نسبت مورخان و خط نستعلیق
تصویر میرزا محمدرضا کلهر، خوشنویس دوره‌ ناصری و از نستعلیق‌نویسان مشهور تاریخ هنر ایران

راقم این سطور که سال‌ها است در وادی خط و خوشنویسی سیر کرده و در عین حال (بدون هیچ اظهار فضلی در محضر استادان) دستی بر حوزه مطالعات تاریخی داشته، مدتی است که دانش تاریخی(در ایران) را همچون دشواری خط نستعلیق یافته‌ام و به این باور رسیده‌ام که از دشوارترین امور در سپهر فرهنگی ایرانی، یکی نگاشتن خط نستعلیق به نحو درست و دیگری پرداختن به دانش تاریخی است. حال اجازه دهید مطابقتی کوتاه در این باب داشته باشم:

نستعلیق ایرانی شاکله هندسی دقیق، بسیار فنی و حساب شده دارد و هر نوع تغییر در اندازه و نسبت حروف و کلمات یا در هر نیم حروف، زیبایی و اصالت هنری آن را می‌گیرد. از این رو برخلاف سایر اقلام و خطوط اسلامی که معیار زیبایی و هنر آن گاه برای اهل هنر و متخصصان مکشوف می‌شود(همچون قلم ثلث، نسخ و امثالهم) هر نوع تغییری در شاکله و اندازه نستعلیق حتی برای بیننده عام نیز ناپسند جلوه می‌کند. مقاله جواد بختیاری در بررسی «نسبت‌های طلایی در نستعلیق» قابل توصیه به علاقه‌مندان است تا دریابیم پیشینیان نستعلیق‌نویس ما تا چه حد اصول و قواعد خط نستعلیق را بدون آنکه درکی از علم ریاضی داشته باشند، براساس نسبت طلایی بنا کرده‌اند.

تاریخ و مطالعات تاریخی اگرچه در مبحث ریاضی گونه و کمی و عددی نمی‌گنجد؛ اما امری بسیار پروسواس و دقیق است و مورخان برای هر واژه و عبارت و هر پاراگرافی باید دعاوی و مستندات خود را ارائه کنند و از این لحاظ از حیث استواری جمله و دقت در نظر، برای رسیدن به نظریه و حرف تازه، ریاضتی بسیار متحمل می‌شوند. همچون ریاضت نستعلیق‌نویسان در اجرای درست و دقیق واژه‌ها است. نتایج مطالعات مورخان همچون اثر نستعلیق، گذشته از ژرفا و تحسین‌برانگیز بودنشان، در پیشگاه طیف وسیعی از رشته‌های علوم انسانی و گاه غیر انسانی به علاوه علاقه مندان تفننی به تاریخ قرار دارد و بنابراین شمار دیدگان و چشمان به این رشته و حساسیت آنها همچون ظرافت نستعلیق است که تخطی از اصول و قواعد درست نوشتن بر چشم افراد مختلف آشکار می‌شود.

دو آنکه، در عرف نستعلیق نویسان اشارتی است که:

چهل سال عمرم به خط شد تلف/  سر زلف خط نامد آسان به کف

یعنی خوشنویسان عمدتا از دوره چهل سالگی (یا اگر کمی انصاف به خرج دهیم بعد از دهه ۳۰ عمرشان) و پس از انبوهی مشق و ریاضت قلمی، تازه می‌توانند آثاری خلق کنند که رو به عیار و شناسنامه هنری پیدا کند. گمان نمی‌کنم در همه هنرها چنین زمان مدیدی لازم باشد. اکنون به دانش تاریخی بپردازیم همه می‌دانیم که جوانان عمدتا به این دانش علاقه‌مند نیستند و غالبا در گذر زمان و سپری شدن عمر و تاریخی شدن حیات فردی آدمی است که اشتیاق و توجه به دانش تاریخی بهتر درک می‌شود. به نظرم پژوهشگران تاریخ در میانسالی است که با گذر عمر و افزودن به دانش خود، افق‌های تازه‌ای را کشف می‌کنند و از این رو برای مورخی چون احمد کسروی شگفت‌انگیز بود که مرحوم فریدون آدمیت در اوج جوانی کتاب امیرکبیر و ایران را نوشت.

باری این قیاس را از یک جهت دیگر دریافتم و آن زمانی بود که توامان در کار رساله دکترا تاریخ از یکسو و تمرین و ممارست در نستعلیق را تجربه کردم. این توامانی کار سخت و دو چندانی بر من تحمیل کرد؛ اما دریافتم که چقدر کار مورخان به نستعلیق نویسان شبیه است هر دو پر از زحمت، ظرافت، حساسیت و تخطی از اصول و قواعد آنها تا چه حد بنیان این هنر و دانش تاریخی را فورا زیر سوال می‌برد. شاید بتوان مشابهت‌هایی با کارهای طاقت‌فرسای دیگر هم بر این فهرست افزود اما کار من نیست.

شهاب شهیدانی- گروه تاریخ دانشگاه لرستان