نقش هنر در مصر باستان
معماری- مجسمهسازی در دورههای سلطنت قدیم و میانه و امپراطوری وسائیسی- نقش برجسته- نقاشی- هنرهای کوچک- موسیقی- هنرمندان
بزرگترین عامل تمدن مصری قدیم همان عامل و عنصر هنر است. در این سرزمین، در زمانی که باید گفت تازه تمدن آغاز میشده، هنر نیرومند و رسیدهای را مشاهده میکنیم که بر هنر تمام ملتها برتری دارد و جز هنر یونان، هیچ هنر دیگری به پایه آن نرسیده است. دور افتادگی و حالت صلح و سلمی که مصر، در آغاز کار، در آن به سر میبرد و مایه تجملپرستی میشد، و پس از آن، غنایم فراوان ستمگری و چنگ، که در عهد تحوطمس دوم رامسس دوم به دست مردم این کشور میرسید، فرصت آن را فراهم ساخت که بناهای عظیم بسازند و مجسمههای سرشار از نیرومندی بتراشند، در هنرهای کوچک بیشمار دیگری مهارت پیدا کنند، و در این کارها، در آن زمان دور، تقریباً به سر حد کمال برسند. چون انسان به محصولات هنری مصر قدیم نظر کند، حیران میماند و نمیداند چگونه میتواند نظریاتی را که محققان درباره ترقی و پیشرفت وضع کردهاند بپذیرد.
معماری با شکوهترین هنرهای باستانی است، چه در آن مراعات دوام و عظمت و، در عین حال، زیبایی و کارآمدی شده، و این عناصر بخوبی با یکدیگر هماهنگ درآمده است. این هنر از کار ساده آراستن گورهاو نقش کردن دیوارهای خارجی خانهها آغاز کرده است بیشتر خانهها را با خشت میساختند، و در پارهای از جاهای آن، کارهای ساده چوبی دیده میشد (مانند پنجرههای شبکهای ژاپنی، یا درهای منبتشده)، و سقف آن را از چوب نخل، که نرم و با مقاومت است، تهیه میکردند. معمولا خانه را حیاطی محصور شده با دیوارها احاطه میکرد؛ از آن با پلکانی به بام خانه بالا میرفتند، و از آنجا ساکنان خانه به اطاقهای خود در میآمدند. توانگران در اطراف خانه خود باغهای آراستهای ترتیب میدادند. در شهرها برای مردم فقیر باغهای عمومی وجود داشت؛ کمتر خانهای بود که در آن گلی دیده نشود. دیوارهای خانه را از داخل با حصیرهای رنگین میآراستند؛ اگر صاحب خانه میتوانست، کف اطاقها را با گلیم و قالی مفروش میکرد. مردم، بیش از آنکه برروی صندلی و چارپایه بنشینند، بر روی فرش زندگی میکردند. مصریان قدیم، ماند ژاپنیان امروز، هنگام صرف غذا در کنار میزهایی به بلندی پانزده سانتیمتر، چهار زانو، بر روی زمین مینشستند و، مانند شکسپیر، با دست غذا میخوردند. چون دوره امپراطوری فرا رسید و بهای غلام و کنیز ارزان شد، مردم طبقات اول برصندلیهای بلند بالشدار مینشستند و بردگان ظرفهای غذا را، یکی پس از دیگری، هنگام صرف طعام در برابر آنان بر روی میز قرار میدادند.
سنگ ساختمان گرانبهاتر از آن بود که بتوانند در خانههای معمولی به کار دارند؛ به همین جهت عنوان تجملی داشت و مخصوص کاهنان و شاهان بود. حتی اشراف مملکت، با کمال خودپسندیی که داشتند، قسمت بزرگتر دارایی و نیکوترین مواد ساختمانی را به معابد اختصاص میدادند؛ به همین جهت است که کاخهایی که بر نیل مشرف بوده، و در زمان آمنحوتپ سوم تقریباً در هر کیلومتری از ساحل نیل یکی از آنها دیده میشده، همه از میان رفته و اثری از آنها برجای نمانده؛ در صورتی که جایگاههای خدایان و آرامگاههای مردگان تا زمان ما باقی مانده است. چون روزگار سلسله دوازدهم رسید، دیگر هرم شکل مورد پسند برای دفن اموات به شمار نمیرفت؛ به همین جهت خنومحوتپ (در حدود ۱۸۰ ۲ قم)، در محلی که امروز «بنیحسن» نام دارد، شکلی آرامتر از هرم برای گور خود انتخاب کرد و آن را به صورت مقبره ستونداری در کنار نیل ساخت؛ از آن به بعد، این گونه ساختمان قبر، در تپههای کشیده شده برطرف غربی نیل هزاران شکل گوناگون پیدا کرد. از آخر دوره اهرام، تا آنگاه که معبد حاتحور در نزدیکی دندره ساخته شد، یعنی در طول مدت سه هزار سال، شنهای مصر ناظر آن اندازه ساختمانهای مختلف بوده است که هیچ یک از تمدنهای دیگر نتوانسته است از آن حد درگذرد.
