تاثیر اسطوره مهر بر شعر فردوسی
- چکیده
اساتیر ایران یکی از عناصر مهم در ساخت و پرداخت خیال شاعرانه و تصویر سازیهای ادبی در ذهن شاعر ایرانی میباشد. یکی از استورههای کهن ایرانشهری، استورهی مهر است که در تمام ارکان آئینی، هنری، معماری مردمان ایران اثرگذار میبوده است و حتی پس از درآمدن ایرانیان به اسلام نشانههای آیین مهر پرستی با دگردیسی در دین اسلام بقای خود را ادامه داده است، در نوشتار پیش رو خلاقیت هنری فردوسی در حوزهی تصویرسازی بر مبنای استورهی مهر بررسی و تحلیل گردد؛ تحقیق در کاربرد و نقش استورهی مهر در داستانهای شاهنامه به ویژه ارتباط آن با شخصیتهای داستان میتواند نگاهی جدید برای شناخت بیشتر ابعاد فکری و هنری شاهنامه باشد. روش تحقیق در این پژوهش، تحلیل محتواست، روش تجزیه و تحلیل از نوع توصیفی-استنباطی است.
- مقدمه
استوره مولد اندیشه، تخیل و دانش نخستین اقوام باستانی و بیانگر آرمانهای بشری است، که در گذر تاریخ حیات تازه و هویت خاص یافته است. حوادثی که در استوره نقل میشود، همچون داستان واقعی تلقی شده زیرا به واقعیتها برگشت داده میشود و همیشه منطقی را دنبال میکند. استوره گاهی به ظاهر حوادث تاریخی را روایت میکند، اما آنچه در این روایتها مهم است صحت تاریخی آنها نبوده بلکه مفهوم نهفته در شرح داستان برای معتقدان را در بر دارد، مفاهیمی چون دیدگاههای آدمی نسبت به خویشتن، جهان و آفریدگار. استوره واکنشی از ناتوانی انسان در مقابله با درماندگیها و ضعف او در برآوردن آرزوها و ترس او از حوادث غیر مترقبه است؛ که قدرت تخیل نهایت فعالیت خود را در این زمینه انجام میدهد. خدایان به این ترتیب خلق میشوند، سپس به شهریاران و پهلوانان تبدیل میگردند، و گاهی به عکس، از شخصیتی تاریخی یا قهرمانی معمولی، موجودی استورهای شکل میگیرد، به این صورت که همهی ویژگیهای یک موجود خارقالعاده را به او نسبت میدهند و به تدریج با این ویژگیها قهرمان از صورت موجودِ بشری و عادی خارج میشود. (آموزگار،۱۳۷۴: ۵-۴) هدف از مطالعهی استوره شناخت و تفسیر دانش نخستین بشر و چگونگی اندیشیدن او به پدیدهها و احوال عالم است؛ استوره رفتار ذهنی بشر نخستین به منظور دستیابی به حقیقت و کُنه هستی است؛ زین روست که میتوان گفت استوره با فلسفه و تفکر پیوند یافته و ماندگار شده، راز ماندگاری استوره همین است که در قلمرو فکر و ذهن و زبان انسانها رسوخ کرده و حیات تازه یافته است.
- پیشینهی تحقیق
از اواخر قرن ۱۹ میلادی نگاه علمی و بحث تخصصی در مورد استوره و استورهپژوهی آغاز شد؛ یکی از آغازگران این گفتمان، ماکسمولر[۱] بود که استوره را نتیجهی بیماری زبان میدانست؛ زیگیموند شلومو فروید[۲] نیز دربارهی نیز دربارهی استوره بحثهایی دارد که آن را در ارضای امیال میداند. کتاب جیمز جورج فریزر[۳] با عنوان شاخهی زرین[۴] در دوازده جلد در سال ۱۸۹۰ منتشر شد. دیگر استوره شناس مهم میرچاد الیاده[۵] است که برجستهترین اثر وی دایرهالمعارف دینی است که در سال ۱۹۸۷ در ۱۶ جلد نشر شد. از منتقدان بنام استورهگرا رابرت گریوس[۶]، شاعر شهیر انگلیسی است و دیگری نورتروپ فرای[۷] است که آناتومی نقد را در سال ۱۹۵۷ نوشت.
در میان پژوهشگران ایرانی و کتابهای ترجمه شده به فارسی که قابل اعتنا و پژوهشی میباشند میبایست به کتاب های زیر اشاره نمود.
- میترا (آیین و تاریخ)، راینهولد مرکلباخ، ترجمهی توفیق گلی زاده، تهران، اختران، ۱۳۸۷.
- مهر در ایران و هند باستان: مجموعه مقالات، ویراستار و گردآورنده بابک عالیخانی، تهران، ققنوس، ۱۳۸۴
- آیین میترا، مارتین ورمازرن، ترجمه بزرگ نادرزاد، تهران، نشر چشمه، .۱۳۷۵
- پژوهشی نو در منشاء میتراپرستی: کیهانشناسی و نجات و رستگاری در دنیای باستان، دیوید اولانسی، ترجمه و تحقیق مریم امینی، تهران، نشر چشمه، ۱۳۸۰.
- آیین پر رمز و راز میترایی، نویسنده فرانتس کومون، ترجمه و پژوهش هاشم رضی، انتشارات بهجت، ۱۳۷۹.
- جستار درباره مهر و ناهید، محمد مقدم، تهران، هیرمند، ۱۳۸۰.
- دین مهر در جهان باستان: مجموعه گزارشهای دومین کنگره بینالمللی مهرشناسی / با آثاری از کلوسکا بالوتا و دیگران، ترجمه مرتضی ثاقبفر، تهران، توس، ۱۳۸۵.
