جنبش راوندیه
شگفت تر از همه جنبشهای مذهبی ضد عرب، نهضت راوندیه است. راوند نام دو مکان مختلف است؛ یکی نزدیک کاشان و اصفهان و آن دیگر نزدیک نیشابور. دوزی پنداشته است که مراد از راوند قریه ای است که نزدیک کاشان است. ولی ظاهرا اشتباه کرده است، زیرا طبری (ج ۳، ص ۱۲۹) و ابن طقطقی (الفخری، ص ۱۸۸) و دیگران، راوندیها را اهل خراسان می دانند.
راوندیه، در ظاهر از علاقه به منصور عباسی دم می زدند، اما در حقیقت بعد از کشته شدن ابومسلم، قصد هلاک منصور را داشتند و می خواستند او را غافلگیر کنند، و همان گونه که وی ابومسلم را با نیرنگ و تزویر از میان برده بود، آنها نیز او را به تدبیر و نیرنگ هلاک کنند. فرقه راوندیه نخست با کیسانیه یعنی طرفداران محمد حنفیه (فرزند علی بن ابی طالب) همگام بودند، سپس از کیسانیه جدا شدند و به نفع عباسیان تبلیغ کردند. این فرقه قائل به تناسخ و حلول بودند و به ابومسلم ارادت عجیبی داشتند. راوندیه، منصور را خدای خود خطاب کردند و برای ادای احترام، گرداگرد قصر منصور طواف می کردند و می گفتند: این کوشک پروردگار ماست. منصور، نه تنها اکرام و اطاعت آنها را نپذیرفت، بلکه روسای آنها را به زندان افکند. از آن لحظه به بعد، منصور دیگر در نظر آنها خلیفه نبود، بلکه غاصبین بود که بر تخت خلافت تکیه زده بود.
راوندیه برای نجات روسای خود از زندان و از میان بردن منصور، راه زندان را در پیش گرفتند و برای اینکه کسی متوجه مقصود آنها نشود، تابوتی خالی را به دوش گرفتند و چنین وانمود کردند کهمرده ای را برای تدفین به گورستان می برند. همینکه به زندان رسیدند، درها را شکستند و روسای خود را آزاد کردند و سپس به قصر خلیفه حمله ور شدند و نزدیک بود که بر منصور غالب آیند که معن بن زائده شیبانی، که از منصور خائف و متواری بود، در آن حال برسید و با کشتن عده ای از راوندیه، منصور را نجات داد و بدین خدمت از طرف منصور به او امان داده شد. معهذا عده ای از مردم ایران بر عقیده راوندیان باقی ماندند و عباسیان را بدان سبب که از خدا شدن و خدایی کردن روی بتافتند دیگر به خلافت نشناختند.