موتی دیگرگرای در تاریخ چین
منطقی و مسیحی و صلحدوست قدیم
منسیوس، دشمن موتی، میگوید: «موتی همه مردم را دوست میداشت و با شادی همه وجودش را از سر تا پا برای خیر انسان به رنج میانداخت.» مانند کنفوسیوس، اهل لو بود و اندکی پس از مرگ آن خردمند شهرت یافت. فلسفه غیرعملی کنفوسیوس را محکوم کرد و کوشید که، با ترغیب مردم به دوست داشتن یکدیگر، فلسفه نویی فراهم آورد. موتی یکی از اولین منطقیان و سرسختترین استدلالیان چین بود، و مسئله منطق را با سادگی عظیم بیان کرد:
آنچه من سه قانون استدلال میخوانم اینهاست:
- بنیاد را کجا بیابم؟ آن را در مطالعه آزمایشهای خردمندترین مردان گذشته بیاب.
- چگونه آن را مورد بررسی قرار دهم؟ واقعیتهای آزمایشهای موجود مردم را مشاهده کن.
- چگونه آن را به کار بندم؟ آن را به صورت قانون و رویه حکومتی درآور و ببین که آیا به رفاه دولت و مردم میانجامد یا نه.
موتی بر این پایه بالا رفت و اعلام کرد که، چون مردم مدعی دیدن اشباح و ارواح هستند، اشباح و ارواح وجود دارند. نظر کنفوسیوس را درباره عالم بالا، که نظری سرد و عاری از مهر بود، سخت مورد اعتراض قرار داد و برای خدا تشخص قایل شد. مانند پاسکال، دین را قمار یا معاملهای سودمند دانست: نیاکانی که ما برایشان قربانی میکنیم، اگر از کار ما آگاه باشند، معامله سودمندی کردهایم؛ و اگر مرده محض و از قربانیهای ما بیخبر باشند، باز قربانیهای ما مجالی فراهم میآورند که «بستگان و همسایگان خود را گرد آوریم و در خوردنیها و نوشیدنیهای نذری سهیم گردانیم!»
به همین شیوه، موتی احتجاج میکند که محبت همگانی تنها راه حل مسائل اجتماعی است. زیرا اگر تحقق یابد، بیشک ناکجاآبادی به بار آید. «چون مردان یکدیگر را دوست بدارند، نیرومندان ناتوانان را شکار نخواهند کرد، کثیر به غارت قلیل برنخواهد خاست، توانگران به تهیدستان دشنام نخواهند گفت، نجیبزادگان نسبت به فرومایگان گستاخ نخواهند بود، و
فریبکاران بر ساده دلان مسلط نخواهند شد.» سرچشمه همه بدیها- از آزمندی یک کودک تا غلبهجویی یک شاهنشاهی- خودخواهی است. موتی به حیرت میافتد که در همه جا دزد یک خوک را محکوم و معمولا مجازات میکنند، ولی دزد یک کشور، نزد قوم خود، قهرمان است و سرمشق آیندگان. موتی، به اقتضای صلحزدگی خود، چنان از ذات دولت انتقاد کرد که نظریهاش به آشوبگرایی (آنارشیسم) نزدیک شد و صاحبان نفوذ را ترسانید. نویسندگان زندگینامه او به ما اطلاع میدهند که روزگاری مهندس حکومت چو، به منظور آزمایش نردبانی که برای هجوم بر قلاع و استحکامات ساخته بود، در صدد یورش به امارت سونگ برآمد، ولی موتی توانست او را با، تعلیم نظریه محبت و صلح جهانی، از آن کار باز دارد. مهندس گفت: «پیش از دیدن تو میخواستم امارت سونگ را تسخیر کنم. اما از این پس، اگر بر سر موضوعی غیرعادلانه مرا ناگزیر از چنین کاری کنند، زیر بار نخواهم رفت.» موتی پاسخ داد: «اگر چنین است، گویی که امارت سونگ را هم اکنون از من ستدهای. در راه صواب همچنان پیش رو تا من سراسر جهان را به تو دهم.»
کنفوسیوس گرایان، همانند سیاستبازان لویانگ، به پیشنهادهای مهرآمیز موتی میخندیدند. با این وصف، موتی نیز برای خود پیروانی داشت و آرای او مدت دو قرن درحکم دین صلحپرستان بود. دو تن از شاگردان او، سونگپینگ و کونگسونلونگ، برای خلع سلاح، پا در میدان مبارزه اجتماعی گذاشتند. هانفی، که از بزرگترین نقادان عصر خود به شمار میرفت، از منظر دیگری که به دیدگاه نیچه میماند، براین جنبش خرده گرفت و استدلال کرد که تا عملا بالهای محبت جهانی بر مردمان گسترده نشود، جنگ همچنان داور ملل خواهد بود. هنگامی که شیهوانگتی فرمان معروف خود را برای کتابسوزان صادر کرد، کتابهای آیین موتی نیز همراه کتابهای آیین کنفوسیوس به آتش سپرده شد. ولی آثار این دین جدید، برخلاف آثار کنفوسیوسی، از کام شعلهها نرستند.
منبع : تاریخ تمدن , جلد اول : مشرق زمین
نویسنده : ویل دورانت
نشر الکترونیکی سایت تاریخ ما