امپراطوری ساسانی به عنوان رقیب نیرومند روم- بیزانس
دولت ساسانی توسط اردشیر بابکان در سال ۲۲۶ میلادی رسماً تأسیس شد و پس از ۴۲۶ سال در سال ۶۵۲ میلادی فروپاشید. برخی از مورخان و پژوهشگران شکل گیری این دولت را به سال ۲۲۴ و سال سقوط آن را ۶۴۲ میلادی نوشته اند[۱] که با محاسبات تقویمی تاریخ ایران و جهان باستان هماهنگ و سازگار نیست. این نکته بر همۀ اهل پژوه در عرصۀ تاریخ ایران ساسانی روشن است که اردشیر بابکان در سال ۲۲۴ میلادی دولت خودمختار خود را در دارابگرد فارس اعلام کرد و در صفحات نخستین این کتاب به این موضوع مفصّلاً پرداخته شده است. اردشیر که به خانواده ای از حاکمان محلی فارس تعلق داشت در سال ۲۲۶ میلادی رسماً به قدرت رسید و پانزده سال یعنی تا سال ۲۴۱ میلادی سلطنت کرد. او مناطق تحت حاکمیت خود را متحد کرد و به زیر فرمان یک فرمانروا که خود او بود درآورد.
اردشیر نخست علیه اردوان پنجم[۲] علم مخالفت برافراشت و به پاخاست و طی نبردی سهمگین او را در روز بیست و ششم سپتامبر سال ۲۲۶ میلادی در دشت هرمزدگان[۳] که عربها آن را هرمزدجان[۴] و مورخان غربی هوموژان[۵] نوشته اند، شکست داد. وی تیسفون[۶] پایتخت اشکانیان را به تصرف خود در آورد و به این ترتیب تقویم تاریخ از همان روز به نام سلسله ساسانی رقم خورد و ثبت شد. اردشیر از این زمان وارث حکومت و امپراطوری اشکانی (پارتیان) گردید. وی با لشگرکشیهای پی در پی براساس الگوی نبردهای هخامنشیان، قلمرو فرمانروایی خود را در اکثر بلندیهای ایران گسترش داد. این قلمرو از رود فرات[۷]در غرب ایران تا رودخانه جیحون[۸] و تا درۀ کابل[۹] در شرق امتداد داشت. او نبرد با رومیان را از نو آغاز کرد و پیکارهای جدی را با آنان از سر گرفت. ولی تلاشهای او در مناطقی چون ارمنستان که یک اشکانی تبار بر آن حکومت می کرد، جهت تسخیر بین النهرین[۱۰]، علیرغم محاصره هاترا[۱۱] توسط وی، به ناکامی انجامید.
طول حکومت اردشیر تنها پانزده سال بود و به وی مجال دستیابی به اهدافش را نداد و پس از وی پسرش شاپور زمام امور را به دست گرفت. شاپور پسر و جانشین اردشیر از پدر موفق تر بود. شاپور یکم از سال ۲۴۱ تا ۲۷۲ میلادی[۱۲] پادشاه ساسانی بود. وی موفق شد ارمنستان را فتح کرده و ضمیمه امپراطوری ساسانی کند. به دنبال این پیروزی شاپور توانست در بخشهای شمالی بین النهرین نفوذ کند. شاپور در سال ۲۵۸ میلادی در حالی که هفده سال از زمان روی کار آمدنش می گذشت شهر پیشرفته و از هر جهت متحول دورا اوروپوس[۱۳] را به تصرف خود درآورد. شمار سپاهیان وی در زمان پیشروی به سویِ ادیسا[۱۴] را منابع تاریخی نه چندان زیاد نوشته اند.[۱۵] همۀ سرزمینهای این محدوده در تصرف رومیان بود. نبرد شاپور با رومیان را می توان از سهمگین ترین پیکارهای ایرانیان با بیگانگان در تاریخ ایران پیش از اسلام دانست. شاپور و لشگریان تحت فرمان وی با تهوری کم سابقه در تاریخ سپاهیگری ایرانیان در سال ۲۶۰[۱۶] میلادی سپاه روم را در این منطقه به زانو در آورد و والرین[۱۷] قیصر روم را به اسارت گرفت. به زودی اسیران رومی در این پیکار تمام عیار، به خوزستان اعزام شدند و در آن منطقه جهت ساختن شهر و سدها، پل و راهها بکار گرفته شدند. بقایای خدمات آنها به صورت آثار به جای مانده به نحو چشمگیر هنوز باقی است. در عصر شاپور در سال ۲۶۱ میلادی مانی نقاش[۱۸] که از بابل[۱۹] برخاسته بود، ادعای پیامبری کرد و فعالیت خود را با موفقیت پادشاه ساسانی آغاز نمود. مانی در واقع از حمایتهای بی دریغ پیروز برادر[۲۰] شاپور جهت رسیدن به اهدافش برخوردار بود و به وسیلۀ وی توانست به حضور پادشاه رسیده و موافقت او را جلب کند.