در کرنک و الاقصر جنگلی از ستونها دیده میشود که به فرمان تحوطمس اول و تحوطمس سوم و آمنحوتپ سوم و ستی اول و رامسس دوم، و دیگر سلاطین سلسلههای دوازدهم تا بیست و دوم، ساخته شده؛ در شهر حبو (حوالی ۳۰۰ ۱ قم) کاخ وسیعی ساخته شد، که البته در شکوه و عظمت با کاخهای سابق برابری نمیکرد؛ بر روی ستونهای همین کاخ دهکدهای عربی مدت چندین قرن است که تکیه دارد؛ در آبیدوس (العربه) معبد ستی اول را ساخته بودند، که جز ویرانههای عظیم و تیره و حزنانگیز چیزی از آن برجای نمانده است؛ در الفنتین معبد کوچک خنوم (در حدود ۱۴۰۰ قم) است «که از حیث دقت و شکوه حقیقتاً جنبه یونانی دارد؛» و در دیرالبحری تالار پرستونی است که ملکه حتشپسوت آن را بنا گذاشته؛ در نزدیکی آن رامسئوم است، که آن نیز جنگل دیگری است از ستونها و مجسمههای عظیم که به دست مهندسان و بندگانی که رامسس دوم به بیگاری گرفته بود ساخته شده؛ در جزیره فیله معبد زیبای ایسیس است (حوالی ۲۴۰ قم) که در آن نقطه مهجور و غمگین به نظر میرسد، چه، آبهای مخزن آبآسوان پایه ستونهای آن را، که از حیث ساختمان به سرحد کمال رسیده بود، پوشانیده است. این بازماندههای کم و پراکنده تنها نمونههایی از آثار باستانی مصر است که هنوز به دره نیل زیبایی میبخشد؛ و خود این خرابهها به صد زبان میگوید که ملت سازنده آنها چه نیرو و قدرتی داشته است. شاید در این کاخها، برای ساختن پایهها و ستونها، و نزدیک به یکدیگر گذاشتن آنها برای جلوگیری از آفتابسوزان، افراط شده باشد، و نیز در آنها عدم تقارنی که از مختصات خاور دور است و نقصان وحدت اسلوب دیده میشود، و همچنین حرص و لع عجیب بزرگی، که از خصوصیات مردم این روزگار نیز هست، در آن ساختمانها به نظر برسد. با وجود این، در همین بناهاست که عظمت و جلال و فخامت و نیرومندی جلوهگر میشود؛ در همین جاست که طاقها و دهانههای قوسی وجود پیدا میکند؛ اگر کم است از آن روست که نیازمندی به آنها زیاد نبوده، ولی اصول ساختمان همین طاقها و قوسهاست که به یونان و روم و اروپای جدید انتقال پیدا کرده است؛ در همین ساختمانها نقشهایی تزیینی دیده میشود که در سراسر تاریخ جهان، هیچ نقش دیگری برآنها برتری ندارد؛ ستونهای پاپیروسی شکل و نیلوفری شکل و ستونهای به سبک «دوریک بدوی» و ستونهای به صورت زن و سرستونهای به صورت حاتحور، یا به صورت درخت خرما، در همین آثار گرانبها دیده میشود؛ در میان این آثار کاخهایی است که پنجرههایی نزدیک به سقف و درگاههایی باشکوه دارد، که استحکام و نیرومندی را، که مؤثرترین عامل در فریبندگی و دلربایی آثار معماری است، بخوبی آشکار میسازد. مصریان، بدون شک، در تمام تاریخ بزرگترین بنایان و سازندگان بودهاند.
بعضی، بر آنچه گفتیم، این را میافزایند که مصریان قدیم در حجاری و مجسمهسازی نیز بزرگتر و برتر از دیگران بودهاند. در آغاز تاریخ خود مجسمه ابوالهول را ساختند، که نماینده صفات ابدیت فرعونی از فراعنه- شاید خفرع- بوده است. این مجسمه، علاوه بر آنکه نماینده قوت و بزرگی است، خصال و شخصیت را نیز نمایش میدهد. گرچه گلوله سلاحهای ممالک مصر بینی مجسمه را از بین برده و ریشهای آن را تراشیده است، ولی آثار و وجنات درشت و نیرومند آن، به بهترین صورت، از قوت و مهابت و آرایش و پختگی این فرعون حکایت میکند؛ و همه اینها از صفاتی است که در کسی که میخواهد سلطنت کند باید جمع باشد. بر صورت بیحرکت این مجسمه لبخند خفیفی است که از پنج هزار سال به این طرف آن را ترک نکرده؛ چنان است که گویی هنرمند گمنامی که آن را ساخته، یا پادشاهی که این مجسمه رمز و نماینده اوست، آنچه را همه انسانها درباره انسان ادراک میکنند، نیک دریافته بودند. این هم یک تابلوی مونالیزا است- تابلویی برسنگ.
یا «لبخند ژوکوند»، تابلوی معروف لئوناردو داوینچی، در موزه لوور. – م.
در تاریخ مجسمهسازی، هیچ چیز زیباتر از مجسمه خفرع نیست، که از سنگ دیوریت تراشیده شده و اکنون در موزه قاهره نگاهداری میشود. این مجسمه، که به روزگار پراکسیتلس، به اندازهای که این شخص نسبت به ما قدمت دارد، خود، قدمت داشته است، بیآنکه از دست زمانه آسیبی به آن رسیده باشد، پنجاه قرن را پشت سرگذاشته و درست و سالم به دست ما افتاده است. این پیکره، که از سختترین سنگها ساخته شده، به بهترین صورتی نیرومندی و اقتدار و سرسختی و شهامت و فهم و حساسیت شاه (یا هنرمند) را در نظر ما مجسم میسازد. در همان موزه، نزدیک این مجسمه، مجسمه کهنهتر دیگری است از سنگ آهک، که فرعون زوسر را با حالتی ترشرو نمایش میدهد؛ کمی دورتر از آن، راهنمای موزه با آتش زدن کبریتی شفافیت مجسمه مرمری زیبای منکورع را در مقابل ما آشکار میسازد.
