ادبیات دینی و غیر دینی عصر ساسانی – بخش دوم
گروتفند پس از دقت زیاد به نکات راه گشای دیگری نیز پی برد، از جمله دریافت که این واژه ها در سطرهای اول و دوم و سوم هر بار پس از میخ مورب یعنی نشان جدا کننده قرار گرفته و به این نتیجه رسید که آخرین واژه ای که در سطر دوم نگاشته شده در وسط سطر سوم نیز آمده و آن چیزی جز تکرار همان واژه سطر اول کتیبه نیست و دارای چهار نشان اضافی در آخر واژه است.[۱] بدیهی است که با توجه به آشنایی و اشراف وی به فرهنگ و رموز کشورداری و سیاست شاهان ایران از جمله سلاطین هخامنشی چون داریوش، چنین واژه ای تنها می تواند واژه «شاه» (خشایثیی) باشد. به این ترتیب واژۀ «شاه» سه بار تکرار شده و یکبار هم همین واژه با یک پسوند طولانی که همان پسوند ملکی جمع می باشد به صورت (خشایثیی نام) که در مجموع «شاه شاهان» (خشایثیی خشایثیی نام) آمده است. به سخن دیگر گروتفند بی هیچ تردیدی نتیجه گرفت که با تکیه و توجه به منابع یونانی و آرامی، واژه نخست شاه «شاه» و به دنبال آن «شاهان» و در مجموع «شاهان» و در مجموع «شاه شاهان» می تواند باشد. وی به همین روش به نام «داریوش» (داَرَیَواُوش = دارنده خوبی، صفت نیک) پی برد و راه را برای مطالعه و ترجمه و تحلیل کتیبه ها برای پژوهشگران، مورخان و زبان شناسان گشود.[۲] از این پس ایران شناسان یارای آن را داشتند تا با استناد به محتوای کتیبه های شاهان هخامنشی به تاریخ آن مقطع از تاریخ باعظمت ایران با اطمینان خاطر بیشتری پی ببرند.
خط میخی پارسی باستان که داریوش بزرگ فرمان داد تا با آن کتیبۀ بزرگ بیستون، بیست و پنج کتیبه در شوش و نه کتیبه در تخت جمشید، کتیبه ای بر کانال سوئز[۳] و شمار چشمگیری از الواح، فرمانها و … بنویسند و نقر کنند و به همین ترتیب اخلاف داریوش مانند خشایارشاه جانشینان او کتیبه هایی به یادگار گذاشتند. دیگر گرهی ناگشودنی و مشکلی لاینحل نبود. گویند شیوه ای که گروتفند برای خواندن کتیبه ها ابداع نمود، جزو ابتکارات راولینس هم بوده است، ولی این دو محقق بی آنکه از کارکرد یکدیگر آگاهی داشته باشند، طریقی همانند و همگون پیمودند. بنا به همین اطلاعات، گروتفند توانست در آغاز یازده و سپس سیزده و در آخر شانزده حرف را بخواند و مهمترین نامها، عناوین و القاب شاهان و سرزمینها و رویدادها را دریابد و درک کند. با افتادن ایران بزرگ هخامنشی که گستره آن از رود دانوب در اروپا و حبشه در افریقا بود به دست یونانیان در طول زمانی کمتر از یک سده (از ۳۳۰ تا ۲۵۰ پیش از میلاد مسیح) یعنی هشتاد سال، خط میخی پارسی باستان به گونه ای به فراموشی سپرده شد که با تشکیل دولت خودمختار پارت در شمال شرق ایران به سال ۲۵۰ پیش از میلاد مسیح، هیچ کس حتی ایرانیان با آنکه زمان درازی از فروپاشی امپراطوری هخامنشی سپری نشده بود، یارای خواندن کتیبه های به جای مانده از آن دوران پرعظمت و دریافت مفهوم و معنای آن نبود. پارتیان (اشکانیان) که با ستیزی جدّی با فرهنگ بیگانه یونانی – هلنی به پا خاسته بودند، در راستای تحقق این هدف والای خود و نیز به کنار گذاشتن خط حاکم یونانی که مهمترین