وقایع راجپوتانه در تاریخ هند
سامورای هند– عصر شهسواری- سقوط چیتور
این قرن تیرگی را لحظهای حماسه راجپوتانه روشن کرد. در ایالتهای موار، ماروار، امبر، بیکانر و بسیاری دیگر که نامهایی آهنگین دارند، قومی زندگی میکنند که نیمی بومی و نیمی از اعقاب سکاها و هونهاست. این قوم، تحت حکومت راجههای جنگجویی که بیشتر به هنر زندگی توجه داشتند تا به زندگی هنری، تمدنی فئودالی به وجود آوردهبودند. آنان در آغاز به اقتدار شاهان سلسلههای ماوریا و گوپتهگردن نهادند؛ و، با دفاع از استقلال خود و همه هند، در برابر ایلغارهای اقوام مسلمان، کار خود را به انجام رسانیدند. آوازه راجپوتها به حمیت سپاهیگری و دلیریی تمیز داده میشد که معمولا ربطی به هند ندارد؛ اگر به حرف تاد، که مورخی ستایشگر راجپوتهاست، اعتماد کنیم، هر مردی از آنان جنگجویی (کشتریهای) مقایسه کنید با گفتار آریانوس درباره هند باستان: «هندیان در جنگ تا حد زیادی دلیرترین همه نژادهای ساکن آسیای آن زمان بودند.»
بود بیباک، و هر زنی درمیان آنان پهلوانی نبرده. نامشان، یعنی راجپوت، خود به معنای «شاهزاده» است؛ و اگر گاهی سرزمین خود را راجستان مینامیدند برای این بود که آن را «خانه شاهی» بدانند.
هر خصیصهای- دلیری، وفاداری، زیبایی، کینهجویی طایفهای، زهر دادن و کشتن، جنگ، و انقیاد زن را، که سنت ما به عصر شهسواری نسبت میدهد- میتوان در کارنامه این دولتهای مبارز هم یافت. تاد میگوید «سرداران راجپوت، همانند شهسواران غربی، به همه گونه فضایل آراسته، و در کمالات معنوی از آنان بسیار برتر بودند.» زنانشان چندان زیبا بودند که مردان در مردن برای آنان هیچ درنگ نمیکردند؛ برای زنانشان تنها مسئله احترام و ادب بود که همراه با شوهر خود به رسم ساتی درگور میرفتند. برخی از این زنان آموخته و فرهیخته بودند، برخی از راجهها شاعر یا دانشمند بودند، و یک چند نوعی نقاشی ظریف آبرنگ، که به زندگی مردمان میپرداخت، به سبک نقاشی آبرنگ ایرانی قرون وسطی، در میانشان رواج یافت. مدت چهار قرن به ثروتشان افزوده میشد، تا آنجا که توانستند مبلغ ۰۰۰،۰۰۰،۲۰ دلار خرج تاجگذاری شاه موار کنند.
غرور و بدفرجامیشان در این بود که از جنگ همچون برترین همه هنرها لذت میبردند، و این تنها هنری بود که در خور آزاده مرد راجپوت بود. این روح سلحشوری به آنان توانایی بخشید که با بیباکی تاریخیشان از خود در برابر مسلمانان دفاع کنند، اما همین امر موجب شد که دولتهای کوچکشان چنان تقسیم، و از جدال ناتوان شود که سرانجام آنهمه دلیری به کار نیاید. شرح تاد از سقوط چیتور، که یکی از پایتختهای راجپوتهاست، همان اندازه رمانتیک است که افسانه آرثر و شارلمانی؛ و در واقع (چون فقط بر سخن مورخان بومی استوار است که به وطنشان بیش از حقیقت عشق میورزیدند) ماجرای شگفتآور وقایع راجستان را میتوان، همچون مرگ آرثر یا ترانه رولان، افسانه دانست. بنابراین روایت، مهاجم مسلمان، یعنی علاءالدین، چیتور را نمیخواست، بلکه شاهدخت پودمینی را میخواست، و پودمینی «لقبی است که فقط به زیباترین ] زن[ میدهند.» سردار مسلمان پیشنهاد کرد که اگر وکیلالسلطنه چیتور شاهدخت را تسلیم او کند، او دست از محاصره شهر برمیدارد.چون این تقاضا پذیرفته نشد، علاءالدین قبول کرد که اگر بگذارند یک نظر پودمینی را ببیند
«راجستان» امروزه یکی از ایالات هند است، و به معنای سرزمین راجپوتهاست. – م.
کنت کایسرلینگ درباره چیتور میگوید «روی زمین هیچ جا میدان پهلوانی، سلحشوری، یا آمادگی مردانه برای مردن نبوده است [که با چیتور] برابری کند.»
اثر سرتامس ملری (فتـ ۱۴۷۱). – م.
رولان قهرمان بزرگ فرانسوی از نجبای دوازدهگانه ملتزم رکاب شارلمانی است، و این ترانهها درباره دلاوریهای اوست. – م.
عقبنشینی خواهد کرد. سرانجام رضا داد که اگر روی پودمینی را در آینه هم ببیند خواهد رفت؛ اما باز دست رد به سینهاش زدند. در عوض، زنان چیتور در دفاع از شهر به مردان پیوستند؛ و چون راجپوتها دیدند که زنان و دخترانشان در کنارشان میمیرند چندان جنگیدند که هیچ مردی از آنان زنده نماند. وقتی علاءالدین به پایتخت وارد شد در داخل دروازههای شهر هیچ نشانی از آدمیزاد ندید؛ مردها همه در نبرد مرده بودند، و زنان هم، بنا به رسم هراسانگیز جوهر، خود را سوزاندهبودند.
منبع : تاریخ تمدن , جلد اول : مشرق زمین
نویسنده : ویل دورانت
نشر الکترونیکی سایت تاریخ ما