نخستین جنگ صلیبی و وقایع آن
نخستین جنگ صلیبی | |||||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|
بخشی از جنگهای صلیبی | |||||||||
تسخیر اورشلیم بوسیلهٔ نیروهای صلیبی در ۱۵ ژوئیه |
|||||||||
|
طرفین درگیر | |
---|---|
صلیبیها
پادشاهی فرانسه |
نیروهای مسلمانان
سلجوقیان روم دانش |
فرماندهان و رهبران | |
---|---|
گروه امپراتوری:
گروه جنوب فرانسه:
گروه شمال فرانسه:
گروه نرمن-ایتالیایی
رهبران شرقی:
|
نخستین جنگ صلیبی (۱۰۹۶–۱۰۹۹ میلادی)، نخستین جنگ از سری جنگهای صلیبی بود که برای بازپسگیری سرزمین مقدس روی داد و بهوسیلهٔ پاپ اوربان دوم در جریان شورای کلرمونت، در سال ۱۰۹۵ م، اعلان گشته بود. پس از آنکه بسیاری از مناطق تحت کنترل بیزانس در آناتولی بدست ترکان سلجوقی تسخیر گردید، پاپ خواستار گسیل اردویی نظامی، برای یاری امپراتوری بیزانس گردید. نتیجهٔ اردوکشیِ اشرافِ بلندپایهٔ فرانسوی — که با نام جنگ صلیبی شاهزادگان شناخته میشود — منجر به تسخیر دوبارهٔ آناتولی و حتی سرزمین مقدس (شام) شد؛ که از ابتدای سدهٔ هفتم میلادی و در زمان گسترش اسلام به دست مسلمانان افتاده بود. سرزمین مقدس در ژوئیهٔ ۱۰۹۹ م، در جریان بازپسگیری اورشلیم به دست صلیبیون افتاد و پادشاهی اورشلیم در آن برپا گشت.
این اردوکشی در پاسخ به درخواست کمک نظامی از طرف آلکسیوس یکم، امپراتور بیزانس به وقوع پیوست. اوربان، سخنرانیاش را در شورای کلرمونت به تصمیمگیری در مورد این موضوع خاص اختصاص داد و پیشنهاد محاصرهٔ جنگی شهرهای نیقیه و انطاکیه، که به تازگی اشغال شده بودند را مطرح کرد؛ اگرچه، طبق اظهارات شاهدان عینی که پس از سال ۱۱۰۰ م بهنگارش درآمدهاست، پاپ در سخنرانیاش در کلرمونت از اورشلیم و سرزمین مقدس به عنوان هدفی فرعی یاد کردهبود
جنگ صلیبی موفقیتآمیز شاهزادگان پس از جنگ صلیبی عوامالناس به وقوع پیوست. جنگ صلیبی عوامالناس یکی از جنگهای صلیبی مشهور بهشمار میرود که به دعوت پیتر راهب در بهار ۱۰۹۶ م برپا شدهبود. او علیه ترکان در آناتولی حرکت کرد ولی در مسیرش در راینلند به مردم یهودی حمله نمود. او و مردم صلیبی پیروش، سرانجام در ماه اکتبر از ترکان به سختی شکست خوردند.
جنگ صلیبی شاهزادگان که در مقایسه از سازماندهی نظامی و جنگی بسیار بهتری برخوردار بود، در اواخر تابستان ۱۰۹۶ م آغاز گشت؛ و سپاه آنان در میانهٔ نوامبر ۱۰۹۶ تا آوریل ۱۰۹۷ م به قسطنطنیه رسید. آنها به آناتولی یورش برده و نیقیه را در ژوئن ۱۰۹۶ و انطاکیه را در ۱۰۹۷ م تسخیر کردند. صلیبیون در ژوئن ۱۰۹۹ م به اورشلیم رسیدند و در جریان حملهای در ۷ ژوئیهٔ ۱۰۹۹ م، شهر را به کنترل خود درآورده و مدافعان را قتلعام کردند. تلاش کوچک فاطمیان که برای بازپسگیری اورشلیم انجام گردید، توسط صلیبیون در نبرد اشکلون دفع گردید.