پس از شاپور یکم هرمزد[۲۱] نخستین پسر او به جای وی نشست و تنها یک سال سلطنت کرد یعنی از ۲۷۲ تا ۲۷۳ میلادی و سپس دومین پسر او به پادشاهی رسید که بهرام نام داشت و به بهرام یکم (وهرام، ۲۷۳ تا ۲۷۶ میلادی)[۲۲] به مدت سه سال پادشاه ساسانی بود. در دورۀ زمام داری این پادشاه به توصیه روحانیت ساسانی مانویان تحت پی گرد قرار گرفتند و شخص مانی دستگیر و اعدام شد. گفتنی است که سال اعدام مانی در برخی منابع تاریخی ۲۷۵ میلادی نوشته شده و حال آنکه مانی در سال ۲۱۶ میلادی در واپسین روز سالهای حکومت اردوان پنجم آخرین شهریار اشکانی در بابل چشم به جهان گشود و در سال ۲۷۶ میلادی مقارن روی کار آمدن بهرام دوم جانشین بهرام یکم به توصیه کرتیر روحانی برجسته صدر ساسانی که در آن زمان رئیس انجمن مغان بود زنده زنده پوست کندند و به این ترتیب اعدام گردید.
بهرام دوم ساسانی از ۲۷۶ تا ۲۹۳ میلادی سلطنت کرد. او توفیقی در امور مهم کشورداری و رویارویی با دشمنان به دست نیاورد. وی با برادرش هرمزد که والی سیستان (سکستان)[۲۳] بود اختلاف نظر داشت و ناگزیر با او کنار آمد. کوشانیان[۲۴] در این زمان متحد مخالفان ساسانیان به شمار آمده اند. از جمله با هرمزد والی سیستان. ایران ساسانی به این ترتیب ناگزیر از واگذار کردن بخشهای شمالی بین النهرین به رومیان شدند و کاروس قیصر[۲۵] روم شهر تیسفون پایتخت ساسانیان را محاصره و تصرف کرده بود. پس از وی بهرام سوم[۲۶] به پادشاهی رسید که کمتر از یک سال زمام دار بود. وی تنها چند ماه در سال ۲۹۳ میلادی بر سر کار ماند و نرسی[۲۷] به جای او نشست. نرسی پسر شاپور یکم بود و از ۲۹۳ تا ۳۰۲ میلادی به مدت نُه سال پادشاه ساسانی بود. نرسی اداره امور امپراطوری را با شیوه ها و اندیشه های نوین را به پیش گرفت. تلاشهای او برای پیروزی بر رومیان به ناکامی انجامید. وی ناچار شد بخشی از ارمنستان معروف به ارمنستان کوچک[۲۸] و مناطقی در شرق رود دجله[۲۹] را به رومیان واگذارد.
وی در نبردی با گالریوس[۳۰] داماد دیوکلتیان[۳۱] (دیوکلسین) قیصر وقت روم که فرماندهی سپاه در نبرد علیه نرسی را به عهده داشت ابتدا پیروز گردید، ولی در پیکاری دیگر سرزمینهای نامبرده بالا و از جمله نصیبین[۳۲] را به رومیان تسلیم کرد. در عصر نرسی پس از تحمل شکست سهمگین از رومیان، کوشانیان در مشرق ایران امپراطوری ساسانی را مورد تهدید قرار دادند، ولی این تهدید بر اثر ازدواج هرمزد پسر نرسی با دختر پادشاه کوشان برطرف گردید. پس از نرسی پسر او هرمزد دوم به تخت پادشاهی ساسانی نشست و هفت سال یعنی از ۳۰۲ تا ۳۰۹ میلادی زمام امور را در دست داشت و سیاست دینی نوینی را اتخاذ کرد و در ارتباط با پیروان ادیان و مذاهب دیگر راه مصالحه، مسامحه و گذشت و بزرگ منشی را در پیش گرفت. گفتنی است که در زمان او مسیحیان که در ایران زندگی می کردند از آزادی دینی بی سابقه ای برخوردار شدند.
در همین زمان تیرداد[۳۳] حاکم ارمنستان در سال ۳۰۵ میلادی به وسیلۀ گریگور ایلومیناتور[۳۴] به آیین مسیح درآمد و هیچ حادثه ای را به دنبال نداشت، زیرا قدرت و دخالت موبدان ساسانی کاسته شده بود. گرویدن کنستانتین[۳۵] به دین مسیح موجب گسترش و نیرومند شدن سریع مسیحیت گردید و به زودی به عنوان یکی از ابزار قدرت در برابر ایرانیان که دشمنان رومیان به شمار می آمدند، بکار گرفته شد. در این زمان و پس از صدور فرمان میلان[۳۶] توسط کنستانتین و به اجرا درآمدن آن در همان سال ۳۱۳ میلادی، در مسیحیان ساکن در ایران این احساس به وجود آمد و تقویت شد که موضع سیاسی آنان باید با ارادۀ قیصر روم مطابقت داشته باشد. از سوی ایرانیان نیز از همان زمان سخت گیری نسبت به مسیحیان از سر گرفته شد و موبدان ساسانی به تحریک شاهان آن سلسله از جمله شاپور دوم پرداختند. سوءظن نسبت به مسیحیان رو به افزایش بود و آنان دیگر در قلمرو ساسانیان تحمل نمی شدند. هفتاد سال سلطنت شاپور دوم را می توان سخت ترین دوره از زندگی مسیحیان در قلمرو ساسانیان دانست. کتاب اعمال شهدای مسیحی بخشی از این سختگیریها را مورد بررسی قرار داده است.