- تاریخ آیین رازآمیز میترایی در شرق و غرب، پژوهشی در تاریخ آیین میترایی از آغاز تا عصر حاضر، پژوهش و نوشتهی هاشم رضی، تهران، بهجت، ۱۳۸۱.
مهر از واژهی میتره یا میثره از ریشهی هند و ایرانی است. در اوستا میثره، پهلوی (میتر[۱۱])، میترا[۱۲] یکی از ایزدان ایران باستان شناخته میشود[۱۳]، و امروزه در پارسی به نام مهر و میترا از آن نام برده میشود. دهخدا برای واژهی مهر، معانی زیر را در کتابش آورده است: عشق، محبت، حب، دوستی، داد ، عهد، پیمان[۱۴] و در جای دیگر معانی دوستی، محبت، ربالنوع آریایی نیز برای معنی مهر به کار رفته است؛ در فارسی پسین واژهی مهر شکل متأخر واژهی میترا است که به معنی خورشید است.[۱۵] یک نکتهی ظریف در مورد خورشید و مهر شایان توجه است که نزد ایرانیان باستان خورشید مقام والایی داشته اما ایزد آن هور، مقام چندان مهمی نداشته است؛ بنابراین ستایش آفتاب در حقیقت ستایش مهر یا میثره بوده است؛( کریستینسن،۱۳۷۸: ۱۰۲) آن چیز که در میان ایرانیان باستان به خورشید درجهی بالای تقدس میداد صرفاً خورشید بودنش نبود بلکه انوار خورشید بود و مهر ایزد نور است، بهترین تفسیر از ارتباط خورشید و میترا میتواند این باشد که: میترا خود خورشید نیست، بلکه نور و روشنایی است که تاریکی را زایل میکند و زندگی و شادمانی را به زمین هدیه میکند و با گرما و انوارش طبیعت را بارور میسازد، دیوهایی که در تاریکی به سر میبرند و سبب انتشار گناه و نافرمانی و ناپاکی و خشکی و بی برکتی زمین میشوند را دور میکند. ( کومن،۱۳۸۳: ۲۵) در استورههای ایرانی ؛ نخستین ایزدی که با میترا زور آزمایی میکند خورشید است، و چون در این نبرد میترا بر خورشید پیروز میشود، ناچار خورشید با میترا پیمان همکاری میبندد و در ازای این پیمان از نشان دوستی برخوردار میشود. پس میترای پیروزمند بر اثر این توافق تاج درخشانی بر سر خورشید مینهد که از آن پس در مسیر گردش روزانهی خود همواره این تاج را بر سر حفظ مینماید؛ پس از غلبه در نبرد با خورشید، میترا بر پا میایستد و دست راست خویش را به سوی خورشید دراز میکند و پیمان دوستی را با فشردن دست او استوار مینماید؛ از آن پس این دو پشتیبان هم و همواره یار وفادار برای یکدیگر ماندهاند. ( کومن،۱۳۸۳: ۱۳۴) در ادبیات فارسی به ویژه در شاهنامهی فردوسی اضافهی تاج آفتاب یا تاج مهر که به نظر بسیاری جنبهی تشبیهی دارد، اما در عصر اساتیر به گونهای دیگری درک میشده است؛ آفتاب شاه و ایزد گونه بوده و به راستی در ذهن آئینی مردم تاج بر سر داشته است؛ در نقش و نگارهای اساتیری مهر را با تاج پرتوافشان میبینیم.
فردوسی در این باره چنین میسراید:
چو تاج خور روشن آمد پدید سپیده ز خم کمان بردمید[۱۶]
(فردوسی،۱۹۶۶،ج۴: ۱۲۰)
برین هم نشان تا ز خم سپهر پدید آمد آن زیور تاج مهر
(فردوسی،۱۹۶۶،ج۴: ۲۳)
ببینیم تا بر که گردد سپهر که را بر نهد بر سر از تاج مهر
(فردوسی،۱۹۶۶،ج۵: ۲۶۲)
چو خورشید تابنده بنمود تاج بگسترد کافور بر تخت عاج[۱۷]
(فردوسی،۱۹۶۶،ج۴: ۱۴۷)
ز ماهی چو بنمود خورشید تاج برافکند خلعت زمین را عاج
(فردوسی،۱۹۶۶،ج۸: ۳۰۰)
ز خاور چو خورشید بنمود تاج گل زرد شد بر زمین رنگ ساج
(فردوسی،۱۹۶۶،ج۷: ۲۲۴)
در ادبیات دینی ایرانیان جایگاه قرارگیری خورشید و میترا کاملاً مشخص است، اهورامزدا در قلمروی بیپایان، با فاصله از خورشید که بهاندازهی فاصلهی خورشید از زمین است فرمانروایی میکند، اهریمن در قلمروی تاریکی مطلق است و میترا در حدفاصل میان این دو قرار دارد. ( کومن،۱۳۸۳: ۳۰) در سرود میترای اوستا، چهار اسب سفید، ارابهی زرین چرخ او را میکشند،[۱۸] و این بدان معنی است که خدا تا هنگامی که در بامدادان تن خود را درخشان و نورانی میکند، رویدادهای بسیاری را پدید میآورد[۱۹]. همانگونه که در سطور بالا اشاره شد یکی از ویژگیهای ایزد مهر، روشن بودن او است. صفت روشنی مهر را میتوان دوگونه تفسیر کرد:
الف: در اوستا بهطور معمول مهر با این ویژگی [روشن بودن] توصیف میشود و بهگونهای که میتوان گفت که درخشندگی و روشنی همراه همیشگی و جزء جدایی ناپذیری اوست؛ بر اساس سرود ۵۰ مهریشت، جایگاه او بر فراز کوه بلند و درخشان البرز قرار دارد، جایی که نه شب است و نه تاریکی و از ستیغ آن مه برنمیخیزد و بر اساس سرود ۱۱۲ همین یشت راههایی که مهر برای دیدن سرزمین مهرپرستان میپیماید، روشن است.
