ایران پیش از اسلام و تمدنهای جهان باستان – بخش اول
مقدمه:
در تاریخ بشر از دیرین زمان تاکنون مناسبات سرزمینها و دولتها به صور گوناگون تحقق پذیرفته است. داد و ستدهای کالاها و فرآورده های سرزمینها به وسیلۀ بازرگانان، جهانگردان، مهاجران و مسافران شاخص ترین شیوه در روند شناخت متقابل مردمان سرزمینهای گوناگون با یکدیگر بوده است. چنان که پژوهشهای عمیق و اساسی علمی محققان را به این نتیجه رسانیده است که دانش جغرافیا و شناخت اقالیم مختلف به طور کلی و از آغاز توسط بازرگانان و جهانگردان پایه گذاری شد. این گمان که جنگها و برخوردهای نظامی در طول تاریخ ره آوری جز خونریزی و کشتار، تخریب و ویرانی بناها، نابودی منابع اقتصادی و کشتزارها و دیگر فجایعی از این دست را برای انسانها نداشته اند، هم اکنون پذیرفته نیست. جنگها از مؤثرترین عوامل انتقال فرهنگها به شمار می آیند و در گذشته نیز از دیرین زمان تاکنون جز این نبوده است. انتقال اندیشه های دینی و فرهنگهای متعلق به این عنصر از جمله مقوله هایی است که به چنین جریانی تعلق دارد. (Bertholet, A. (1976). WbR. Stuttgart, 366-7) تقابل و تبادل فرهنگی رویدادی باسابقه و گهگاه سرنوشت ساز برای انسانها بوده است. از جهان باستان می توان سوابق بی شماری از این دست را در تاریخ یافت. آشوریان مردمانی جنگجو و توسعه طلب بوده و در گسترش قلمرو امپراطوری خود حتی به نقاط بسیار دور لشگرکشی می کرده اند. جنگهای امپراطوران آشور با عیلامیان[۱]، بابلیان[۲] و دیگر مردمان دور و نزدیک، افزون بر غنایم جنگی و ثروتهای بی کران، اسیران و بردگانی را نیز سرزمینهای مغلوب نصیب آشوریان می کرده است. اسیران جنگی و بردگان بابلی که زمان درازی در اسارت آشوریان به سر می برده اند، رفته رفته در جامعۀ آشوری مستحیل شده و به اتباع آن سرزمین غالب می پیوسته اند. این امر موجب می شده است که پرستش خدایان بابلی توسط اسیران بابلی در آشور به احداث معابدی برای این ارباب انواع منجر گشته و آشوریان نیز به مرور زمان به خیل پیروان این خدایگونه ها بپیوندند. به عنوان مثال می توان از بعل خدای آفرینش و یکی از بزرگترین و پرپیروترین خدایان بابلی نام برد که از زمانهای بسیار دیرین پایگاهی در میان آشوریان یافته و حتی زمام داران آشوری او را پرستش می کرده اند.
بخشی از نام آشوربانی پال ( ) امپراطور جنگجوی آشور در سدۀ هفتم پیش از میلاد که سرزمین عیلام را ویران کرد و زمینهای آن را به شوره زار مبدل ساخت، واژۀ «بعل» (Ba’l) است. مفهوم و معنای کامل این فرمانروای جهانگشای آشوری «آشور پسر بَعل» است. شمش ( ) نیز از خدایگونه های برجسته بابلیان است و ربّ النوع «آفتاب» محسوب می شده است. این خدایگونه نیز به همین ترتیب توسط اسیران و بردگان آن سرزمین یعنی بابل به آشور رفته است (ممتحن، حسینعلی، (۱۳۵۵)، کلیات تاریخ عمومی، ص ۸۶). شمش شوموکین ( – ) برادر آشوربانی پال که پس از فوت برادرش در سال ۶۲۶ پیش از میلاد مسیح مدّعی جانشینی آشوربانی پال و تصاحب تاج و تخت آشور گردید، نام شمش بخش اول نام اوست. مواردی از این دست در ارتباط با فرهنگ و تمدن ایرانیان پیش از اسلام با ساکنان بین النهرین (Mesopotamien) و اروپای قدیم که در اینجا یونان باستان موردنظر است در نمونه ها و موارد بسیاری در تاریخ به ثبت رسیده است. در این مقاله کوشش بر این استوار است که در راستای روابط سیاسی، اقتصادی، نظامی و حتی در مورد آخر در