در دوران سلطنت شاپور دوم از ۳۰۹ تا ۳۷۹ میلادی که هفتاد سال دوام یافت، شدیدترین خشونتها و بی رحمیها در مورد مسیحیان اعمال می شد. مسیحیان در این زمان بی وقفه تحت پیگرد، آزار و اذیت از سوی ساسانیان بودند. دوران طولانی سلطنت شاپور که به هنگام مرگ پدرش به روایتی هنوز در شکم مادر و به روایت دیگر طفلی نوزاد بیشتر نبود دربرگیرندۀ یک سلسله جنگها است. از جمله این جنگها نبرد شاپور با کوشانیان است که سرانجام به ویرانی سرزمین آنان منتهی گردید. شاپور دوم با رومیان نیز متهوّرانه جنگید تا سرزمینهای از دست رفته در عهد پادشاهان ناتوان گذشته را باز پس گیرد. در آغاز کار نبرد شاپور با رومیان، در سال ۳۴۵ میلادی شکستی از سوی روم نصیب وی شد، و حتی تلاش او برای بازپس گیری نصیبین از رومیان در سال ۳۵۰ میلادی نافرجام ماند. شاپور با عقد پیمان اتحاد با بقایای کوشانیان و هیاطله[۳۷] که آنان نیز در سرزمین کوشان به سر می بردند، توانست سرزمین آمد[۳۸] و مناطق دیگر را که در تصرف رومیان بود به اشغال سپاهیان خویش درآورد. قیصر ژولیان[۳۹] جانشین کنستانتیوس (کنستانس)[۴۰] که با سپاهیانش وارد بین النهرین و سرزمین ماد[۴۱] شده بود، به طور ناگهانی در سال ۳۶۳ میلادی بر اثر اصابت نیزه ای از سوی ایرانیان به قتل رسید .
جانشین وی که یوویانوس[۴۲] نام داشت صلاح رومیان را در آن دید که پیمان صلحی با شاپور دوم منعقد کند. وی پیمانی که در آن از هر جهت زیان رومیان پیش بینی شده بود با ساسانیان منعقد کرد. براساس این عهدنامه صلح سرزمینهای مورد منازعه میان ایران و روم به ایران واگذار گردید. ارمنستان به اشغال سپاهیان ایران درآمد و مرزبانی از سوی شاپور مأمور نگهبانی از مرزهای آن سرزمین شد و ادارۀ امور آن به وسیلۀ دولت ایران صورت می گرفت. در طیّ مخاصمات و نبردهای ایران و روم قدرت اشراف ساسانی به خاطر خدماتی که در جنگ از جمله در رستۀ سواره نظام به سپاه شاپور می دادند، به میزان قابل توجهی رشد کرد. این افزایش قدرت و نفوذ اشراف به اندازه ای بود که شاپور دوم دیگر در مقام آن نبود که شخصاً جانشین خود را برگزیند، بلکه جانشین وی به وسیله بالاترین مقامات و صاحب منصبان ساسانی که شماری از آنها به خاندان سلطنتی متعلق بودند، انتخاب می شد. پس از مرگ شاپور دوم یکبار دیگر همانند زمان درگذشت شاپور یکم مقام پادشاهی به اشخاصی تعلق گرفت که بعضاً ضعیف النفس و سست اراده بودند و برخی نیز از حمایت روحانیان و اشراف بهره مند نبودند و از جمله آنان می توان از اردشیر دوم[۴۳] (۳۷۹- ۳۸۳ میلادی) که تنها چهار سال سلطنت کرد و نیز شاپور سوم[۴۴] پسر شاپور دوم که وی نیز بیش از پنج سال یعنی از ۳۸۳ تا ۳۸۸ میلادی پادشاهی نکرد و بهرام چهارم[۴۵] که از ۳۸۸ تا ۳۹۹ زمام امور را در دست داشت، نام برد.
در زمان بهرام چهارم ارمنستان یکبار دیگر مورد ادعای رومیان و منازعه میان دو دولت ایران و روم قرار گرفت و میان دو امپراطور تقسیم شد. یزدگرد یکم (۳۹۹ تا ۴۲۰ میلادی)[۴۶] با سیاستی مدبرانه و بزرگ منشانه پس از بهرام چهارم به سلطنت رسید. یزدگرد با گرامی داشتن مسیحیان باب مناسبات دوستانه ای را با بیزانس گشود. در این هنگام تهدیدهای مکرری از سوی هیاطله نسبت به ایران صورت گرفت و سیاست ملایم و معقول دینی او موجب شد که وی در نزد موبدان وجهه خود را از دست بدهد و به وی لقب بزه کار داده شود. در سال ۳۸۴ میلادی پیمان صلح و دوستی میان شاپور سوم و تئودوزیوس قیصر بیزانس منعقد گردید و ارمنستان میان ایران و روم تقسیم شد.[۴۷] پس از یزدگرد یکم که سیاستی کاملاً متفاوت با مسیحیان در مقایسه با دیگر پادشاهان ساسانی اعمال نمود، بهرام پنجم ملقّب به گور به پادشاهی رسید که از ۴۲۰ تا ۴۳۸ میلادی زمام امور را در دست داشت. از بزرگترین رویدادهای زمان سلطنت وی در رابطه با مسیحیت، می توان از استقلال کلیسای نسطوری[۴۸] نام برد.