آنها همزمان با فتوحاتشان، دولتهایی لاتین و صلیبی مانند پادشاهی اورشلیم، کنتنشین طرابلس، شاهزادهنشین انطاکیه و کنتنشین ادسا را پایهریزی کردند. این برخلاف آرزوهای مذهب شرقی امپراتوری بیزانس محسوب میگردید. آنان خواستار بازگردانی سرزمینهایی بود که مسلمانان از آنان گرفتهبودند ولی اکنون بیشترشان به دست لاتینهای کاتولیک افتاده بود. پس از تصرف اورشلیم بیشتر صلیبیون به خانههایشان بازگشتند که باعث آسیبپذیری پادشاهی صلیبی در مقابل مسلمانان در طول جنگ صلیبی دوم و سوم گردید.
دلایل وقوع جنگهای صلیبی و بهطور ویژه نخستین جنگ صلیبی به صورت گستردهای میان مورخان مورد گفتگو قرار گرفتهاست. در حالی که ممکن است در مورد کم و کیف وقوع این جنگها بین مورخین اختلاف باشد اما آنچه روشن است این است که وقوع نخستین جنگ صلیبی ناشی از ترکیبی از عوامل مؤثر در اروپا و خاورمیانه است که منشأ آن وضعیت سیاسی دنیای مسیحی کاتولیک از جمله وضعیت سیاسی و اجتماعی در اروپای سدهٔ یازدهم میلادی، پیدایش جنبش اصلاحی در نهاد پاپ و کلیسا، و نیز رودررویی نظامی و مذهبی مسیحیت و اسلام در شرق (نبرد ملازگرد) است.
مسیحیت در طول دورهٔ باستان متأخر در سراسر امپراتوری روم پذیرفته و رسمیت یافت، اما در سدهٔ هفتم تا هشتم میلادی با ظهور و قدرتیابی خلافت راشدین و خلافت اموی که منجر به فتح سوریه، مصر و شمال آفریقا — که قسمت بزرگی از امپراتوری مسیحی بیزانس بود — و همچنین تسخیر اسپانیا که تحت فرمانروایی پادشاهی ویزیگوت بود، زمینههای برخورد اولیه با حکومتهای مسیحی فراهم آمد. اما با ضعف دولت اسلامی، سرانجام امپراتوری اموی در شمال آفریقا فروریخت و تعدادی پادشاهی کوچک مسلمان پدیدار شدند، مانند حکومت اغلبیان که در سدهٔ نهم میلادی به تحرکات خود علیه دول اروپایی–مسیحی ادامه دادند. دُوَلِ پیزا، جنوا و شاهزادهنشین کاتالونیا در جواب تهاجمات نیروهای مسلمان، نبردهایی را برای کنترل حوضهٔ مدیترانه علیه این پادشاهیهای مسلمان، آغاز کردند، که برای نمونه میتوان از لشکرکشی به مهدیه و نبرد در مایورکا و ساردینیا نام برد
وضعیت اروپا
در جنوب غربی اروپا که مناطق تحت نفوذ اسلام و دولت اسلامی مستقر در آنجا بودند، بازپسگیری اندلس در شبه جزیره ایبری آغاز شده بود. طبق گفته کودکس وگیلانوس، که مطالبی را دربارهٔ آغاز جنگها در اندلس جمع کرده بود، این جنگ، جنگی متناوب و عقیدتی بود که از سال ۸۸۱ م آغاز شده بود.[یادداشت با روندی فزاینده در سدهٔ یازدهم، شوالیههایی که اکثراً فرانسوی بودند، برای یاری مسیحیان به شبه جزیره ایبری میرفتند. اندکی پیش از آغاز نخستین جنگ صلیبی، پاپ اوربان دوم، با استفاده از همان خطابه و سخنرانیها که بعدها برای موعظهٔ مردم اروپا و برپایی جنگ صلیبی از آنها استفاده کرد، مسیحیان ایبری را برای بازپسگیری تاراگونا تشویق نمود.
مرکز اروپای غربی پس از گسترش مسیحیت در بین مردم ساکسون، وایکینگ و مجار در اواخر سدهٔ دهم میلادی؛ ثبات یافتهبود. به هر حال سقوط ناگهانی امپراتوری کارولنژی فرصت پیدایش و پا به عرصهٔ وجود نهادن را به همهٔ فئودالها فراهم کرد. اما خشونتطلبی فئودالها و شوالیههایشان که در اروپای مرکزی فراگیر شده بود، مدام توسط کلیسا محکوم شد و برای حل آن، طرح سازش و توقف جنگ خداوندی در بین مسیحیان برقرار شد تا در روزهای معینی از سال جنگیدن ممنوع شود. در همین زمان، نهادِ کلیسا و پاپ برای اصلاحات در ساختار انتخاب پاپها، با امپراتوران مقدس روم درگیر شد که منجر به مناقشهٔ اعطای مقام امپراتوری شد. پاپهایی نظیر گریگوری هفتم، جنگ فئودالها علیه امپراتوری مقدس روم را براساس قدرت دینی خود، توجیه و آن را تصدیق میکردند. اینچنین پاپ علاوه بر دفع دشمنان سیاسی داخلی خود با بهرهگیری از فئودالها و شوالیهها؛ توانست از آنها علیه دشمنان خارجی کلیسا و مسیحیت — مسلمانان اندلس و سلاجقه در شرق — نیز استفاده کند.
