مفرغ کاری، لاک کاری و یشم تراشی در چین
مقام هنر در چین – منسوجات – خانهافزارها – جواهر آلات – بادبزنها – لاک کاری – یشم تراشی – بعضی از شاهکارهای مفرغی – پیکر تراشی
دانش دوستی و زیبا پرستی دو قطب فکر چینی به شمار میروند، و چین را میتوان مهد فلسفه و چینیسازی تعریف کرد. نزد چینیان، مراد از دانش دوستی تدقیق درفلسفه اولی نبود، بلکه تدارک فلسفهای مثبت بود که به رشد و انتظام اجتماع نظر داشت. زیبا پرستی چینی نیز نوعی اشراق هنری یا تفنن هوسناکانه محسوب نمیشد، بلکه همانا آمیختن زیبایی و سود عملی، یعنی تزیین وسایل زندگی روزانه، بود. چین، پیش از آنکه در برابر نفوذ مغرب زمین آرمانهای خود را دگرگون کند، بین هنرمند و صنعتگر، و بین صنعتگر و کارگر فرقی نمیگذاشت. تقریباً همه مصنوعات را کار دستی میشمرد و مانند آثار هنری مظهر شخصیت انسانی میانگاشت. از این رو، در همان حال که، برخلاف مغرب زمین، در بسط نیروی تولید و تأمین وسایل زندگانی مردم جهدی نمینمود، در نمایش ذوق هنری و تزیین اسباب زندگی روزانه از هر کشوری پیش بود. صورتهایی که روی ظرفهای غذای چینیان نقش شده، شاهد این مدعاست. فرد مرفه
چینی مایل است که همه اشیای پیرامون خود را از زیبایی بهرهور گرداند و پختگی و کمال و تمدن خویش را در هر چیز جلوهگر بیند.
نهضت زیباسازی اشخاص و معابد و خانهها در عصر دودمان سونگ به اوج رسید. این نهضت، که به حیات عصر دودمان تانگ شکوهی بخشیده بود، در عصر دودمانهای بعدی نیز نیرویی داشت و پیش رفت. اما در عصر سونگ، چون آرامش و رفاهی طولانی دست داد، مجالی برای ترقی همه هنرها و آرایش بیسابقه حیات چینیان فراهم آمد، منسوجات و مصنوعات فلزی به کمالی رسیدند که هیچگاه تجاوز از آن امکان نیافت. در تراش یشم و سنگهای سخت، رقیبان خود را پشت سر گذاشتند و درکندهکاری چوب و عاج از همه اقوام، مگر شاگردان ژاپنی خود، پیش افتادند. صنعتگران چینی، که روزانه با کاسهای برنج زندگی میکردند و همواره اشیای زیبای جدیدی عرضه میداشتند، ابزارهای خانگی را به شکلهای غریب متنوع میساختند، و همه کسانی که آنها را به خانه میبردند بر لذتی که در مغرب زمین فقط برای هنرشناسان میسر است، دست مییافتند. چینیان زیاد به جواهر آلات نمیپرداختند، ولی جواهرات را با مهارت تام تراش میدادند. زنان و مردان با بادبزنهای آراسته، که از پر یا خیزران یا کاغذ یا ابریشم ساخته میشد، خود را خنک میکردند. حتی گدایان، در حینی که سرگرم کاسبی دیرینه سال خود بودند، بادبزنهای ظریف در دست داشتند. فن لاککاری در چین شروع و در ژاپن کامل شد. در خاور دور، لاک محصول طبیعی درختی است بومی چین. اما اکنون، با جدیت، به وسیله ژاپنیان کشت میشود. عصارهای را که از تنه و شاخههای این درخت میگیرند، میفشارند و گرما میدهند تا قسمتی از مایعات آن زایل شود. سپس، با آن عصاره، ورقههای نازک چوب و گاهی ورقههای نازک فلز و چینی را اندود میکنند، و بآهستگی میخشکانند و صیقل میدهند. بعداً عمل را از سر میگیرند و لایههای دیگری روی لایه اول میکشند. تعداد این لایهها، که رنگهای آنها با یکدیگر فرق دارد، حتی به بیست و سی میرسد. سرانجام، به وسیله ابزاری تیز به شکلV، تصویری از روی یک طرح رنگارنگ نمونه، بر ورقه لاکاندود را به اندازههای متفاوت گود میکنند تا رنگهای لایههای زیرین ظاهر شود. رشد این هنر بسیار کند بود. لاک در آغاز برای خطنویسی بر خیزران به کار میرفت. در عصر دودمان چو، در تزیین ظرفها و ساز و برگ ارابهها و جز اینها، و در سده دوم میلادی در ساختمانها و ابزارهای موسیقی مورد استعمال پیدا کرد. کالاهای لاکی متنوع در عصر دودمان تانگ به ژاپن، و در عصر دودمان سونگ حتی به
Rhus Vernicifera. کلمه «لاک» (Lacquer) از واژه فرانسه Lacre(به معنی «صمغ»)، که خود متخذ است از ریشه لاتین Lac ( به معنی «شیر»)، آمده است.
