خواهیم‌ نمود كه‌ این‌ چنین‌ موردی‌ چگونه‌ درباره‌ی‌ كاسیها اتّفاق‌ می‌افتد.
امّا سرانجام‌ بخش‌ عمده‌ی‌ قبایلی‌ كه‌ تشكیل‌ دهنده‌ی‌ شعبه‌ی‌ شرقی‌ هند و اروپایی‌ بودند، به‌ جانب‌ مشرق‌ روان‌ شدند. گذرگاهشان‌ از ماوراءالنّهر، جیحون‌، آمودریای‌ جدید بود كه‌ پس‌ از توقّف‌ اندكی‌ در بلخ‌ «باكتریا» از معابر هندوكش‌ گذشته‌ و راه‌ هند را دنبال‌ نمودند و در طول‌ پن‌دی‌شیر Pandishir ورودهای‌ كابل‌ فرود آمدند.

قسمت‌ مركزی‌ كوههای‌ لرستان‌ كنونی‌،یا زاگْرُوس‌ Zagros قدیم‌ مسكن‌ كاسیها بوده‌ است‌، كه‌ بعدها نفوذ و قدرتشان‌ به‌ جانب‌ شمال‌ و مشرق‌ در مقطعی‌ از زمان‌ به‌ صورت‌ تدریجی‌ گسترده‌ شده‌ است‌ شاید نخستین‌ تهدید مستقیم‌ این‌ كوهنشینان‌ آرام‌ و صلح‌جو متوجّه‌ بین‌النّهرین‌ شده‌ باشد. این‌ مردمان‌ جهت‌ معاش‌ و زندگی‌ بهتر، به‌ تدریج‌ از كوهها پایین‌ می‌آمدند و در دشت‌ استقرار می‌یافتند، و چون‌ عدّه‌شان‌ افزون‌ و انبوه‌ شد، به‌ شكل‌ هجوم‌ به‌ بابل‌ تاخته‌ و با آرامی‌ شگرفی‌ آنجا را فتح‌ كردند. در تاریخ‌ بین‌النّهرین‌ تسلّط‌ این‌ قوم‌ طویل‌ترین‌ تسلّط‌ خارجی‌ است‌ كه‌ مدّت‌ پانصد و هفتاد و شش‌ سال‌ به‌ درازا كشید و سرانجام‌ به‌ سال‌ هزار و صد و هفتاد و یك‌ پیش‌ از میلاد این‌ تسلّط‌ به‌ پایان‌ رسید.