ب: از دیرباز مهر و خورشید به همآمیخته و این آمیزش و همسانی مهر با خورشید بهویژه در صفت درخشندگی سبب شده است که خورشید همان ایزد مهر دانسته شود و بدین گونه صفت روشن بیشتر معرف خورشید است تا ایزد مهر. ( جعفری قریه علی،۱۳۸۷: ۲۴) استرابو جغرافیدان بنام یونانی و بسیاری از نویسندگان یونانی و رومی، مهر را همان خورشید دانستهاند؛ ( پورداوود،۱۳۸۰: ۱۲۳) به هر روی در دوری ساسانی، مهر به صورت خدای ناب خورشیدی درآمده (زنر،۱۳۷۴: ۱۶۳) و به مرور زمان مهرپرستی مترادف خورشیدپرستی شده بود.
در باور ایرانیان باستان اشاره به زائیده شدن مهر میگردد؛ در استورههای ایرانی سه روایت در مورد زایش مهر وجود دارد که به آنها اشاره میشود:
- از دل سیاهی شبی درازآهنگ و سرد، مهر در یک غار گود و کمارتفاع در میان کوههای البرز و از دل سنگی به دنیا میآید. در هنگام تولد تنها یک کلاه بر سر دارد و شمشیر و تیروکمان در دست. (برخی زاده شدن مهر از درون سنگ را استعاره از فروغ ناشی از برخورد دو سنگ به هم میدانند) میترا به هنگام تولد کرهای در دست دارد و دست دیگرش را بر دایرهالبروج گرفته است.
- آناهیتا، الهه باروری آریایی، مهر را بهصورت باکرهدرون غاری در تاریکی مطلق به دنیا میآورد. در این روایت گاهی از سه چوپان (بعضی روایات دو چوپان) صحبت به میان میآید که در هنگام زایش وی درون غار حضور دارند . آناهیتا پس از زایش مهر وی را روی برگ گل نیلوفری قرار میدهد.
- مهر از درون گل نیلوفر برروی برکهی آبی که متعلق به آناهیتا بوده است به دنیا میآید. بیرون آمدن مهر از گل نیلوفر در برخی تندیسهای به دست آمده نمایش داده شده است.( بهار،۱۳۷۵: ۱۱۷)
اما داستان اول در بیشتر منابع تأکید میگردد؛ نیرویی باطنی و سحرآمیز مهر را از درون صخرهای به جهان خارج، بیرون افکنده است؛ میترا در این حالت کاملاً عریان است و کلاه فریجی[۲۰] به سر دارد، دستش را بلند کرده و خنجری و مشعلی به آن گرفته است، او زائیدهی روشنایی است و از دل سنگی زاده شده است. صخرهای آبستن شد و میترا را زایید. ( رضی،۱۳۸۱: ۲۹۶) لازم به یادآوری است که تاکنون هیچ مجسمه یا نقش برجستهای از تولد میترا با مشخصات ذکرشده در ایران پیدا نشده، و تنها نقش برجای مانده از مهر همان است که در تاق بستان کرمانشاه در صحنه تاجگیری اردشیر از اهورامزدا مشاهده میشود که مهر بر گل نیلوفر ایستاده در حالی که بَرسَمی[i] در دست دارد و تاجی از شعاعهای نور بر سر گذاشته است. عدهای بر این باورند که مادر میترا، ناهید در آب از تخمهی زرتشت بارور شده است. تخمه یا نطفهی زرتشت در آب دریاچهی هامون نگهداری میشد، پس مسیحای مژده داده شده باید از آن تخمه بیرون آمده باشد.[۲۱] نمادهای مهری پیوند خاصی با آب دارند، همانند بارور شدن دوشیزه در آب و بارور شدن صدف و پروراندن مروارید در آب باعث شده است که پیروان میترا تصور کنند که میترا چون مروارید از میان صدف زائیده شده است و یا چون تخمه یا فر زرتشت در آب نگهداری میشد به نظر میآید جای نگهداری آن را در گل آبی نیلوفر میدانستند و از این رو نیلوفر با دین مهر بستگی نزدیک دارد؛ نیلوفر و صدف دو نماد برجستهی آیین میترا است، اما بر اساس نقشها و تندیسهای موجود در پرستشگاههای مهری بهترین نماد درخور نگهداری و پروراندن تخمه در آب، دلفین بود؛ دلفین فرزند خود را مانند پستان داران با دادن شیر در آب بار میآورد، پس میتواند از میترا در آب نگهداری کند؛ گروهی نیز بر این باور بودند که محل زایش میترا در آب نبوده بلکه در آتش بوده است. این امر با مفاهیمی که ایرانیان از آتش بهعنوان شاهد یا گواه میگیرند مطابقت دارد زیرا میترا خدای عدالت و داوری است، پس با آتش ارتباط نزدیکی دارد. ( رستم پور،۱۳۸۲: ۱۰۰) جدا از چگونگی زایش مهر، زمان زائیده شدن مهر نیز درخور توجه است، زیرا تولد مهر یک حادثهی نجومی است که یکشب در سال رخ میدهد و آن شب یلداست که چندین هزاره در ایران سابقه دارد ،۳۰ آذر یا ۲۱ دسامبر[۲۲] کوتاهترین روز و بلندترین شب را در طول سال دارد اما بلافاصله پس از آغاز دی، روزها بهتدریج بلندتر و شبها کوتاهتر میشود، زین رو این شب را شب یلدا به معنی تولد خورشید شکست ناپذیر که همان ایزد مهر بود، نامیدهاند. اگر به معنی یلدا دقت شود ارتباط آن با خورشید و ایزد مهر بهتر نمایان میشود؛ در برهان قاطع ذیل واژهی یلدا چنین آمده است: ” یلدا کلمهای است سریانی به معنای میلاد عربی که شب اول زمستان و شب آخر پاییز است (اول جدی و آخر قوس) و آن در تمام سال درازترین شبهاست و یا نزدیک به آن شب، آفتاب به برج جدی تحویل میکند و میگویند آن شب بهغایت شوم و نامبارک است و برخی گفتهاند شب یلدا یازدهم جدی است.”