بررسی تاریخ سیاسی غزنویان

 آغاز به کار غزنویان

مؤسس دولت غزنوی، الپتکین حاجب از غلامان ترک دولت سامانی بود. که با شرکت در دسته بندیهای سیاسی موجود در زمان عبدالملک بن نوح (۳۵۰ – ۳۴۳ ه-ق) به مقام سپهسالاری خراسان دست یافته بود، کوشید تا پس از مرگ عبدالملک موقعیتش را همچنان حفظ نماید. به همین دلیل او متحدانش ابوعلی محمد بن محمد بلعمی وزیر از امارت نصر بن عبدالملک حمایت نمودند.

اما در مقابل اکثریت ترکان به رهبری فائق خاصه از منصور برادر عبدالملک پشتیبانی می‌ نمودند، کاری از پیش نبردند. الپتکین به دنبال عدم موفقیت در انتصاب کاندیدای مورد علاقه‌اش، به ناچار از نیشابور مرکز قدرتش به بلخ و سپس تحت فشار ابومنصور محمد بن عبدالرزاق سپهسالار جدید خراسان به غزنه واقع در جنوب عقب نشست و آن شهر را از چنگ لاوک فرمانروای محلی آن ناحیه خارج نمود. با قدرت یافتن الپتکین در سال ۳۵۱ ه-ق در غزنه، سلسله ی غزنویان بنیاد نهاده شد. الپتکین پس از تصرف غزنه با دعوت از غازیان نواحی مختلف، موفق شد تا قلمروش تا ناحیه پیشاور کنونی توسعه دهد. (زین الاخبار. صص ۳۵۶ – ۳۵۳؛ طبقات ناصری.  ج ۱، ص ۲۲۶).

پس از درگذشت الپتکین که اندکی بعد در شوال ۳۵۲ ه-ق  اتفاق افتاد،  پسرش اسحاق (۳۵۵ – ۳۵۲) به قدرت رسید. در دوره ی حکومت اسحاق بن البتکین بود که لاوک حاکم سابق غزنه در صدد فتح قلمرو سابقش برآمد. اما اسحاق بن الپتکین  موفق گردید تا با کمک و حمایت امیر بخارا، منصور بن نوح، لاوک را دفع نماید و بر غزنه دست یابد. این امر سبب گردید تا غزنه و به صورت ظاهر برتری درباره بخارا را به رسمیت شناسد.

پس از درگذشت اسحاق الپتکین  وکیل حاجبش بلکاتکین (۳۶۴ – ۳۵۵ ه-ق) به قدرت رسید. در دوره ی فرمانروایی بلکاتکین بود که غزنویان شهر یزدگرد را برای نخستین بار مورد هجوم قرار دادند (۳۶۴ ق). جانشین وی، بوری تکین (پیری تکین) (۳۶۶ – ۳۶۴‌ ه-ق) بود که از غلامان سابق الپتکین به شمار می‌رفت. بوری تکین که حاکمی بی‌کفایت بود نتوانست رضایت لشکریان ترک خویش را تأمین نماید و از همین رو توسط سبکتکین در سال ۳۶۶  ه-ق معزول گردید. (ترجمه ی تاریخ یمینی. ۲۰ – ۱۹؛ طبقات ناصری، ج ۱، ص ۲۲۷ – ۲۲۶).

سبکتکین (۳۸۷ – ۳۶۶ ه-ق) پس از به دست گرفتن قدرت برای پایان دادن به اختلافات موجود در غزنه که بر سر حمایت یا عدم حمایت از دربار بخارا بود، سیاست توسعه طلبانه ای در پشت گرفت. ا‌و به تدریج در سرزمینهای بست، قصدار، بامیان و غور را به نام امیر بخارا  تسخیر کرد. به این ترتیب سبکتکین ضمن آنکه رابطه‌اش را با دربار بخارا قطع نکرد، بر قدرت و قلمروش افزود. سبکتکین پس از موفقیتها درصدد برآمد تا در منازعات موجود در بخارا نیز شرکت نماید.

کشمکش میان امیران سامانی و نافرمانی غلام سپهسالاران ترک دولت سامانی را به اندازه‌ای ضعیف نموده بود که در سال ۳۸۲ ه-ق نوح بن منصور (۳۸۷ – ۳۶۵ ه-ق) قادر نبود هجوم بغراخان هارون، رهبر قراخانیان را که برای مدتی بخارا را اشغال کرده بود، متوقف کند. اگر چه به‌دنبال بیماری و عقب‌نشینی بغرا خان هارون از بخارا، نوح بن منصور مجدداً تاج و تختش را بازیافت با مشکل جدی روبرو شد. این مشکل ناشی از اتحاد و عصیان فائق و ابوعلی سیمجور بود. نوح بن منصور در چنین شرایطی برای برقراری توازن در بخارا و سبکتکین درخواست یاری نمود. (۳۸۴ق) سبکتکین به همراه پسرش محمود طیاری امیر بخارا شتافت و مخالفان را درهم شکست.