دو مجسمه شیخ البلد و مرد منشی، از لحاظ هنرمندی و کمال، همپایه مجسمههای سابق است. مجسمه مرد منشی به اشکال گوناگون به دست ما رسیده و مربوط به زمانهایی است که درباره آنها اطلاع قطعی نداریم، ولی مهمترین آنها مجسمه منشی چهار زانو نشستهای است که درموزه لوور نگاهداری میشود. مجسمه شیخ البلد در حقیقت به صورت شیخ نیست، بلکه مجسمه کارفرمایی است که عصای قدرت به دست دارد و در کارگران نظارت میکند؛ و چنان مینماید که در حال راه رفتن و نظارت در کار کارگران است و به آنان فرمان میدهد.
ظاهراً نام صاحب این مجسمه کعپیرو است، ولی کارگران مصری، که آن را از گورش در سقاره بیرون آوردند، از بس به کدخدا یا شیخ البلد قریه آنان شباهت داشت، از روی خوشمزگی به آن نام شیخ البلد دادند و این اسم برای این مجسمه باقی ماند. این مجسمه، که با چوب ساخته شده و قابل آن بوده است که بپوسد و از میان برود، چنان است که دست روزگار نتوانسته است هیئت تنومند و ساقهای ستبر آن را فاسد کند؛ بزرگی شکم این مجسمه، درست نشان میدهد که مردم چیزدار و ملاک در همه تمدنها از فراوانی روزی و کمی کوشش و کار بهرهمند بودهاند؛ صورت گرد او نماینده رضایت خاطر مردی است که قدر مقام خود را میداند و به آن میبالد. سر بیمو و دامن لباس به حال خود رها شده وی از آن حکایت دارد که هنر مبتنی بر نمایش واقعیت، در آن زمان، به اندازهای پیشرفته بوده که توانسته است از زیربار تقلید آثار هنری کهن شانه تهی کند و دیگر آنها را نمونه و سرمشق خود نشناسد؛ ولی در این مجسمه یک سادگی زیبا و انسانیت کاملی است که سازنده آن، بدون کینه و تلخی و با کمال هنرمندی، نمایش داده، و چیرهدستی وی بخوبی از آن نمایان است. ماسپرو در این باره گفته است که: «اگر بنا بود نمایشگاهی از شاهکارهای هنری تمام جهان برپا شود، من، به عنوان نمونه عظمت هنر مصری، این مجسمه را برای آن نمایشگاه انتخاب میکردم.»- و آیا بهتر نیست که این افتخار را به مجسمه خفرع اختصاص دهیم؟
اینها که گفتیم مربوط به شاهکارهای هنری دوره سلطنت قدیم بود، ولی از اینها گذشته آثار هنری فراوان دیگری از آن دوره در دست است که به این پایه از هنرمندی نمیرسد؛ از آن جمله است دو مجسمه نشسته رع حوتپ و همسرش نوفریت؛ مجسمه پر از نیروی رانوفر کاهن؛ و مجسمههای شاه فیوپس و پسرش، که از مفرغ ریخته شده؛ سرعقابی که با طلا ساختهاند؛ و مجسمههای مسخرهآمیز مرد شیرگچی، و کوتولهای به نام کنمحوتپ، که همه، جز یکی، در موزه قاهره موجود است، و همه بدون استثنا از اخلاق و سجایای صاحبان مجسمهها به زبان گویایی حکایت میکند. این مطلب درست است که آنچه قدیمتر ساخته شده خشن است و صیقل تمام ندارد؛ بنابر شیوه عجیبی که در تمام طول تاریخ هنر مصر از آن پیروی شده، همه این مجسمهها را از رو به رو ساختهاند و چشم و صورت به طرف مقابل مینگرد، در صورتی که دستها و پاها را از پهلو نشان دادهاند؛ دیگر اینکه در ساختن مجسمه به بدن توجه چندانی نداشتند، و معمولا آن را به صورت نمونههای خاص تقلیدی که با واقع مطابقت نمیکرد میساختند- همه مجسمههای زنان را جوان میساختند و همه مجسمههای فراعنه را قوی هیکل و نیرومند نمایش میدادند؛ نمایش خصوصیات فردی که در نزد مصریان به درجه عالی رسیده بود معمولا اختصاص به سرمجسمه داشت و در این باره به تن آن توجهی نمیکردند. ولی، علیرغم جمود و یکنواختی که از طرف کاهنان بر هنرهای نقاشی و مجسمهسازی و نقش برجستهسازی مصری تحمیل شده بود، و همچون سنتی از این قراردادها پیروی میکردند، عمق تفکر و نیرومندی و دقت در اجرای نقشه، و رنگ خاص و شکل مخصوص نمایش خطوط، وصیقلی که به کار میرفت، جای این نقص را بخوبی پر میکرد. حقاً باید گفت که هنر مجسمهسازی در هیچ یک از نقاط جهان این اندازه زنده و جاندار نبوده است: مجسمه شیخ البلد سرشار از تسلط و اقتدار است؛ مجسمه زنی که گندم آسیاب میکند، چنان است که گویی با تمام حواس و عضلات خود به کار اشتغال دارد؛ با دیدن مجسمه منشی به نظر میرسد که براستی دارد چیز مینویسد. اما درباره هزاران مجسمه عروسک مانندی که در گورها میگذاشتند تا به خدمت مردگان قیام کنند، باید گفت که همه چنان ساخته شدهاند که ظاهر جاندار آنها ما را، مانند مصریان دیندار آن زمانهای دور، به این فکر میاندازد که چون مردهای این اندازه خدم و حشم در اطراف خود داشته باشد، هرگز ممکن نیست بدبخت بوده باشد.