گفتنی است که برخی از جداول تاریخی زمان سلطنت این پادشاه را از ۴۲۰ تا ۴۴۰ میلادی می دانند.[۴۹] پس از پرداختن به وقایعی مربوط به عالم مسیحیت می توان دوباره به خطرات هیاطله اشاره کرد که از جانب آنان آسیبی به ایران و ایرانیان تحت زمام داری بهرام پنجم (گور) پادشاه مقتدر ساسانی نرسید. آتیلا[۵۰] (۳۹۵ تا ۴۵۳ میلادی) فرمانروای هونها با پشت سر گذاشتن ویرانیها و غارتگریهای گسترده با نیروهای متجاوز و مهاجم خود به طرف اروپا پیشروی کرد که در فرصتی دیگر به این موضوع خواهیم پرداخت. پس از بهرام پنجم (گور) نزاع بر سر قدرت به صورت تفکری در خاندان حاکمیت ساسانی به صورت اصلی اجتناب ناپذیر درآمد. پس از وی یزدگرد دوم[۵۱] پادشاه شد که از ۴۳۸ تا ۴۵۷ زمام دار بود. برخی منابع تاریخی طول سلطنت یزدگرد دوم را از ۴۴۰ تا ۴۵۷ میلادی[۵۲] نوشته اند. با پایان یافتن دورۀ زمامداری یزدگرد دوم نزاع بر سر احراز مقام سلطنت و نشستن به تخت شاهی میان دو پسر وی به نامهای هرمزداس[۵۳] و پیروز درگرفت.
فرجام کار پیروز به گونه ای بود که وی در نبرد با هونها (خیونیها) کشته شد. کشمکش بر سر رسیدن به پادشاهی پس از کشته شدن پیروز نیز میان پسرانش کوات (قباد)[۵۴] و جاماسپ درگرفت. بدین صورت که قباد (کواذ) در دو نوبت با فاصله زمانی سه سال به تخت پادشاهی نشست. زمان سلطنت او قیام مزدک را می توان یکی از پرحادثه ترین رویداد مقاطع عمر حاکمیت ساسانیان به شمار آورد و قیام مزدک همۀ ارکان حکومتی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی جامعه را تحت الشعاع خود قرار داد. قباد از سال ۴۸۸ تا ۴۹۶ و از ۴۹۹ تا ۵۳۱ پادشاهی کرد. مقارن به تخت نشستن قباد اوضاع داخلی کشور ساسانی و به ویژه وضعیت دربار ساسانی فوق العاده دشوار و پیچیده گزارش شده است. وقتی قباد به تخت سلطنت نشست مردم ایران به خاطر جنگهای گذشته دچار تنگدستی شدید شده و قحطی و گرسنگی بیش از هفتاد و پنج درصد مردم را ناتوان کرده بود.
این وضعیت شرایطی را در جامعه به وجود آورد تا حدی که اشراف در برابر هیئت حاکمه که پادشاه در رأس آن بود موضع گرفتند. همین وضعیت مناسبترین فرصت برای یک مانوی به نام مزدک بود تا جنبشی را رهبری کند. پادشاه که در تنگنای بی سابقه ای گرفتار آمده بود، از وی حمایت کرد به این امید که مزدک بتواند در برابر فئودالها که دشمنان جدی قباد به شمار می آمدند ایستادگی و اقدام کند. اشراف و نخبا قباد را از سلطنت خلع و او را روانه زندان کردند. قباد در سرّی ترین و مخوف ترین زندان ساسانیان به نام «انوشبرد» یعنی «قلعۀ فراموشی[۵۵]، برج جاویدان» گرفتار آمد. شاه فرصتی به دست آورد تا از این زندان فرار کرده و به هیاطله پناهنده شود. قباد (کواذ) به کمک هیاطله (هفتالیان) سلطنت از دست رفته خود را دوباره به دست آورد. گفتنی است که کواذ سه سال یعنی از سال ۴۹۶ تا ۴۹۹ میلادی در زندان به سر می برد و بی تاج و تخت شده بود، در این مدت برادر وی جاماسپ[۵۶] از سوی روحانیان و اشراف به جای وی تکیه زده و پادشاه رسمی کشور شده بود. قباد (کوات، کواذ) از کمک هیاطله در ابعاد دیگر نیز بهره مند گردید، از جمله با سپاه بیزانس وارد جنگ شد و شهر آمیدا (آمِد)[۵۷] را تصرف کرد و از آنجا غنایم سرشاری را به دست آورد.