قدیم‌ترین‌ منابعی‌ كه‌ به‌ ذكر كاسیان‌ در آن‌ اشاره‌ شده‌ است‌، مداركی‌ است‌ متعلّق‌ به‌ قرن‌ بیست‌ و چهارم‌ پیش‌ از میلاد از عهد این‌شوشی‌ناك‌ Inshushinak ایلامی‌. به‌ نظر می‌رسد كه‌ این‌ قوم‌ در طی‌ هزاره‌ی‌ سوم‌ اهمیّتی‌ چندان‌ نداشته‌اند. آشوریان‌ آنان‌ را به‌ نام‌ كاسی‌ Kassi می‌شناختند و این‌ نام‌ به‌ شكل‌ كوسایویی‌ Cossإens توسط‌ استرابو Strabo به‌ كار رفته‌ است‌. به‌ نظر برخی‌ از محقّقان‌ نام‌ شهر قزوین‌ و همچنین‌ دریای‌ خزر چه‌ بسا معرّف‌ خاطره‌یی‌ از این‌ قوم‌ باشد كه‌ در نواحی‌ جنوب‌غربی‌ دریای‌ خزر مسكن‌ داشته‌اند.
عنصر هند و اروپایی‌ در اینجا تأثیر عمیق‌ خود را بر كاسیها نهاده‌ است‌، و البته‌ اختلاط‌ و آمیزش‌ آنان‌ با عنصر هند و اروپایی‌ در آن‌ هنگامی‌ عملی‌ شده‌ بود كه‌ در دامنه‌های‌ زاگْرُوس‌ مسكن‌ داشتند. تأثیر تمدّن‌ و فرهنگ‌ هند و اروپاییان‌ در اینجا نیز به‌ عنوان‌ نیروی‌ محركی‌ به‌ كار رفت‌ و اثر شایان‌ خود را بخشید.
روشهای‌ مذهبی‌ و پرستش‌ و دیانت‌ میان‌ این‌ قوم‌ از عناصر بسیاری‌ تشكیل‌ می‌شد. چنان‌ كه‌ از نوشته‌های‌ بابلی‌ برمی‌آید، میان‌ این‌ قوم‌ آیینهای‌ چندی‌ در كنار هم‌ وجود داشتند. اصل‌ دیانت‌ و خدایان‌ آسیانی‌ كه‌ آیین‌ كهن‌ خودشان‌ بود، تمدّن‌، فرهنگ‌ و آیین‌ هند و اروپایی‌ را نیز از همین‌ عنصر اخذ كرده‌ بودند و با توقّف‌ طولانی‌ كه‌ در بابل‌ داشتند، تحت‌ تأثیر فرهنگ‌ و دیانت‌ بابلی‌، پرستش‌ خدایان‌ بابلی‌ نیز میانشان‌ رواج‌ پیدا كرد.
خدای‌ بزرگشان‌ كه‌ در میان‌ اقوام‌ «آسیانی‌» سابقه‌یی‌ كهن‌ دارد به‌ نام‌ كاشو Kashshu ] كاش‌شو [ نامیده‌ می‌شده‌ و بدون‌ شك‌ این‌ نام‌ «= كاشو» مبدیی‌ بوده‌ است‌ از برای‌ وجه‌ تسمیه‌ی‌ نام‌ قومی‌ آنها به‌ «كاشی‌، كاسی‌». دو خدای‌ دیگر آنان‌ شوریاش‌ Shuriash و مازوتاش‌ Masouttash وظایف‌ و تعهّدات‌ و كارهایی‌ داشتند چون‌ دو خدای‌ بابلی‌ شَمَش‌ Shamash و نی‌نورتا Ninorta . همین‌ دو خدا در هند نیز پرستش‌ می‌شدند به‌ نامهای‌ سوریا Souria و ماروت‌ Marout . خدایان‌ دیگر آنها ماروتاش‌ Maroutash یا همان‌ ماروت‌ هندی‌ ، و شوریاشن‌ Shuriashn یا همان‌ سوریای‌ هند و Surya hindou و بوریاش‌ Buriash كه‌ همان‌ بوره‌آس‌ Borإas یونانی‌ است‌ بود. این‌ خدایان‌ جملگی‌ در میان‌ بابلیان‌ پرستش‌ و رواجی‌ داشت‌ و آنان‌ به‌ خدایان‌ كاسیها احترام‌ می‌گذاشتند، امّا با سقوط‌ كاسها خدایان‌ آنان‌ نیز از یادها رفت‌ و پرستششان‌ متروك‌ ماند.
عنصری‌ دیگر از نفوذ هند و اروپایی‌، چنان‌ كه‌ در حكومت‌ میتانی‌ نیز موجود بود، جنبه‌ی‌ تقدّس‌ بسیار اسب‌ بود. میان‌ كاسیان‌ اسب‌ نشانه‌ی‌ الاهی‌ محسوب‌ می‌گشت‌ و محتملاً به‌ وسیله‌ی‌ طبقه‌ی‌ حاكمه‌ این‌ اصل‌ شیوع‌ پیدا كرده‌ بوده‌ است‌، و چنان‌ كه‌ بعداً در قسمتهایی‌ دیگر ملاحظه‌ خواهد شد، اسب‌ مقامی‌ بسیار بزرگ‌ یافته‌ و جزء عناصر مذهبی‌ و مورد ستایش‌ قرار می‌گیرد.
كاسیها در بابل‌ یا مستقیم‌ و یا غیرمستقیم‌، و یا خود آگاهانه‌ و یا بدون‌ قصد و تأملی‌، بر اثر موقعیتِ شرایط‌ تمدّن‌، روش‌ اصلی‌ خود را همچنان‌ به‌ موازات‌ مواردی‌ كه‌ اخذ می‌كردند نگاه‌ داشتند. اسب‌ و پرورش‌ آن‌، و اهمیّت‌اش‌ كه‌ از هند و اروپاییان‌ گرفته‌ بودند، به‌ وسیله‌ی‌ آنها در بین‌النّهرین‌ به‌ همراه‌ ارابه‌ی‌ جنگی‌ رواج‌ یافت‌. چنان‌ كه‌ به‌ نظر می‌رسد آنان‌ خظ‌ خود را از دست‌ داده‌ بودند، چه‌ لوحه‌ها، مُهرها و چیزهایی‌ دیگر كه‌ از آنان‌ به‌ وسیله‌ی‌ كاوشهایی‌ دستیاب‌ شده‌ است‌، با خط‌ سومری‌ است‌. امّا سرانجام‌ دوران‌ آنها منقضی‌ شد، به‌ نظر می‌رسد كه‌ بابلیان‌ موجب‌ این‌ افول‌ و شكست‌ بوده‌ باشند، امّا این‌ چنین‌ نیست‌، بلكه‌ ایلام‌ موجب‌ این‌ افول‌ شد، چون‌ به‌ هنگامی‌ كه‌ كاسیان‌ همچنان‌ با قدرت‌ و تسلّط‌ بابل‌ را زیر فرمان‌ داشتند، نخستین‌ دولتی‌ كه‌ تجدید قوایی‌ نموده‌ و نیرویی‌ شایان‌ یافت‌، ایلام‌ بود كه‌ ضربتی‌ قاطع‌ بر كاسیان‌ وارد كرده‌ و آنان‌ را برانداخت‌.