قالب جنگهای ایران و یونان این گونه مبادلات فرهنگی در نمونه هایی معرفی شود. پرداختن به پیشینه فرهنگی دو جامعۀ ایرانی و یونانی زیربنای این پژوهش را تشکیل می دهد. ایران و یونان و سپس ایران و روم از سدۀ ششم پیش از میلاد مسیح تا اواسط سدۀ هفتم میلادی که زمان فروپاشی دولت ساسانی توسط اعراب مسلمان است، به عنوان قطبهای قدرت جهانی و پیوسته در رقابت و کشمکش با یکدیگر به سر می برده اند. این رقابتها و کشمکشها به حدی گسترده و عمیق بوده است که یونانیان، ایرانیان را مانعی جدی برای پیشرفتها، توسعه طلبیها و منافع خود قلمداد می کرده اند. گفتنی است که جمله معروف و آشنا برای مورخان یعنی «ایرانیان مردمانی ماجراجو و ضدّ یونانی هستند و همه جا به منافع ما لطمه وارد می کنند «از اظهارات زمام داران و اندیشمندان یونانی پیش از عصر اسکندر مقدونی (Alexander der Maakedonier) یعنی سدۀ چهارم پیش از میلاد مسیح است که عصر زمام داری این فاتح بزرگ یونانی بوده است.
در ارتباط با مناسبات فرهنگی ایرانیان با تمدنهای بین النهرین سخن بسیار است که به برخی از آنها اشاره می کنم. ایرانیان هخامنشی لعاب دادن کاشیها و موزائیکهای زینتی را از هنرمندان بابلی آموختند و کاخها و عمارات سلطنتی و تشریفاتی خود را به این ترتیب می آراستند. اردشیر دوم پادشاه هخامنشی که یوانیان به او لقب هوشیار و باحافظه (Memon) داده اند و از سال ۴۰۴ ال ۳۵۹ پیش از میلاد مسیح سلطنت کرد، در دورۀ زمام داریش با شورش و نافرمانی مردم بابل که زیر سلطۀ هخامنشیان بود، روبرو گردید. این امر اردشیر را بر آن داشت تا شورش بابلیان را سرکوب کرده و برای این امر خود فرماندهی سپاه ایران را جهت خواباندن این قیام به عهده گرفت. پادشاه هخامنشی وقتی وارد سرزمین بابل شد، با بناها و کاخهای زیبا و معابد باشکوه روبرو گردید و از این رو احساس عجیبی به او دست داد و آن چنان تحت تاثیر هنر شگفت انگیز بابلیان در همۀ ابعاد از قبیل معماری، گچکاری، نقاشی و مانند آن قرار گرفت که از اعمال خشونت و تحمیل تلفات به مردم بابل چشم پوشید. وی وقتی شاهکار بی نظیر هنرهای گوناگون از جمله هنر کاشیکاری و نقاشی و لعابکاری روی کاشیها را بر دروازۀ ایشتار ( الهه نعمت و باروری بابلیان را مشاهده کرد، آنچنان شیفته گردید و تحت تأثیر قرار گرفت که عمیقاً به اندیشه فرو رفت و عظمت هنر بابلیان را دریافت. به سخت دیگر اعجار هنری و بی نظیر بودن ذوق و سلیقه و ابتکار هنرمندان بابلی در خلق این اثر ارزشمند، پادشاه هخامنشی را بر آن داشت که رایزنان خود را در امور معماری و هنری به نزد خویش فرا خوانده و آنان را وادار کند که از رایزنی با هنرمندان بابلی و بهره گیری از تجربیات و توان هنرمندانه آنان دریع نکنند و به این ترتیب نقش شیری را برای کاخ شوش (Susa – Palast) خلق کنند که بر کاشیهای رنگی دروازۀ معبد ایشتار نقش بسته است. این کار در سال ۳۹۰ پیش از میلاد مسیح انجام پذیرفت و هنرمندان ایرانی به کمک هنرمندان بابلی نقشی همانند از شیر دروازۀ ایشتار را برای کاخ شوش پایتخت با عظمت پادشاهان هخامنشی آفریدند (S.282 Berlin, Sternstd. H. 1963, ). گفتنی است که شوش در آغاز بزرگترین پایتخت هخامنشیان به شمار می آمد. ابتدا هخامنشیان سه پایتخت داشتند که عبارتند از شوش، بابل و اکباتات و از زمان داریوش یکم (بزرگ، ۵۲۲ تا ۴۸۶ پیش از میلاد مسیح) کاخ تشریفاتی تخت جمشید (Perspolis) نیز بدان افزوده شد.