مجلس غزنویان
مجلس غزنویان

نوح بن منصور به پاس این موفقیت حکومت بلخ و بامیان را با لقب ناصرالدین ضمیمه ی امارت غزنه کرد و پسرش محمود را با لقب سیف‌الدوله سپهسالاری خراسان منصوب کرد. در سال ۳۸۵ ه-ق بار دیگر مخالفان که خراسان را برای مدتی متصرف شده بودند. به عقب رانده شدند. تسلط  محمود بر خراسان تثبیت گردید. (ترجمه ی تاریخ یمینی. صص ۱۲۲ – ۲۰؛ زین الاخبار. صص ۳۷۵ – ۳۶۱؛ طبقات ناصری. ج ۱، صص ۲۲۸ – ۲۲۷؛ تاریخ به تصحیح فیاض. صص ۲۶۲ – ۲۵۰).

عصر محمود غزنوی

سبکتکین در سال ۳۸۷ ه-ق برای مدتی دولت غزنوی را دچار بحران نمود. زیرا سبکتکین  برخلاف انتظار اسماعیل پسر کوچکش را به جانشینی برگزیده بود و این امر نارضایتی محمود پسر ارشد را که کارآمد تر بود به دنبال داشت. محمود در ابتدا پیشنهاد کرد که متصرفات غزنویان میان وی و اسماعیل تقسیم شود، اما پس از آنکه اسماعیل این درخواست را رد کرد کار به جنگ کشید. محمود موفق شد تا با همکاری عمویش بغراجق و برادر دیگرش نصر بن سبکتکین بر اسماعیل غلبه یافته و او را برکنار نماید. (۳۸۸ ه-ق)

محمود پس از این موفقیت برتری دربار بخارا را به رسمیت شناخت و این امر سبب شد تا محمود بن نوح امیر سامانی حکومت محمود را بر غزنه، بست و شهرهای مشرق خراسان یعنی بلخ، ترمذ و هرات به رسمیت شناسد. اما حکومت محمود بر مغرب خراسان که به تصرف بکتوزون سپهسالار خراسان در آمده بود به رسمیت شناخته نشد. مخالفت بکتوزون و فائق خاصه با امیر سامانی منصور بن نوح و عزل وی توسط آنان زمینه ی مناسبی برای فتح نیشابور و مغرب خراسان فراهم آورد. زیرا محمود به بهانه خونخواهی از امیر مخلوع به نبرد با مخالفان پرداخت و سرانجام در سال ۳۸۹ ه-ق بر همه ی آنان فائق آمد و خراسان را به طور کامل ضمیمه ی قلمروش نمود. (ترجمه ی تاریخ یمینی،صص ۱۸۰ – ۱۵۹؛ زین الاخبار ۳۷۸ – ۳۷۶).

فتح خراسان توسط محمود غزنوی و فتح بخارا و ماوراءالنهر در سال ۳۸۹ ه-ق توسط قراخانیان به حیات دودمان سامانی خاتمه داد و دو دولت غزنوی و قراخانی را دارای مرزهای مشترک نمود. محمود غزنوی که گویا  تمایل چندانی به مداخله در آن سوی جیحون نداشت مناسبات دوستانه‌ای با نصر قراخانی برقرار کرد و بر اساس موافقتنامه ای که طرفین امضاء نمودند مقرر شد که قلمرو دولت سامانی میان طرفین تقسیم شده و رود جیحون سرحد دو دولت غزنوی و قراخانی باشد. (ترجمه ی تاریخی یمینی. ص ۲۵۰ – ۲۴۹؛ زین الاخبار. ص ۳۸۲).

سلطان محمود پس از تسلط کامل بر خراسان به عقد قرارداد صلح با قراخانیان درصدد توسعه ی قلمروش برآمد، زیرا در اطراف قلمرو وی دولتهای کوچک اما مستقل زیادی وجود داشتند که می‌توانستند به عنوان خطری جدی برای دولت نوبنیان غزنوی باشند. سیستان اولین هدف محمود غزنوی بود، که در این زمان خلف بن احمد صفاری بر آن حکومت می کرد. خلف (۲۹۳ – ۳۵۲ ه-ق) در گذشته نشان داده بود که هر موقع فرصت یابد می کوشد بر قلمروش به ضرر غزنویان بیافزاید. او در سال ۳۷۶ ه-ق به هنگامی که سبکتکین سرگرم جنگ با راجا جیپال هندوشاهی بود، برای مدتی هرچند کوتاه بُست را متصرف شده بود.

