شاهزادگان قاجار- مذهب و تشکیل فرقه بهاییت
اعضا و شاهزادگان حکومت قاجار
به اعتقاد کرزن در سال های پایانی سلطنت ناصرالدین شاه، شش نفر بیشترین نفوذ را در این نظام داشتند. مظفرالدین شاه، وارث بعدی سلطنت که بر اساس سنت رایج، ولایت استراتژیک و حیاتی آذربایجان را در اختیار داشت؛ ظل السلطان، فرزند قدرتمند شاه و حاکم اصفهان در دوره های مختلف، حاکم مناطق فارس، کردستان، عربستان و لرستان؛ کامران میرزا (نایب السلطنه)، سومین پسر شاه، حاکم تهران و ظاهرا فرمانده نظام و وزیر جنگ؛ امین السلطان، نوه پسری یک غلام گرجی که صدراعظم و وزیر وزارتخانه های مالیه، داخله و حاکم بنادر در خلیج فارس بود؛ امین الدوله، گرجی دیگر و رقیب اصلی امین السلطان؛ و سرانجام آخرین چهره بانفوذ مشیرالدوله بود. وی داماد شاه و وزیر عدلیه بود و در مقام یک مستوفی با گرایش های لیبرال، فرزندانش را برای تحصیل به اروپا فرستاد و موسس مدرسه علوم سیاسی در تهران بود. پسر ارشد و وارث لقب وی، نقش عمده ای در انقلاب مشروطه داشت.
سایر اعضای کابینه عبارت بودند از : مخبرالدوله، وزیر پست و تلگراف و همچنین وزیر معارف و قواعد عامه که با شاه رابطه سببی داشت و عباس میرزا، برادر ارشد شاه که وزیر تجارت و حاکم قزوین بود. دیگر ولایت عمده یعنی خراسان را رکن الدوله، دیگر برادر شاه اداره می کرد. این حاکمان با در اختیار داشتن نشان سلطنتی نه تنها نماد اقتدار نهایی حکومت تلقی می شدند بلکه وظیفه ذخیره سازی غلات دولتی در شرایط اضطراری را بر عهده داشتند. ناصرالدین شاه به هنگام انتصاب حاکم تهران به وی هشدار داد مسئولیت قحطی یا کمبود احتمالی مواد غذایی در تهران به عهده شخص اوست و برای اثبات اینکه «حتی فرزند شاه نیز باید در صورت وقوع چنین مسئله حیاتی مورد بازخواست قرار گیرد، در ملاعام فلک خواهد شد».
شاهان قاجار به دلیل فقدان یک دیوان سالاری متمرکز، عمدتاً بر اعیان و متنفذان محلی اتکا داشتند. در اکثر مناطق، اعم از شهر، روستا یا مناطق عشایری، این متنفذان محلی علاوه بر ارتباط با دربار، منابع قدرت خاص خود را هم داشتند. برخی از آنان با خانواده سلطنتی، خویشاوندی سببی یا نسبی داشتند. فتحعلی شاه با اختیار کردن بیش از یک هزار همسر، برجا گذاشتن چند صد فرزند، بین خود و خانوادهی سرشناس ولایات ارتباط برقرار کرد.
ناصرالدین شاه در این زمینه معتدل تر بود، او تنها هفتاد بار ازدواج کرد. کنایه ای که همیشه در این باره شنیده می شد: کک و شتر و شاهزاده همه جا ریخته!
متنفذان محلی به خرید لقب، منصب و تیول هم مبادرت می کردند. مستوفی از این شکایت داشت که ایجاد حدود ۲۰۰ نام احترام آمیز بازار را حسابی اشباع کرده و در پایان سده، هر کس که سرش به تنش می ارزید مدعی یک لقب بود.