[۲۳] بیرونی مینویسد: ” دیماه و آن را خورماه نیز میگویند، نخستین روز آن، خرم روز (خره روز یا روز خورشید) است و این روز و این ماه هر دو به نام خدای بزرگ هرمزد است… “( بیرونی،۱۳۲۱: ۲۵۶) همهی این اشارهها و نامها، حاکی از آن است که شب یلدا و روز دیگان، پیوند استواری با خورشید دارد، با مهر که از این روز بر تاریکی چیره میشود و رو به افزایش میرود. این روز خورشید است، روز مهر است و نزد ایرانیان بسی گرامی بود و بزرگترین جشن، یعنی جشن تولد مهر یا خورشید به شمار میرفت که آغاز سال محسوب میشد. ( رضی،۱۳۷۱: ۵۴۱)
محققان بر آنند که پیروان کیش مهر اعتقاد داشتند که این خدا نه به صورت کودک بلکه چون جوانی از صخره متولد میشود و نشانههایی را که نمودار وظیفهی اوست با خود دارد؛ خنجری که با آن روزی گاو نر را خواهد کشت و مشعل آتش که نماد نوری است که به جهان میآید و گاه کرهای که نماد فرنانروایی کیهانی است. (هینلز،۱۳۸۲: ۱۲۴) در شاهنامه، خورشید افزون بر خنجر و مشعل آتش با نشانههای دیگری برای انجام وظیفهی خویش ظاهر میشود، از جمله تیغ، سنان، گرز، درفش، چادر زرد، کلاه زرین، کمند، سپر زرین؛ و نیز واژه هایی چون خورشید، خور، شید، هور و آفتاب به عنوان مترادف مهر به کار رفته است.
چو خورشید تیغ از میان برکشید شب تیره گشت از جهان ناپدید
(فردوسی،۱۹۶۶،ج۴: ۱۲)
سپهدار ایران به فرزانه گفت که چون برکشید تیغ هور از نهفت به پیش سیاوش همی رو به هوش نگر تا چه فرماید آن دار گوش
(فردوسی،۱۹۶۶،ج۳: ۱۶)
چو خورشید رخشان ز چرخ بلند همی خواست افکند رخشان کمند
(فردوسی،۱۹۶۶،ج۲: ۱۷۶)
همی چاره جست آن شب دیریاز چو خورشید بنمود چینی طراز
برافروخت از کوه زرین درفش نگونسار شد پرنیانی درفش
(فردوسی،۱۹۶۶،ج۷: ۵۹)
در دیانت زردشتی، خورشید در شمار مطهرات و پاککنندهها است؛ در اکثر فرگردها که در رابطه با احکام است، خورشید بهعنوان پدیدهای از آفرینش کارش پاکیزه کردن و از میان بردن آلودگیها و نجاسات است، در فرگردهای ۵ و ۶ وندیداد این نکته بهخوبی نمایان است که چگونه عمل خورشید نگرشنی را نشان میدهد. این عمل را در بارگاه مردگان بهجای میآوردند، مرده را از کته[ii] بیرون میبردند و در فصل مناسب برای دخمه حمل میکردند، در بلندی کوه و تپهای قرار میدادند بهگونهای که چشمهایش رو به خورشید قرار میگرفت و این نوعی وسیلهی آمرزش بود، اگر مزداپرستان مردگان خود را خورشید نگرشی نمیکردند مانند این بود که مرد پارسائی را کشتهاند. در کتاب پهلوی شایست و ناشایست در مورد پرهیز از آلودگی خورشید و حفظ تقدس آن احکامی موجود است که: … زن دشتان به خورشید و دیگر روشنی نباید بنگرد و به گوسفند و گیاه نباید بنگرد و با مرد اشو همپرسی نباید بکند؛ چه دروج چندان سهمگین، آن دروج دشتان است که دیگر دروجها را با چشم ناپاک دهد…(مزداپور،۶۴:۱۳۶۹)
ایزد مهر از نظم و راستی محافظت میکند، با هر کس که پیمان بشکند دشمنی میکند و در این صورت است که به خداوندگار جنگ مبدل میشود، اوست که بر دیوان دروغ میتازد و آنان را شکست میدهد.(Gershevich,1959:121) در شعر فردوسی راستی و دروغ اینگونه تصویر پردازی میشود:
هر آنجا که روشن بود راستی فروغ دروغ آورد کاستی[۲۴]
(فردوسی،۱۹۶۶،ج۳: ۱۳۳)
مهر خدای راستی در مهریشت است، در بخش نبرد با دروغپرستان چنین آمده است: مهر سخنها را به راستی آورد و سپاه بیاراید و دارای هزار چُستی و صاحب شهریاری و دانا و تواناست. (صفا،۱۳۳۳: ۱۱۴) دروغ یا دروج در ابتدا نامی برای ماده دیوان بوده است، ولی سپس کلمهای می شود مترادف دیو. (آموزگار،۱۳۸۳: ۳۸) مهر با پیمان شکنان دشمنی سرسخت دارد، ولی نسبت به وفاداران خود مهربانترین خداست، از این رو در شاهنامه واژهی مهر هم به معنای مهربانی و هم در معناری خورشید رفته است.