در مدت قرنهای متوالی، مجسمهسازی مصری نتوانست چیزی که قابل مقایسه با آثار بازمانده از سلسههای نخستین باشد، به یادگار باقی گذارد. چون غالب مجسمهها را برای معابد یا مقابر میساختند، در واقع تا حدزیادی دستورکار و هیئتی که باید مجسمهساز از آن
سر فرعون خفرع، از سنگ دیوریت، موزه قاهره؛ عکس از موزه هنری مترپلیتن، نیویورک
مرد منشی، موزه لوور، پاریس؛ عکس از موزه هنری مترپلیتن، نیویورک
پیکره چوبی «شیخالبلد»، موزه قاهره؛ عکس از موزه هنری مترپلیتن، نیویورک
مجمسههای بسیاری از این قاعده مستثناست؛ مانند مجسمه شیخ البلد و مجسمه منشی. و پیداست که این شیوه از آنرو نبوده است که بر اصول هنر آگاه نباشند، یا نتوانند واقعیت را چنانکه هست نشان دهند. تقلید کند، از طرف کاهنان داده میشد؛ جنبه محافظهکاری، که از اختصاصات دین است، هنر را تحتالشعاع خود قرار داد؛ کابوس تقلید، هنر را خفه کرد و آن را به تقلید از قراردادها و رسوم خشک ناچار ساخت. چون شاهان نیرومند سلسله دوازدهم بر سرکار آمدند، روح دنیایی غیردینی دوباره در هنردمیده شد؛ و هنر، رفتهرفته، نیرومندی باستانی خود را بازیافت؛ هنرمندان، در مهارت سازندگی، خود از پیشینیان نیز جلوتر رفتند. سرآمنمحت سوم، که از سنگ دیوریت سیاه تراشیده شده، از همان نظر اول نشان میدهد که رستاخیزی در اخلاق و هنر پیدا شده است. ما، در برابر این سر، صلابت و مهابت این پادشاه مقتدر را احساس میکنیم، و در عین حال متوجه میشویم که سازنده آن صاحب احساسات هنری فراوان بوده است. مجسمه بسیار بزرگ سنوسرت سوم دارای سر وصورتی است که، از لحاظ فکری که در ساختن آن به کار رفته و قدرتی که این فکر را عملی کرده، از هیچ اثر دیگر در تمام تاریخ مجسمهسازی کمی ندارد. مجسمه شکسته تنه تابدار سنوسرت اول، در موزه قاهره، از هر حیث با تنه تابدار هرکول موزه لوور قابل مقایسه است. مجسمههای جانوران، در هر یک از دورههای تاریخ مصر، فراوان ساخته شده و همه روحدار و زنده است؛ از آن جمله است مجسمه موشی که در حال جویدن فندقی است؛بوزینهای که مجذوب نواختن چنگی است؛ و خارپشتی که در میان خارهای او یکی هم نیست که افراشته نباشد. در آن زمان که شاهان چوپان برسر کار آمدند، تقریباً در مدت سه قرن، هنر مصری خاموش شد و اثری از هستی آن برجای نماند.
در دوران حکمرانی حتشپسوت و تحوطمس و آمنحوتپها و رامسسها، رستاخیز دومی برای هنر در سواحل نیل حاصل شد. ثروتی که از سوریه تسخیر شده به مصر میرسید و به کاخهای فراعنه و معابد سرازیر میشد، از همین دو راه، برای پرورش و تغذی هنر به کار میافتاد. مجسمههای کوهپیکر تحوطمس سوم و رامسس دوم سر به آسمان میسایید؛ همه جای معابد را مجسمههای گوناگون پر میکرد؛ به دست ملتی که مست باده فتح و پیروزی بود و چنان میپنداشت که بر همه عالم تسلط یافته است، شاهکار هنری فراوان و بیسابقهای ساخته میشد. از جمله کارهای این دوره است: مجسمه نیمتنه ملکه بزرگ مصر، که زینتبخش موزه هنری نیویورک است و از سنگ خارا ساخته شده؛ مجسمه بازالتی تحوطمس سوم، در موزه قاهره؛ مجسمههای ابوالهول، ساخته شده در دوره آمنحوتپ سوم، که در موزه لندن حفظ میشود؛ مجسمه نشسته اخناتون، در موزه لوور، که از سنگ آهکی تراشیده شده؛ مجسمه خارایی رامسس دوم، موجود در شهر تورن؛ مجسمه به زانو درآمده همین فرعون، که در حال تقدیم
تندیس رامسس دوم از سنگ خارا، موزه تورن، ایتالیا
پیکره خانم تکوسچت از مفرغ، موزه آتن؛ عکس از موزه هنری مترپلیتن، نیویورک
پیکره نشسته مونتومی حیت، موزه دولتی برلین
مجسمههای کوهپیکر رامسس دوم، با پیکره تمام قد ملکه نفرتیتی، در معبد ابوسمبل
در اینجا به یاد گفته آن سیاستمدار مصری میافتیم که پس از دیدار موزههای اروپا گفته بود: «شما مملکت مرا غارت کردهاید.»