کواذ پس از این پیروزی با هونها[۵۸] (خیونیها) وارد جنگ شد، زیرا هونها مرزهای شمالی کشور ساسانی را جداً تهدید می کردند. قباد (کواذ) به هنگام بازگشت به قدرت و تاج و تخت دیگر آن طرفدار جدی و به اصطلاح پروپا قرص مزدک نبود و از جنبش مزدک دیگر همانند گذشته یعنی پیش از خلعش از مقام سلطنت حمایت نمی کرد. این نکته را نباید از نظر دور داشت که جانشینی که کواذ برای خود در نظر گرفته بود یعنی خسرو تکیه گاه دینی داشت و با جنبش مزدکی و شخص مزدک کاملاً مخالف بود، لذا روی برتافتن قباد (کواذ) از مزدک و جنبش اصلاح طلبانه او به این امر نیز بستگی داشت. به این موضوع در عصر سلطنت انوشیروان خواهیم پرداخت. شاید اگر به جای خسرو پدرش کواذ کماکان زمام دار باقی ماند قلع و قمع مزدکیان به آسانی تحقق نمی یافت. حکومت ساسانیان راه دیگری را در پیش می گرفت.
کاهش گرایش قباد به مزدک و متکی بودن خسرو به روحانیت شرایط را جهت رسیدن خسرو انوشیروان به جانشینی پادشاه فراهم کرد. خسرو که از سال ۵۳۱ تا ۵۷۹ میلادی[۵۹] به مدت ۴۸ سال پادشاه ساسانی بود. به این نکته باید توجه داشت که جنبش مزدک و مزدکیان با تضعیف روحانیت ساسانی همراه بود و طبعاً این جنبش با به تخت نشستن خسرو انوشیروان سخت مخالف بود، ولی شرایط جدید مخالفت مزدکیان را کاملاً خنثی کرد. انوشیروان که به معنای «روان نامیرا» است، لقب خسرو یکم پسر و جانشین قباد ساسانی بود. با روی کار آمدن خسرو یکم دوران نظم، قانون گرایی و قانون مندی و آرامش نسبی در جامعه ساسانی آغاز شده و طریق خود را می پیماید. خسرو با تکیه و توسل به معیارهای قانونی همۀ زیانهایی که ناشی از جنبش مزدک بود و نصیب اشراف ساسانی شده بود، برطرف کرد. اقدامات خسرو در این زمینه زود به نتیجه رسید.
آن گونه که در منابع تاریخی آمده است، خسرو فرزندان از جمله فرزندان ذکوری که نتیجه آمیزش زنان اشرافی با غیر اشرافیان بود، به فرزند خواندگی سپرد. خسرو نظام اداری و سپاه ساسانی را دگرگون کرد. پادشاه قاطع و نیرومند ساسانی نظام فرماندهی در سپاه ساسانی را اصلاح نمود و فرماندهی سپاه را از دست یک نفر بیرون آورد و آن را به چهار رکن تقسیم کرد و برای سپاهیان و رزمندگانی که بی مال و منال و تهیدست بودند حقوق و معیشتی در خور تعیین کرد. از جمله در شمال، شمال غرب و شرق ایران پادگانهای نظامی نیرومند علیه دشمنان دولت ساسانی از جمله بیزانس تأسیس کرد و جنگی موفق علیه بیزانس را طراحی کرد و آبرومندانه به فرجام رساند و در سال ۵۴۰ میلادی شهر انتاکیه[۶۰] را به تصرف خود درآورد.
البته خسرو در مقطعی پس از این پیروزی تحت فشار بلیزاریوس سردار سپاه بیزانس قرار گرفت و ناگزیر از عقد پیمان صلح با وی گردید. او از دادن باج به هیاطله سرباز زد و به کمک ترکان آنان را از بین برد و مرز امپراطوری خود را تا سرحد جیحون گسترش داد. انوشیروان در سال ۵۷۵ میلادی به جنوب عربستان حمله کرد، زیرا در آنجا دولتی مسیحی به کمک حبشیها بر سر کار آمده بود و آن منطقه را مسخر نموده و ضمیمه امپراطوری خود کرد و تا سال ۶۳۰ میلادی این ناحیه به ایران تعلق داشت. در این زمان امپراطوری بیزانس دیگر توان تحمل این افزایش قدرت و توسعه طلبیهای خسرو را نداشت و کوشید تا وحدتی میان بیزانس و دولتهای دیگر علیه ایران را به وجود آورد.
