نقش نیکولو ماکیاولی در فلسفه غرب ( قسمت دوم )

نیکولو ماکیاولی

نقش نیکولو ماکیاولی در فلسفه غرب ( قسمت دوم )

 

بورجیا با وجود آن که نبوغ غیرقابل انکاری داشت اما حکومتش چندان نپایید. این امر عمدتا به سبب بداقبالی او بود اما ماکیاولی در شهریار، از این بابت که او به کاردینال جولیانودلارووره کمک کرد تا به مقام پاپ نائل شود و خود را پاپ جولیوس دوم بنامد، به او انتقاد می کند چرا که مدعی است بورجیا دلایل محکمی داشتنه که نشان می داده رووره، به محض آنکه به این مقام دست پیدا کند. از او حمایت نخواهد کرد. از نظر ماکیاولی بورجیابیش از حد اعتماد به نفس داشت و بر خوش اقبالی های پیشین خود تکیه می کرد. در نهایت همین امر موجب سقوط وی شد: زمامداران سیاسی باید بتوانند شخصیت خود را با موقعیت هایی که با آن مواجه می شوند. تطبیق دهند. و در نهایت سزار بورجیا فاقد این توانایی بود.

دوران سفارت ماکیاولی، گرچه تجربه ای را که برای نوشتن کتاب شهریار، بدان نیاز داشت برایش فراهم کرد اما فرجام خوشی نداشت .دراواخر سال ۱۵۱۲ میلادی، پس از آن که خاندان مدیچی در فلورانس به قدرت رسیدند و جمهوری را منحل کردند، او نیزاز کار برکنار کردند. از بد حادثه، چند ماه بعد او را به اشتباه متهم کردند که علیه حاکم جدید به توطئه چینی مشغول بوده است، پس زندانی و شکنجه شد. همین گردش روزگار بود که موجب شد او دست به نوشتن شهریار بزند.

ماکیاولی پس از آزادی به دنبال راهی بود تا خود را مشمول لطف و عنایت حاکمان جدید خاندان مدیچی کند. کتاب شهریار. که برای او شهرتی فراهم آورده بود، کوششی بود از جانب او تا نشان دهد توانایی ها و دانشی دارد که می تواند برای حاکم جدید مفید واقع شود. تقدیمه کتاب خود گویای این واقعیت است: تقدیم به لورنزودی مدیچی کبیر. از طرف نیکولو ماکیاولی.

شهریار

 این کتاب اساسأ مقاله ای است در باب هنر زمامداری که نخستین بار در سال ۱۵۳۲ میلادی، یعنی هفت سال پس از مرگ ماکیاولی منتشر، و از همان آغاز انتشار با استقبال مواجه شد. با این حال چیزی نگذشت که به بدنامی مشهور گشت چرا که در آن عنوان شده بود زمامداران به هنگام تصمیم گیری های سیاسی باید ملاحظات اخلاقی را کنار بگذارند. بی شک بسیاری ماکیاولی را فردی ضداخلاقی می شمردند؛ چرا که هیچ توجهی به لزوم رفتار اخلاقی در نزد زمامدار نشان نداده بود، بلکه صرفا به این موضوع پرداخته بود که آیا او قادر است قدرت و شکوه سیاسی خود را تثبیت و تضمین کند یا خیر.

بی شک توصیفی این چنینی از فلسفه ماکیاولی از حقیقت بی بهره نیست. به عنوان مثال، او به طور کلی این برداشت سنتی را که انسان منطقی برای به دست آوردن شکوه و افتخار باید همواره رفتاری فضیلتمندانه در پیش گیرد را – چنانکه فی المثل سیسرون در کتاب حکومت گفته رد می کند:

میان این امر که انسان چگونه زندگی می کند و این موضوع که چگونه باید زندگی کند چنان شکاف عمیقی وجود دارد که هر کسی که انجام کار شدنی را به خاطر کاری که باید انجام شود ترک گوید در می یابد که نه تنها نمی تواند خود را حفظ کند بلکه از میان می رود. چرا که انسانی که می کوشد همواره خوب باشد، در میان بسیار کسان دیگری که خوب نیستند. از بین می رود. لذا برای شهریاری که می خواهد مقام خود را حفظ کند ضروری است که بیاموزد چگونه خوب نباشد، و هر کجا که لازم بود از این دانش بهره بگیرد.( شهریار، فصل ۱۵)

این باور که زمامداران برای آن که بتوانند حکومتی مثمر ثمر داشته باشند، باید بیاموزند که چگونه نیک خو نباشند، ریشه در این دیدگاه دارد که انسان ذاتا بد و شرور است. ماکیاولی بر آن بود که مردم «ناسپاس، متزلزل، متظاهر و حقه باز، گریزان از خطر و آزمندند». (شهریار، فصل ۱۷) در نتیجه برخی روش های زمامداری نمی تواند عملی باشد.

مهمترین آثار

نیکولو ماکیاولی تنها دواثر فلسفی مهم منتشر کرد، شهریار و گفتارها (گفتارهایی درباب ده کتاب اول تیتوس لوی ). اما خواننده علاقمند می تواند به کتاب هنر جنگ او و همچنین مجوعه نامه هایش نیز نگاهی بیاندازد.

 شهربار ۱۵۳۲ م.)

معروفترین کتاب ماکیاولی که تحلیل دقیق و روشن همر زمامداری است، دراین کتاب عنوان شده است وظیفه اساسی رهبران سیاسی حفظ و تثبیت قدرت است و لازم است که در هنگام اجرای راهبردهای خود برای رسیدن به این هدف ملاحظات اخلاقی را کنار بگذارند. همین کتاب است که اصطلاح «ماکیاولیایی»را برای آیندگان به یادگار گذاشت

گفتارها (۱۵۳۱ م.)

گفتارهایی درباب ده کتاب اول تیتوس لوی که به یک معنا موشکافانه ترین کتاب ماکیاولی است، به دفاع از مبانی حکومت جمهوری پرداخته و حکومت روم باستان را الگوی خود قرار می دهد.

منبع تاریخ فلسفه غرب

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