خرد داد و گردان سپهر آفرید درشتی و تندی و مهر آفرید
به نیک و به بد دادمان دستگاه خداوند گردنده خورشید و ماه
(فردوسی،۱۹۶۶،ج۲: ۱۱۰)
اصطلاح دروغ یا فریب بیشتر به عنوان لقبی برای اهریمن یا برای دیو خاصی یا همچنین برای طبقهای از دیوان که مشهورترین آنها ضحاک است به کار میرود. (هینلز،۱۳۸۲: ۸۲)
مهر به داوری روان پس از مرگ میپردازد، جنگجویی توانای نیرومند با نیزهای سیمین، زرهی زرین و شانههایی ستبری است که شر دیوان را در هم میکوبد و روح مُخرب همهی خدایان شریر مافوق الطبیعه ترسناک به پس میگریزند. (Gershevich,1959:121) بر اساس یشت ۱۰ که به میترا اختصاص داده شده است، او پروردگار چراگاههای وسیع، ایزد پیمانها، ایزد جنگآوران و ایزد طلوع است که از فراز کوه البرز (هرا) سر بر میآورد، سبب بارش باران و نزول وفور نعمت میشود، خبرچینان بسیاری در خدمت دارد، با ارابهای که “اشی” آن را هدایت میکند، سفر میکند، حرکت میکند و در پیشش “ورثرغنه” (ایزد پیروزی) در شکل گراز میراند. او دادگستری فریب ناپذیر است، یاریبخش کسانی است که او را فرا میخوانند و شفا دهندهای است که “هومه” را در کوه “هرا” پرستش میکند؛ او مسلح به آذرخش است که حتی “انگرهمینو” از آن بیم دارد. در سمت راستش “سرئوشه” و در سمت چپش “وشنو” و گرداگردش را آبها، گیاهان و فرهوشیهای درستکاران فرا گرفتهاند. با اسبان سپید میجنگد، در همه جا به کسانی که پیمانها را زیر پا میگذارند میرسد، او را باید پس از سه روز و سه شب تزکیهی نفس پرستش کرد. (گیمن،۱۳۸۱: ۵۹) در نمونههای فراوانی از شعر فردوسی خورشید نیز مانند مهر، با صلاح رزمی تصویر میگردد:
چو خورشید زرین سپر بر گرفت شب تیره زو دست بر سر گرفت
بینداخت پیراهن مشک زنگ چو یاقوت شد مهر چهرش به رنگ[۲۵]
(فردوسی،۱۹۶۶،ج۶: ۱۵۹)
چو خورشید زرین سپر برگرفت آفتاب سر جنگجویان برآمد ز خواب[۲۶]
(فردوسی،۱۹۶۶،ج۶: ۳۶۷)
شب تیره لشکر همی راند شاه چو خورشید بفروخت زرین کلاه[۲۷]
(فردوسی،۱۹۶۶،ج۶: ۱۷۷)
در نقوشی که از مهر پرستی باز مانده است، مهر را سوار بر اسب نشان میدهد که به شکار میرود و مار و شیری او را همراهی میکنند به تصویر کشیده میشوند؛ در صحنههای اصلی نقوش برجسته، ماجراهای این خدا با گاو نر به تصویر درآمده است؛ پیش از اینکه مهر گاو را بکشد، باید او را بگیرد و این کار بسیار دشوار میبیند، مهر نخست موفق میشود که گاو نر را که در حال چراست بگیرد، اما گاو نر خود را رها میسازد و مهر را به دنبال خود میکشد تا سرانجام حیوان سخت خسته میشود و مهر میتواند او را دوباره بگیرد و به غار ببرد و در آنجا او را بکشد. (هینلز،۱۳۸۲: ۱۲۴-۱۲۶) در بیشتر مواقع گاو به معنی عمل آفرینش تعبیر شده است و ویژگی حیات بخشی این قربانی کیهانی را با گندمی که از دُم گاو میروید نمادپردازی کردهاند. در بیت زیرین از شاهنامه خورشید شیری پنداشته شده که بر پشت گاو پنجه زده است.