کردن قربانی به خدایان است؛ مجسمه گاو فکور دیرالبحری، که به گفته ماسپرو «اگر از تمام آثار یونانی و رومی مشابه با آن برتر نباشد، لااقل با آنها مساوی است»؛ و مجسمه دو شیر آمنحوتپ سوم، که راسکین آنها را از بهترین مجسمههای حیوانی میداند که پیشینیان برای ما برجای گذاشتهاند؛ مجسمههای کوهپیکری که به وسیله مجسمهسازان رامسس دوم، در نزدیکی ابوسمبل، در تخته سنگی تراشیده شده؛ آثار شگفتانگیزی که در کارگاه مجسمهسازی تحوطمس، در تلالعمارنه، به دست آمده و در میان آنها نمونهای گلچین از سر اخناتون دیده میشود و بخوبی روح رازورانه و شاعرانه آن شاه غمزده را نمایش میدهد؛ و مجسمه نیمتنه نفرتیتی، زن شاه اخناتون، که با سنگ آهک ساخته شده، و سر این ملکه زیبا که از سنگ دج تراشیدهاند، و از آن مجسمه دیگر عالیتر است. این نمونهها، که در همه جای جهان پراکنده است، صورتی از کارهای مجمسهسازی ماهرانهای را، که دوره امپراطوری سرشار از آن بوده، در نظر بیننده مجسم میسازد. در میان این شاهکارها، روح فکاهه پسندی بخوبی نمایان است؛ هنرمندان شاد مصر قدیم مجسمههای مسخرهآمیزی از انسان و جانوران برجای گذاشتهاند؛ حتی شاهان و ملکهها را در عصر اخناتون تمثال شکن چنان ساختهاند که تبسم و شوخ طبعی از آنها نمایان است.
پس از رامسس دوم، این جلال و شکوه بسرعت رو به فسردن نهاد، و در مدت چند قرن پس از این فرعون، هنرمندان تنها به این دلخوش بودند که آثار و اشکال قدیم را تقلید و تکرار کنند. در دوره شاهان سائیس، دوباره، هنر در آن کوشید که از جا برخیزد و به سادگی و اخلاص هنرمندان بزرگ دوره سلطنت قدیم بازگردد. پیکرتراشان، با کمال قدرت و شجاعت، به سنگهای سخت، همچون بازالت، برش، سرپانتین، و دیوریت حملهور شدند و با آنها مجسمههای واقعی زنده ساختند، که از آن جمله است مجسمه مونتومی حیت و سر بیموی شخص گمنامی که از بازالت سبز ساخته شده و اکنون در کنار دیوارهای موزه دولتی برلین دیده میشود. با مفرغ مجسمه زیبای خانمی به نام تکوسچت را ریختند. دوباره هنرمندان به آشکار ساختن زیباییها و وجنات و حرکات انسان و جانوران توجه کردند و مجسمههای خندهآوری از حیوانات غریب و عجیب و غلامان و خدایان ساختند؛ در میان آن آثار، سر بز و سر گربه معروفی است که اکنون در موزه برلین نگاهداری میشود. پس از آنکه پارسیها مصر را گشودند، و معابد به تاراج رفت، فاتحه هنر مصری خوانده شد.
معماری و مجسمهسازی دو رکن اساسی هنر مصری است؛ اگر بنا باشد فراوانی محصول کار را نیز به حساب بیاوریم، باید بر این دو هنر، فن نقش برجستهسازی را نیز بیفراییم. هیچ یک از ملتهای جهان نیست که برای کندهکاری کردن تاریخ و افسانههای خود بر روی دیوارها به اندازه مصریان قدیم کوشیده باشد. در نخستین وهله، از تشابه خستگی آوری که میان داستانهای نقش شده برسنگ موجود است، و از درهم و برهمی تصاویر، و عدم رعایت
مجسمه نیمتنه نفرتیتی، ملکه فرعون اخناتون، موزه هنری مترپلیتن، نیویورک؛ فاکسیمیل از اصل، موزه دولتی برلین
تناسب و قواعد مناظر و مرایا دچار تعجب میشویم؛ گاهی نیز، که میخواستهاند به صورتی این قواعد را رعایت کنند، چنان است که چیزهای دور را بالای چیزهای نزدیک نقش کردهاند. در یک نقش برجسته، فرعون بسیار بزرگ و دشمنان او بسیار کوچک نقش شدهاند؛ در این نقشها نیز، مانند مجسمهها، شخص از آن در شگفتی میافتد که چشمهای مجسمه یا نقش به او نگاه میکند، در صورتی که چانه یا بینی یا پاهای او به طرف دیگری متوجه است. ولی، در مقابل این معایب، زیبایی عقاب و ماری که بر گور شاه ونفس نقش شده؛ نقشهای شاه زوسر، بر سنگ آهکی هرم پلهدار سقاره؛ نقشهای چوبی شاهزاده هزیره، که از گور وی در همین نقطه به دست آمده؛ و تصویر مرد مجروحی از اهالی نوبه، که بر گوری از گورهای سلسله پنجم در ابوصیر نقش شده و بخوبی پیچ و تاب عضلات بدن شخصی را که گرفتار درد و رنج فراوان است نمایش میدهد؛ همه، از چیزهایی است که ما را به تحسین وا میدارد. در پایان، ناچار از آن میشویم که با کمال صبر و حوصله به تأمل در آن نقشهای طولانیی بپردازیم که به ما نشان میدهد چگونه تحوطمس سوم و رامسس دوم، در جنگهای خود، بر هر چه در سرراهشان میآمد غالب میشدند؛ به زیبایی نقشهای برجستهای که برای ستی اول در عربه و کرنک حفر شده متوجه میشویم و کمال و جلال آنها را در مییابیم؛ با