او حتی در سال ۳۸۶ ه-ق کوشیده بود تا ایبک خان نصر در قراخانی را تحریک به حمله به سبکتکین نماید، زیرا قدرت یافتن غزنویان را مغایر با استقلال خویش می‌دید. به دنبال درگذشت سبکتکین و در زمانی که محمود گرفتار منازعه با برادرش اسماعیل بر سر کسب قدرت بود، خلف موفق شد تا پوشنگ و قهستان را از چنگ غزنویان بیرون آورد و حتی بغراجق برادر محمود به دست طاهر پسر خلف به قتل رسید. (۳۸۸ ه-ق) محمود پس از تثبیت موقعیتش متوجه سیستان شد و خلف را که در قلعه ی اصپهبد محصور نمود. بر اساس قرارداد صلحی که در نهایت میان طرفین به امضاء رسید، خلف متعهد شد ضمن پرداخت یکصد هزار دینار نام محمود را در خطبه بیاورد. سه سال بعد زمانی که خلف بن احمد بر اثر جنگ های داخلی کاملاً ضعیف شده بود، محمود غزنوی مجدداً متوجه سیستان گردید. (۳۹۳ق) و با اسارت خلف آن ناحیه را ضمیمه ی قلمروش نمود و به برادرش ابوالمظفر نصر سپرد. (ترجمه ی تاریخی یمینی. ص ۲۸۱؛ زین الاخبار. صص ۳۸۲ – ۱۸۱ و ۳۸۸ – ۳۸۶).

ناحیه ی جوزجانان که در شمال هرات قرار داشت و آل فریغون بر آن حکومت داشتند چون شاهزاده ابونصر احمد فریغونی روابط نزدیک با محمود برقرار کرده بود برای مدتی مستقل ماند. ابونصر احمد در هنگام حیاتش به نفع محمود با قراخانیان در خراسان و نیز در هند جنگیده بود و به همین دلیل قلمروش را تا هنگام مرگش در سال ۴۰۱ ق حفظ نمود. اما پس از درگذشت وی جوزجانان مستقیماً به زیر نفوذ غزنویان در آمد و به  محمد پسر سلطان محمود واگذار گردید. سرزمین غرجستان که در شمال بخش علیای هریرود قرار داشت و خاندانی محلی به نام شار بر آن حکومت داشتند.

در سال ۳۸۹ ه-ق سروری سلطان محمد را به رسمیت شناخته بود، برای مدتی استقلالش را حفظ کرد، اما پس از مدتی سلطان محمود به این بهانه که در عزیمت غزو هند امیر غرجستان به موکب وی ملحق نشده بود، آن  سرزمین را متصرف شد و قلمروش افزود. (۴۰۳ ق) ناحیه ی غور نیز در سال ۴۰۱ ق مورد هجوم غزنویان قرار گرفت و به زیر نفوذ آنان در آمد و از همین زمان بود که اسلام در آن ناحیه به تدریج گسترش یافت.

مناطق شمالیتر افغانستان یعنی نواحی نور و فقیران که ظاهراً در بخش شرقی کافرستان واقع بود مدت‌ها بعد در سال ۴۱۱ ه-ق مورد هجوم سپاهیان غزنوی قرار گرفت.نواحی چغانیان و ختلان که در دست آل محتاج و ختلان قرار داشت. در دوره ی غزنویان تا حدودی مستقل ماند. زیرا این نواحی که در قسمت علیای جیحون قرار داشتند پل عبور به غزنویان قلمرو قراخانیان بودند و چون پایگاههایی در برابر هجوم اقوام ترک به قلمرو غزنویان عمل می‌کردند. (ترجمه ی تاریخ یمینی. از ۲۹۵ – ۲۹۴ و و ۳۳۱ – ۳۲۳ و ۳۱۴ – ۳۱۲؛ زین الاخبار. صص ۴۰۲ – ۴۰۱ و ۳۹۳ و ۳۹۱).