در شرق اروپا، امپراتوری بیزانس واقع شده بود که از مسیحیانی تشکیل میشد که مدت زمان زیادی از کلیسای ارتدکس پیروی میکردند. کلیسای ارتدوکس شرقی و کاتولیک رومی از ۱۰۵۴ م و در رویداد جدایی کلیسای شرق و غرب از یکدیگر جدا گشته بودند. مورخان استدلال میکنند که یکی از اهداف جنگ صلیبی ممکناست تمایل به تحمیل کردن قدرت کلیسای روم از سوی پاپ به کلیسای شرقی بوده باشد، هرچند طبق نامهها و نوشتههای اوربان دوم، وی هرگز هدف و تمایلی برای جنگ صلیبی نداشت. ترکان سلجوقی پس از شکست دادن بیزانس در نبرد ملازگرد در ۱۰۷۱ م بخش اعظمی از آناتولی را تسخیر کردند که این مناطق توسط فرماندهان کنترل میشد. این شکست سبب سقوط جایگاه قدرتمند بیزانس در شرق اروپا شد. در میانهٔ دههٔ ۱۰۹۰ م، امپراتوری بیزانس بهطور گستردهای به بالکان در اروپا و شمال غربی آناتولی محدود شدهبود؛ و رویارویی با دشمنان نورمن در غرب و ترکان در شرق اهمیت داشت. در پاسخ به شکست در ملازگرد و شکستهای بعدی بیزانسیها در آناتولی در ۱۰۷۴ م، پاپ گریگوری هفتم طی فراخوانی، شوالیهها و سربازان مسیحی را برای کمک و یاری به بیزانس، فراخواند که این درخواست نادیده گرفته شد و حتی توسط فئودالها رد شد. علت اینکار این بود که با اینکه شکست در ملازگرد هولناک بود ولی اهمیت زیادی نداشت و مشکلات بزرگی، حداقل در کوتاه مدت برای امپراتوری بیزانس به وجود نمیآورد
وضعیت شرق
پس از جنگ ملازگرد، سلجوقیان در سال ۱۰۷۱ م به اوج قدرت خود رسیدند و امپراتوری بیزانس نیز تا هنگامی که صلیبیها برسند به نبرد با سلجوقیها و دیگر امارتهای ترک برای کنترل آناتولی و سوریه ادامه داد. اما درست پس از مرگ آلبارسلان و ملکشاه در سال ۱۰۹۲ م اوضاع در میان ترکان سلجوقی که مسلمانانی سنی مذهب و متعصب بودند، رو به آشفتگی نهاد و ترکان سلجوقی درگیر جنگی داخلی گرداند که منجر به تقسیم حکومت و امپراتوری سلجوقی شد. در این زمان عراق صحنه آشوبها و انقلابهایی بود که به وسیلهٔ اعراب و ترکها رهبری میشد. اما در شام، تتش[۱۸] در سال ۱۰۹۵ م درگذشت و پسرانش رضوان، حاکم حلب، و دقاق، حاکم دمشق، پس از کوششهای فراوان بر اوضاع مسلط شدند. اورشلیم به حکومت ارتقیان انتقال یافت. طرابلس زیر سلطه شیعیان بنی عمار بود. فاطمیان مصر با استفاده از این آشفتگی به گسترش اراضی خویش در فلسطین پرداختند و اورشلیم را تسخیر کردند و موصل نیز در زیر فرمان کربغا قرارگرفت.
