چگونه سنت ازدواج و جهیزیه شکل گرفت؟/ چند همسری از چه زمانی بوجود آمد؟

نخستین وظیفه آداب و تقالید اجتماعی که سازنده قوانین اخلاقی هر اجتماع است آن است که روابط میان مرد و زن را بر پایه های متین استوار سازد. چه این روابط پیوسته منشأ نزاع و تجاوز و انحطاط به شمار می رود. اساسی ترین عمل تنظیم این روابط همان ازدواج است که می توان آن را به عنوان اتحاد زن و مرد برای بهبود و پیشرفت نسل آینده تعریف کرد.
سازمان ازدواج بر حسب مکان و زمان، همیشه اشکال مختلف پیدا کرده و به هر صورتی که تصور شود در آمده است: این اشکال مختلف از صورتی آغاز کرده است که در آن مردم اولیه فقط برای توجه به نسلی که به وجود آمده همسر یکدیگر می شدند، بدون آنکه در زندگی اتحادی فراهم آید و به صورتی رسیده که در دوره جدید می بینیم، زن و شوهر تنها برای انبازی در معیشت با یکدیگر همسر می شوند و نسبت به پیدایش فرزند چندان توجهی ندارند.
ازدواج از ابداعات نیاکان حیوانی ما بوده است. چنین به نظر می رسد که در بعضی پرندگان، هر پرنده فقط به جفت خود اتکا می کند یا در گوریلها و اورانگوتان ها این رابطه تا پایان پرورش نوزاد ادامه پیدا می کند. در حیوانات هر گاه ماده بخواهد با نر دیگری زندگی کند به شدت مورد تنبیه نر خود قرار می گیرد. ازدواج پیش از ظهور انسان آغاز شده است.

اجتماعاتی که در آنها ازدواج مرسوم نباشد کم است، ولی کسی که در جستجو باشد می تواند تعدادی از چنین جامعه ها را پیدا کند و حلقه اتصال میان بی نظمی جنسی در پستانداران پست و ازدواج مردم اولیه را بیابد. در فوتونا، از جزایر هبریز جدید و در جزایر هاوایی بیشتر مردم اساساً ازدواج نمی کنند؛ مردم قبیله لوبو و برخی از قبایل بورنئو، بدون اینکه کمترین توجهی به ازدواج داشته باشند و بدون هیچ قاعده و قانونی با هم ارتباط دارند، به همین علت جدا شدن دو همسر بسیار ساده است، همچنین در میان ملت های قدیم روس، مردان بدون تفاوت با زنان مختلف همخوابگی می کردند به طوری که معلوم نبود شوهر هر زن کدام مرد است.

ولی این ملی بودن زنان، خیلی زود از میان رفت، با وجود این یادگارهایی از آن در اذهان به صورت های مختلف باقی مانده است، مثلا ملت هایی که به حالت طبیعی به سر می برند چنین می پندارند که تک شوهری که به عقیده آنان احتکار یک مرد برای یک زن است، مخالف طبیعت و اخلاق است، مثال دیگر جشن های آزادی جنسی است که در مواقع معین برپا میشود و به صورت موقتی خود را از قیود جنسی می رهانند. در معبد میلیتای بابل معمول بوده زن قبل از ازدواج خود را به اولین مردی که می خواسته تسلیم کند؛ اثر دیگر عادتی است که در ملت های اولیه بوده و زن خود را به عنوان کرم و بزرگی وام می دادند؛ دیگر سنتی که در اوایل دوره ملوک الطوایفی در اروپا وجود داشت و شب اول زفاف، حق بهره برداری از زن با ارباب بود و شاید ارباب در این مورد جانشین حقوق قدیمی قبیله بوده و حق داشته است پیش از آنکه به داماد اجازه داده شود، بکارت عروس را بردارد.

پس از دوره های نخستین، به تدریج، اشکال مختلف اتحاد میان زن و مرد، به عوان آزمایش و به طور موقت جای روابط بی بند و بار سابق را گرفت. در قبیله اورانگ ساکای در مالاکا، زن با فرد فرد قبیله مدتی به سر می برد و چون دوره تمام می شد این کار را از سر می گرفت؛ در میان افراد قبیله یاکوت، در سیبریه و قبیله بوتوکودو در آفریقای جنوبی و طبقات پست مردم تبت و بسیاری ملت های دیگر ازدواج آزمایشی به تما معنا بوده و هر یک از دو طرف هر وقت می خواست، می توانست رابطه را قطع کند بی آنکه کسی از او جویای علت شود؛ در میان افراد قبیله بوشمن، کوچکترین اختلاف کافی است تا رابطه همسری را از میان بردارد. در میان قبیله دامار تقریبا هر هفته زن شوهر خود را عوض می کند.