هندوستان و عربستان صادر شد. لاککاران چینی این هنر ظریف پرزحمت را در زمان فغفورهای دودمان مینگ رونق بیشتری بخشیدند و از جهاتی به اوج رساندند. در عصر سلاطین روشنفکر دودمان منچو، یعنی کانک شی و چیین لونگ، کارخانههای بزرگ لاککاری برپا داشتند و شاهکارهایی ساختند مانند تخت فغفور چیین لونگ و تجیر لاکی که کانگ شی به لئوپولد اول، امپراطور روم مقدس، هدیه کرد. سپس، لاککاری راه کمال پیمود و بالاخره در قرن نوزدهم، از یک سو بر اثر جنگهایی که بازرگانان اروپایی به راه انداختند، و از سوی دیگر به سبب ذوق نازل خریداران اروپایی، به راه انحطاط افتاد و از حمایت فغفور محروم شد، تا جایی که ژاپن، به جای چین، علمدار صنعت لاککاری گردید.
در چین، یشم تراشی، مانند تاریخ آن کشور، بسی کهن است. در کهنهترین گورها مصنوعات یشمی یافت شده است، و در قدیمیترین اسناد آمده است که یشم در ۲۵۰۰ قم به عنوان «سنگ صدا» استعمال میشده است. آن را به شکلهایی مانند شکل ماهی میتراشیدند و به نواری چرمین میآویختند. چون بر آن مینواختند، صدایی گوشنواز، که زنگ آن مدتی دوام میآورد، برمیخاست. نام انگلیسی یشم (Jade) از زبان فرانسه آمده است، و نام فرانسوی آن از واژه اسپانیایی Ijade و واژه لاتین Ilia، به معنی «صلب»، گرفته شده است، فاتحان اسپانیایی امریکا ملاحظه کردند که بومیان مکزیک این سنگ را میسایند و گرد آن را با آب مخلوط میکنند و به عنوان داروی اختلالات درونی به کار میبرند. پس، این دارو را همراه طلای امریکا با خود به اروپا بردند. نامی که چینیان به این سنگ دادهاند، بسی خردمندانهتر از نام اروپایی آن است: اینان به آن جون میگویند، و جون به معنی «لطیف مانند شبنم» است. یشم از دو ماده معدنی فراهم میآید؛ یکی از آن دو از سیلیکات آلومینیوم و سودیوم، و دیگری از سیلیکات کلسیوم و منیزیوم ترکیب شده است. جنس هر دو بسیار سخت است، و برای شکستن یک اینچ مکعب هر یک از آن دو، گاهی فشاری معادل پنجاه تن لازم است. معمولا قطعات بزرگ یشم را، بتوالی، در معرض گرمای شدید و سپس در آب سرد قرار میدهند و به این ترتیب آنها را خرد میکنند. چیره دستی هنرمندان چینی در این است که از این مواد بیرنگ، رنگهای درخشان سبز و قهوهای و سیاه و سفید بیرون میکشند و، برای تنوع دادن به شکل اشیای یشمی، چنان صبر و لجاجت از خود نشان میدهند که در همه مجموعههای اشیای یشمی حتی دو قطعه مشابه دیده نمیشود. از چین باستان برخی کالاهای یشمی باقی مانده است. یک وزغ یشمی، که مخصوص مراسم قربانیهای دینی بوده است، از عصر شانگ، و قطعههای زیبایی از عصر کنفوسیوس به ما رسیده است. اقوام گوناگون یشم را برای ساختن تبر و کارد و ابزارهای خانه مصرف میکردند، ولی چینیان با چنان احترامی به آن سنگ مینگریستند که تقریباً آن را برای آثار هنری اختصاص میدادند و گرانبهاتر از سیم و زر و گوهر میدانستند. در چین، قطعات کوچک یشم، از قبیل حلقههایی که ماندارینها به شست میکردند،
تجیر لاککاری از کانگ شی، موزه ویکتوریا و آلبرت
معادل پنجاه هزار دلار، و برخی از گردنبندهای یشم معادل صد هزار دلار خرید و فروش میشد، و خواستاران سالها در جستجوی یک قطعه تلاش میکردند. برآورد کردهاند که اگر همه اشیای یشمی چین گرد آید، مجوعه گرانبهایی، که از هر مجموعه دیگر برتر خواهد بود، تشکیل خواهد شد.