نه تنها ایرانیان که بابل را در سال ۵۳۹ پیش از میلاد مسیح تسخیر نمودند و کوروش دوم (بزرگ، ۵۵۹ تا ۵۲۹ پیش از میلاد مسیح) عظمت تمدن بابلیان را ستود و سرزمین بابل به عنوان یکی از کانونهای اقتصادی، هنری مشترک ایران و بین النهرین درآمد، بلکه یونانیان نیز با فتح کشور بابل توسط اسکندر مقدونی به آن سرزمین دل بسته و تا اسکندر زنده بود، پایگاه او در بابل و پس از تأسیس دولت سلوکیان، نخستین، بزرگترین و معتبرترین پایگاه سلوکوس یکم (نیکاتور، ۳۱۲ تا ۲۸۱ پیش از میلاد مسیح) به شمار آمد و وقتی سلوکیه در کنار رود دجله (Seleukia am Tigris) به عنوان پایتخت سلوکیان ساخته شد، باز چیزی از اهمیت و عظمت بابل کاسته نگردید. اسکندر پیش از فتح بابل و اردوکشی به این سامان شیفته پیشرفتهای فرهنگی و قدرت اقتصادی این سرزمین ثروتمند در بین النهرین شده بود که پرداختن به این موضوع در حوصله این پژوهش نیست. مصر یکی از سرزمینهایی است که ایرانیان و یونانیان علیرغم دوری آن به فتح آن کمر بستند. کوروش دوم بنیانگذار سلسله هخامنشی که سرزمینهای زرخیری چون لیدی (Lydia) و بابل (Babylonien) را از جمله به تصرف خود درآورد. پیش از مرگ ناگهانی اش که در سال ۵۲۹ پیش از میلاد مسیح به وقوع پیوست، قصد تسخیر مصر را داشت. او پیش بینیهای لازم و سپاه و توشۀ موردنیاز را جهت اردوکشی به مصر فراهم کرده بود که اجل به وی مهلت نداد و پسر و جانشین او یعنی کمبوجیه دوم که تنها هفت سال زمام دار بود (از ۵۲۹ تا ۵۲۲ پیش از میلاد مسیح) به این کار اقدام کرد و در سال ۵۲۵ پیش از میلاد مسیح مصر یعنی سرزمین نیل یا قلمرو فراعنه را به تصرف خود درآورد (خدادادیان، اردشیر، ۱۳۷۸؛ هخامنشیها، نشر به دید، ص ۳-۶۰). در منابع تاریخی آمده است که بقراط ( Hypokrates) پزشک برجسته و سرشناس یونان باستان در مقدمه اثر جاودانی خود تحت عنوان «سوگند پزشکان» یا «سوگندنامۀ پزشکان» آورده است که : « یونانیان باید منصف و واقع بین باشیم و بپذیریم که دانش پزشکی مصریان از ما یونانیان هزار سال جلوتر و پیشرفته تر است». گرچه این سخن بقراط به یونانیان آن زمان گران آمد، ولی یونانیان دریافتند که سرزمین فراعنه از چه تمدن و دانشی برخوردار است. ویل دورانت (Will Dorant) مورخ و خاورشناس اندیشیده، عنوان گاهوارۀ تمدن را به مشرق زمین نسبت داده است.
اهمیت ایرانیان و فرهنگ ایرانی از دیرباز برای محققان و مورخان، فیلسوفان و اندیشمندان یونانی مورد توجه قرار گرفته است. در عصر زمام داری هخامنشیان، افلاطون (Platon) و گزنفون (Xenophon) دو تن از برجسته ترین صاحب نظران یونانی بوده اند که دربارۀ فرهنگ، جهانداری و زمام داری، آموزش و پرورش و فنون رزمی ایرانیان اظهارنظر کرده اند.
[۱] . Elamiten.
[۲] . Babylonier.
منابع نوشته:
کتاب تاریخ ایران در دوره ساسانیان، اثر دکتر اردشیر خدادادیان
وبسایت تاریخ ما، اِنی کاظمی