ابزار فرهنگی حکومت این بیگانگان بود، از نوعی الفبای آرامی سریانی بهره گرفته و خطی نازیبا و نه چندان پاسخگو برای برطرف کردن نیازهای مکاتباتی و نوشتاری را به نام خط پارتی یا پهلوی اشکانی به وجود آوردند. زبان پهلوی زمان ساسانیان بی هیچ تردیدی دنباله زبان پهلوی پارتیان یا زبان پارتی عصر اشکانیان است که خطوط مربوط به آنها نیز به همین صورت نام برده می شود. به سخن دیگر خط و زبان پهلوی، خط پهلوی اشکانی و یا خط پهلوی ساسانی، واژه بکار برده شده در زمان و زبان ساسانیان تحت عنوان «پهلو»[۴]، همان واژه پارتی یا اشکانی «پارثو، پارتاو»[۵] است. از این رو زبان و خط پهلوی چیزی جز نوع تکامل و تحول یافته خط و زبان پارتیان نیست.[۶] به این نکته باید توجه کرد که زبان ایرانیان چه از کهن ترین زمان مانند دوران پیش از مادها و چه در دورانهای بعدی و تاکنون جای خود را به هیچ زبان بیگانه ای نداده است و اگر از دوران کهن تاکنون به حکومتهای بیگانه چون یونانیان، اعراب، مغولان و … توجه کنیم که دارای زبانهای ویژه فرهنگ خود بوده و بر ایرانیان حکومت کرده اند و نتوانستند زبانهای خود را به ایرانیان تحمیل نمایند، پاسخ این سؤال را دریافت کرده ایم.
در عصر فرهاد چهارم و فرزند و جانشین او فرهاد پنجم که بر فرهادک معروف است، گامهایی در رابطه با گردآوری، بازنویسی و تدوین نوشته های دینی مربوط به آیین زرتشت برداشته شد و کتاب نیرنگستان در زمان همین فرهاد پنجم اشکانی نگارش یافت.[۷] در ادامه و استمرار این کار می توان به پیشینه این گردآوری و نگهداری این نوشته ها در ادوار بعدی حاکمیت اشکانیان، به بلاش یکم[۸] (ولخش، ۵۲ تا ۸۰ میلادی) اشاره کرد. هرچند بنیانگذار دولت ساسانی، رایزنان وی در امور فرهنگی – دینی و از جمله آنان تنسر، اشکانیان را به مسامحه در امور دینی و به ویژه آیین قدیم ایرانیان متهم کرده بودند، ولی واقعیت امر بدین گونه است که این گردآوریها، تکمیل، تدوین و نگهداری نوشته های نامبرده بالا را بی هیچ تردیدی باید از اقدامات و ابتکارات پادشاهان اشکانی دانست. به ویژه حاصل تلاشهای پادشاهانی چون فرهاد پنجم و بلاش یکم اشکانی در نوشته پهلوی دینکرد (دینکرت) صریحاً به این موضوع اشاره شده و از ولخش اشکانیان (بلاش اشکانی) نام برده شده است.[۹] برخی از پژوهشگران و پاره ای از دین شناسان و کارشناسان زبانهای باستانی ایران در مغرب زمین جمع آوری، آرشیوی کردن و نونگاری متون دینی کهن ایرانیان را به بلاش سوم (ولخش، ۱۴۸ تا ۱۹۱ میلادی) یکی دیگر از پادشاهان اشکانی نسبت داده اند.[۱۰] اگر چنین باوری هم درست باشد که قطعاً و صد درصد اشتباه نیست، می توان دریافت که اشکانیان تا چه اندازه نسبت به پیشینه فرهنگی – دینی ایران علاقه مند و دلسوز بوده اند. بدیهی است که سامان دادن این نوشته ها و توجه و احترام به آداب، رسوم و آیینهای پیشین ایرانیان در زمان حاکمیت اشکانیان به روایتی مقطعی و موقتی نیز بوده است. زیرا همه شاهنشاهان اشکانی در این کار فرهنگی و حفظ سنن پیشینیان شرکت مؤثر و ماندگار نداشته اند و در نوشته های پهلوی مانند دینکرد و مانند آن از