مفرغکاری چین به قدمت یشمکاری است، ولی شاید، از لحاظ هنری، والاتر از یشمکاری باشد. بنابر روایات، یو، فغفور باستانی و قهرمان افسانه طوفان چین، فلزاتی را که نه ایالت شاهنشاهی او به نام خراج فرستاده بودند، در کوره گداخت و به صورت سه پاتیل نه پایه درآورد. این پاتیلها خواصی جادویی داشتند: نکبتها را وا میگردانیدند و، بیآتش، محتویات خود را به جوش میآوردند و خود به خود طعامهای لذیذ میساختند! از آن پس، پاتیلها رمز مقدس قدرت فغفوری به شمار آمد و از دودمانی به دودمانی رسید، تا آنکه، به هنگام سقوط دودمان چو، به طرزی مرموز، ناپدید شدند، و این امر به اعتبار فغفور شی هوانگ تی لطمه بسیار زد. به مرور ایام، مفرغکاری یکی از هنرهای زیبای چین گردید و آثاری به بار آورد که در ۴۲ جلد صورت برداری شده است. چینیان، محض تشریفات دینی و حکومتی و خانگی، ظرفهای مفرغی گوناگون به وجود آوردند و به آنها لطف هنری بخشیدند. برای مصنوعات مفرغی چین رقیبی نمیتوان یافت، مگر در دوره رنسانس ایتالیا که گیبرتی، با مفرغ، «دروازههای بهشت» را برای تعمیدگاه فلورانس ساخت.
تعدادی ظرفهای مراسم قربانی که اخیراً در هونان کشف شده است، قدیمترین آثار مفرغی چین به شمار میرود. این آثار، به نظر محققان چینی، متعلق به دودمان شانگ، و به نظر هنرشناسان اروپایی، از آن عصرهای بعد از دودمان شانگ است. کهنترین آثاری که تاریخهای آنها معلوم است، به عصر چو تعلق دارد. یک دست ظرف مفرغیی که در این عهد ساخته شده است، در موزه هنری مترپلیتن نیویورک موجود است. شی هوانگ تی بیشتر ظرفهای مفرغی دوره چو را از مردم گرفت تا مبادا آنها را بگدازند و اسلحه بریزند. فرمان داد که هنرمندان با ذخایر مفرغی او دوازده مجسمهبزرگ به بلندی پانزده متر بسازند- اما از این مجسمهها اثری نمانده است. در عصر دودمان هان، ظرفهای مفرغی بسیار، که گاه زرنشان بودند، ساخته شد. گروهی ژاپنی که در چین پرورش یافته بودند، از مفرغ، مجسمههایی عالی برای معابد هوریوجی در نارا ریختند. در بین این مجسمهها، سه تندیس – تندیسهای «آمیدا بودا» در میان نیلوفرهای آبی – از بقیه زیباتر است. در تاریخ مفرغکاری، آثاری ظریفتر از اینها دیده نمیشود. در عصر دودمان سونگ، این هنر، کمینه از لحاظ وفور آثار، به دوره کمال رسید. پاتیلها، ظرفهای شراب، پیالهها، مجمرها، سلاحها، آیینهها، زنگها، طبلها، گلدانها، لوحهها، و تندیسهای کوچک گنجههای هنرشناسان را پر کردند و تقریباً به همه خانهها راه یافتند. یک نمونه از مصنوعات مفرغی عصر سونگ بخورسوزی است به
رجوع شود به قسمت VII از فصل سیام.