بیشتر درآمد این متنفذان از کشاورزی تامین می شد و در زبان محاوره به آنان ارباب و عمده مالک می گفتند. مهدی بامداد ۱۲۸۳ نفر از این افراد را معرفی کرده است. از این تعداد ۷۷۱ نفر (۶۰درصد) در بخش های دولتی فعالیت داشتند که شامل درباریان، مستوفیان و منشیان بودند، ۲۸۶ نفر (۲۳درصد) به معنی واقعی فعالیت های فکری داشتند و همگی کم و بیش به دربار مرتبط بودند، ۹۸ نفر (۸درصد) شاهزاده،۹۸ نفر روحانی و ۱۹ نفر (۱درصد) در زمره تجارت قرار داشتند. اگر چه میزان دارایی آنها مشخص نشده اما تقریبا همه آنها از جمله علما، در کشاورزی سرمایه گذاری کرده بودند؛ چه در مقام مالک زمین های وسیع و چه به صورت مالکیت بخشی از آبادی ها.
روحانیون و علما
علمای ارشد، افزون بر مالکیت زمین اقتدار فراوانی داشتند. آنان در جایگاه مرجع تقلید و در مقام راهنمای روحانی و حقوقی مورد احترام بودند. مومنین در مسائل دینی، حقوقی، اخلاقی و شخصی با آنان مشورت می کردند. آنان به عنوان نایب امام دو گونه عُشریه دریافت می گردند. خمس یا سهم امام و زکات منظم مسلمانان برای فقرا. این پول ها را عمدتاً زمین داران، تجار و بزرگان اصناف می پرداختند. آنان در مقام روسای اوقاف، اداره مساجد، زیارتگاه ها، حوزه های علمیه و مکتب خانه ها را بر عهده داشتند. وقف عموماً به شکل زمین های کشاورزی و شهری انجام می گرفت. مجتهدین همچنین در مدارس دینی تدریس می کردند، مدارج علمی را تعیین و در انتصاب قضات شرعی، وعاظ و پیش نمازان مساجد و معلمان مدارس دست داشتند. علمای شیعه در مقایسه با همتایان سنی، از منابع درآمدی خاص خود بهره مند و در نتیجه به لحاظ عدم اتکا به دولت مرکزی، مستقل تر بودند.
مذهب در جامعه قاجار
شاهان قاجار برای مقابله با این وضعیت خود را در لوای مذهب پنهان می کردند. آنان خود را حامیان شیعه، حافظان قرآن، ولی امیرالمونین و حاملان شمشیر امام علی می خواندند و سفرهای زیارتی و تبلیغی متعددی به زیارتگاه های بزرگان شیعه انجام دادند. آب کاری طلای گنبد بزرگ حرم سامرا را برعهده گرفته و همچنین برای رقابت با شهرهای مکه و مدینه، حرم امام رضا در مشهد را بازسازی و تکمیل کردند. مراکز دینی در نجف، مشهد و اصفهان را مورد حمایت و پشتیبانی قرار دادند و در قم مدرسه فیضیه را تاسیس کردند. وابسگان در گذشته خود را در حرم عبدالعظیم دفن می کردند که به مدفن یکی از نوادگان اما دوم و همچنین آرامگاه نیای آنها معروف بود.
نخستین خط آهن از تهران به حرم عبدالعظیم را قاجاریان ایجاد کردند. آنان طبیعتاً انتصاب علما به مقاماتی مانند قاضی، شیخ الاسلام و امام جمعه را استمرار دادند. امام جمعه تهران نیز با خانواده سلطنتی وصلت کرده بود. ساموئل بنجامین نخستین نماینده رسمی آمریکا با قدری اغراق مدعی است که مهمترین مجتهد تهران آنقدر قدرتمند است که هر چند برای رفت و آمد از قاطر استفاده می کند و یک خدمتکار بیشتر ندارد، می تواند با یک کلمه شاه را از سلطنت ساقط کند. شاهان قاجار سنت پادشاهان صفوی مبنی بر ایجاد شجره نامه و برقراری پیوند بین دودمان های باستان و ائمه شیعه را تداوم دادند. آنان همچنین این باور اسطوره ای را که امام حسین با شهربانو دختر آخرین پادشاه ساسانی ازدواج کرده بود، اشاعه دادند. بر این اساس امام چهارم و جانشین وی نه تنها همگی از فرزندان پیامبر اسلام بلکه از اخلاف شاهان ساسانی نیز تلقی می شدند.