چو خورشید زد پنجه بر پشت گاو زهامون برآمد خروش چکاو
(فردوسی،۱۹۶۶،ج۴: ۱۸۲)
بی شک مراد از گاو مجازا زمین است (زمین بر شاخ گاو است)، اما در زبان اساتیر، خورشید همان شیر است. (مقایسه شود با بُرج اسد) و زمین به لحاظ بارآوری همان گاو؛ حملهی شیر به گاو در نقاشیهای کهن هم دیده میشود، معنای اساتیری قدسی دارد و مدلول آن بارآوری و پیدایش بهار است، اما در اینجا شاعر روز را اراده کرده است. (شمیسا،۱۳۷۸: ۲۴۴) در آیین میترا هست که مهر گاو را میکشد، در واقع به منزلهی فائق شدن خورشید یا مهر است؛ او را میکشد تا گیاهان به وجود آیند؛ گاو مظهر ماه است، وقتی گاو به دست اهریمن کشته میشود، نطفه اش به ماه میرود. (بهار،۱۳۸۱: ۲۷۵)
ایرانیان سرزمین خود را سرزمین پیمان به شمار میآوردند و میدانیم که جنگجویان پیش از رفتن به جنگ با کشورهای ضد مهر بر بالای اسبهایشان به درگاه مهر دعا می کردند. (هینلر،۱۳۸۲: ۱۲۱) داریوش سوم پیش از نبرد گوگمل به درگاه خورشید، میترا و آتش مقدس جاودان تضرع میکند. ارتباط میترا با خورشید به عنوان چشم او در انگارهی اصلی میترا به عنوان پاسدار و نگهبان عهد یا پیمان میتوان ردیابی کرد. (بوس،۱۳۷۵: ۵۹۰-۵۸۴) در اشعار فردوسی برای داستان پادشاهی خسرو پرویز میآید:
بنالید و سر سوی خورشید کرد ز یزدان دلش پر زامید کرد
چنان گفت کای روشن دادگر درخت امید از تو آید به بر
(فردوسی،۱۹۶۶،ج۹: ۲۵)
و نیز در داستان رستم و اسفندیار سوگند خوردن به خورشید که مربوط به دوران مهر پرستی است.
به پیروزی و مردی و مهر و رای که شاهیت بادا همیشه به جای
(فردوسی،۱۹۶۶،ج۵: ۳۹۰)
چه کردم ستاره گواه من است به مردی جهان زیر پای من است[۲۸]
(فردوسی،۱۹۶۶،ج۲: ۲۲۳)
کسی با ستاره نکوشد به جنگ که بر جان دارا نجستم گزند[۲۹]
(فردوسی،۱۹۶۶،ج۶: ۴۰۵)
عصر اساتیر به گفتهی نورتروپ فرای پیش از عصر ادبیات بوده است؛ شاهین یا عقاب، سمبل خورشید بود و از این رو در آیین مهرپرستی جنبهی تقدس داشت. (شمیسا،۱۳۷۸: ۱۹۷-۱۹۸) گفتنی است که پیروان آیین مهر هفت مرحله را پشت سر میگذاشتند که عبارت بود از: ۱. کلاغ ۲. عروس ۳. سرباز ۴. شیر ۵. پارسی ۶. پیک خورشید ۷. پدر یا پیر (آموزگار،۱۳۸۳: ۲۲) در نماد شناسی استورهی کلاغ نمودار تاریکی در برابر خورشید است؛ فردوسی شب را سیه زاغ پران خوانده است.
چو خورشید تابان برآورد پر سیه زاغ پران فرو برد سر
(فردوسی،۱۹۶۶،ج۲: ۲۳۱)
برخی از شخصیتهای شاهنامه در پیوند مهر میباشند، در داستان رستم و اسفندیار، اسفندیار قهرمانی است که به وسیلهی نمایندهی اهورامزدا (زردشت)، رویینتن و شکست ناپذیر شده است؛ سیمرغ که رمزی از یک خدای دیگر (مهر) است به یاری رستم میشتابد، جنگ رستم و اسفندیار جنگ دو آیین و مذهب است. (شمیسا،۱۳۶۹: ۶۲-۶۳) رستم مهر پرست است و همچون مهر گیتی فروز است.
نوشته یکی نامهای بر حریر ز مشک و ز عنبر ز عود و عبیر
سپرد این به سالار گیتی فروز به نوی همه کشور نیمروز
چنان کز پس عهد کاوس شاه نباشد بران تخت کس را کلاه
(فردوسی،۱۹۶۶،ج۲: ۱۲۵)
در شاهنامهی فردوسی پیوندی میان سیمرغ و مهر است، گونهای که سیمرغ را می توان نماد مهر دانست. از سیمرغ در شاهنامه با لقب مرغ روشنروان و مرغ ژیان نیز سخن رفته است. در آنهنگام که اسفندیار، رستم را تندرست و بیگزند در برابر خویش آمادهی پیکار میبیند از افسون و چاره سازی زال و پیوند او با سیمرغ اینگونه یاد میکند:
شنیدم که دستان جادوپرست به هر کار یابد به خورشید دست
چو خشم آرد از جادوان بگذرد برابر نکردم پس این با خرد
(فردوسی،۱۹۶۶،ج۶: ۳۰۰)
سیمرغ نماد روشنرایی و فرزانگی و چارهسازی است؛ شاهین همواره در ایران مرغ سپید و آیینی بود، او مرغ خورشیدی و پرندهی مهری است، سیمرغ و شاهین را میتوان یک پرنده انگاشت و سیمرغ را بازتاب افسانهای شاهین؛ اگر سیمرغ همان شاهین باشد، نشانهی روشنی است بر سپیدی و ارجمندی شاهین در فرهنگ کهن ایران. (کزازی،۱۳۶۸: ۸۴) سیمرغ بر فراز البرز خانه دارد که از کوههای خدانشین و مطلع خورشید است؛ کوه قاف که نشیمن عنقاست، جنبهی استورهای دارد. در داستان زال و پرورش او به دست سیمرغ در شاهنامهی فردوسی میآید:
فرود آمد از ابر سیمرغ و چنگ بزد بر گرفتش از آن گرم سنگ
ببردش دمان تا به البرز کوه که بودش درآنجا کنام و گروه
(فردوسی،۱۹۶۶،ج۱: ۱۴۰)
- نتیجه گیری
حماسه، پرورش ادبی استوره است؛ شاهنامهی فردوسی به عنوان حماسه ملی ایرانیان آبِشخور اساتیری دارد. یکی از اساتیر بزرگ ایران مهر یا میترا میباشد که حوزهی اثرگذاری آن در تمام جنبههای هنری، دینی و آئینی، معماری، رسوم و باورهای ایرانیان در دوران پیش از اسلام و دوران اسلام با دگردیسی در دین جدید قابل مشاهده و بررسی است؛ بی شک این عامل موثر در تمام ارکان فرهنگی ایرانیان در شعر ایشان هم تبلور داشته است.
