درباره مادها
امپراطوری ماد در سال ۶۰۰ قبل از میلاد مسیح
سه قوم آریایی در ایران
۱- به طور کلی ازمنهی تاریخی ماد در ایران، از اواخر سدهی هشتم پیش از میلاد آغاز میگردد. در حوالی این قرن سه قوم آریایی نقاطی را در ایران اشغال کرده دولتهای ملوک الطوایفی تشکیل داده بودند: ۱- مادیها در مغرب ۲- باکتریها (باختریها) در مشرق و ۳- پارسیها در جنوب.
مادیها مردمی آریایی نژاد بودند که در اواخر قرن هشتم یا ابتدای قرن هفتم پیش از میلاد دولت ماد را بنیاد نهادند. زمان ورود این قوم به ایران به درستی معلوم نیست، چنان که موقع در آمدن آریانها به این کشور در پردهی ابهام قرار دارد.
دیوکس که بود؟
۲- هرودوت مینویسد: یکی از اهالی خردمند ما به نام دیوکس (Deiokes) پسر فرورتیش (Phruortes) را هوای تحصیل اقتدار و سلطنت در سرافتاد. پس برای ارضاء حس جاهطلبی خود نقشههایی طرح کرد. در آن روزگار مادها در دهات پراکنده ساکن و فاقد هرگونه حکومت مرکزی بودند و در نتیجه بیقانونی در سراسر خاک آنها رواج داشت. دیوکس که یکی از مردان برجستهی ده خویش و معتقد به این اصل بود که بین ظلم و داد مبارزهای همیشگی و ابدی وجود دارد، با جدیتی هر چه تمامتر به اجرای عدالت و بسط نصفت پرداخت. مردم ده که فضل و برتری او را مشاهده کرده بودند، وی را به عنوان داور اختلافات خود برگزیدند و او که از یک طرف به عدالت معتقد و از سوی دیگر طالب کسب قدرت بود، در این سِمَت چندان شرافت و درستکاری به کار برد و در نظر هموطنان از چنان اعتباری برخوردار شد، که توجه ساکنان سایردهات را نیز به خود جلب کرد. آنان که از دیرباز داوریهای دور از داد و آلوده به غرض و ستم آزارشان داده بود، با شنیدن آوازهی امانت و صداقت دیوکس و بر حق بودن دواریهایش، دعاوی خود را نزد وی میبردند، تا بدانجا که جز او کسی مورد اعتمادشان نبود. بدین ترتیب مراجعات دیوکس روز به روز افزونتر میشد. پس از چندی دیوکس اظهار داشت که دیگر به شکایات رسیدگی نخواهد کرد، زیرا انجام این مهم وی را از پرداختن به کارهای شخصی باز میدارد. با انجام این کار، دزدی و تبهکاری و ستم و بیداد از سرگرفته شد و حتّی شدت و شیوعی بیش از پیش یافت. مادیها گرد هم آمده آهنگ آن کردند که برای سامان بخشیدن به کار ملک پادشاهی برگزینند، و به اتفاق نظر دادند که متصدی این مقام کسی جز دیوکس نباشد. دیوکس خواستار کاخ شاهی و گارد شخصی شد. مادیها در جایی که خود او نشان داده بود کاخی بر پا کرده (محل کاخ در اکباتان و به گفتهی پلی نوس مساحت آن هفت اسنا و یعنی نزدیک به یک مایل بود.) بوی اختیار دادند که خود نگهبانانی از میان افراد ملت برگزیند.
آثار مادی به دست آمده در اکباتان همدان
بدین ترتیب دیوکس بر تخت شاهی نشست، سپس مردم را به بنای شهری بزرگ فرا خوانده. او از آنها خواست که قرارگاههای خود را ترک گویند و پایتخت تازه را مورد توجه اصلی خود قرار دهند. مادیها بدین کارنیز تن در داده شهری به نام اکباتان (که اکنون همدان خوانده میشود) بنا نهادند. شهر دارای هفت دیوار دایرهای تو در تو، هر دیوار از دیوار بعدی بلندتر و بارگاه شاه و خزائن وی در درون آخرین محوطه واقع شده بود، و محیط دیوارهای خارجی به دیوارهای آتن شباهت بسیار داشت. رنگهای دیوارهای هفتگانهی مزبور به ترتیب سفید، سیاه، ارغوانی، آبی و نارنجی بود. از بام دو دیوار آخر، یکی را با سیم و دیگری را با زر مستور ساخته بودند. از آن پس دیوکس از بیم توطئه چینی اطرافیان، کوشش داشت کمتر در دسترس خویشان و نزدیکان خویش قرار گیرد.
دیوکس پس از پایان یافتن این مقدمات، با همان جدیت پیشین به بسط انصاف و گسترش داد پرداخت. دعاوی مردم نوشته و برای شاه فرستاد میشد و وی دربارهی آنها داوری کرده تصمیم خود را به صاحبانشان ابلاغ میکرد. علاوه بر این، پادشاه جاسوسان و خبر چینانی در سرتاسر قلمرو خویش داشت که گناهکاران را تعقیب و موجبات کیفر آنها را فراهم میآوردند. بدین ترتیب دیوکس مادیها را به صورت ملتی یگانه در آورد که به تنهایی بر آنها فرمان میراند. وی پس از پنجاه و سه سال سلطنت در گذشت (۶۵۵ پ.م) دیوکس را « دیوکه »، « دایاکو » و « دیااکو » نیز خواندهاند.
نظر به اینکه در دوران سلطنت این پادشاه، سناخریب پادشاه آشور سرگرم زد و خورد با دولتهای بابل و عیلام بود، طبعاً نمیتوانست به کشور ماد توجه داشته باشد، و دیوکس با استفاده از این فرصت، بر توسعهی متصرفات خویش میافزود. وانگهی در این زمان موجبی برای دخالت آشور در کارهای ماد وجود نداشت، چه این کشور مالیتهای مقرر را در موقع تعیین شده به آشور میپرداخت. تنها یک مورد وجود داشت که به سبب سرپیچی مردم الیپی Elipi) کرمانشاهان ) از پرداخت مالیات، آشور نیرویی بدانجا فرستاده شورشیان را به جای خود نشاند.
فرورتیش یا خشتریته (khashathrita)
۳- پسر دیوکس که همنام نیای خویش بود، با در گذشت پدر (۶۵۵ پ.م.) به پادشاهی ماد، رسید. وی وارث سلطنت بر قلمرو نسبتاً وسیعی بود که از همدان تا بخش خاوری دماوند و کنارههای کویر کشیده میشد. مقارن تاجگذاری فرورتیش، سکائیان در حوالی دریاچهی ارومیه و پارسیها نیز در جنوب شرقی آن دریاچه زندگی میکردند. فرورتیش پارسیها را کاملاً فرمانبردار خود ساخت و با کیمریان و مانتائیان طرح دوستی و اتحاد ریخت. وی سیاست پدر را در حفظ روابط دوستانه با دولت آشور دنبال کرده هر ساله مالیات مقرر را به آشور بنیپال پادشاه آشور میپرداخت. اما پس از چندی در اثر غرور ناشی از تسلط بر پارسیان و اتحاد با کیمریان و مانتائیان تصمیم گرفت بر آشور حمله برده کشور ماد را به کلی مستقل سازد و در تعقیب این تصمیم، با نیرویی گران به سوی نینوا پایتخت آشور حرکت کرد. مادیس (Madyes) پسر پارتاتوا (Parta Tua) که به فرماندهی سکائیان رسیده و با دولت آشور متحد بود، از پشت سر بر سپاهیان فرورتیش تاخته ایشان را مورد حملات شدید قرار داد. آخر الامرد رنبردی که بین او و فرورتیش به وقوع پیوست، پادشاه ماد به هلاکت رسید (۶۳۳ پ.م) سکائیان با این پیروزی بر گستاخی خود افزوده نقاط مختلف ماد را به باد غارت دادند و قدرت خود را در سراسر آن کشور استقرار بخشیدند. بنا به گفتهی هرودوت، کشور ماد به مدت بیست و هشت سال (از ۶۳۳ تا ۶۰۵ پ.م) زیر سلطه و نفوذ این قوم قرار داشت.
سیاگزار (Cyaxares)
پس از فرورتیش، پسرش سیاگزار به پادشاهی برگزیده شد. وی سرداری شایسته و در ادارهی کارهای کشور فرمانروایی بیهمتا بود. شکست پدرش از سکائیان، به او این درس را آموخت که سپاهیان مزدور و سربازانی که به وسیله قبایل متحد فراهم میآیند، نمیتوانند در میدان نبرد بالشکریان منظم و کارآزمودهی آشوریان برابری کنند. این امر او را بر آن داشت که به پیروی از آشوریان، سپاهی منظم گردآوری و تربیت کند و نیروی مرتبی متشکل از سواره نظام و پیاده نظام به وجود آورد. سواره نظام وی از جهت شایستگی و ارزش سربازی بر سواره نظام آشوریان برتری داشت و نیروی پیادهاش به تیر و نیزه و کمان مسلح و مجهز بود.