همین طور در قبیله بایلا، زنان دست به دست می گشتند و با موافقت مشترک شویی را ترک و نزد دیگری می رفتند، بسیاری از زنان جوان هستند که هنوز از بیستمین مرحله زندگی خود نگذشته اند و تا آن موقع پنج شوهر کرده اندکه همه در قید حیات هستند. کلمه ای که در هاوایی معنای ازدواج می دهد در اصل یعنی آزمودن. در میان مردم تاهیتی، تا صد سال قبل، ازدواج از هر قیدی آزاد بود و تا هنگامی که اولادی پیدا نمی شد زن و مرد می توانستند بدون هیچ سبب از یکدیگر جدا شوند، اگر فرزندی پیدا می شود زن و شوهر حق داشتند آن فرزند را بکشند، بی آنکه کسی به آنان زبان ملامت بگشاید و اگر زن و مرد تصمیم می گرفتند که کودک را بزرگ کنند، ارتباط میان آن دو صورت دائمی پیدا می کرد و مرد وعده می داد که در نگاهداری زن از کودک، به او کمک کند.

مارکوپولو در خصوص قبیله ای از آسیای میانه که در قرن ۱۳ در ناحیه پین می زیستند (واقع در ترکستان شرقی چین) می نویسد که : اگر مردی بیش از ۲۰ روز از خانه خود دور شود، زن او می تواند در صورتی که بخواهد شوهر دیگری انتخاب کند، برمبنای همین اصل مردان هرجا می رسند، زنی اختیار می کنند.

در بعضی نقاط ازدواج به صورت گروهی صورت می پذیرفته، به این معنی که گروهی از مردان یک طایفه گروهی از زنان طایفه دیگر را به زنی می گرفتند. در تبت عادت بر آن بود که چند برادر، چند خواهر را بع تعداد خود، به همسری می گرفتند به طوری که معلوم نبود کدام خواهر زن کدام برادر است. یک نوع کمونیسم در زناشویی وجود داشت و هر مرد با هر زنی که می خواست هم خوابه می شد.

نمی توان گفت که احتیاجات جنسی سبب پیدایش سازمان ازدواج شده باشد، زیرا ازدواج با محدودیت هایی که همراه دارد و اشکالات روان شناختی که با خود می آورد هرگز با تسهیلاتی که کمونیسم جنسی از لحاظ تسکین اشتهای جنسی فراهم می ساخته قابل مقایسه نیست، نیز نمی توان گفت که در گذشته ازدواج از لحاظ پرورش فرزند مزایای بیشتری نسبت به پرورش فرزند به وسیله مادر و خویشاوندانش همراه داشته است، بنابراین علت های قوی تر اقتصادی باید سبب پیدایش ازدواج شده باشد و شاید این علت های با مقررات مالکیت رابطه نزدیک داشته است.

ازدواج بی شک از آنجا  پیدا شد که مرد میل داشت بندگان بیشتری به بهای ارزان در اختیار داشته باشد و نمی خواست که دارایی او پس از مرگش به فرزند دیگران برسد. چند همسری (چندگانی) کم کم به صورت چند شوهری درآمد و یک زن چند شوهر می گرفته است. این کیفیت در قبیله تودا و بعضی از قبایل تبت قابل مشاهده است.این عادات معمولاً در کشورهایی پیدا می شود که عدد مردان بر عدد زنان فزونی قابل ملاحظه دارد ولی مردان به زودی از این عادت ها تنها به نفع خود استفاده کردند و صورت دیگر آن را متروک ساختند و اینک چندگانی به صورت تعدد زوجات وجود دارد. علمای دینی در قرون وسطی تصور می کردند که تعدد زوجات از ابتکارات پیامبر اسلام است اما چنین نیست و در اجتماعات اولیه اصل چند همسری روشی متداول بوده است.

عللی که سبب پیدایش عادت تعدد زوجات در اجتماعات اولیه گشته فراوان است، به واسطه اشتغال مردان به جنگ و شکار، زندگی مرد بیشتر در معرض خطر بود، به همین دلیل مردان بیشتر از زنان تلف می شدند و فزونی عده زنان بر مردان سبب می شد یا تعدد زوجات پیدا کنند یا عده ای از زنان به حال تجرد به سر برند؛ ولی در مللی که مرگ و میر زیاد بود ضرورت ایجاب می کرد که کثرت زاد و ولد جبران کثرت مرگ و میر را بکند به همین علت نازایی برای زن سرشکستگی به شمار می رفت.

علت دیگر آن است که مرد تنوع را دوست داشت و علاقه داشتند همرانشان جوان باشند. در اجتماعات اولیه زنان به سرعت پیر می شدند و به همین جهت خود غالباً مردان را به زناشویی جدید تشویق می کردند تا بتوانند مدت درازتری غذای کودکان خود را تامین کنند و در عین حال فاصله میان دوره های حمل خود را طولانی تر سازند. غالباً دیده می شد که زن اول شوهر خود را ترغیب می کرد که زن تازه ای بگیرد تا هم کار وی سبک تر شود و هم اطفال دیگری برای خانواده بیاورد و ثروت زیادتر شود.  در نزد آنان طفل ارزش اقتصادی داشت و زنان را به عنوان سرمایه ای می خریدند که سود آن، کودکان بودند. در سازمان پدرشاهی، زن و فرزند همچون بندگان مرد به شمار می رفتند و هرچه عدد آنان زیادتر بود نماینده فزونی ثروت مرد محسوب می شد.