این رویداد امتیازاتی را برای رومیان به همراه داشت و خسرو از آن زیان داد، به طوری که خسرو در ناحیه میکت[۶۱] شکست سختی را متحمل شد و از امپراطوری بیزانس درخواست عقد پیمان صلح با دولت ساسانی را نمود، ولی او در حین عقد این قرارداد و بررسی شرایط صلح درگذشت[۶۲] و پسرش هرمزد چهارم ملقب به ترک زاد جانشین او شد. شکست خسرو را نباید ناشی از سستی تدبیر پادشاه و بی کفایتی سپاه ساسانی دانست، بلکه اوضاع و شرایط به وجود آمده از جنبش مزدک شیرازۀ جامعه را در حد از هم پاشیدگی سست کرده و نظام تولید، قوانین، اوضاع اجتماعی و فرهنگ را دچار بی ثباتی و تشویش کرده بود. این مسائل در همۀ ارکان و شئونات جامعه تأثیر گذارده و عرصه بر پادشاه ساسانی به واقع تنگ شده بود. با تمام این سختیها، ناملایمات و بی ثباتیها خسرو با قاطعیت و درایت جامعه در پرتگاه نابودی و دگرگونی ساسانی را هنرمندانه و مدبرانه به سوی ترقی، تحول و موفقیت به پیش برد و خشت بنایی را گذاشت که تاریخ از او به نیکی یاد کرده است. مورخان عرب و بیزانس انوشیروان را یکی از برجسته ترین پادشاهان در ایران پیش از اسلام دانسته و او را مردی عالم، دانش دوست و فرهنگ پرور، عادل و بلندنظر معرفی کرده اند.
پس از مرگ خسرو پسر وی به نام هرمزد چهارم[۶۳] که به روایتی مادر و زنی از قبایل ترکان بود و به همین دلیل به «ترک زاد» معروف است به تخت پادشاهی ساسانی نشست وی از ۵۷۹ تا ۵۹۰ میلادی سلطنت کرد. هرمزد به محض گرفتن زمام امور در دست نبرد را در چند جبهه با دشمنان آغاز کرد. سردار وی بهرام چوبین[۶۴] که یکی از امیران لشگری متنفّذ بود در رقابتی سهمگین با پادشاه از او پیشی گرفت و این امر موجب برکناری هرمزد چهارم از مقام پادشاهی شد و متعاقب آن به دست اشراف کشته شد. پاره ای منابع تاریخی بر این باورند که وحدت روحانیان و اشراف زمینه را برای قتل هرمزد فراهم آورد و یا به سخن دیگر موبدان ساسانی نیز در کشتن پادشاه نقش داشته و سهیم بودند. مبارزات بهرام چوبین با خلع و قتل هرمزد چهارم به پایان نرسید و او این شیوه را در زمان خسرو دوم (پرویز، ۵۹۰ تا ۶۲۷ میلادی) پسر و جانشین هرمزد کماکان دنبال کرد. خسرو دوم ملقب به پرویز که به عنوان جانشین پدر خود به پادشاهی برگزیده شده بود، پیش از هر اقدام دیگر بر آن شد که از قدرت، نفوذ و زیاده طلبی بهرام چوبین سردار خود بکاهد و این کار را خسرو[۶۵] به کمک موریس[۶۶] (ماوریکیوس، موریقوس) قیصر بیزانس انجام داد. خسرو در ازای چنین خدمت و حمایت بزرگی که قیصر روم به او کرد، ناگزیر از انصراف از ارمنستان گردید و مرز امپراطوری ساسانی و بیزانس به این ترتیب از دریاچه وان[۶۷] در ترکیه کنونی تا تفلیس[۶۸] مقرر گردید و تثبیت شد.
با به قتل رسیدن موریس، خسرو به انتقام این کار ناشایست که دوستی معتبر و محترم از پادشاه ایران به قتل رسانده شده است، سرزمینهای شرقی بیزانس بین سالهای ۶۰۳ تا ۶۲۰ میلادی به تصرف سپاه ایران درآمد. خسرو ارمنستان را از بیزانس باز پس گرفت. سپاه ایران اِدیسا[۶۹] را فتح کرد و قیصریه[۷۰] را نیز به تصرف خود درآورد. سپاه خسرو در سال ۶۱۰ میلادی تا ناحیه بسفر[۷۱] به پیش رفت و به منطقه سکوتاری[۷۲] رسید. خسرو پیشنهاد صلح هراکلیوس[۷۳] (هرقل) قیصر روم را نپذیرفت. ناگفته نماند که پس از قتل موریس شخصی به نام فوکاس[۷۴] به جای او نشست. خسروپرویز حکومت فوکاس را به اتهام شرکت در قتل موریس به رسمیت نشناخت و هرقل جانشین وی شد.