شکل گاومیش که لائوتزه بر آن سوار است و آرام آن را میراند- و این نشانی است از قدرت حکمت در رام کردن روح وحشی. این ظرف سراسر به نازکی کاغذ است، و مرور ایام زنگار یا پوشش سبز موجداری که از زیبایی پر آب و تاب خبر میدهد، بر آن پوشانده است. در اوان حکومت دودمان مینگ، فساد بتدریج در مفرغ کاری منعکس شد. حجم ساختهها افزایش، و کیفیت آنها کاهش یافت. مفرغکاری، که در عصر فغفور یو(دوره مس) بدعتی معجزهآسا بود، پیشهای متعارف و مبتذل گردید و مقام خود را به چینیکاری داد.
چینیان مجسمهسازی را در شمار هنرهای زیبا نیاوردهاند. مردم خاور دور، براثر فروتنی فوقالعاده، پیکر انسانی را از مظاهر جمال محسوب نداشتهاند و بندرت انسان را مجسم کردهاند. تندیسهای زنان از تندیسهای مردان نادرتر است. چینیان، برخلاف یونانیان، به نمایش پیکرهای ورزشکاران و روسپیان رغبتی ننمودهاند. تندیسهای مردانه چینی غالباً به قدیسان بودایی و عارفان تائویی تعلق دارد. با این وصف، مجسمههای جانوران از مجسمههای قدیسان و عارفان فراوانتر است. مجسمهساز چینی بدن انسان را به طرزی شکوهمند نمایش نمیدهد و فقط اندکی در نمایش پیچ و تاب جامه اهتمام میورزد.
کهنترین مجسمههای ساخت چین دوازده تندیس مفرغی بسیار بزرگ بود که به امر شی هوانگتی به وجود آمد. اما بعداً، به فرمان یکی از فرمانروایان، این مجسمهها را گداختند تا با فلز آنها سکه زنند. از عصر دودمان هان تنها مجسمههای کوچک معدودی که جانوران را نمایش میدهند، به جا مانده، و بقیه قربانی جنگ یا غفلت جامعهشدهاند. اما برجستهکاریهایی که به این عصر تعلق دارد، مخصوصاً برجستهکاریهای مقبرههای شانتونگ، از اهمیت بیشتری برخوردار است. در این نقشهای برجسته، معمولا جانوران، و ندرتاً انسان، با ظرافت خاص تجسم یافتهاند. همچنین تندیسهای گلین کوچکی، که نمایشگر جانوران و خادمان و زنان است و به جای جانوران و خادمان و زنان واقعی با مردان مرده در گورها نهاده شده، از این عصر باقی مانده است. برخی از مجسمههای این عصر سالم و دستنخورده است. از این قبیل است مجسمه ببری مرمرین با عضلاتی چالاک، در معبد سنیانگفو، و نیز مجسمههای خرسهای خشمگین در مجموعه گاردنر، در بستن، و مجسمههای شیرهای بالدار در مقبرههای نانکینگ. این تندیسها، همانند نقشهای برجسته اسبهای سرکشی که در مقابر متعدد به دست آمده است، از تأثیر سبکهای یونانی و باکتریایی و آشوری و سکایی در مجسمهسازی چینی خبر میدهد، و اصالت چینی ندارد.