تعزیه و برگزاری سوگواری در محرم
افزون بر این شاهان قاجار مراسم سالانه ماه محرم و عزاداری امام حسین را تشویق و مخارج دسته ها، روضه خوانی ها، تعزیه ها، حسینیه ها وتکایا را تامین می کردند. ناصرالدین شاه پس از سفر به اروپا در سال ۱۸۷۳/۱۲۵ تکیه بزرگ دولت را برای اجرای تعزیه تاسیس کرد. این تکیه که بعضی معتقدند بر اساس الگوی آلبرت هال لندن ساخته شده بود، سقف گنبدی متحرک بسیار بزرگی داشت و می توانست ۲۰ هزار نفر را در خود جای دهد.
نماینده آمریکا مدعی است که در این تکیه تصویری از حضرت محمد (ص) در اندازه طبیعی به نمایش درآمده بود. هر چند این تصویر احتمالاً منتسب به امام علی یا امام حسین بوده است. در تعزیه که سابقه آن به دوران صفوی باز می گردد، جزء به جزء روزهای پایانی شهادت امام حسین . ۷۲ تن از یارانش به شکلی دراماتیک به نمایش در می آمد. این نمایش آیینی با ورود امام حسین به صحرای کربلا در روز نخست محرم و بالا بردن پرچم قیام بر یزید، خلیفه اموی آغاز می شد و سپس در ادامه در روز عاشورا با شهادت آگاهانه امام به پایان می رسید.
ناصرالدین شاه تکایای دیگری نیز احداث کرد. شهر تهران بیش از ۴۰ تکیه داشت که مخارج بسیاری از آنها را اعیان و متنفذان محلی تامین می کردند. در روضه خوانی ها نیز صحنه های موثری از زندگی امام حسین و یارانش بازگویی می شد. تا پایان سده نوزدهم، تعزیه ها صحنه های شادتری را نیز در بر می گرفت که به مناسبت وقایع مبارکی چون بازگشت ایمن از سفر و بهبودی از بیماری های وخیم اجرا می شد. ماه محرم ایامی بسیار رسمی و موقر به شمار می رفت، اما کسی مانع مطربان دوره گرد در سرگرم کردن مردم با نمایشهای مفرح نمی شد.
بلافاصله پس از عاشورا، هنگام عید الزهرا یا جشن عمرکشان بود. در این مراسم جشن قتل عمر؛ خلیفه دوم به دست یک مسلمان ایرانی برگزار می شد. لباس های رنگی جایگزین لباس های مشکی می شد، زنان ناخن های خود را رنگ می کردند و بچه ها نیز آدمک های خلیفه را می سوزاندند. این صحنه نزد گردشگران انگلیسی آشنا بود.
شباهت تعزیه ایرانی با تعزیه های مسیحی قرون وسطایی
آیین های گرامی داشت محرم شباهت های جالبی با تعزیه های مسیحی در قرون وسطی داشت. هر دو تحقق مقدرات الهی تلقی می شدند. در هر دو شهادت قدیسان را به خاطر گناهان انسانی می دانستند. هر دو نشان دهنده نقایص اخلاقی بشری بودند به این قرینه که نه اهل کوفه از آزمون الهی سربلند بیرون می آمدندو نه مردم اورشلیم. در هر دو، مرگ کنشی نجات بخش تلقی می شد که از طریق آن مومنان توبه کار در جهان آخرت رستگاری خواهند یافت. هر دو احساسی از اتحاد در برابر اجنبی ایجاد می کردند و در نتیجه باعث نزدیکی بیشتر توده ها و نخبگان می شدند.