اشتیاق و شادی، به تماشای نقشهای برجسته دیوارهای معبد ملکه حتشپسوت در دیر البحری میپردازیم که، بنابر روایات، داستان هیئت اعزامیی را مجسم میسازد که وی به سرزمین مجهول پونت (که شاید همان بلاد سومالی باشد) فرستاده بود. در این نقشها کشتیهای درازی را میبینیم که، با شراع کشیده و پاروهای پشت سرهم قرار گرفته، در میان پابرسران، سختپوستان، و دیگر جانوران دریایی، رو به جنوب در حرکت هستند؛ در قسمت دیگر، نقش کشتیها را میبینیم که به کرانههای سرزمین پونت رسیدهاند و مردم و شاهشان به استقبال آنها شتافتهاند و حالت تعجب و ترسی از چهرههای آنان نمایان است. جاشوان را میبینیم که هزاران بسته از تحفهها و چیزهای لذیذ محلی را با خود به کشتی میآورند. ندای بیم دهنده کارگر پونتی را چنین میخوانیم که: «بپرهیز از آنکه پایت را به اینجا بگذاری، برحذر باش!» آنگاه، در این نقشها، همراه کشتیهایی (که به گفته همان نقش) «تحفههای سرزمین پونت، از طلا و چوبهای گوناگون و سورمه و بوزینه و سگ و پوست پلنگ مالامال است… و هرگز، از آغاز عالم، این اندازه چیز برای شاهی از شاهان جهان نیاوردهاند»،به طرف شمال باز میگردیم؛ کشتیها ترعه بزرگ میان دریای سرخ و نیل را طی میکنند و آنگاه در حوضهای کنار شهر طیوه لنگر میاندازند و آنچه دارند، در برابر پاهای ملکه، بر زمین خالی میکنند. پس از آن، به صورتی که میرساند مدت زمانی از خالی کردن کشتیها گذشته، در نقشها چنان میبینیم که کالاهای وارد شده همه سرزمین مصر را آراسته است، و در هر جا اسباب زینت ساخته شده از عاج و طلا و جعبههای عطر و روغنهای آرایشی و دندانهای فیل و پوست جانوران دیده میشود، و درختانی که از سرزمین پونت آوردهاند چنان با خاک مصر خوگرفته و بزرگ و تناور شدهاند که گویی در مرز و بوم خود قرار دارند، و چنان پرشاخ و برگند که گاوان در سایه آنها آرمیدهاند. این نقش برجسته، بدون شک، از بزرگترین نقشهای تاریخ هنر است.
ساختن نقش برجسته حدفاصل میان مجسمهسازی و نقاشی است. در مصر، جز در دوره بطالسه و در تحتتأثیر یونان، نقاشی هرگز به پایه یک هنر مستقل نرسید، بلکه همیشه از آن به عنوان دستیار معماری و مجسمهسازی و کندهکاری استفاده میشد؛ به این معنی که کار نقاش فقط آن بوده است که آنچه را قلم مجسمهساز تراشیده، رنگین کند. ولی، با وجود آنکه نقاشی منزلت دست دومی داشته، در همه جا اثر آن دیده میشود. بیشتر مجسمهها را رنگ میزدندو همه سطوح را رنگآمیزی میکردند. چون نقاشی و مواد رنگی از گذشت زمان زود متأثر میشده، آن مقاومت فنی معماری و حجاری را نداشته، به طوری که از نقاشیهای رنگین دوره سلطنت قدیم، جز صورت زیبایی از ششغاز که از گوری در مدوم بیرون آورده شده، چیزی در دست نداریم. ولی از همین یک اثر میتوان حکم کرد که هنر نقاشی نیز، در دوره سلسلههای اول، تا حد زیادی به کمال نزدیک بوده است. چون به دوره سلطنت میانه میرسیم، نقاشیهای آبرنگی در گورهای امنی و خنومحوتپ، در بنیحسن، مییابیم که، از لحاظ تزیین آن در گور، مایه شادی بیننده میشود؛ نیز نقاشی معروف به آهوان و دهقانان. و تصویر گربهای در کمین شکار خود. از بهترین نمونههای این هنر به شمار میروند؛ در اینجا نیز هنرمند به عنصر اساسی کار خود توجه داشته و حرکت و جانداری را به بهترین صورت نمایش داده است. در دوره امپراطوری، گورها پر ازتصاویر رنگین شد. هنرمند مصری توانست همه رنگهای رنگینکمان را بسازد، و در صدد آن برآمد تا مهارت خود را در رنگآمیزی آشکار کند. نقاش مصری میکوشید تا، بر روی دیوارها و سقفهای خانهها و معابد و کاخها و دخمهها، تصویر زندگی پر از فعالیت و حرارت مزارع آفتابگیر را رسم کند، و بر آن مرغانی را که در هوا میپرند، و ماهیانی را که در آب شنا میکنند، و جانورانی را که در مردابها به سر میبرند نمایش دهد. زمین را چنان نقاشی میکرد که گویی آبگیری است، و سقف را چنان میآراست که، در زیبایی و شکوه، با آسمان و ستارگان آن دم از همسری میزد؛ همه این صورتها را در چهارچوبهای از اشکال هندسی، یا تزییناتی مرکب شده از ساقه و برگ قرار میداد و، به این ترتیب، از نقشهای ساده گرفته تا نقشهای پرطول و تفصیل و دلفریب فراهم میآورد. نقاشی دختر رقاص، که سرشار از نیروی ابتکار و روح هنری است، شکار تقلیدی از این نقش در اطاق مصری شماره ۱۲ موزه هنر شهر نیویورک دیده میشود.