کشور ماد یکی از مراکز مهم پرورش اسب بود و همین امر توفیق سیاگزار را در فراهم ساختن افراد سواره نظام که از کودکی در فن سواری تجربه و آزمودگی داشته و علاوه بر آن به تیر و کمان مسلح بودند، تأمین و تضمین میکرد. کارآزمودگی واستادی این سربازان تا بدانجا رسیده بود که در حین حرکت – چه در موضع تعرض و چه در حالت دفاع – از کمان خود نهایت استفاده را میبردند و کمتر اتفاق میافتاد که تیرشان به هدف اصابت نکند. یکی دیگر از امتیازات ایشان آن بود که به هنگام رویارویی با دشمن، گام پس نمیکشیدند و تنها هدف آنها از نبرد – اگر چه به بهای جانهای زیاد تمام میشد – پیشروی خود و نابودی دشمن بود. با توجه به خصایص و امتیازات برشمرده، جای شگفتی نیست که سیاگزار در نهایت اطمینان به نینوالشکر کشید، در میان راه گروهی از سواران آشوری را منهدم ساخت، زمانی دراز آن شهر را به محاصره درآورد و بر آن شد تا به وسیلهی قطع رابطهی نینوا با خارج و طول مدت محاصره، دشمن سرسخت را وادار به تسلیم کند.
اما در همین اوان به او خبر رسید که سکائیان متصرفاتش را مورد حمله و ترکتازی قرار دادهاند. پس دست از محاصرهی نینوا برداشت و به کشور خویش بازگشت. سکائیان با استفاده از سرگرمی سیاگزار از دربند قفقاز گذشته، آذربایجان را مورد تاخت و تاز قرار داده بودند. سیاگزار پس از ترک محاصرهی نینوا به آذربایجان شتافت، در شمال دریاچهی ارومیه با سکائیان روبهرو شده اما به سختی از آنها شکست خورد و ناگزیر شد آنچه را که دشمن بر او تحمیل میکرد، بپذیرد (۶۳۳ پ.م) سکائیان متصرفات ماد را سرتاسر درنوردیده از کشت و کشتار روی برنتافتند و تنها بعضی از مناطق مستحکم و مجهز در برابر این حمله که دنبالهاش تا دریای مدیترانه کشیده میشد، پایداری کردند.
سیاگزار که در صحنهی نبرد ناکام مانده بود، به حیله و تدبیر روی آورد: مادیس (پادشاه سکائیان) و سران سپاه او را به مهمانی با شکوهی فراخواند، به آنان جادهی فراوان نوشانید و چون از خود بیخود شدند، همگی را به هلاکت رسانید. سکائیان که شاه و فرماندهان نظامی خود را از دست داده بودند، با وجود پایداری شدید، از مادها شکست خورده در سال ۶۰۵ پیش از میلاد از قلمرو سلطنت ماد رانده شدند و با این تدبیر به سلطه و نفوذ بیست و هشت سالهی ایشان پایان داده شد.
به سال ۶۲۵ پیش از میلاد آشور بنیپال پادشاه آشور در گذشت و ساراکوس (سناخریب) بر جای وی نشست. در دوران پادشاهی سناخریب، نپوپولاسر Nabopolassar (نبوکدنسر) (Nabuchadnessar) فرمانروای بابل در سایهی دوستی و به یاری سیاگزار اعلام استقلال کرده خود را پادشاه خواند و به اتفاق وی نینوا را در محاصره گرفت. سناخریب که تاب پایداری در برابر آن دشمنان قوی پنجه را نداشت، آتشیگران برافروخت و خود و خانوادهاش را در آن افکند. به سال ۶۰۶ پیش از میلاد نینوا به چنگ مادیان افتاده با خاک یکسان شد، بطوری که اکنون جز ویرانهای از آن بر جای نمانده است – پرستشگاهها و بناهای دیگر شهرهای آشور نیز سرنوشتی بهتر از آن نداشتند.
۵- مادها با به دست آوردن این پیروزیهای درخشان، بر بخش اعظم آسیای صغیر مسلط شدند. نبوکدنسر دوم فرزند نبوپولسر با دولت ماد پیمان یگانگی بر قرار کرد و آمی تیس (Amytis) دختر سیاگزار را به همسری خود در آورد. دولت بابل بر بخشی از متصرفات آشور دست یافت. دولت ایران در فلات ایران مستقر شده دامنهی متصرفات خود را تا ارمنستان و سرچشمهی کاپادوکیه گسترش داد و در ناحیهی اخیر با شاخههای دیگری از آریاییان روبهرو شد که از دیر باز در آنجا استقرار یافته بودند. اما این اقوام آریایی که در اثر آسیبهای سخت ناشی از تاخت و تاز کیمریان و سکائیان توان ایستادگی در برابر مادیهای تازه نفس را از دست داده بودند، به آسانی تحت سلطهی ایشان در آمدند و بدین ترتیب مرز بخشی از کشور ماد به رود هالیس (Halys) (قزل ایرماق کنونی) رسید و دولت ماد بالیدی همسایه شد.
دولت لیدی که بود؟
6- لیدی دولتی نیرومند بود، مردمی جنگجو و رشید داشت و از هنگامی که یکی از اعضای دودمان مرمناد (Mermenad) به نام آلیاتس (Allyattes) به پادشاهی رسیده بود، کشور مزبور از جمله ممالک بزرگ آسیای صغیر شناخته میشد. با وجود پادشاه نیرومندی چون آلیاتس، دولت ماد آهنگ لشکرکشی به لیدی از نداشت. اما به موجب افسانهی شگفتانگیز زیر، سیاگزار چنین سودایی را در سر میپخت:
«سیاگزار گروهی از سکائیان را که به فنون نظامی آشنا بودند، به عنوان قراولان ویژهی سلطنتی در زمرهی سپاهیان خود در آورده پرورش گروهی از جوانان را – برای دمیده شدن روح سلحشوری در آنان – به سکائیان مزبور سپرد. اما از آنجا که مربیان با جوانان تحت تربیت خود درشتی میکردند، پادشاه آنان را مورد عتاب قرار داد. سکائیان به تلافی این رفتار، یکی از جوانان را به قتل رساندند و طی ضیافتی گوشت وی را به شاه خورانده، به لیدی گریختند و به خدمت آلیاتس درآمدند. سیاگزار برای استرداد آنان کوشش فراوان به کار برد، ولی شاه لیدی از تسلیم آنان خودداری کرد، و همین پیشامد موجب بروز جنگهایی بین ماد و لیدی شد.
جنگ ماد و لیدی – پیشگویی طالس
۷- ماد از جهت شمار سپاهیان بر لیدی برتری داشت. اما این افراد از لحاظ شایستگی با سواران لیدی و سربازان یونانی که آلیاتس به خدمت گرفته بود، قابل مقایسه نبودند. این امر سبب شد که جنگهای بین ماد و لیدی و دشمنی بین دو طرف نبرد شش سال به طول انجامد. در سال ۵۸۵ پیش از میلاد که با هفتمین سال نبرد مقارن بود، برابر پیشگویی منجمی به نام طالس ملطی (Tales De Milet) کسوفی روی داد. دو طرف که از این پدیدار به ترس و وحشت دچار آمده بودند، دست از جنگ کشیدند. برابر پیشنهاد دولت بابل، رودخانهی هالیس مرزبین دو دولت ما دو لیدی شناخته شد و نبردهای دراز مدت آنان بدین ترتیب پایان پذیرفت.
مرگ سیاگزار
۸- به سال ۵۸۴ پیش از میلاد سیاگزار درگذشت. وی مردی پرکار، نیرومند، با تدبیر و از شایستگی فراوان برخوردار بود. سپاهیانی کار آزموده و تعلیم دیده فراهم کرد و در این راه چنان کاردانی و تدبیری از خود نشان داد که علیرغم شکستی که در آغاز سلطنت از آشوریان و سکائیان خورده بود، بالاخره توانست سکائیان را از خاک ماد بیرون براند، نینوا را فتح کند و بر بیش از نیمی از آسیای صغیر تسلط یابد.
هرودوت میگوید: پیش از سیاگزار، در نبردها کمانداران و سواره نظام ماد به صورت دست جمعی و بدون مراعات نظم و ترتیب با دشمنان خود روبهرو میشدند. ولی سیاگزار صنف ویژهی سواره نظام را از کمانداران جدا کرد و هر یک از دو قسمت را به کار ویژهای برگماشت.
آستیاگ یا آژدی هاک (Astyages)
9- پس از مرگ سیاگزار، ایختوویگو (Ikhtuvegu) و به قول هرودوت، آستیاگ به پادشاهی رسید. وی در حدود بیست و چهار سال سلطنت کرد و در این مدت کشور ماد از آرامش و سکون برخوردار بود. آستیاگ به تقلید پادشاهان آشور درباری ترتیب داد و در آن گروه زیادی را به کارهای گوناگون برگماشت. در باریان جامههای رنگارنگ در بر میکردند و در مراسم و تشریفات، زنجیرها و گردنبندهای زرین برگردن میآویختند. شکار حیوانات یکی از تفریحات شاه و درباریان او را تشکیل میداد. اما مردم ماد از عیش و خوشگذرانی آنان دلخوش و راضی نبودند. این نکته از آنجا معلوم میشود که وقتی پارسیان به ماد حمله کردند، رعایا شاه و در باریان را ترک گفته به دشمن پیوستند.