گفتنی است که دوستی خسرو و موریس از آنچنان عمقی برخوردار بود که خسرو با مریم[۷۵] دختر موریس قیصر روم پیمان ازدواج بست و به نام وی کلیسایی ساخت و هدایای زیادی را تقدیم آن مکان دینی مسیحی نمود. در طی این زمان یعنی در سالهای ۶۱۰ و ۶۱۱ میلادی سپاهیان ساسانی قلمرو امپراطوری ایران را تا سوریه[۷۶] گسترش داده و فلسطین[۷۷] را نیز به متصرفات خود افزودند. در سال ۶۱۴ میلادی اورشلیم[۷۸] نیز به اشغال ارتش خسروپرویز درآمد و صلیب مقدس[۷۹] را به غنیمت گرفتند و آن را به تیسفون پایتخت امپراطوری منتقل کردند. رومیان کوشیدند تا با این پیشرویهای ایرانیان مقابله کنند ولی در این امر مقاومتها و مقابله های سپاه بیزانس با مشکلات جدی مواجه شد و پاسخگویی هراکلیوس به ضربات ایرانیان که بر سپاه بیزانس به گونه ای بی وقفه وارد می شد، در آغاز با ناکامی روبرو گردید. ایرانیان به دنبال این همه پیروزی که در آن مقطع زمانی برای جهانیان چشمگیر می نمود در سال ۶۱۵ میلادی شهر آنکارا[۸۰] را نیز در قلب قلمرو رومیان به تصرف خود درآورده و شهر قسطنطنیه[۸۱] نیز در معرض تهدیدهای جدی سپاهیان خسرو قرار گرفت.[۸۲] مصر نیز از دست رومیان رفت، زیرا یکی از ستونهای نظامی خسروپرویز غرّه[۸۳] را به اشغال خود درآورد و پس از آن به درّۀ نیل[۸۴] سرازیر شد و به سوی مرز حبشه[۸۵] پیشروی کرد.
امپراطوری ساسانی در این مقطع زمانی یعنی در ربع اول سدۀ هفتم میلادی چنان با شتاب گسترش یافت که می توان آن را با امپراطوری هخامنشی مقایسه کرد و برابر دانست. از این زمان به بعد دولت ساسانی دچار مشکلات گوناگون شد. این مشکلات هم داخلی و هم خارجی بودند، از جمله فشار و خطر و تهدید قومی به نام «آوارها»[۸۶] به مرزهای ساسانیان در این نابسامانی نقش تعیین کننده ای ایفا کرد. از سویی هراکلیوس قیصر بیزانس این تضمین را دریافت کرد که از حمایت اقوام ترک تبار که در منطقه قفقاز[۸۷] ساکن بودند و نیز یاری خزرها[۸۸]، توانست ضربات سهمگینی در ناحیه نینوا[۸۹] در شمال شرق بین النهرین به سپاه ساسانی وارد کند. براساس برخی منابع تاریخی این ضربات سرنوشت ساز در سال ۶۲۵ میلادی، یعنی دو سال پیش از کشته شدن خسرو دوم (پرویز) بر ارتش ساسانی وارد آمد و براساس پاره ای دیگر از تحقیقات تاریخی این واقعه بسیار ناگوار برای حکومت ساسانی در همان سال ۶۲۷ میلادی که خسروپرویز به قتل رسید، روی داد.طغیان رودخانه دجله موجب فروریختن بخشی از کاخ تیسفون گردید.
دولت ساسانی در این زمان در زیر بار مشکلات عدیده و بعضاً ناگهانی به وجود آمده به کلی ناتوان شده بود و به این ترتیب یارای حمله متقابل به رومیان در سپاه خسرو دیده نمی شد. خسرو بیمار و ناتوان شد و ناامیدی وجود او و دولتش را دربر گرفت. پادشاه علاقمند بود که یکی از پسرانش به نام مردانشاه[۹۰] (مرتانشاه) را به جانشینی خود برگزیند و پسر دیگر او به نام «شیرویه»[۹۱] که بعدها کواذ نامیده شد طرفدارانی یافت که او را نامزد مقام پادشاهی کردند. کواذ (شیرویه) مسابقه را از پدر برد و خسرو توسط وی و یارانش از مقام سلطنت خلع و به زندان افتاد و کوتاه زمانی پس از آن به قتل رسید. باز هم باید گفت که برخی منابع تاریخی قتل خسرو را در ماه فوریه ۶۲۸ میلادی نوشته، در حالی که اکثریت پژوهشگران این رویداد را به سال ۶۲۷ میلادی ثبت کرده اند. قباد دوم که همان شیرویه پسر خسروپرویز است تخت شاهی را به خود اختصاص داد و در سال ۶۲۷ میلادی (به روایتی نادرست ۶۲۸ میلادی) زمام امور اداره کشور ساسانی را در دست گرفت. قباد دوم به محص نشستن به تخت شاهی از هراکلیوس قیصر یبزانس درخواست صلح نمود و صلیب مقدس را به رومیان برگرداند، به این ترتیب که در روز چهاردهم سپتامبر ۶۲۸ (۶۲۹) میلادی طی مراسم باشکوهی در اورشلیم صلیب فوق تسلیم رومیان شد. قباد دوم تنها شش ماه پادشاهی کرد و پیش از عقد و امضاء پیمان صلح با هراکیلوس قیصر بیزانس بر اثر طاعون[۹۲] درگذشت. پس از مرگ ناگهانی قباد دوم دشواریها و نابسامانیهای فراوان و گسترده بر پیچیدگیهای امور می افزایند و این مشکلات بیشمار موجب شد که زمام داران یکی یکی پس از دیگری به تخت پادشاهی بنشینند، از جمله زنان به مقام سلطنت رسیدند.