مصر و بیشتر فلسطین توسط خلافت شیعی و عربی فاطمیان کنترل میشد، که در پی از راه رسیدن سلجوقیان قلمروشان کوچکتر نیز گردید. دلیل بزرگ قطع دسترسی مسیحیان محلی و زائران غربی با یکدیگر و سرزمین مقدس، جنگ بین فاطمیان و سلجوقیان محسوب میگردید. فاطمیان، تحت حکومت اسمی خلیفه احمد مستعلی قرار داشتند، اما در واقع حکومت حقیقی در دستان وزیر افضل شاهنشاه قرار داشت؛ آنان در ۱۰۷۳ م اورشلیم را به سلجوقیان باختند (اگرچه بعضی از گزارشها ۱۰۷۶ م گفتهاند)؛ولی آنها توانستند مجدداً اورشلیم را در سال ۱۰۹۸ م از آل ارتق که قبیلهٔ ترک کوچکی بود و کمی پیش از رسیدن صلیبیها به سلجوقیان پیوسته بود؛ بازپس گیرند.
شورای کلرمونت
امپراتور بیزانس، الکسیوس یکم، که نگران پیشروی سلجوقیان به سمت غرب تا نیقیه در پی شکست در نبرد ملازگرد بود، در مارس ۱۰۹۵ م فرستادگانی را به شورای پیاچنزا فرستاد، تا علیه ترکان از پاپ درخواست یاری نماید. اوربان به این درخواست پاسخ مثبت داد؛ شاید امید داشت، انشقاقی که چهل سال بین کلیسای شرق و غرب به وجود آمده بود، از بین ببرد و بار دیگر وحدت دینی را در سراسر اروپا برقرار کند. الکسیوس و اوربان، پیش از این و در سال ۱۰۸۹ م تماسهای نزدیکی با یکدیگر برقرار کرده بودند و آشکارا در مورد موضوع یکپارچگی کلیسای مسیحی به گفتگو پرداخته بودند که نشانههای قابل توجهی از همکاری میان قسطنطنیه و رم در سالهای پیش از آغاز جنگ صلیبی وجود داشتهاست.
در ژوئیهٔ ۱۰۹۵ م، پاپ به زادگاه خود در فرانسه بازگشت، تا به جمعآوری نیرو برای اردوکشی مشغول شود. اوج سفر او در شورای کلرمونت در ماه نوامبر رخ داد؛ جایی که او موعظهای شورانگیز را برای تعداد زیادی شنونده از طبقهٔ اشراف و روحانیون ایراد کرد. پنج نسخه از این موعظه توسط افرادی که احتمالاً در شورا حضور داشتند (بالدریک دُل، گیبرت نوژان، رابرت راهب و فلوچر شارتر)، یا کسانی که به جنگ رفته بودند (نویسندهٔ ناشناس جستا فرانکوروم و همچنین نسخههایی از رویدادنگاران بعدی (مانند ویلیام مالمزبوری و ویلیام صوری) ثبت شدهاست. همهٔ این نسخهها پس از تسخیر اورشلیم به نگارش درآمدهاند؛ بنابراین دانستن اینکه دقیقاً در شورا چه چیزی گفته شده و چه چیزی پس از نبرد صلیبی اول روی داده، بسیار سخت است. تنها سوابق مربوط به همان دوره، مربوط به چندین نامهٔ نوشتهشده بهوسیلهٔ خود پاپ اوربان در سال ۱۰۹۵ م است.
پنج نسخهٔ مختلفِ نوشتهشده از این سخنرانی، در نگرش به جزئیات رویدادها با یکدیگر تفاوتهایی دارند، اما همهٔ نسخهها بجز جستا فرانکوروم موافق این نکات هستند که پاپ در مورد خشونت اروپاییها و لزوم حمایت از برقرار کردن صلح بین مسیحیان؛ کمک کردن به یونانیها که درخواست کمک کرده بودند؛ جرایم و جنایتها علیه مسیحیان در شرق؛ و دربارهٔ نوع جدیدی از جنگ، زائران مسلح، که پاداش آن در بهشت داده خواهد شد و بخشوده شدن گناهانشان صحبت کردهاست. هیچیک از نسخهها به اورشلیم به عنوان هدف نهایی مدنظر اوربان اشاره نمیکنند. هرچند این نکته که پاپ ممکن است در موعظهٔ دیگری، هدف خود از این اردوکشی را فتح اورشلیم بیان کرده باشد، بین رویدادنگاران مورد اختلاف است. برطبق یکی از نسخهها جمعیت مشتاق حاضر پس از سخنرانی در پاسخ به پاپ، فریاد دئوس وولت (خدا [این را] میخواهد) سردادند.