آستیاگ تا سال ۵۵۰ پیش از میلاد سلطنت و کشور را با درایت و کاردانی اداره کرد، ولی چندان علاقهای به رفاه و آسایش مردم نداشت و همین امر سبب شد که در اواخر دورهی پادشاهی وی، بیشتر مردم از او ناخشنود باشند. در دوران سلطنت آستیاگ رویداد تاریخی مهم و قابل ذکری به وقوع نپیوست.
ره آوردهای تمدّن ماد
۱۰- چنان که پیش از این اشاره رفت، کشور ماد در دوران سیاگزار گسترش فراوان یافته، حدود آن از شمال به رود ارس، از جنوب به خوزستان، از خاور به بلخ و از باختر به رود هالیس یعنی قزل ایرماق امروزی رسید. این منطقهی وسیع، بخش مهمی از آسیای صغیر و نواحی آذربایجان و کردستان و همدان و اراک وری و دامغان و فارس و خراسان و بلخ، قسمتی از خوزستان و تمام مازندران را در بر میگرفت بناها، حجاریها و کتیبههای مهمی که از این دوران به جای مانده، بدین شرح است:
1- دخمهی کوچک برجستهای در ده اسحق آوند در نزدیکی کرمانشاه، که یک نفر را در حال پرستش نشان میدهد.
2- دخمهی بزرگی در نزدیکی میاندوآب.
3- یک دخمه در سر پل لرستان معروف به اتاق فرهاد.
دخمهای با علامت فرشتهی بالدار در صحنه.
5- دخمهای به نام دکان داود بین کرمانشاه و قصر شیرین. این دخمه صورت حجاری شدهی مرد ایستادهای را در حال عبادت نشان میدهد که برسمی در دست دارد (برسم یا برسوم دستهای از ترکهی چوبین بود که آنها را با الیاف درخت خرما به هم میبستند و آن را به هنگام پرستش و عبادت در دست میگرفتند.
۱۱- پژوهشها و کشفیات مربوط به مادها، نخستین بار به وسیلهی دمورگان (Demorgan) فرانسوی انجام پذیرفت و پس از وی گروه دیگری از اروپاییان، از جمله هرتسفلد (Herzfeld) آلمانی، گدار (Godart) فرانسوی، و در این اواخر گیرشمن فرانسوی در این راه به نتایجی دست یافتند، و آن کشفیات و حفریات سقز و لرستان است. اخیراً بعضی از روستاییان از گورهای واقع در هرسین، الشتر و خرمآباد لرستان ابزارهایی چون شمشیر، خنجر، کلنگ و تیرآهنی و مفرغی به دست آوردهاند که چگونگی صنایع اقوام ساکن نواحی مزبور را تا حدودی روشن میسازد. گورهای مورد اشاره گودالهاییست که قطعه سنگهای بزرگی بر روی آنها قرار دادهاند. به نظر میرسد که این گورها متعلق به افراد جنگجویی بوده که در محل ویژهای سکونت نداشته پیوسته از نقطهای به نقطهی دیگر میرفتهاند و پس از مرگ آنها، ادواتی را که همواره به همراهشان بوده است، در گورشان قرار میدادهاند. مصنوعات مزبور نمونهای از آثار تمدنی است که از اختلاط تمدنهای اقوام آشوری، آسیایی و سکائی به وجود آمده، زمانی نیز در صنایع خود از آنها تقلید کرده و با ذوق و سلیقهی خود دگرگونیهایی در آنها پدید آورده است. اشیاء مورد اشاره و نیز یک دوری سیمین و لوحهی زرینی که به دست آمده است مسلماً با قرون هشتم و هفتم پیش از میلاد ارتباط دارد و از آن چنین استنباط میشود که از هنر و صنعت سکائی و آشوری الهام گرفته است.
۱۲- هرودوت مادها را به شش طبقهی بوزها (Bouses) ، پارتاسنها (Paretesenes) ، استروخاتها (Strukhates) ، اریزانتها (Arizantes) ، بودینها (Boudiens) و مغها (Moges) تقسیم کرده میگوید: این طوایف مردمی چوپان بوده به تربیت گاو و گوسفند و بز و اسب و حتّی سگ گله و محافظ میپرداختند. آنان برای نقل و انتقالات خویش از ارابههایی استفاده میکردند که چرخهایشان از تنهی درخت درست شده بود. پدر در خانوادهی ماد دارای قدرت و اختیار تام بود و یک مرد چند زن است. مادها طلا و الکتروم Electrum) = مخلوط زر و سیم ) را میشناختند، اما نمیتوانستند دو فلز مزبور را از یکدیگر جدا سازند. آنها همچنین با مفرغ سر و کار داشتند. اشیایی که با این نوع فلزات ساخته میشد، ساده و ابتدایی بود. آنان پس از سکونت در یک محل، به کارهای کشاورزی اشتغال میورزیدند. اقوام مختلف ماد در آغاز با یکدیگر آمیزش نداشته و جدا از هم زندگی میکردند. اما به هنگام بروز خطر دور یکدیگر گرد آمده اتحاد و همبستگی خویش را اعلام میداشتند.
۱۳- دارمستتر فرانسوی حتّی عقیده دارد که زبان اوستایی همان زبان مادها بوده است. از سوی دیگر این نکته مسلم است که مادها و پارسها به سبب تعلق به نژاد آریایی و زندگی کردن در کنار یکدیگر، دارای زبانی یکسان بوده و از لحاظ ابزار سخن تفاوت چندانی با یکدیگر نداشتهاند. اما اگر عقیدهی دارمستتر در مورد زبان مادها درست باشد، مسلماً این شباهت در قسمتهای جدیدتر و تازهتر اوستا مشاهده میگردید، زیرا که کتب پنجگانهی اوستا در یک زمان و یک دورهی ویژه تدوین نشده و گاتها یعنی سرودهای زرتشتی نسبت به سایر قسمتها از قدمت بیشتری برخوردار است.
۱ پادشاهان ماد حکومت مطلقه داشتند: کارهای کشور همه زیر نظر شاه بود و هیچ یک از درباریان حق چون و چرا نداشت. بطوری که اشاره رفت، سیاگزار پادشاه بزرگ این دودمان نیروی مرتب و منظمی از سواره نظام و کمانداران تشکیل داده و به برکت هنر نظامی ایشان بر متصرفات خویش افزوده بود. اما مادها پس از کسب قدرت و نیروی زیاد، در اثر ازدیاد ثروت و رفاه و آسایش و ناز و نعمتی که از آن ناشی شده بود. به تن پروری و تنبلی خو گرفتند و ویژگی ذاتی خویش را از دست دادند. این مسئله و نیز هزینههای گزاف و تجمل فراوان دربار – که مآلاً به ازدیاد مالیات، تحمیل آن بر طبقات و ستم و بیداد مأموران دولتی نسبت به مردم کشیده میشد – موجبات ضعف و انقراض سریع دولت بزرگ ماد را فراهم آورد. روی کارآمدن دولت آریایی ماد و گسترش متصرفات آن تا دوردستترین نقاط و شهرهای آسیایی صغیر، مردم سامینژاد آن خطه را تضعیف کرد. دولتی ایرانی به نام ماد جای دولت آشور را گرفت، و این امر در تاریخ دنیای کهن از اهمیت زیادی برخوردار بود.
فرهنگ و زندگی مادها
15- همچنان که در تاریخ ماد، دو دورهی متفاوت – پیش از پادشاهی بزرگ ماد و بعد از آن – وجود دارد. تاریخ و فرهنگ ماد را نیز میتوان به دو دوره تقسیم کرد: ۱- دوران متقدم ماد و پیش از استقرار سلطهی کیش مغان ۲- دورهی پس از سلطهی آن طبقه. مرز میان این دو دوره، پایان قرن هفتم پیش از میلاد است.