در واپسین‌ قسمت‌ این‌ بند لازم‌ است‌ تا باری‌ دیگر از ایلام‌ سخنی‌ به‌ میان‌ آید. در خلال‌ هزاره‌ی‌ سوم‌ با روی‌ كار آمدن‌ سلسله‌یی‌ جدید در ایلام‌، یك‌ دوران‌ طلایی‌ برای‌ این‌ كشور به‌ وجود آمد، و فرمانروایانی‌ مقتدر چون‌: شوت‌روك‌ناهون‌ته‌ Shutruk- Nahhuntإ ، كوتیر- ناهون‌ته‌ Kutir-Nahhuntإ و شیل‌هاك‌این‌شوشی‌ناك‌ Shilhak-Inshushinak به‌ بسط‌ قدرت‌ و عظمت‌ ایلام‌ پرداختند. یكی‌ از اسلاف‌ این‌ فرمانروایان‌، یعنی‌ اون‌تاش‌-هوبان‌ Untash-hudan یا اون‌تاش‌-گال‌ UNtash- Gal كه‌ در بخش‌ گذشته‌ از وی‌ سخن‌ گفتیم‌، شاهنشاهی‌ عظیمی‌ تشكیل‌ داد كه‌ به‌ وسیله‌ی‌ آشوریها از میان‌ رفت‌. وی‌ پادشاهی‌ بود كه‌ به‌ سازندگی‌ و بنای‌ معابد و رواج‌ هنرها توجّه‌ خاصّی‌ داشت‌، از همسرش‌ به‌ نام‌ ناپی‌راسو Napirasou مجسمه‌یی‌ برنزی‌ بر جای‌ مانده‌ كه‌ هر گاه‌ به‌ مقیاس‌ آن‌ به‌ داوری‌ بپردازیم‌، تندیسه‌یی‌ است‌ كه‌ شاهكار هنر فلزكاری‌ در آن‌ عهده‌ می‌باشد، و از این‌ مجسمه‌ی‌ گرانبها در موزه‌ی‌ «لوور» نگاهداری‌ می‌شود.

اوج‌ عظمت‌ و قدرت‌ ایلام‌ در زمان‌ شوت‌ روك‌- ناهون‌ته‌ اوّل‌ «1207-1171 پ‌- م‌» بود. وی‌ نیز چون‌ «اون‌تاش‌- گال‌» علاقه‌ی‌ وافری‌ به‌ معبدسازی‌، راهسازی‌ و زیبایی‌ شهرها داشت‌. از موقعیتی‌ استفاده‌ كرده‌ و در رأس‌ سپاه‌ آشور به‌ بابل‌ حمله‌ كرد و در آنجا آخرین‌ فرمانروای‌ كاسی‌ را برانداخت‌ و پسر خود كوتیر-ناهون‌ته‌ را به‌ عنوان‌ فرمانروا بر مسند نشانید. كوتیر- ناهون‌ته‌ مجسمه‌ی‌ مردوك‌ Marduk خدای‌ بزرگ‌ بابلی‌ را به‌ شوش‌ منتقل‌ كرد و بدین‌سان‌ بود كه‌ بابل‌ از تسلّط‌ كوهنشینان‌ ایرانی‌ آسوده‌ شده‌ و به‌ زیر فرمان‌ دشت‌نشینان‌ متمدّن‌ ایرانی‌ در آمد.

امّا فرازنای‌ عظمت‌ سیاسی‌ و گستردگی‌ شاهنشاهی‌ بزرگ‌ ایلام‌ در زمان‌ شیل‌هاك‌-این‌ شوشی‌ناك‌ بود «1511-1165 پ‌. م‌». از اطراف‌ مرزهای‌ شاهنشاهی‌ هر چه‌ بیشتر وسعت‌ یافته‌ و گسترده‌ می‌شد. از شمال‌ تا «كركوك‌» به‌ قلمرو ایلام‌ در آمد، آشوریان‌ به‌ سختی‌ عقب‌ رانده‌ شدند و بابل‌ در محاصره‌ در آمد. خطّه‌ی‌ شاهنشاهی‌ ایلام‌ تمامی‌ درّه‌ی‌ دجله‌، و قسمت‌ قابل‌ ملاحظه‌ی‌ خلیج‌فارس‌ و سلسله‌ جبال‌ زاگْرُوس‌ و جمله‌ی‌ قسمت‌ غربی‌ ایران‌ بود. تمامی‌ این‌ قسمت‌ در سایه‌ی‌ اتحادی‌ بود كه‌ شاهنشاهی‌ بزرگ‌ ایلام‌ را به‌ وجود آورد.