آنان یاد نشده است و نامی از آنان در این آثار به چشم نمی خورد. در طی دوران زمام داری پارتیان (اشکانیان) از ۲۵۰ پیش از میلاد مسیح تا ۲۲۶ میلادی، گردآوری، سامان دهی، بایگانی و بازنویسی این مواریث به گونه ای منقطع و نامداوم جریان و رواج داشته است. به دشواری می توان ثابت کرد که مجموعه کاملی از آثار و نوشته های دینی و علمی و اخلاقی مربوط به ایران پیش از اشکانی در بایگانی مستقلی وجود داشته است، ولی بی تردید در مرکزیت دادن این آثار و نگهداری آنها سعی بلیغ کرده اند. به استناد نوشته دینکرد، داریوش سوم واپسین شهریار هخامنشی که از ۳۳۶ تا ۳۳۱ پیش از میلاد سلطنت کرد، مجموعه ای از آثار فوق الذکر را در گنج شایگان که باید آرشیو مهمی بوده باشد و به آن بایگانی سلطنتی گفته می شده،[۱۱] نگهداری کرد و سپس ای بایگانی و سایر خزانه ها به مجرد سقوط امپراطوری هخامنشی به دست اسکندر مقدونی و یارانش افتاد و طعمه آتش گردید. در روایات و گزارشهای تاریخی آمده است که چنین برخوردی با آثار فرهنگی ایرانیان به کرات اتفاق افتاده است، ولی ایرانیان پیوسته در گردآوری، نونگاری و نگهداری این مواریث ناکامل و آسیب دیده کوشیده اند. این نکته را در مورد به آتش کشیده شدن کاخ پرسپولیس توسط اسکندر مقدونی و سربازان یونانی باید درنظر داشت که الواح گلی فراوانی که در خزانه بودند بر اثر حریق شمار زیادی از آنها پخته شده و دوام بیشتری یافتند و هم اکنون مورد استفاده، ترجمه و مطالعه مورخان می باشند.[۱۲] از سویی به خاطر وفور اشیاء در خزانه های کاخ سربازان اسکندر اشیاء ارزشمند را با خود می بردند. آنان لباسهای شاهانه را پاره پاره کرده تا هر کدام از سربازان صاحب قطعه ای از آن بشوند.[۱۳]
[۱] . کخ، هاید ماری : پیشین (۱۳۷۹) ص ۲۶ در رابطه با کتیبه های سه زبانه نگاه کنید به کخ، هایدماری، ۱۳۷۹، تصاویر رنگی ۱۱ و ۱۴.
[۲] . پیش از گرونفند جهانگردان و محققان تنها تصاویری از کتیبه ها را به کشورهای خود برده و به بایگانیهای سلطنتی می سپردند، از جمله پیترو دلاواله جهانگرد ایتالیایی ولی از ابتکار و توفیقی که گروتفند داشت، بی بهره بودند.
[۳] . Suez – Kanal.
[۴] . Pahlav.
[۵] . Parthav, Partav
این واژه از خاستگاه اشکانیان یعنی خط پارت، پارث گرفته شده است، پارتیان نام دیگر اشکانیان است. نام اشکانیان برگرفته از نام ارشک بنیانگذار سلسله اشکانی است که علیه یونانیان حاکم بر ایران به پا خاست.
[۶] . Brandenstein + Mayrhofer, a.a.O.S. 14.
[۷] . Colpe, C : Wb M. (1975) S. 174 ff.
[۸] . Valakhs I (Vologeses I. 52-80. n.ch.)
[۹] . Hinz, W. : Zarathustra. S. 14.
[۱۰] . Barr, K. Hb.d. Rel. Geschinchte. S. 299 Anm.
[۱۱] . Barr, K. A.a.O.S. 301+ Colper, C.Religion der Partherzeit, S.. 1011.به این بایگانی گنج شاپیگان گفته می شود و در آثار پهلوی ساسانی به کرات از آن نام برده شده است.
[۱۲] . کخ، هایدماری : ۱۳۷۹، همانجا، ص ۸۰-۱۷۶ و ۱۷۷.
[۱۳] . Gong –i- sapigan.
منابع نوشته:
کتاب تاریخ ایران در دوره ساسانیان، اثر دکتر اردشیر خدادادیان
وبسایت تاریخ ما، اِنی کاظمی