هوشنگ در شاهنامه
پس از آن که کیومرث کین فرزند را از دیوان ستاند و بر خواسته اش جامه عمل پوشاند روزگار سر آمد و دار فانی وداع گفت و پادشاهی را به نبیره سپرد :
برفت و جهان مر دری ماند از اوی — نگر تا که را نزد او آبروی
جهان سر به سر چون فسانست و بس — نماند بد و نیک بر هیچ کس
هوشنگ چهل سال بر هفت کشور پادشهای نمود و در آن سالها همواره عدل و داد و آبادانی را در سرتاسر زمین گسترش داد و بدعت های بی شمار بر جای گذاشت :
از جمله برآوردن و جدا کردن آهن از سنگ بود که با شناختن آن آهنگری پیشه کرد و از آن اره و تیشه و تبر ساخت . همچنین با یاری جستن از دانش خویش از آب دریا جوی ساخت و آب را به سوی زمین های کشت و زرع به راه انداخت و بدین ترتیب هر کسی نان و غذایش را خود مهیا میکرد .
همچنین او بود که از سنگ آتش پدید آورد و باعث شد تا نور و روشنی در جهان پدیدار گردد . اون از میان شکارهایی چون گور و گوزن و … گاو و گوسفند را برگزید و آنهایی را که سودمند بودند جفت جفت جدا کرد و دستور داد تا از آنها نگهداری کنند .
علاوه بر آن حیواناتی را که دارای پشم و موی نکویی بودند می کشت و از پوستشان برای درست کردن لباس بهره می برد