با حفریاتی که صورت گرفته است، تاکنون خانهی مادی – که از خشت خام ساخته میشد – کشف نگردیده است، ولی میتوان احتمال داد که در آن عهد همان خصوصیات ساختمانی را داشته که در دورانهای بعدی واجد آن بوده است. ویژگیهای مزبور در قبوری که در صخرهها حفر شده است نیز مشاهده میگردد، و آن عبارتست از ساختمان یک طبقهی قائم الزاویه، و در اکثر موارد دارای بام مسطح و دامنهای بر روی جلوخان، که بر ستونهای چوبی یا سنگی تکیه دارد. اینگونه بناها در نواح کوهستانی آسیای مقدم بسیار معمول و متداول بوده است. اما ظاهراً زندگی مردم نقاط دوردست غربی (جبال زاگرس) تحت تأثیر رسوم بابلیان قرار داشته است. مثلاً در سمت شرقی کوههای مزبور لباسهایی پوشیده میشد که در هزارهی سوم پیش از میلاد در بین لولوبیان معمول بود. روی نیمتنه و پیراهن آستین کوتاهی که تا زانو میرسید، پوستی افکنده آن را بر شانهی چپ استوار میساختند. گاهی هم پوست را از زیر کمربند رد میکردند. ثروتمندان در این مورد از پوست یوزپلنگ و مستمندان از پوست گوسفند استفاده میکردند. لباس مادیها و قبایل اتحادیهی ماد و مانتائیان بدینگونه بود. رسم افکندن پوست گوسفند بر شانه، تا امروز نیز در میان شبانان مناطق کوهستانی آذربایجان محفوظ مانده است. موها را با نوار سرخی میبستند و ریش را میتراشیدند. در نگارههای آشوری کلاه بلند نمدی با تاج که به زبان لاتینی تیاز نامیده میشد و مخصوص ساکنان ماد بود، دیده نمیشود. ولی از آنجا که کلاه مزبور در هزارهی سوم پیش از میلاد و در دوران هخامنشیان (سدههای ۶ تا ۴ پیش از میلاد) تداول داشته، بیشک در دوران موردنظر نیز مرسوم بوده است، پایافزار ویژهی ایشان، موزههایی نرم و نوک برگشته بود.
یونانیان از این لباس مادیها خبر نداشته آن را مخصوص کاسیان میدانستند و پوشش دیگری را که با تصاویر آشوری متفاوتست (لباس مادی) میخواندند، و آن عبارت بود از پیراهن گشاد (ساراپیس) آستین بلند، شلوار گشاد و چیندار – که در واقع دامن درازی بود که میان دو پا جمع میشد – و بالاپوش کوتاه از پارچهی رنگارنگ یا پشم. با شلق که بر سرکشیده میشد، این نوع لباس را تکمیل میکرد. ظاهراً این لباس مربوط به سواران آریزانتی بود. ساکنان اصلی ماد غربی و مرکزی در نیمهی سدهی اول پیش از میلاد از این لباس استفاده نمیکردند. ولی پوشش مزبور از قدیم معمول بود، و این موضوع از یک مهر قدیمی مادی استنباط میشود که در مدفن تپهی سیالک کاشان به دست آمده است.
این لباس ظاهراً در قرن هفتم پیش از میلاد، همزمان و همگام با رواج کیش قبایل شرقی ماد و زبان رسمی ایرانی در سراسر خاک ماد متداول شد و در قرن ششم پیش از میلاد پارسیان نیز آن را پذیرفتند.
در آغاز هزارهی اول پیش از میلاد نیزه و سپر جز و سلاحهای عادی و معمولی مادها بود. بعدها در اسلحهی ایشان تنوعی نسبی به وجود آمد و از جمله خنجر و شمشیر کوتاه (اسکیتی) که آن را آکیناک مینامیدند. بر دیگر سلاحهای ایشان افزوده شد.
چنان که میدانیم، در آن روزگار اسب ثروت عمده و مهم قبایل به شمار میرفت. هنوز از زین و لگام اطلاعی نداشتند و سوار بر چیزی مینشست که به غاشیه میمانست. زین و برگ کاسیان و مادیان از ویژگیهایی برخوردار بود. آنان حتّی در پایان هزارهی سوم پیش از میلاد از خیش و گاو آهن و بستن آن بر پشت دو گاو، آگاهی داشتند.
در قسمت پیشهها، هنرنمایی بر مفرغ و آهن به مرحلهی عالی رسیده بود (مصنوعات هنری مفرغی آنان به ویژه بسیار زیبا بود) سنگ تراشی، سفالسازی و محتملاً نساجی نیز به پیشرفت محسوسی نایل آمده بود. بعدها به منسوجات مادی ارج بسیار مینهادند. از تزیینات گوناگونی که بر ظروف سفالین آن روزگاران دیده میشود چنین برمیآید که آنها احتمالاً نقوش زیبای مزبور را در منسوجات نیز به کار میبردهاند.
خط و کتابت مادها
16- تا آنجا که به قرن هفتم پیش از میلاد مربوط میشود، آگاهی ما در مورد خط و کتابت مادیها از اطلاعاتمان دربارهی فرهنگ آنان نیز کمتر است. مسلماً در هزارهی اول پیش از میلاد خط و کتابت در سرزمین ماد وجود داشته است. فرمان معروفی در دست است که درسدهی نهم یا هشتم پیش از میلاد از طرف شاهک آبدادانا خطاب به مردی آشوری به زبان اکدی صادر شده و موضوع آن هبهی اموال و دادن تسهیلات است. از بعضی مدارک موجود (به طور غیر مستقیم) چنین بر میآید که مادها از خود خط و کتابتی داشتند که به ظن قوی از خط اوراتوئی گرفته شده بود و تصویر میرود خط مزبور یکی از انواع خط میخی بوده باشد. در عین حال در نواحی دریاچهی ارومیه خطوط هیروگلیفی نظیر هیروگلیفهای اوراتوئی متداول بوده است. این هیروگلیفها بر روی دیس سیمینی که در زیویه پیدا شده است، به چشم میخورد. مسلماً آنان در قرن هفتم پیش از میلاد دارای خط و کتابت بودهاند، و این خط همانست که امروزه « خط باستان پارسی » یا « خط هخامنشی ردیف اول » خوانده میشود، ولی در واقع از لحاظ اصل و منشاء، مادی است.
کیش مادها (مغان)
17- در معتقدات شرقی باستانی، دین، عامل بارزی بوده است. در این زمینه نیز تاریخ ماد به دو دورهی متفاوت تقسیم میشود: یکی پیش از سدهی هفتم و دیگری از آغاز آن سده به بعد. مبنای داوری ما دربارهی هزارهی نخست پیش از میلاد، متون آشوری و تصویرها و نامهای خاص است. در این مورد متون آشوری متعددی داریم که در آنها چندین بار از خدایان مانتا و غیره و به ویژه از ربودن خدایان (بتهای) مزبور یاد میشود. دربارهی شکل بتهای مزبور تا حدودی میتوان از روی مفرغهای لرستانی و تصاویر نقر شده بر مصنوعاتی قضاوت کرد که در زیویه و مانتا کشف شده است. با اینکه احتمال میرود بین اساطیر لرستانی و اوستا ارتباط گونهای وجود داشته باشد، ولی بر روی هم مدارک موجود نشان میدهد که کیش سرزمینهای غربی ماد قدیم بیشتر با دین هوریان و تا حدودی آشوریان هم نوع بوده باشد. در این مورد به ویژه میتوان به تصاویر ابلیسهای عجیب الخلقهی نیمه حیوان و نیمه آدمی، ابوالهولهای بالدار و حیوانات عجیب تخیلی با بدن شیر ، سر شیر یا شاهین و بال عقاب اشاره کرد که در اساطیر هوریانی بسیار رایج و شایع و از ویژگیهای کیش آن بوده است. بعدها همان جانوران عجیبالخلقه را میبینیم که در نقشهای برجستهی شاهان هخامنشی مظهر دیوان معرفی شدهاند.
کیش کاسیان و حتّی دین ویژهی بابلیان تا مدتی در مادیها نفوذ داشت. یکی از کشورهای غربی یا مرکزی ماد بیت ایشتار یا خانهی ایشتار (الههی بابلی عشق و حاصلخیزی) نامیده میشد و چنان که از گفتهی هرودوت برمیآید، بعدها آن را با «آناهیتای» اوستایی یکی دانستند. در مرکز ماد، نزدیک محلی که بعدها اکباتان نامیده شد، آشوریان در ضمن پیشروی خود نه تنها به « دژ بابلیان » یا «کوچنشین کلنی کاسیان» برخوردند، بلکه شاهد پرستش « مردوک » خدای بابل نیز بودند. در ماد غربی، فرمانفرمایان در بسیاری از موارد به اسامی «اکدی» و از آن جمله به نامهای خدایان نامیده میشدند. دربارهی کیش مادیهای ایرانی ساکن اقصی نقاط شرق آن کشور، جز اسامی خاصی که در منابع آشوری محفوظ مانده است، مدرک دیگری در دست نداریم؛ و از آنجا که نامهای ایرانی بر خلاف اسامی غیر ایرانی – بر ما معلومست، و هر نام باستانی با معتقدات دینی معینی ارتباط داشته است، با تجزیه و تحلیل اسامی مزبور میتوانیم اطلاعاتی دربارهی دارندگان آن نامها به دست آوریم. بعضی از دانشمندان با توجه به این تجزیه و تحلیل برآنند که کیش مزدا یا زرتشتی در میان دارندگان اسامی مزبور رواج داشته است.