در سایه‌ی‌ چنین‌ قدرتی‌ عكس‌العملی‌ شدید نسبت‌ به‌ فرهنگ‌ خارجی‌ پیشین‌ امری‌ ضروری‌ و حتمی‌ بود. پس‌ زبان‌ و خط‌ ایلامی‌ مقدم‌ رواجی‌ یافت‌ و تمامی‌ كتیبه‌ها و الواح‌ به‌ خط‌ ایلامی‌ مقدم‌ نوشته‌ می‌شد. همچنین‌ در پرتو چنین‌ شاهان‌ مقتدری‌ كه‌ سیادت‌ و عظمت‌ را باز گردانده‌ بودند، ابتدا قهرمانی‌ و بعد تقدّس‌ و آن‌ گاه‌ جنبه‌ی‌ خداییشان‌ محرز شد. این‌شوشی‌ناك‌ خدای‌ ملّی‌ اعلام‌ گشت‌ و پادشاهان‌ در طول‌ حیات‌ خود در زمره‌ی‌ خدایان‌ محسوب‌ می‌شدند.

امّا در پی‌ این‌ عظمت‌ و مجد درخشان‌، دوران‌ انحطاط‌ و فروافتادگی‌ سریعی‌ پیش‌ آمد. در پایان‌ هزاره‌ی‌ دوم‌ پیش‌ از میلاد، هنگامی‌ كه‌ اختلافاتی‌ داخلی‌ در شاهنشاهی‌ ایلام‌ بروز كرد، در بابل‌ سلسله‌یی‌ جدید و قدرتمند به‌ وجود آمد كه‌ پادشاه‌ آن‌ نبوكدنصر Nabuchodonosor ] بخت‌النصر [ بود. این‌ پادشاه‌ با حمله‌یی‌ سریع‌ و قاطع‌ ایلام‌ را تسخیر كرده‌ و شوش‌ را ویران‌ ساخت‌ و مجسمه‌ی‌ مردوك‌ Marduk خدای‌ بزرگ‌ بابلی‌ را به‌ معبد خود باز گرداند. دگرباره‌ سكوت‌ و فرو مردگی‌یی‌ بر ایلام‌ سایه‌ افكن‌ شد كه‌ در حدود سه‌ قرن‌ به‌ طول‌ انجامید. در چنین‌ هنگامی‌ دو دولت‌ نوخاسته‌ی‌ آشور و بابل‌ در سر تصاحب‌ فلات‌ به‌ رقابت‌ و جنگ‌ پرداختند. در فلات‌ دیگر جنبشی‌ چنان‌ كه‌ پیش‌ از این‌ جریان‌ داشت‌، دیده‌ نمی‌شد، امّا یك‌ سره‌ فرو مرده‌ نیز نبود، بلكه‌ در انتظار حوادثی‌ بود تا در چند سده‌ بعد، منجر به‌ حوادث‌ بزرگی‌ در دنیای‌ كهن‌ گردد

منبع

ممکن است شما دوست داشته باشید
عضویت
اطلاع از
guest

5 نظرات
پرامتیازترین
جدیدترین قدیمی‌ترین
بازخورد درون خطی
دیدن تمامی دیدگاه ها
نیلوفر مهرزمین

درود بر شما

نویسنده ی گرامی از شما میخواهم تا در پایگاه پژوهشی همخامنشیان همکار ما باشید تا از دانسته های گرانسنگ شما در گرد آوری دانشنامه ی ایران باستان بهره جوییم من از نوشتار هیتی و میتانی در نوشتار اشاره ی قرآن به مانویان که درباره ی تبار شناسی ایرانیان و آریاییان نخستین است بهره جوستم

با سپاس

مهرزمین

جواد مفرد کهلان

نمی دانم از چه منابعی برای بررسی نامهای ایزدان و الهه های هیتی استفاده نموده اید. هپات در بیشتر منابع الهه برکت و الهه مادر است. الهه خورشید ووروسمو (الهه شهر آرینا)یا شیوینی نام داشته است.

رئوف

آقا ممنون خیلی سواب کردی//////

shahram42

سلام ودورودی بیکران بر شما و همت جلیلتان افرین

زینب

سلام اگه منبع ها را ذکر می کردید عالی بود