در زمان پادشاهی بوران[۹۳] (بوراندخت) دختر خسروپرویز که در سال ۶۳۰ میلادی به پادشاهی رسید، صلح میان ایران و بیزانس تحقق یافت و آرامشی نسبی حکمفرما گردید. گفتنی است که به تأیید منابع متعدد تاریخی شیرازۀ امور به کلی از هم پاشیده شد و کینه و دشمنی در دربار و میان رجال سیاسی و روحانیان و اشراف جای تدبیر و سیاستمداری را گرفته بود.
[۱] . Randa, A.: A.a.O.SP.762.
[۲] . Artaban V.
[۳] . Hormozdgan.
[۴] . Hormozdgan.
[۵] . Hormujan-Ebene.
[۶] . Ktesiphon.
[۷] .Euphrat.
[۸] . Oxus.
[۹] . Tal von Kabul.
[۱۰] . Mesopotamien.
[۱۱] . Hatra.
[۱۲] . Sapur I. (241-272 n.ch.).
[۱۳] . Dura-Europos.
[۱۴] . Edessa.
[۱۵] . A.a.o.762.
[۱۶] . A.a.O.
[۱۷] . Valerianus.
[۱۸] . Mani der Maler.
[۱۹] .Babylon.
[۲۰] . Randa, A.:A.a.O.SP.762.
[۲۱] . Hormizd I(272-273 n.ch.).
[۲۲] . Bahram I. (Vahram. 273-276 n.ch.).
[۲۳] . Sistan (Sakkistan).
[۲۴] . Kuschani.
[۲۵] . Carus این کاروس به «کاروس کچل» معروف است
[۲۶] . Bahram III. (293 n.ch.).
[۲۷] . Narseh (293-302 n.ch.).
[۲۸] . Klein-Armenien.
[۲۹] . Tigris.
[۳۰] . Galerius.
[۳۱] . Diocletian.
[۳۲] . Nessibin.
[۳۳] . Tiridates von Armenien.
[۳۴] . Gregorius Illuminator.
[۳۵] . Constantin (Konstantin). وی به کنستانتین بزرگ معروف است
[۳۶] . Mailander Toleranzedikt.
[۳۷] . Hephtaliten.
[۳۸] . Amida.
[۳۹] . Julian.
[۴۰] . Konstantius (Constantius + Constanssius).
[۴۱] . Medien.
[۴۲] . Juvianus (jovianus).
[۴۳] . Ardasir II. (379-383 n.ch.).
[۴۴] . Sapur III. (383-388 n.ch.).
[۴۵] . Bahram IV. (388-399 n.ch.).
[۴۶] . Yazdgird I. (399-420 n.ch.).
[۴۷] . Dtv. Atlasis. S. 103.
[۴۸] . Nestorianerkirche.
[۴۹] . Randa, A: A.a.O.SP.764.
[۵۰] . Attila (395-453) Fishceri: G.i.G.S.99.
[۵۱] . Yazdgird II. (438-457 n.ch.).
[۵۲] . A.a.O.764.
[۵۳] . Hormizadas.
[۵۴] . Kavadh (488-496, 496-531 n.ch.).
[۵۵] . Anusbard.
[۵۶] . jamasp.
[۵۷] . Amida.
[۵۸] . Hunnen.
[۵۹] . Khusrau I. (Anusirvan, 531-579 n.ch.).
[۶۰] . Antiochien.
[۶۱] . Melitene.
[۶۲] . Randa, A.A.a.O.SP.764.
[۶۳] . Hormizd IV (579-590 n.ch.).
[۶۴] . Bahram Cobin.
[۶۵] . Khusrau II. (Parvez, 590-627).
[۶۶] . Maurikios.
[۶۷] . Van-See.
[۶۸] . Tiflis.
[۶۹] . Edessa.
[۷۰] . Caesarea.
[۷۱] . Bosphoros.
[۷۲] . Skutari.
[۷۳] . Heraklius (Heraclius).
[۷۴] . Fukas (Fucas).
[۷۵] . Maria.
[۷۶] . Syrien.
[۷۷] . Palastina.
[۷۸] . Jerusalem.
[۷۹] . Heiliges Kreuz.
[۸۰] . Ankara.
[۸۱] . Konstantainopel.
[۸۲] . Agypten.
[۸۳] . Gaza.
[۸۴] . Niltal.
[۸۵] . Athiopien.
[۸۶] . Avaren.
[۸۷] . Kaukasus.
[۸۸] . Khazaren.
[۸۹] . Ninive.
[۹۰] . Martansah (Mardansah).
[۹۱] . Siruye (Kavadh).
[۹۲] .Pest.
[۹۳] . گفتنی است که در برخی منابع تاریخی نام این زن که بزرگترین دختر خسروپرویز بوده است، پوران یا پوراندخت آمده است. خواهر دیگر او «آذرمیدخت» نام داشته. نام دختر بزرگ خسرو که به مقام پادشاهی رسید «بوران» (بوراندخت) است. نگاه کنید به «مشکور» محمد جواد: تاریخ سیاسی ساسانیان، انتشارات دنیای کتاب، جلد دوم. ‘Boran
منابع نوشته:
کتاب تاریخ ایران در دوره ساسانیان، اثر دکتر اردشیر خدادادیان
وبسایت تاریخ ما، اِنی کاظمی