پارهای از ویژگیهای شعر چینی
نظم آزاد- تصویرسازی در شعر– هر شعری تصویر است و هر تصویر شعر- رقت- کمال صوری
شعر چینی را تنها از روی آثار لیپو نمیتوان شناخت. برای شناخت یا، اگر بهتر بگوییم، برای احساس شعر چینی باید بیشتاب به شاعران بسیار رو کنیم و با شیوههای مخصوص آنان آشنا شویم. مسلماً پارهای از کیفیات ظریف شعر چینی در ترجمههای ما از
رجوع شود به آغاز فصل بیست و چهارم.
میان میرود: ما نمیتوانیم حروف خوشنمای چینی را، که از بالا به پایین و از راست به چپ کشیده شدهاند و، در عین حال که هر کدام هجایی واحدند، اندیشهای پیچیده را بیان میکنند، ببینیم؛ نمیتوانیم وزنها و قافیههایی را که بدقت از گذشتهها به شعر چینی رسیدهاند، دریابیم؛ نمیتوانیم الحان زیر و بم را، که به شعر چینی آهنگ و ضرب میدهند، بشنویم. بیگانه چون به خواندن ترجمه شعر چینی میپردازد، دست کم از نیمی از لطف آن محروم میماند. شعر عالی چینی در اصل همچون گلدانی است آراسته و پرنگار، اما نزد ما نظمی است آزاد یا صورتهایی است ساده، که بیگانهای نیم ترجمهای از آن را به ما رسانیده است.
در شعر چینی آنچه بیشتر به چشم میخورد، ایجاز است. شاید این شعرها در نظر ما ناچیز و سبک جلوه کند و شکوه و پیچ و تاب اشعار میلتن و هومر را نداشته باشد. از این رو، ما از شعر چینی خرسند نمیشویم. ولی چینیها معتقدند که شعر باید سراسر کوتاه باشد، و شعر بلند امری است متناقض. نزد آنان، شعر خلسهای آنی است؛ وقتی که به صورت طوماری حماسی درآید، میمیرد. رسالت شعر این است که با عبارتی کوتاه تصویری بسازد و، با چند بیت، فلسفهای را بیان کند. کمال مطلوب شعر بیان معانی نامحدود است در الفاظ موزون معدود. شعر چینی مانند نقاشی است، و خط چینی هم اساساً نوعی نقاشی است. از این رو، زبان مکتوب چینی، به خودی خود، حالتی شاعرانه دارد. اما در همان حال که اشیا و امور واقعی را در قالب تصاویری روشن میریزد، نمیتواند امور انتزاعی را بیان کند. با این وصف، در جریان گسترش تمدن، همچنانکه مفاهیم انتزاعی افزونی گرفتهاند، چینیان، برای القای آنها، آیات یا اشارات دقیقی به کار بستهاند. به همین دلیل، شعر چینی هم توجه شعرشناس را روی عباراتی کوتاه متمرکز میگرداند و هم او را برای دریافت القائات متشتت آماده میسازد و، با تصویر سادهای که عرضه میدارد، معنی ژرفی را به ذهن تحمیل میکند. شعر چینی برکنار از تفصیل است، چیزی جز اشارهای موجز نیست، و بیش از آنچه میگوید، ناگفته میگذارد- ناگفتههایی که تنها یک تن شرقی توان درک آنها را دارد. چینیان میگویند: «پیشینیان برترین حسن شعر را در این دانستند که معانی الفاظ در ورای آنها باشد، و خواننده مجبور به تأمل و استخراج آنها گردد.» شعر چینی، مانند سایر هنرها و نیز آداب چینی، دارای لطفی است بیکران، نهفته در صورتی ساده و لطیف. از مجاز و تشبیه و کنایه چشم میپوشد و فقط به نمایش یک چیز و اشارهای به مفاهیم مربوط به آن بسنده میکند. از مبالغه و هیجان دوری میگیرد و با روشنی و اعتدال، به ذهن پخته و بالغ راه مییابد. عواطف شدید را ملایمت میبخشد و بندرت صورتی شورانگیز به خود میگیرد.
انسانها جدا از یکدیگر زیست میکنند- همچون ستارگان که میگردند، اما هرگز به یکدیگر نمیرسند.
این چشم- چه خوش است که ما هر دو از یک چراغ نور میگیریم!
دور جوانی کوتاه است.
از معابد ما بوی مرگ میآید.
هم اکنون نیمی از آنان که میشناسم، روح گشتهاند.
اعماق روح من به جنبش آمده است.
گاهی ممکن است از رقت این اشعار به ملال افتیم، و نیز از این حسرت بیحاصل محزون شویم که چرا زمان از گذشت باز نمیایستد و به انسانها و دولتها مجال آن نمیدهد که تا ابد جوان مانند. باید در نظر آوریم که در روزگار مینگهوانگ تمدن چینی سالدار و خسته بود و شاعران آن، مانند هنرمندان سراسر مشرقزمین، به تکرار موضوعهای کهنه و رعایت زیبایی صوری اشتیاق وافر داشتند. با این وصف، شعر چینی در هیچ جا مانند ندارد: اینهمه دقت بیان، اینهمه عواطف لطیف و در عین حال اعتدالآمیز، و اینهمه سادگی و کوتاهی و رسایی در شعر اقوام دیگر دیده نمیشود. میگویند که اشعار دوره تانگ نقش بزرگی در تربیت جوانان چین ایفا میکند، و هر چینی هوشمند کثیری از اشعار این دوره را از بردارد. اگر چنین باشد، آنگاه باید، برای تبیین این نکته که چرا هر چینی بافرهنگ هم هنرمند است و هم فیلسوف، در احوال لیپو و توفو تأمل کنیم.
منبع : تاریخ تمدن , جلد اول : مشرق زمین
نویسنده : ویل دورانت
نشر الکترونیکی سایت تاریخ ما