رنگها را برای کار کردن با آمیختهای از زرده تخممرغ و سریشم رقیق یا سفیده تخممرغ مخلوط میکردهاند.
مرغ در قایق، و تصویر نقاشی شده با گل اخرایی که دختر برهنه نرم استخوانی را میان نوازندگان در گور تحت در طیوه نمایش میدهد نمونههای برجسته نقاشیهای فراوانی است که قبرهای مصریان را میآراسته است. در اینجا نیز، همان گونه که در نقشهای برجسته دیدیم، خطوط و مفردات نقاشی زیبا ولی، از حیث ترکیب، ضعیف است. اشخاصی که در یک عمل یا یک منظره شرکت دارند- و ما اکنون آنها را مخلوط با یکدیگر ترسیم میکنیم- در نمایشهای قدیم مصری پراکنده و یکی پس از دیگری نمایش داده میشد. در اینجا نیز نقاش، به جای مراعات قواعد مناظر و مرایا، چنان ترجیح میداده است که بعضی از قسمتهای تصویر را بالای بعضی دیگر قرار دهد. در آن زمان، جمودی که از پایبند بودن به شکل خاص صورتسازی و مراعات سنن و تقالید قدیم در مجسمهسازی وجودداشت، بر نقاشی حکومت میکرد؛ به همین جهت جانداری و واقعبینی و شوخی، که بعدها از مشخصات فن پیکرتراشی مصر میشود، وجود ندارد. با وجود این، در تمام نقاشیها، طراوت مفهومات، و روانی در رسم خطوط و اجرا کردن نقشه، و وفاداری در نشان دادن زندگی و حرکات طبیعی، و فراوانی رنگ و زینت، که مایه شادی خاطر میشود، وجود دارد که پرده نقاشی را مایه نوازش چشم و جان میسازد. خلاصه مطلب آنکه، هنر نقاشی مصر- با وجود معایبی که دارد- جز در دوره سلسلههای میانه چین، نظیری در تمدنهای شرقی ندارد.
هنرهای کوچک در مصر بزرگترین قسمت هنر را تشکیل میداد. مهارت و نیرویی که سبب ساخته شدن کرنک و اهرام شده، و معابد را از آنهمه مجسمه پر کرده، به آراستن داخل خانهها و زینت دادن بدن و فراهم آوردن تمام وسایل لذت و آرایش و تجمل زندگی نیز پرداخته است؛ بافندگان مصری فرشها و پارچههای گلابتوندار، برای زینت دیوارها، و پشتیها و بالشهایی چنان ظریف و لطیف میبافتند که مایه حیرت است؛ همان نقشهای ابتکاری مصر است که به سوریه انتقال یافته و در این زمان مایه شهرت زریهای دمشقی شده است. چیزهایی که از قبر توتعنخآمون به دست آمده نشان میدهد که اثاثه مصریان قدیم چه تنوع و فراوانی شگفتانگیزی داشته، و صیقلی که به هر قسمت از ساختمان اثاثه میدادهاند تا چه حد بوده است؛ در میان آن آثار، صندلیهای مرصع به سیم و زر، و تختخوابهایی با نقش و نگار و طرز ساخت بدیع، جعبههای جواهر و جعبههای اسباب آرایش بسیار ظریف، و گلدانهایی که فقط گلدانهای ساخت چین توانسته است برتری خود را بر آنها حفظ کند دیده میشود. بر میزهای خوراکخوری آن زمان ظرفهای گرانبهای طلا و نقره و مفرغ و جامهای بلور و بشقابهای درخشندهای از سنگ دیوریت وجود داشت که، از شدت ظرافت و شفافی، نور از آنها عبور میکرد. ظرفهای مرمرین موجود در میان مخلفات توتعنخآمون، و کاسههایی به صورت گل نیلوفر، و جامهای شرابی که در ویرانههای خانه آمنحوتپ سوم در طیوه به دست آمده، بخوبی نشان میدهد که فن ساختن بدل چینی تا چه حد پیشرفت داشته است. آخرین چیزی که در این باره میگوییم
نقاشی دختر رقاص، موزه تورن، ایتالیا
گربهای در کمین شکار خود، نقاشی دیواری در گور خنومحوتپ در بنیحسن