ناصرالدین شاه مجدانه در مراسم سالانه محرم و برگزاری تعزیه در تکیه دولت حضور می یافت و در جایگاه ویژه و با دوربین دو چشمی، نه تنها شبیه خوانان بلکه حضار را نیز نظاره می کرد، حضاری که محل استقرار آن ها بر حسب طبقه و جایگاه احتماعی شان تعیین شده بود. برخی به مزاح می گفتند که شاه از این طریق بخش زنان را نیز با علاقه زیر نظر دارد. تعزیه خوانان اغلب به صورت بداهه اجرای برنامه می کردند. اشقیا لباس عثمانی می پوشیدند، فرزندان امام حسین را شاهزاده خطاب می کردند و اروپاییانی را نشان می دادند که آلام امام حسین چنان آنان را متاثر می کرد که فوراً به آیین شیعه می گرویدند. در عزاداری های محرم، دسته های خلفا (ابوبکر، عثمان و عمر) را دشنام می دادند و با خشم از آنان یاد می کردند. البته روحانیون ارشد از چنین اعمالی تبری می جستند و آن را ناپسند، تحریک آمیز و شاید از همه مهمتر تجاوز به قلمرو خود تلقی می کردند. به گزارش نماینده آمریکا، کسانی که به چنین اعمالی دست می زندن عموماً از جاهل ها و طبقات بی سواد بودند.
اقلیت های مذهبی در ایران قاجاری
این فراز و فرود ها در باورهای مذهبی مردم طنین خوشایندی داشت زیرا بیش از ۸۵ درصد از مردم ایران شیعه بودند. سنی ها که کمتر از ۱۰ درصد جمعیت را تشکیل می دادند، ساکن مناطق حاشیه ای کشور بودند: بلوچ ها در جنوب شرقی، ترکمن ها در شمال شرقی، کردها در شمال غربی و شماری عرب در جنوب غربی غیر مسلمانان نیز کمتر از ۵ درصد از جمعیت را تشکیل می دادند. این گروه در برگیرنده حدود ۸۰ هزار نفر مسیحی آسوری در اطراف دریاچه ارومیه، ۹۰ هزار ارمنی در نزدیکی اصفهان و رشت، تهران و آذربایجان غربی، ۵۰ هزار یهودی در یزد، شیراز،تهران، اصفهان و همدان و ۱۵ هزار زرتشتی در یزد، کرمان، تهران و اصفهان بود.
در مورد رفتار با اقلیت های مسیحی، یهودی و زرتشتی، قاجارها پیرو سنت شاهان صفوی بودند که اهل کتاب را به دلایلی نظیر داشتن کتاب مقدس و همچنین به رسمیت شناخته شدن آنان در قرآن و شریعت به رسمیت می شناختند. اقلیت های مذهبی سازمان ها، رهبران، مدارس، نظام مالیاتی،، قوانین و مکان های عبادی ویژه خود را داشتند. اسقف اعظم اصفهان نماینده ارامنه، اسقف ارومیه نماینده مسیحیان آسوری، خاخام اعظم یزد نماینده کلیمیان و همچنین موبد ارشد زرتشتیان یزد، نمایندگان این گروه ها بودند.
تشکیل فرقه بهایی و ازلی
بهاییان اساساً در دهه ۱۸۴۰/۱۲۲۰ هنگامی که تاجری در شیراز خود را باب ارتباط با امام مهدی معرفی کرد اعلام موجودیت کردند. باب همچنین مدعی شد برای بشارت دادن روز رستاخیز و ظهور مجدد حضرت مهدی (عج) آمده است. اگر چه او به اعدام محکوم و پیروانش به دلیل بدعت در دین و مخصوصاً تلاش برای ترور ناصرالدین شاه تحت آزار و تعقیب قرار گرفتند اما جنبش آنها به رهبری جانشین باب (بهاءالله) به حیاتش ادامه داد و پرهیز کامل از هرگونه فعالیت سیاسی را توصیه کرد. بهاء الله خود را اما غایب و مسیح معرفی کرد که پیامبر جدید برای اصلاح اجتماعی، توأم با احترام به قدرت مستقر دارد.