فردوسی کوشیده است تا با یاری از بلاغت تصویری، استورهی مهر را با کیفیت شاعرانه درآمیزد؛ تصاویر استایری مهر (خورشید-خور-مهر-هور-آفتاب) در شاهنامه مبتنی بر تخیل شاعرانه و بیانگر سایه روشنهای باور و اندیشههای میترائیسم در ایران است. در شعر فردوسی استورهی مهر از رهگزر صور خیال، تبلور ادبی و رنگ آرمانی و هنری یافته است؛ اکثر تصاویر مهری شاهنامهی فردوسی استعاری هستند که به اوصاف انسانی آراسته شدهاند. زبان استورهی مهر در شاهنامه زبان تمثیلی، سمبلیک و استعاری است که تصویرگر نبرد و کشاکش بین دو نیروی متضاد خیر و شر میباشد. بی تردید محیط شاهنامه تنها محیط حماسه و جنگ پهلوانان و تاج شاهی نیست، بلکه محیط باورها و اندیشههایی است که سرچشمهی آنها اساتیر ایرانشهری است. اساتیر ایرانشهری از آنجا که با فکر و حکمت و فلسفهی هستیشناسانه پیوند دارد محدود به یک برش زمانی نمیشود بلکه گذشته، حال و آینده را در بر میگیرد.
منابع
- اوشیدری، جهانگیر (۱۳۷۱) دانشنامهی مزدیسنا، واژه نامهی توضیحی آیین زرتشت. تهران. نشر مرکز.
- آموزگار، ژاله. (۱۳۷۴) تاریخ اساطیری ایران. تهران. انتشارات سمت.
- آموزگار، ژاله. (۱۳۸۳) تاریخ اساطیری ایران. تهران. انتشارات سمت.
- بوس، مری. (۱۳۷۵) تاریخ کیش زردشت. ترجمهی همایون صنعتیزاده. ج ۱. تهران. انتشارات توس.
- بهار، مهرداد. (۱۳۸۱) پژوهشی در اساطیر ایران. ج ۴. تهران. انتشارات آگاه.
- بهار، مهرداد. (۱۳۷۵) از اسطوره تا تاریخ. تهران. نشر حقیقت.
- بیرونی، ابوریحان. (۱۳۲۱) آثارالباقیه. ترجمه اکبر دانا سرشت. تهران، نشر کتابخانه خیام.
- پورداوود، ابراهیم. (۱۳۸۰) آناهیتا. به کوشش مرتضی گرجی، تهران، افراسیاب.
- جعفری قریه علی، حمید. (۱۳۸۷) ویژگیهای مهر در منظومههای حماسی و ملی ایرانیان. مجله دانشگاه شهید باهنر کرمان. شماره ۲۴، زمستان ۸۷. ۴۶-۲۵
- جوادی، شهره؛ نیکویی، علی. (۱۳۹۴) استوره خورشید در هند و ایران. مجله هنر و تمدن شرق. شماره ۱۰. زمستان ۹۴. ۱۵-۲۱
- دهخدا، علیاکبر. (۱۳۷۷) لغت نامهی دهخدا. تهران. انتشارات دانشگاهتهران.
- رستم پور، سالومه. (۱۳۸۲) مهرپرستی در ایران، هند و روم. تهران، انتشارات خورشیدافروز.
- رضی، هاشم. (۱۳۷۱) گاهشماری و جشنهای ایران باستان. تهران، انتشارات بهجت.
- رضی، هاشم. (۱۳۸۱) آئین مهر (تاریخ آئین راز آمیز میترایی). تهران، انتشارات بهجت.
- شمیسا، سیروس. (۱۳۶۹) انواع ادبی. تهران. انتشارات فردوس.
- شمیسا، سیروس. (۱۳۷۸) نقد ادبی. تهران. انتشارات فردوس.
- صفا، ذبیحالله. (۱۳۳۳) حماسهسرایی در ایران. تهران. انتشارات امیرکبیر.
- فردوسی، (۱۹۶۶) شاهنامه. به تصحیح ی.اوبرتلس و دیگران. چاپ مسکو.
- کریستین سن، آرتور. (۱۳۸۷) ایران در زمان ساسانیان. ترجمه رشید یاسمینی، تهران، نشر نگاه.
- کزازی، میرجلالالدین. (۱۳۶۸) از گونهای دیگر. تهران. انتشارات مرکز.
- کومن، فرانس. (۱۳۸۳) آیین پر رمز و راز میترایی، ترجمه هاشم رضی. تهران. انتشارات بهجت.
- گیمن، دوشن. (۱۳۸۱) دین ایران باستان. ترجمهی رویا منجم. ج ۱. تهران. انتشارات علم.
- محمدحسین خلف تبریزی متخلص به برهان. (۱۳۸۴) برهان قاطع. تهران، انتشارات باران اندیشه.
- مزداپور، کتایون. (۱۳۶۹). شایست و نشایست. تهران. موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
- مصاحب، غلامحسین. (۱۳۵۶) دایره المعارف. تهران، چاپ و نشر دایره المعارف فارسی.