ویژگیهای اجتماعی مادها
۱۸- در سرزمین ماد خصوصیات جامعهی پدر شاهی وجود داشته است. وجود قلعههایی که تصویر آنها نشان دهندهی جنگهای تاراجگرانه بین مادهاست، باز مینماید که در جامعهی ماد آثار اختلاف طبقاتی آشکار، و ویژگیهای سازمان جامعهی بردهداری در شرف تکوین بوده است. به عقیدهی دیاکونوف، بنای شهرها و دژها با حصار سنگی، آجری و برجها، آغاز تجزیه و تفکیک پیشهها، وجود مناصب دایم، جریان داشتن جنگ و جدالهای مداوم، انتقال به دوران زن و شوهری، رواج بردهداری و ایجاد تأسیسات اداری به منظور اسارت و انقیاد طبقات محروم، بسیاری از خصوصیات جامعهی ماد را روشن میسازد. جامعهی ماد در آغاز از عشیرههای پدر شاهی یا «ویس» تشکیل میشد که در دهکدهها به سر میبردند. معمولاً سالمندترین عضو خاندان به ریاست عشیره برگزیده میشد. در هر روستا بزرگ خاندان، رئیس ده یا «دهخدا» نیز بود. در کتیبههای آشوری بارها از آنان یاد شده است. رفته رفته که جامعهی طبقاتی قوام گرفت، این رؤسا و خداوندان ده به صورت اشراف و طبقهی حاکمهی زمان در آمدند. در خاک ماد دژها و حصارهایی وجود داشت که اهالی به هنگام بروز خطر، به درون آنها پناه میبردند. معمولاً دژها را بر فراز صخرههای طبیعی یا تپههای مصنوعی بنا نهاده گرداگردشان را دیوار یا حصارهای متحدالمرکز میکشیدند. سربرجها دارای کنگرههایی بود که از آنها برای تیراندازی استفاده میکردند.
کشور ماد از واحدها و یا به عبارت دیگر از کشورهای خود مختار و مستقل تشکیل شده بود. در رأس این کشورهای مستقل شاهکهایی قرار داشتند که به عقیدهی دیاکونوف فرمانروایانی مستبد و فعال مایشاء بودند. هرودوت مینویسد: مادیها دارای مجامع و مجالس خلق بودند و بدون شک در شورای بزرگان عدهای از بهترین اشخاص نیز وجود داشتند. اوستا نیز از اینگونه مجالس و شوراها به نام «هنجمن» یاد میکند.
شیوهی پادشاهی ماد
19- چنان که پیش از این باز نمودیم، امیرنشینهای پراکندهای که در سرزمین ماد وجود داشتند، در سایهی تدبیر و کاردانی افراد خاندان دیوکس (یا دیوکه یا دیااکو) منقرض شده امرای نواحی گوناگون خواهناخواه زیر یک پرچم گرد آمدند. به عقیدهی گیرشمن، وحدت ایران در مقام مقایسه با مصریان و سومریان آهنگی کندتر داشت. مصریان و سومریان به مجرد ترک وضع شکارگری، به صورت جوامع منظم روستایی و گلهپروری درآمده حکومتهایی تشکیل دادند. ولی در ایران وضع بدین منوال نبود و ترکیب اجتماعی قوم ماد و وضع طبیعی و اقلیمی ایران موجب شد که وحدت این کشور به کندی صورت گیرد. ایران به وسیلهی رودهایی چون نیل، دجله و فرات که باطغیانهای سالانهی خود سبب حاصلخیزی مناطق اطراف میشدند مشروب نمیگردید و از بارانهای سودمند منظم که باعث باروری ناحیه میگردد، بهره نداشت. در ایران از کهنترین روزگاران مسئلهی آب امری حیاتی به شمار میرفت و از آنجا که بشر تنها در جایی میتواند استقرار یابد که آبیاری امکان داشته باشد، ساکنان ایران پراکنده شدند و تراکم جمعیت این کشور از مصر و بینالنهرین کمتر بود. پراکندگی تلها یا تپههای مصنوعی و بقایای مجتمعهای قدیمی – که مسافر امروزی آنها را در فواصل چندین ده کیلومتری دور از هم مشاهده میکند – این موضوع را به خوبی مجسم میسازد. همین وضع طبیعی موجب میشد که در هر ناحیه و حتّی در هر ده نوعی استقلال به وجود آید. بدین علت ایران در آن واحد دارای قبایل بدوی یا نیمه بدوی و خانهنشین بود – که هنوز هم وجود دارند و لهجهها و رسوم و عادات خویش را حفظ کردهاند.
به شرحی که گفته شد، عوامل خارجی، سکنهی ماد را بر آن داشت که در زیر پرچم واحدی گرد آیند. به عقیدهی دیاکونوف : شاهان ماد به تودههای وسیع مردم آزاد و طبقهی بزرگ بندهداران (طبقهی تازه به دوران رسیدهها) و تولیدکنندگان کوچک و آزاد مادی مستظهر بودند. دیوکس که دهقان زادهای پرکار و مورد اعتماد بود، در سایهی حسن تدبیر نخست به مقام داوری و پس از چندی به پادشاهی برگزیده شد و سرانجام به یاری اکثریت مردم، سلطنتهای کوچک را برانداخت. این مطلب که شاهان ماد به استبداد گرایش داشتند – و هرودوت نیز بدان اشاره کرده است – به هیچ روی با مراتب پیش گفته مغایرت ندارد. در هر جامعهی بردهداری، به طور حتم ابتدا افراد عادی آزاد و اشراف عشیرهای درگیر مبارزه با یکدیگر بودهاند و تنها برافتادن اشراف و رفع ستم از کشاورزان آزاد عاملی بوده که میتوانسته است موجب بسط کامل شیوهی تولید بردهداری شود. در این مبارزه معمولاً عامهی مردم آزاد از استقرار قدرت فردی طرفداری میکردهاند.
سازمان درباری ماد
۲۰- هرودوت دربارهی نظامها و شیوههای تازهای که دیوکس در دوران فرمانروایی خود وضع کرده بود چنین مینویسد: وی حصاری پیرامون سرای خود کشید و مردم را بر آن داشت تا در اطراف حصار زندگی کنند. همچنین دستور داد هیچکس شخصاً به مقر شاه نزدیک نشود و همهی کارها به وسیلهی پیک صورت گیرد، و این بدان معنی بود که سلطان در دیدگاه هیچکس قرار نخواهد گرفت. خندیدن در حضور شاه نوعی بیادبی به حساب میآمد. شاه با آگاهی از وجود گناهکاران، آنها را احضار میکرد و هر کس را به فراخور جرمش کیفر میداد. شاه در سراسر کشور جاسوسان و منهیانی داشت که وسایل آگاهی وی و موجبات دادخواهی و دادرسی و کیفر را فراهم میآوردند.
پس از دیوکس، پسرش فرورتیش زمام کارها را به دست گرفت، ولی چندی نگذشت که در جنگ با آشور کشته شد. سیاگزار پسر و جانشین فرورتیش بیش از دیگران به فراهم آوردن و تجهیز قوا پرداخت. سواره نظام، پیاده نظام و کمانداران سپاه او وظایف معینی داشتند. سواران سکایی در جنگهای متحرک استاد بودند. سیاگزار فنون جنگی سواران مزبور را به سرداران خود آموخت و در جنگ با سکائیان و دیگر دشمنان پیروزیهایی به دست آورد. مانای (سرکرده پارسیان) سلطنت او را به رسمیت شناخت و پارسیان به فرمان او گردن نهادند.
در حدود سال ۶۵۰ پیش از میلاد، پادشاهی ماد دولتی بزرگ بود و از این نظر در ردیف ماتنایا (میتانیان)، اورارتو (اورارتویا آرارات، قومی و نیرومند بودند، که در شمال غربی ایران حکومت داشتند و مادها هیچ وقت نتوانستند به آنها حمله کنند) و عیلام قرار داشت.
چهار نیروی بزرگ ماد، کاره، لیدیه، و مصر، سراسر خاورنزدیک را میان خود تقسیم کردنده ولی از این میان تنها ماد است که میتوان نام شاهنشاهی را بر آن اطلاق کرد. آنچه پرمعناتر مینماید این است که دولت ماد نخستین سازمان شاهنشاهی بود که به وسیلهی جنگجویان شمالی بنیاد گذاشته شد که به یک زبان ایرانی سخن میگفتند و طرز فکر شمالی داشتند. با توجه به مراتب بالا، این موضوع که در هیچ جا پیرامون روزگار مادها کاوشی صورت نگرفته است، بر میزان تأسف ما میافزاید. در صورتی که پایتخت آنها یعنی همدان مورد توجه شایسته قرار گیرد، میتوانیم امیدوار باشیم که پشتهی خاک آن شهر فرهنگ مادی را جزء به جزء برای ما آشکار سازد و حتّی وسایلی فراهم آورد که مادها به زبان ایرانی خویش با ما سخن گویند.
اوضاع طبقات مختلف در تمدّن زمان ماد
۲۱- پس از پیشرفت کشاورزی و گلهداری و تقسیم کار و پیدایش حرفههای جدید، اندک اندک رؤسا و سران قبایل در نتیجهی کاربردگان و استثمار قشرهای محروم ثروتمند شدند و بدین وسیله مقدمات اختلاف طبقاتی فراهم آمد. خرده اوستا از تقسیم جامعه به گروههای صنفی و حرفهای دارای پیشوا و نیز از سه صنف کاهنان و خادمان آتش، ارابه سواران و دامداران و کشاورزان سخن میگوید. گذشته از آن، در یک مورد از پیشهور وارجی که به کار او داده شده است، یاد میکند.