وی کتاب ویژه خود را منتشر کرد و آن را جایگزین قرآن و انجیل خواند. از سوی دیگر برادر او خود را صبح ازل و وارث حقیقی باب خواند و مثل باب قدرت مستقر را محکوم کرد. از این پس جنبش بابی به دو فرقه ازلی و بهایی تقسیم شد. گروه نخست عمدتاً در تهران و فرقه دوم عموماً در یزد، شیراز، اصفهان، نجف آباد اصفهان به حیات خود ادامه داد. هر دو فرقه به صورت مخفیانه و زیر زمینی فعالیت داشتند و رهبرانی هدایت شان می کردند که به امپراطوری عثمانی مهاجرت کرده بودند. مقامات به ویژه روحانیون این دو فرقه را نه تنها به دلیل مشارکت در دسیسه های مرتبط با خارجیان، بلکه به دلیل تهدیدهای شدید نسبت به شیعه، گرو هایی شیطانی و اهریمنی معرفی کردند.
قدرت حاکمان در حکومت های قدیم بمراتب از قدرت حاکمان در حکومت های کنونی بیشتر بوده است شخص شاه فرمانده کل قوا ، تعیین کننده استانداران و والیان استانها ، تعیین کنند امام جمعه و تولیت بقاع متبرکه ، تعیین کننده قاضی القضات ، تعیین کننده وزرا و …. یعنی از الف تا واو موضوعات با صلاحدید و مشورت و دستور شخص قبله عالم تعیین و اجرا می گردید مگر اینکه شاه بنابه صلاحدید خود این اختیار را به شخص دیگری مثل صدراعظم و .. واگذار کرده باشد در آن زمان نه سازمان مللی در کار بود و نه اینترنت و ماهواره و روزنامه و دیگر وسائل ارتباط جمعی بنابر این شاه هرکار که خود صلاح می دید انجام می داد و از کسی یا چیزی واهمه ای نداشت . اینکه شما نوشته اید که «شاهان قاجار برای مقابله با این وضعیت خود را در لوای مذهب پنهان می کردند. آنان خود را حامیان شیعه، حافظان قرآن، ولی امیرالمونین و حاملان شمشیر امام علی می خواندند و سفرهای زیارتی و تبلیغی متعددی به زیارتگاه های بزرگان شیعه انجام دادندو . . .» این بدین معنی است که مثلا شاه از کسی ترس داشته و رو به نفاق آورده بوده است. در آن زمان چهار تا آخوند که فقر و فلاکت از سروکله اشان می باریدو بسیاری از آنها خود مداح شاه بودند از یک سو و از سوئی دیگر یک مشت مردم رعیت بی سواد که برای سیرکردن شکم خود و بچه هایشان صبح تا شب بایستی کار کنند در مقابل شاه قرار داشتندلذا اینها چیز هائی نبود که یک حکومت از آنها بترسد اگر آنها به ائمه شیعه احترام می گذاردند و یا به زیارت آنها می رفتند ناشی از عقیده و احترام آنها به این افراد بود هرچند که در روش حکومت داری عیش و نوش خود و خانوده سلطنتی و دیگر صاحب منصبان حکومتی و اشرافی زندگی کردن آنها خط قرمز آنها بود ولی با این وجود از مذهب شیعه حمایت و جانبداری می کردند و ترس از آخرت تا حدی در آنها بوده است لذا جهت شفاعت ائمه از خود و بقولی جهت آمرزش گناهان وصیت می کردند که قبرشان در نزد فلان ائمه باشد و یا در زمان حیات مسجدو حسینیه و غیره می ساختند.شاه عباس در پائین نامه هایش نوشته «کلب آستان علی عباس= سگ آستان حضرت علی (شاه) عباس)» این به معنی ترس نیست بلکه به معنای اعتقاد است.!