- هینلز، جان. (۱۳۸۲) شناخت اساطیر. ترجمهی ژاله آموزگار و احمد تفضیلی. تهران. نشر چشمه.
- یاحقی، محمدجعفر. (۱۳۶۹) فرهنگ اساطیر و اشارات داستانی در ادبیات فارسی. تهران. انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
- Gershevich,I.(1959) “Anahid”. Encyclopaedia. Iranica Vol 1. London and Boston
[۱] Max Mooler
[۲] Sigmund Schlomo Freud
[۳] James George Frazar
[۴] Golden bough
[۵] Mircea Eliade
[۶] Robert Graves
[۷] Northrop Frye
[۸] Mihr
[۹] Mithra
[۱۰] Mitra
[۱۱] Mitr
[۱۲] Mitra
[۱۳] نک به: یاحقی،۱۳۶۹: تحت کلمه “مهر” و نک به : مصاحب،۱۳۵۶: دایره المعارف: تحت کلمه “مهر”
[۱۴] نک به: دهخدا،۱۳۷۷: ذیل کلمهی مهر
[۱۵] نک به: معین،۱۳۵۳: ذیل کلمهی مهر
[۱۶] کمان در بیت زیر استعارهی مصرحه از آسمان است.
[۱۷] تاج در اینجا مفهوم استعاری یافته است؛ استعارهی مصرحه از نخستین پرتوهای خورشید، و کافور استعارهی مصرحه از روشنایی خورشید است.
[۱۸] نگاه کنید به : یشت۱۰،۱۴۲
[۱۹] نگاه کنید به : یشت۱۰، ۱۴۲
[۲۰] کلاهی منسوب به اهالی فریجیه در آسیای صغیر، یعنی کلاه نمدی با راس خمیده که در هنر یونان و روم باستان دال بر شرقی بودن شخص است. (اولانسی،۱۳۸۰: ۵۷)
[۲۱] اینان مهر را به شخصیت تاریخی منسوب دانستهاند که در سال ۲۷۲پ.م از مادری به نام آناهیتا زاییده شد، بر اساس این باور بسیاری از پادشاهان پارتی دورهی اشکانیان به آیین مهری روی آوردند و نام مهرداد را برای خود برگزیدند. (جوادی، نیکویی،۱۳۹۵: ۱۸)
[۲۲] در سالهای ۲۰۰۰ و ۲۰۰۴ سیام آذرماه برابر با ۲۰ دسامبر میشود که ناشی از قرار گرفتن روز اضافه در دو ماه متفاوت در تقویم میلادی و شمسی است.
[۲۳] نک به: محمدحسین خلف تبریزی متخلص به برهان،۱۳۸۴: ذیل کلمهی یلدا
[۲۴] راستی استعارهی مکنیه از خورشید و دروغ استعارهی مکنیه از چراغ میراست.
[۲۵] پیراهن مشک رنگ استعارهی مصرحه از تیرگی شب است.
[۲۶] زرین سپر استعارهی مصرحه از گردی خورشید است.
[۲۷] زرین کلاه استعارهی مصرحه از نخستین پرتوهای خورشید است.
[۲۸] مراد از ستاره مجازا خورشید است.
[۲۹] مراد از ستاره مجازا خورشید است.
[i] بَرسَم یا بَرِسمَن عبارت از شاخههای بریده درختی که هر یک از آنها را در زبان پهلوی تاک و به پارسی تای گویند. از اوستا برمیآید که برسم باید از جنس رستنیها باشد، مانند انار و گز (درخت) و هوم. شاخهها معمولاً با کاردی به نام بَرسَمچین بریده میشود. در فرهنگهای پارسی آمده «برسم شاخههای باریک بیگره باشد به مقدار یک وجب که آن را از درخت هوم ببرند، و آن درختی است شبیه به گز (درخت) و اگر هوم نباشد، درخت گز والا درخت انار که با نیایش و باژ و زمزمه و با وسیلهی بَرسَمچین میبرند.» گاهی در مراسم برسمهای فلزی از برنج و نقره به جای گیاه به کار میبرند. هر یک از تایهای فلزی به بلندی نه بند انگشت و به قطر یک هشتم بند انگشت است. در اوستا شمارهی برسمها از ۳ تا ۳۵ ذکر شدهاست. دور برسمها را با بندی که از برگ الیاف خرما بافتهاند، میبندند، نظیر کٌشتی و کمربند زرتشتیان، این بند نیز کٌشتی نامیده میشود. (اوشیدری،۱۳۷۱: ذیل برسم)
[ii] کتهKata یا گور. توصیه میشود که این کتهها باید در جایی بنا شود که از گیاه و آب به دور باشد و کمترین رطوبتی به آن نفوذ نکند، جایی باشد که از محل عبور انسان و حیوان به دور باشد؛ چندین گام از عناصر مقدسی چون آب و آتش و گلههای گاو و گوسفند و مسکن مردم پرهیزکار فاصله داشته باشد. فقط چنین کته یا اتاقکی است که میتواند از اوضاع نامساعد جوی به دور بوده و دخمهی موقت جسم گردد. این جایگاه باید چنان باشد که چون جسد درون آن قراردادند با سقف تماس پیدا نکند و از طرفین به دیوارها مماس نشود. کف آن لازم است با شن و سنگریزه پوشانده شود تا نه رطوبت زمین و نه خاک امکان تماس با جسد را نداشته باشد. در چنین جایی باید جسد را برای دو یا سه شب و در صورت ضرورت تا یک ماه به امانت گذاشت (رضی،۱۳۷۶،ج۴: ۱۸۷۵)