تردیدی نیست که در جامعهی آن روز مادیها برده نیز وجود داشته است، ولی بردگان در شمار اصناف نبودند. ظاهراً در این دوره افراد ثروتمند، کم ثروت، بردهداران و تولیدکنندگان کوچک فاقد برده در کنار هم زندگی میکردند. مقامات درباری و مغان صنف خاصی از جامعه را تشکیل میدادند و بزرگان قوم، ارابهسوار خوانده میشدند.
در پایان قرن ششم پیش از میلاد هنوز ارتش ماد از مردم جدا نشده بود. ظاهراً سپاهیان را داوطلبان قبایل تشکیل میدادند. هر فرد آزادی که توانایی حمل سلاح داشت، سپاهی محسوب میشد.
تصادفی نیست که آشوریان پیوسته مادیها را با صفت نیرومند وصف میکردند. این امر میرساند که مادیها علیرغم پراکندگی ظاهری و تقسیم به کشورهای کوچک، با هم متحد و یکدل بودهاند.
در قلمرو اتحادیهی ماد، افراد جامعه به طور کلی به دامداری اشتغال داشتند – گرچه به کشاورزی که بر پایهی آبیاری مصنوعی استوار بود نیز آشنا و آگاه بودند. در نزد آنان پرورش اسب از اهمیتی ویژه برخوردار بود. (آشوریان تقریباً جز اسب چیزی را به عنوان خراج از مادیها نمیپذیرفتند.) ایشان دامهای بزرگ شاخدار و گوسفند پرورش میدادند و با پرورش شتر دوکوهانه نیز آشنا بودند. کشت یونجه در آسیای میانه معمول و متداول بود. در ایران زراعت گیاه مزبور از قدیم با پرورش اسب و اسبداری رابطه داشت چینیان کشت آن را از ایران و آسیای میانه اخذ کردند.
برچیده از : http://www.iptra.ir/vdcdytxz00f.html
یه چیزی خیلی برام عجیبه تو تاریخ شما. اونم اینکه ۴۰ ملیون کورد تو این منطقه از کجا اومدن که هیچ نامی تو مطالب شما از اونها نیست. اما در باره آشور کلدانی بابلی و . . . که همشون ۱۰۰ هزار هم نمیشن مطلب داری؟
بزار جوابشم بهت بدم. میزوپتامیا (یا به قول عربها بین النهرین)یا به قول خود کوردها میدیا سرچشمه و آغاز حیات بشر بوده.آریاییها همان کوردهایی هستند که از گیلان به شمل خراسان رفتن و از آنجا به روسیه ایران و افغانستان و هند رفتن.مردم میزوپتامیا در گیلان راهی جز به جلو نداشتن(شمال دریا-جنوب کوههای برز یا آنچه عربها یه ال بهان اضافه کردن و البرزش کردن)برز در کوردی یعنی بلند.قبل از ورود عربها به ایران تا نزدیک کرمان به زبان زردشت متولد اورمیه(اورامان«در کردستان امروز در ایران»«،اورشلیم، اورفا«محل تولد ابراهیم»اور یعنی شهر)و با دین او زندگی میکردند.بعد از اسلام زبان بیابانهای ایران به علت تصرف آسان آن توسط حضرت عمر تا حد زیادی عربی شد. شما اگر امروز هم کلمات عربی را از زبان فارسی بردارید و به قول خودتون کلمات فارسی پهلوی(که در اصل کوردی است)را جای آنها بگذارید میشه کوردی بخصوص کوردی اورامی. شما با تعصب هم دین را نابود کردید هم فرهنگ خود را. و تا زمانی که این مسئله را قبول نکنید بخدا خود را انکار کرده اید.موفق باشید
دوست عزیز شما برای ما یک دلیل بیار که چهل میلیون کرد(کورد) نبوده واز کجا میدانی جمعیت کلدانی ها و بابلی ها چند میلیون نبوده؟ اول از همه فقط بین النهرین سرچشمه ی حیات بشر نبوده ۴ رود که نیل دجله فرات و کارون سرچشمه ی حیات بودند و بعد نظر شما در مورد آریایی ها که به سه دسته تقسیم میشدند ۱-ماد ۲-پارس ۳-پارت ماد ها به مناطقی چون ارومیه تا کردستان رفتند و پارتها به مناطقی چون خراسان رفتند و پارس ها به مناطقی چون استان فارس و اصفهان و قزوین و کشور عیلام رفتند ماد ها به زبانی که خود اختراع کرده بودند صحبت می کردند زبان مادی نام دارد و ماد ها همیشه ماد نام داشتند تا زمانی که یونانیان به ایران برای اولین بار حمله کردند وقتی در زمان هخامنشیان حمله کردند ماد ها به دفاع برخاستند و زیرکانه جنگ را بردند و یونانیان به ماد ها کرد گفتند یعنی غیب یا همان پنهان و کلمه ی کرد در اصل یونانی است . ولی شما در مورد زبان از ماد به زمان حمله ی اعراب رفته ای وقتی اعراب حمله کردند به ایران عمر مردم مارا مجبور کرد به زبان عربی سخن بگوییم تا زمان اندکی ولی در زمان عثمان این قانون برداشته شد و کلمات عربی با کلمات پارسی آمیخت و شد فارسی دری. ایران سربلند باد
درود بر شما
متاسفانه همیشه عدهای میخواسته اند که نامی از ماد وجود نداشته باشد
اما ما بیداریم پاینده ماد پاینده ایران اهورایی
گروه فرزندان ماد را فراموش نکنید
برای جستجو در گوگل سرچ نمایید
دانشمند جان ،البرز یعنی بلندی مقدس نه اینکه شما بدون آگاهی آن را ال را عربی می دانید .ال در زبان پهلوی به معنای پاک و مقدس هست،که در زبان انگلیسی به هال یعنی مقدس تبدیل شده چون در زبان های هندواروپایی صامت های(ه)و(ا)به هم تبدیل میشوند مانند هست و است .یا هلتمتی که نام راستین ایلام هست به معنای مادر مقدس است که (ارت)به(هلت)تبدیل و شده. و مت هم همان مات یا ماد به معنای مادر هست.پس نادانسته واژگان تازی را به زبان های پهلوی نچسبان
با درود
باستانشناسان و مورخین بنام جهان سرچشمه های تمدن را در جغرافیای ناهمواریها کاووش میکنند.کوهستانهای صعب العبور غرب ایران تا بین النهرین پناهگاهی طبیعی است که در طول اعصار مردمانی سختکوش را در خود پرورش داده است.حفظ آداب و فرهنگ اصیل ایرانی در این منطقه مشهود است و لیکن هجوم بیگانگان سایر نقاط عزیزمان را دستخوش تغییراتی نموده که متاسفانه عجیب ترین آنها ((فراموشی نژاد آریایی))است.امروزه در کمتر لهجه و گویشی میتوان کلمات ناب ایرانی را همچون زبان کوردی بلاخص کوردی اورامی یافت و افسوس که ما برادران خونی و واقعی خود راکه بازماندگان برحق نژاد آریا هستندمهجور و مغفول گذاشته ایم.
علاقمندان و محققین عزیز میتوانندبا مقایسه ای ساده بین کلمات ، نوع پوشش ،آداب و مراسمات ایران باستان و کردستان بر اصیل بودن بر اقتباسی بودن فرهنگ سایر مناطق نظر بدهند.
اینجانب ۱۵سال پیش به پیشنهاد دوستی از کردستان دیدن نمودم.تا امروز ۱۲ سفر پژوهشی و تفریحی را برای نزدیکان ترتیب داده ام و به شما اطمینان میدهم با یک سفر هم عقیده خواهیم شد.
سلام
۱) آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم .
2)اگر خواهان شناخت ایران و ایرانی و عظمت تاریخ پر افتخار گذشته این سرزمین عزیز هستید کافی است امروز کردستان و آذربایجان و بلوچستان را بشناسید.
3)اگر با همین دید امروز تاریخ گذشته ی ایران عزیز را بنگریم خود ما بزرگترین دشمنان ایران خواهیم بود.
4)من به عنوان یک ایرانی کرد ار عواقب اندیشه ها و کارهای دو دسته بیمناکم ۱-ایرانی هایی که نسبت به کردها کم لطفند.
۲-کرد هایی که نسبت به ایران کم لطفند.
با سلام در کتابها امده اریاییها به ایران امده ۱-ایا ایران قبل ازاریاییها خالی ازسکنه بوده اگر نبوده چرا از انها حر فی زده نمیشود۲-کشور ایران از چه زمانی به اسم ایران نامیده شده (قبل یا بعد از هخامنشی)در صورت امکان جواب بدهید
سلام دوست عزیز آریایی ها در بدو ورود به این سرزمین آن را ایران نامیدند.
قبل از آریایی ها اقوام دیگری از جمله گوتی ها، لولوبی ها،کاسی ها، ماننا ها در ایران زندگی می کردند.