در زوال این عادت عواملی دخالت داشته: زندگانی کشاورزی، که حالت ثباتی دارد ، سختی و و ناراحتی زندگی مردان را تقلیل داده و مخاطرات کمتر شد، عده زن و مرد مساوی شد و چند زنی از امتیازات اقلیت ثروتمند گردید. هرچه عدد مرد و زن به یکدیگر نزدیک تر می شد حس غیرت مرد نسبت به زن و حرص زن برای نگاهداری شوهر بیشتر می گردید. از لحاظ تساوی عده گرفتن زوجات برای اغنیا میسر نمی شد مگر آنکه زنان دیگران را غصب کنند. به تدریج که ثروتت در نزد یک فرد به مقدار زیاد جمع می شد و از آن نگرانی پیدا می کرد که ثروتش به قسمتهای زیاد تقسیم نشود، به فکر افتادند که میان زن اصلی و سوگلی و همخوابه های خود فرق بگذارند تا میراث تنها نصیب زن اصلی شود. کم کم زن اصلی مقام منحصر به فرد را پیدا کرد و زنان دیگر یا محبوبه های سری مرد شدند یا از میان رفتند.  هنگامی که دین مسیح ظهور کرد چندگانی از بین رفت و در اروپا زن منحصر به فرد صورت اساسی و رسمی ازدواج را تشکیل داد ولی باید دانست که این نوع زناشویی امری مصنوعی است که در دوره تاریخ مدون ایجاد شده و به سازمان طبیعی ابتدای پیدایش تمدن ارتباطی ندارد.

ازدواج در میان ملل اولیه به هر صورتی که بوده تقریباً امری اجباری بود؛ مرد بی زن مقام و منزلتی در جامعه نداشت و ارزش او برابر نصف مرد بود. همچنین مرد ناچار بوده که از غیر عشیره خود زن بگیرد(برونگانی) شاید به این علت که میخواستند اتحاد سیاسی مفیدی ایجاد کنند یا آن را قوی تر سازند و احتمال جنگ را کاهش دهند. همچنین ربودن زن از قبیله دیگر برای همسری در میان مردم نشانه کمال مرد بوده است.

در آن زمان که سازمان مادرشاهی در کار بود مرد ناچار باید به قبیله زن برود و در آنجا زندگی کند. به تدریج که نظام پدرشاهی قوت می گرفت، داماد حق آن را پیدا می کرد که زن خود را بردارد و به قبیله خویش ببرد، منتها به این شرط که مدتی در خدمت پدر زن خود کار کند، چنین بود که یعقوب پیامبر برای اینکه زنان خود، لینه و راحیل را بدست آورد مدتی برای پدر آنان لابان کار کرد. غالبا مرد سعی می کرده زن خود را با اعمال زور به اختیار درآورد و از کارکردن برای پدر زن فرار کند، این گونه زن گرفتن، امتیازی برای مرد به شمار می رفت.
هنگامی که ثروت زیاد شد مردم کم کم دریاف

تند که اگر به پدر عروس مقداری پول یا هدیه از طرف نامزد زناشویی پرداخته شود، بهتر از آن است که بخاطر به دست آوردن زن در نزد قبیله دیگر به بیگاری روند یا برای ربودن او جنگ و خونریزی به راه افتد. از همین جا بود که خریدن زن از والدین او قاعده رایج زناشویی در میان اجتماعات اولیه گردید.

خرید و فروش زن در آفریقا رایج است و در چین و ژاپن هنوز صورت عادی دارد، در هندوستان قدیم و در نزد یهودیان قدیم، در آمریکای مرکزی قبل از کریستوف کلمب و در پرو نیز شایع بوده و هم امروز نمونه هایی از آن در اروپا دیده می شود. این نوع ازدواج در واقع نتیجه سازمان پدرشاهی خانواده به شمار می رود.

در بعضی از کشورها دختر را در میدان های عمومی نمایش می دادند تا مگر از میان مردان کسی خواستار و خریدار وی شود؛ مردم سومالی چنین عادت دارند که دختر را بیارایند و او را سواره یا پیاده در میان بوهای خوش عطر و عود حرکت دهند تا دامادهای خواهان قیمت بیشتری بپردازند. ظاهرا زنان از چنین زناشویی شکایت نداشتد و به بهایی که بابت آنان پرداخت می شد افتخار می کردند. از نظر آنان ازدواج بر اساس عشق و بدون فروخته شدن زن همچون کسبی نامشروع بوده، از طرف دیگر رسم بود پدر عروس در مقابل وجهی که از داماد می گرفت هدیه ای به وی می داد که به مرور زمان مقدار آن ترقی کرد و به اندازه هدیه داماد رسید، ثروتمندان بر مبلغ هدیه افزودند تا دختران خود را بهتر به شوهر بفرستند، به این ترتیب بود که جهیزیه عروس بوجود آمد.

منبع تمیم نیوز
عضویت
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد درون خطی
دیدن تمامی دیدگاه ها