در باب جواهرات دولت میانه و دولت جدید است، چه در این دو دوره آن اندازه زیورهای گرانبها فراوان بوده است که، از لحاظ زیبایی صورت و دقت در ساخت، چیزی برتر از آن به تصور در نمیآید. در ضمن مجموعههای باقیمانده از آن زمان، گردنبندها، تاجها، انگشتریها، دستبندها، آینهها، گلهای سینه، زنجیرها، و مدالهایی دیده میشود که از طلا، نقره، عقیق، فلدسپات، لاجورد، آمتیست، و سایر انواع سنگهای گرانبها ساخته شده. توانگران مصری، مانند توانگران ژاپنی، به این شاد بودند که در اطرافشان خرده ریزهای هنری فراوان باشد؛ حتی یک تکه کوچک عاج موجود در صندوق جواهر آنان نبود که با کمال دقت و ظرافت تراش نخورده باشد. لباس ساده میپوشیدند، ولی بسیار خوشگذران بودند و، به محض اینکه کار روزانهشان تمام میشد، از نوای روحبخش عود و چنگ و زنگ و نای بهرهمند میشدند. معابد و کاخها، برای خود، گروه نوازندگان و همسرایان مخصوص داشتند؛ یکی از کارمندان قصر شاهی، به نام «سرپرستآواز»، کارش آن بود که کار خوانندگان و نوازندگانی را که برای تفریح خاطر شاه به کار مشغول میشدند منظم کند. دلیلی بر آن نیست که علامتهای موسیقی در مصر وجود داشته است، ولی این خود ممکن است ناشی از آن باشد که هنوز همه آثار مصر قدیم از زیر خاک بیرون نیامده است. سنفرونوفر و رمری- پتاح دو خواننده نابغه زمان خود و به منزله کاروزو و د رسکی آن عصر بودند؛ ما، از خلال قرنهای دراز، بانگ ایشان را میشنویم که برخود میبالند و از اینکه «توانستهاند با آواز روحنواز خود خاطر شاه را شاد کنند» افتخار میکنند.
این یک امر استثنایی است که نام این دو هنرمند به ما رسیده است، از آن جهت که هنرمندانی که با کوششهای فراوان خود نام شاهزادگان و کاهنان و شاهان یا خاطره ایشان را جاودانی ساختهاند هرگز وسیلهای در اختیار نداشتهاند تا بتوانند خاطرهای از خود برای آیندگان باقی گذارند؛ از این قبیل است نامهای پارهای از هنرمندان دیگر که به ما رسیده، همچون: ایمحوتپ، معمار و مهندس افسانهای دوره زوسر؛ ایننی، نقشهکش بناهای بزرگی همچون معبد دیرالبحری برای تحوطمس اول؛ پویمر و حپوسنب و سنموت، که بناهای عظیمی برای ملکه حتشپسوت ساختهاند؛ تحوطمس مجسمهساز، که در ضمن بازماندههای کارگاه وی شاهکارهای فراوانی به دست آمده؛ و بک، مجسمهساز مغروری که گفته است
صندلی توت عنخآمون، موزه قاهره؛ عکس از موزه هنری مترپلیتن، نیویورک (۱۸۷۳ – ۱۹۲۱)، خواننده ایتالیایی، که یکی از بزرگترین خوانندگان اپرا در جهان به شمار میرود. – م.
دو برادر لهستانی، خواننده اپرا در نیمه دوم قرن نوزدهم و ربع اول قرن بیستم. – م.
سنموت به اندازهای مورد احترام شاهان بود که خود وی در این باره گفته است: «من از بزرگترین بزرگان جهان بودم.» البته این عقیدهای است که شیوع فراوان دارد، ولی هرگز کسی به این صراحت آن را بر زبان نیاورده است.
اگر وی نبود، نامی از اخناتون در زمانه باقی نمیماند. آمنحوتپسوم مهندس و معماری به نام آمنحوتپ پسر حاپو داشت، و آن شاه تقریباً اموال بیحسابی در اختیار این هنرمند گذاشته بود؛ این هنرمند خوشاقبال چنان نامآور شد که بعدها مصریان او را میپرستیدند و یکی از خدایان میشمردند. با همه این احوال، هنرمندان در گمنامی و فقر به سر میبردند و، در نزد کاهنان و بزرگانی که به خدمت آنان برخاسته بودند، منزلتی بیش از صنعتگران عادی نداشتند.
دین و ثروت مصر، برای ایجاد هنر و پروراندن آن، دست به دست یکدیگر داده بودند؛ همین دین، در آن هنگام که قدرت و نفوذ مصر از میان رفت، در برانداختن هنر مصری سهمی بسزا داشت. دین، برای هنرمندان، موضوع الهام و محرک فکری فراهم میآورد، ولی آن اندازه قید و بند به دست و پای آنان میگذاشت که هنر، ناچار، بایستی پیوسته به معبد بستگی داشته باشد؛ به همین جهت است که چون دین خالص از میان هنرمندان رخت بربست، هنرهایی که با دین تغذیه میشد نیز از میان رفت. این داستان اندوهناکی است که در هر مدنیتی که روح آن از عقیده و ایمان ریشه میگیرد تکرار میشود، و بندرت اتفاق میافتد که این روح پس از پیدایش فلسفه از جا نرود.
منبع : تاریخ تمدن , جلد اول : مشرق زمین
نویسنده : ویل دورانت
نشر الکترونیکی سایت تاریخ ما