با سلام من علی از اصفهان
من هم با نظراتی که میگویند کردها اصالت دارن و مادهای واقعی هستند موافقم و معتقد هستم زبان و فرهنگ اصل آریای نزد کردها میباشد.
با سلام و خسته نباشید
لطف کنید قسمت ره آوردهای تمدّن ماد بخش ۳ نوشته شده سرپل لرستان این در حالی است که سرپل ذهاب مربوط به استان کرمانشاه و طاق فرهاد در ۱۳ کیلومتری این شهر با عرض جغرافیای (۵۵ ۲۵ ۳۴ )و طول جغرافیای (۰۳ ۰۱ ۴۶ ) قرار دارد
امید وارم برای تغییر کافی باشد
باتشکر اراس
A.Karimi
Master of Geomorphology in invironmental planning
Tarbiat Modares University (TMU)
Tehran,IRAN
Mail: geo.tmu@gmail.com & aras.karimi@modares.ac.ir
tel.:+98 9188884267
با سلام به همه دوستان شکی در این که مادها کرد هستن نیست تو همین مطالب نگاه کنین اکثر اثارهای ماد مال استان های کرد نشین میباشد تازه اون طاق فرهاد هم مال سرپل زهاب کرمانشاه میباشد که به اشتباه لرستان نوشتن
اگر در مصر اهرام هست پس اعراب ساختند . با منطق شما این جمله درست است. اگر در آمریکا اهرام هست اروپاییان ساختند چون الان اونجا هستند . این منطق غبطه. اگر کرد در زمان زرتشتیان بود تاریخ طبری و تاریخ یعقوبی می نوشت .
در کتاب نولدکه ترجمه عباس دریاب خویی ذکر شده البته می توانید دانلود کنید اگر اشتباه نکنم صفحه چهل تا هفتاد در پاورقی عنوان کرده که کرد به معنی بی فرهنگ است البته به زبان یونانیان قدیم که به مردمانی در آسیا می گفتند . البته دقیق کتاب را نگاه می کنم فردا یا پس فردا شماره صفحه را قرار میدهم . عین گفته از توپور نولدکه است .
ننگ بر تویه اجنبی،کرد یعنی پهلوان و دلیر و آزاده،بی فرهنگ تویی که به مردم آزاده ایرانی گستاخی میکنی .من ایرانی یعنی کرد یعنی لر یعنی آذری یعنی بلوچ یعنی شمالی یعنی تاجیک .تو وقتی به کرد گستاخی می کنی به من لر هم گستاخی کردی چون یک ملت و یک تمدن و یک فرهنگ و یک تاریخ و یک نیا و نژاد مشترک داریم و همه و همه در غم و شادی هم شریک هستیم و دشمن کرد دشمن من لر و من بلوچ و من آذری هم هست
در تاریخ هرودوت نام دو تن از پادشاهان ماد از قلم افتاده است. اینان عبارت هستند از اوپیته (اوپیس) پسر دایائوکو و پسر او خشثریتی. در واقع فرائورت (فرورتیش) پسر خشثریتی است نه خود او. دیاکونوف از روی فاصله حکومت مادها حدس زده است که در تاریخ هرودوت بین خشثریتی و دائوکو یکی از قلم افتاده است. ضمناً خشثریتی را با تردید پدر فرائورت می داند. نگارنده در کتاب گزارش زادگاه زرتشت و تاریخ اساطیری ایران یکی بودن پادشاهان ماد و کیانی را اثبات نموده است.
این اسامی با معادلهای اوستایی آنها از این قرار است: دایائوکو (کی قباد)، اوپیته (اپیوه)، خشثریتی (کی کاوس)، فرائورت (فرود، سیاوش)، کیاکسار (کی خشثرو، هوخشثره) و آستیاگ (اژیدهاک).
:)))) ، واقعا جای تعجب داره ، این اسامی هیچ ربطی به زبان کوردی و آریایی ها نداره به هیچ وجه
دیاکونوف روسی در کتاب تاریخ ماد نوشته که محققین به این نتیجه رسیدند که اقوام آلتای –پرو ترک در هزاره های ۳-۱پیش از میلاد در اطراف دریاچه ی ارومیه سکونت داشته اند.
پرفسور خودیف در کتاب زبان ادبی آذربایجان بارها به وجود اقوام ترک بومی در سرزمین آذربایجان تاکید کرده است .
ترکان در کتیبه های آشوری (۱۴۰۰ قبل از میلاد ) به نام توروک خوانده شده اند و در کتیبه های اورارتویی (۱۵۰۰ ق. م)با نام توریخ آمده است و از همسایگی آنها با این اقوام سخن به میان آمده است .همسایگی آنها آذربایجان بوده است .
در کتیبه سارگن دوم از محلی به نام( اوش قایا )به ترکی یعنی سه کوه یا سه تپه نام برده شده با توجه به توضیحاتش دقیقاً اسکوی کنونی است .
در صفحه ۱۵ شرفنامه بدلیسی ( ۱۰۰۵ هجری) پیرامون کردان این گونه می نگارد…لفظ کرد تعبیر از شجاعتست..چرا که اکثر شجاعان روزگار و پهلوانان نامدار از این طایفه بر خاسته اند و لهذا پهلوان پیلتن و دلاور تهمتن رستم زال که در ایام حکومت پادشاه کیقباد بوده از طایفه اکراد است و چون تولد او در سیستان بوده به رستم زابلی اشتهار یافته است و صاحب شاهنامه فردوسی طوسی رحمه الله علیه صفت او را رستم کرد کرده و در زمان ملوک عجم هرمز بن انوشیروان سپهسالار نامدار و پهلوان روزگار بهرام چوبین …….او نیز از طبقه اکراد است.
تلاشهای زیادی توسط پانفارسها و پان آریائیها صورت میگیرد که کردان را ساکنان اولیه منطقه غرب ایران نشان دهند ولی بنا به منابع فوق و پوشش اکراد که مال مناطق سردسیر چون آذربایجان نیستند {شلوار گشاد ، کلاش (کفش کردی) ،پیراهن و کت نازک} کاملاً مشخص است کردها موطن اصلی شان کجاست و ترکهای آذربایجانی {چکمه ، شلوار کلفت تنگ ، پالتو دراز و کلاه پشمین } موطن شان کجاست.
در ضمن اسامی قدیم شهرهایی چون کرمانشاه (قرامیسان:به ترکی سکونتگاه بزرگان) و ایلام و سنندج و قروه و … کاملاً واژه های ترکی هستند.
متأسفانه کردها هر کجا(در تاریخ و اشعار شاعران قدیم ) به واژه گورد (به ترکی یعنی گرگ ) میرسند به نفع خود مصادره میکنند .
همان آنکارا و ازمیر هم خاک کردهاست و مردم آریایی تبار میتانی پس الکی حرص نخور
سلام
نظر به فرمایشات کاربر اوش کایالی
توجه بفرمایید ریشه واصالت قوم کرد محرز است ما در کل تاریخ از حرکت وانتقال آریاییه به بعد تا اوایل اسلام هیچ گونه حرکت جابه جایی یا مهاجرتی را در منطقه کردستانات کرمانشاه وآذربایجان ودیگر مناطق کرد نشین ندیده ایم تا انجایی که مطالعات بنده یاری میدهند همواره این قوم سپر بلای ایران وایرانی در کل ازمنه تاریخی وتمام جنگهای ایران که بطور تقریبی حدود ۸۰درصد از حملات ودرگیریها از جانب غرب بوده است.بنابر این هرگونه تغییر در انامی یا تاثیر در رشد جمعیت منطقی ودور از ذهن نیست.
در هیچ کتب وتاریخی ما ندیده ایم که قبل از اسلام قومی یا شخصی به نام تورک یا ترک در ایران سکونت داشته باشد مگر اینکه در مقام جنگ یا دشمنی با ایرانی مورد خطاب قرار گرفته باشد
شهر کرمانشاه یا کرمانشاهان برگرفته از شاپور اول ساسانیست که دوران ولیعهدی خودرا در کرمان سپری کرده بود وبه کرمانشاه ملقب بود بعد از ساخت وتاسیس شهروهمچنین بعد از حکومت شاهنشاهی او ،شهر به نام او تغییر یافت
سنندج وسلیمانیه ودیاربکر ووان وکرکوک ومریوان وایلام وخانقین وغیره وغیره چه ربطی به اسامی ترکی دارند؟
شهر ارومیه که الان ۵۰درصد مردمش با زبان آذری حرف میزنند اصلا ریشه ترکی دارد؟اصلا ارومیه به چه معناست؟
تا الان شاید فکر کردی من کردم واز کرد بودنم دفاع میکنم ولی برادر من من کرد نیستم من در حد ووصع خودم یک پژوهشگر تاریخم متاسفانه آنچه ترکها درایران مدعی آنند بعضا بسیار پا از گلیم خود دراز کردنه ودر مواردی هم ادعاهایی بلا شک همانند اسرائیل وتفکرات ماسونریست.به نظر من کردها بر سر ایران ومردم ایران از فارس گرفته تا بختیاری واصفهانی وشیرازی وخراسانی حق دارند وایرانی تر از کرد در ایران وجود ندارد دلیل روشنش حفظ ایرانی بودن وفرهنگ اصیل ایرانی حتی در زیر سلطه کشورهای بیگانه حاکم برآنها در عراق وترکیه وسوریه است.موفق وموید باشید وامیدوارم بیشتر مطالعه کنید بعد متعصب شوید.