گرایشهای دینی و هنری آیین بودایی در هنرهای چین اثر گذاشت. این گرایشها نخست در آثار هنری ترکستان مؤثر افتاد و تمدنی آفرید که ستاین و پلیوت در خرابههای آن خروارها مجسمه
مواد سطح فلزات، بر اثر رطوبت یا تماس با خاک، تجزیه و مبدل به زنگار میشود. اکنون، برای تعیین دیرینگی و ارزش آثار مفرغی، به رنگ سبز یا سیاه زنگار آن، که محصول مرور زمان است، توجه میکنند، و از وجود اسیدهایی که برای بازشناسی جعل آثار عتیق به کار میرود، مصنوعات تقلبی را باز میشناسند.
شکسته یافتهاند- مجسمههایی که برخی از آنها با عالیترین مجسمههای بودایی هندوان برابری میکند. چینیان هنر بودایی را، بدون تصرف زیاد، پذیرفتند و مجسمههایی از بودا ساختند که با مجسمههای هند یا گاندهاره فرقی نداشت. قدیمترین آنها (حدود ۴۹۰ میلادی) در معابد غارآسای یونکان، واقع در شانسی، به نظر میرسد، و فاخرترین آنها در غارهای لونگمن در هونان یافت میشود. در خارج این غارها چند مجسمه بزرگ به چشم میخورد. اصیلترین آنها مجسمه «بودیستوه» و مؤثرترین آنها مجسمه بودای «ویروچنه» (حدود ۶۷۲ میلادی) است که از پا درآمده و با آرامش و صفای خود بر زمین افتاده است. هنرمندان کهن صورتهای قهرمانان اساطیری چین را بر دیوارهای معابد غارآسایی که در شرق شانتونگ کشف شده است، به سبک هندوان نقر کردهاند. در میان آنها چند صورت از «بودیستوه»، که به تصویرهای غار یون من (حدود۶۰۰ میلادی) میماند، بسیار چشمگیر است. دودمان تانگ سنتهای پیکرتراشی بودایی را گرامی داشتند و کمال بخشیدند. نمونه آثار آن دودمان پیکر نشستهای از بوداست که از سنگ ساخته شده و در شان سی به دست آمده است (حدود ۶۳۹). درعصر دودمانهای بعدی، پیکرهای گلین «لوهانها»- یعنی شاگردان بودا که، برخلاف استاد نرمخوی خود، قیافههای خشنی همچون سیماهای سوداگران و پولپرستان دارند- ساخته شد، و نیز پیکرهایی بسیار زیبا از کوانیین، خدای آیین بودایی «مهایانا» که حد واسط نر و ماده است، به وجود آمدند.
پس از دودمان تانگ، پیکرتراشی رنگ دینی خود را از دست داد و حتی گاهی وجهی شهوانی یافت. چین هم، مانند ایتالیای عصر رنسانس، این تحول را با مخالفت روبهرو شد. اصحاب اخلاق زبان به شکایت گشودند که هنرمندان، قدیسان را مانند زنان، نرم تن و زیبارو نمایش میدهند. پس دینپیشگان بودایی مقرراتی برای شمایل کشی وضع کردند تا هنرمندان بر جسم تکیه نکنند. محتملا همین فشار اخلاقی، پیکرتراشی چینی را از تکامل بازداشت. هنگامی که هنر دینی از اهمیت افتاد و نمایش زیبایی جسمانی نیز قدغن شد، مجسمهسازی چین به راه انحطاط رفت، دین، چون برخلاف گذشته نتوانست مؤید پیکرتراشی باشد، مزاحم آن گردید. در اواخر عصر تانگ، چشمه خلاق مجسمهسازی رو به خشکی گذاشت. شاهان سونگ تنها چند اثر قابل توجه به جای نهادند. مغولان تمام نیروی جامعه را صرف جنگ کردند. ولی فغفورهای مینگ، که برای مقبرههای خود پیکرهای عجیب و، از آن جمله، هیولاهایی سنگی ساختند، توانستند پیکرتراشی را اندک زمانی زنده نگاه دارند. از آن پس، این هنر، که زیر یوغ خفه شده بود، به صورت پیکری بیجان درآمد و زمینه را برای خودنمایی چینیسازی و نقاشی هموار کرد.
منبع : تاریخ تمدن , جلد اول : مشرق زمین
نویسنده : ویل دورانت
نشر الکترونیکی سایت تاریخ ما