دوست گرامی ترک بودن با آذری بودن خیلی خیلی فرق داره و متاسفانه ظاهرا شما فرق این دو رو نمیدونید.اونایی که به قول شما در ایران مدعی هستند مردمان آذری هستند.که البته بسیار هم حق دارند. و اگر بد نیست شماتاریخ قبل از اقوام آریایی در ایران رو که شامل گوتی ها و لولوبی ها و مانا هست رو مطالعه بفرمایید.
در خصوص اینکه واژه کرد به چه معناست تحقیقاتی که انجام شده نشان دهنده این است که در لغت بابلی وآشوری لفظ کاردا به معنی پهلوان ونیرومند است. استرابون در کتاب ۱۵ بند هفدم میگوید:جوانان پارسی راچنان تربیت میکنند که در سرما و گرما و بارندگی بردبار و ورزیده باشند شب در هوای آزاد به گله داری بپردازند ومیوهجنگلی مثل بلوط بخورند اینها را kardak گویند که به معنی دلیر است . از اینجا معلوم می شود که جوانان دلیر وآزموده پارس راکردک می گفته اند که همان کردوک و کردمی باشد وتفاوت نژادی قائل نبوده اندو ملاک کرد شدن را دلیر بودن و پر طاقت شده می دانستند و این قسم استعمال لفظ کرد تناسب آن را با گرد به معنی پهلوان تائید می کند.
بدلیسی در شرفنامه (تایخ مفصل کردستان) در مورد لفظ کرد می گوید: لففظ کرد تعبیر از شجاعت است چراکه اکثر شجاعان روز گار و پهلوانان نامدار از این طایفه برخاسته اند مانند رستم زال که در ایام حکومت پادشاهی کیقباد میزیسته از طایفه اکراد بوده چون تولد او در سیستان بوده است به رستم زابلی اشتهار یافته است وکسانی چوآرش کمان گیر(در زبان کردی کرمانجی آرش به معنی آتش سیاه می باشد،آرش مخفف کلمه آررش است آربه معنی آتش ورش نیزبه معنی سیاه) ،فریدون(فریدون درزبان کردی بمعنای عالم ،دانشمند کسیکه بیشتر می داند است ،فریبه معنی خیلی ،زیادودون به معنی دانستن،فهمیدن)،بهرام چوبین،میلاد وفرهاد کهکن همگی کرد بوده اند با توجه به این تحقیقات واسناد موجود ثابت می شود که وا ژه کرد صفتی است که به این مردمان داده شده اس تو بیانگر شجاعت و دلاوری آنهاست وبه یقین واژه کرد و گرد یکی می باشند واین صفت به تمام ساکنان زاگرس و نواحی متعلق به آن دادند که همگی ریشه نژادی، تاریخی و فر هنگی مشترکی با هم داشته اند..
در اول تاریخ شرفنامه نویسنده آن شرف الدین بدلیسی که پانصد سال قبل بود اعلام می کند کردها از اعراب هستند و با تمام بزرگان کرد هم صحبت کرده و همگی بر عرب بودن خود تاکید می کنند . شرف الدین بدلیسی از عثمانی به ایران و سپس به عثمانی بر می گردد.
.اگه عرب هستند پس چرا ژنتیک و ذات و سرشت و هویت و فرهنگ و اسطوره های ایرانی دارن
سلام خسته نباشید واسه زحمتتون… فک میکنم در قسمت ره آوردهای ماد شماره ۳ اتاق فرهاد آثار ایلام باشه نه لرستان.باتشکر.
Outstanding post, I conceive weblog owners need to acquire a whole lot from this weblog its really user pleasant. 70847
شکی نیست که برادران کرد از ما هستند واصالتا ایرانی و نژاد آریایی و به آنها افتخار می کنیم . اماتعجب می کنم که چرا اید ایرانیان اصیل به عمر چسبیده اند و روی او تعصب دارند در حالی که همه میدانیم که عمر با ایران چه کرد . ریشه این مسئله که چرا کردها به عمر گراییدند هنوز برای من ایرانی مبهم است .
سلام
بسیار سپاسگزارم از مطالب ارزشمندتان
میتوان دیاکو را اولین پادشاه ایران نامید
سرسلسله مادها و پس از آن پیشدادیان و سپس هخامنشیان
علت اینکه تاریخ ایران را ۲۵۰۰ ساله اعلام میکنند چیست؟
چرا مادها و پیشدادیان را حذف کردند
چرا در تاریخدادنان معاصراز اشکانیان کمتر از هخامنشیان و ساسانیان مینویسند
قبل از ماد ها این سرزمین ها حوزه نفوذ آشور بود و آشورها هزار چند صد سال حکومت دایم داشتند یعنی اگر بخواهیم در نظر بگیریم از اواسط دوران ساسانیان تا الان یک حکومت بوده است . اشکانیان را در کتاب های قبل ترک معرفی شده اند . در سکه ها پادشاهان اشکانی این پادشاهان با صورت های بی مو در سکه ها ثبت شده اند که مشخصه ترکمنان است و کمان هم از سلاحهای ترکمن است . کمان ترکمنان کوچکو قویستد.
تاریخ ایران را از دیگر کشورها می شناسیم و نه از خودمان . قدیمی ترین و مستند ترین تاریخ ایران مربوط است به چینی ها که تمام تاریخ آنها در شهر ممنوعه ثبت شده در لوح های گلی باقیست در حدی که حتی آب و هوای استانها را هم دارید و تمام. قبایل آنجا تاریخ مستند دارند. تاریخ ارامنه هم همینطور است . مادها بر قسمت کوچکی چیره شدند اما هخامنشیان و اشکانی و ساسانی امپراطوریهای بزرگی شدند .البته تاریخ پیشدادیان و اینها افسانه هستند . کتاب شاهنامه فردوسی از کتاب شاهنامه ابو منصوری گرفته شده است . نتیجه مهم این افسانه بودن کتاب شاهنامه است که مستند تاریخی ندارد . البته قبایل قبل از اسلام ارتباطی به بعد از اسلام ندارند ..
زرتشتیان یکصدو شصت هزار نفر هستند و ژنتیک آنها به خاطر خویدوده مشخص بوده و مورد دیگر زبان نوشتاری و گفتاری آنها است که با فارسی کاملا مغایرت دارد .اعراب زرتشتیان را کاملا منقرض کردند .
دیگه پانترکیسم یک بیماری شناخته میشود نه یک حزب یا یک گروه
تروخدا ببین طرف چه اراجیفی گفته،،، همین مونده بود ماد های آریایی رو بچسبوونن به تورک!!! اخه توویی که اسم اوروک رو که شهری در جنوب بغداد امروزی بوده رو کردی توروک!!!!! هر مضخرفی که توو سایتای پانتورکی میبنید کپی میکنید!!! سنندج هم شد کلمه تورکی … اسمی که تا قبل از اعراب ساسان دژ خونده میشد شد اسم تورکی!!!! تاریخ تورک یچیزه مشخص و مکتوب و اثبات شدس و بااین خزعبلات عوض نمیشه، تورک توو قرن دوازدهم و دوران سلجوقیان به این خاک و آذرآبادگان مهاجرت کرد. چیزی که عالم و آدم قبول داره جز شما پانتورکا….
اگر در دوره سلجوقیان آمدند چرا در تاریخ طبری به پادگانهای ترک در تیسفون اشاره می کنند؟
سلام آنی جان بگذار همین اول کار یک چیزی بنویسم ببینم نظرات راجبش چیه؟
یونانیان یک ایالت داشتند بنام ترکیه که عین ترکیه است ؟ و اسکندر در هنگام ورود به آسیا یک گره ترکی را با شمشیر پاره می کنه . قبلاً گفته شده بود که هرکس این گره ترکی را باز کنه فاتح آسیا میشه . اون گره ترکی اونجا چکار میکرد؟
دو مورد دیگه را هم نظرات عزیزان را می خواهم بدانم . الان بازنشسته شدم و قبلاً استاد دانشگاه در رشته تاریخ بودم . دو مورد جالب کتاب گل قمیش یا گیل گمیش هست . دانشجوی ترکی داشتم که می گفت قمیش به ترکی یعنی می و گل هم یعنی مو پس یعنی می باریک و یک کلمه دیگر اوتنان پیشتیم است که به ترکی یعنی با آنش پخته شدن کنایه ازگذراندن تمام مراحل و سختی ها است از چند ترک پرسیدم همگی تایید کردند نظر شما چیه ؟
یک مورد دیگر سالامین منظور از سال در ترکی یعنی صفحه مانند و برای سنگ های صاف به کار میرود و مین یعنی سوار شو .
این کلمات شانسی اینگونه شدند یا نه تارکان حضور داشتند ؟
قمیش یعنی نی