تصرف خوارزم در سال ۴۰۸ ه-ق ضمن آنکه قلمرو دولت غزنوی را در شمال به نهایت رساند، موقعیت آن را در برابر قراخانیان تقویت نمود. زیرا غزنویان با تسلط بر این ناحیه هر گاه اراده می‌کردند می‌توانستند قلمرو قراخانیان را هم از جنوب و هم از مغرب مورد هجوم قرار دهند خوارزم هم از لحاظ اقتصاد کشاورزی پیشرفته ای که داشت و هم از نظر نقش مهمی که در تجارت با آسیای میانه و چین ایفا می‌کرد، در پیشرفت اقتصادی دولت غزنوی بسیار مؤثر بود.

در سال ۴۰۸ ه-ق سلطان محمود به دنبال کشته شدن مأمون بن مأمون حاکم آن ناحیه که حره ی فتلی خواهر سلطان را به زنی داشت به آن ناحیه لشکر کشید و آن را فتح نمود. سلطان محمود پس از فتح خوارزم حکومت آن ناحیه را به یکی از سردارانش به نام آلتونتاش حاجب واگذار نمود. (ترجمه ی تاریخ یمینی. ص ۳۷۶ – ۳۷۴؛ زین الاخبار. ص ۳۹۶ – ۳۹۵؛ تاریخ بیهقی. به تصحیح فیاض. ص ۹۲۵ – ۹۰۷).

غزنویان در مناطق جنوبی نیز بسیار موفق بودند. ناحیه ی قصدار اگر چه در دوره ی سبکتکین به تصرف غزنویان در آمده بود، گویا همچنان در دست پادشاهان محلی باقی مانده بود. زیرا سلطان محمود در سال ۴۰۲ ه-ق  به منظور مطیع کردن پادشاه قصدار که از پرداخت خراج موسوم خود داری نموده بود متوجه آن ناحیه  گردید و آنجا را گشود. ناحیه ی مکران که در ساحل دریای عمان و در جنوب بلوچستان امروزی قرار دارد نیز از دوره ی سبکتکین برتری غزنویان را به رسمیت شناخته بود و به آنان خراج می داد.

عصر محمود غزنوی
عصر محمود غزنوی

در سال ۴۱۶ ه-ق  معدان پادشاه مکران درگذشت، پسرانش عیسی و ابوالمعسکر که بر سر جانشینی پدر به ستیز با هم پرداخته بودند، در نهایت حکم سلطان محمود را پذیرفتند با این وجود اندکی قبل از درگذشت سلطان محمود، عیسی بن معدان حاکم وقت مکران درصدد کسب استقلال برآمد. اگرچه مرگ سلطان محمود، سرکوب او را به تعویق انداخت، سلطان مسعود او را سرکوب نموده و به قتل رساند و برادرش ابوالمعسکر را به جانشینی وی برگزید. به این ترتیب مکران نیز به عنوان بخشی از قلمرو غزنویان باقی ماند. (ترجمه ی تاریخ یمینی. صص ۳۲۲ – ۳۲۱؛ الکامل. ج ۱۵. ص ۳۳۴).

غزنویان از همان هنگامی که بر خراسان دست یافتند مجبور شدند تا از آن در برابر قراخانیان که اصلی ترین رقیب آنان بودند. محافظت نمایند.

قرارداد میان غزنویان و قراخانیان که به دنبال سقوط دولت سامانی به امضا، رسیده بود و بر اساس آن جیحون به عنوان سرحد دولت در نظر گرفته شده بود چندان دوامی نیافت. قراخانیان که به دنبال تسلط بر بخارا در سال ۳۸۹ ه-ق  خود را وارث سامانیان می دانستند هیچ گاه اندیشه ی تسلط بر خراسان را رها نکردند. آنان در سال ۳۹۶ ه-ق که سلطان محمود در مولتان هند بود. خراسان را مورد هجوم قرار دادند و بلخ و نیشابور را به تصرف درآوردند.

سلطان محمود برای مقابله با مهاجمان به سرعت از طریق افغانستان متوجه خراسان شد و آن را به ماوراءالنهر  عقب راند.  قراخانیان علی رغم این شکست از تلاش برای تصرف خراسان دست بر نداشتند. ایلک نصر قراخانی در سال بعد (۳۹۷ ه-ق) پس از عقد قراردادی اتحادی با یوسف قدر خان بن بغراخان حاکم ختن از جیحون گذشت و وارد خراسان شد. اما سلطان محمود در ۲۲ ربیع الثانی سال ۳۹۸ ه-ق  دردشت کَتَر در چهار فرسنگی بلخ شکست سنگینی بر مهاجمان وارد آورد و آن را وادار به تخلیه خراسان نمود. (ترجمه ی تاریخی یمینی. صص  ۲۹۱ – ۲۸۱؛ زین الاخبار. صص ۳۹۰ – ۳۸۸).

شکست قراخانیان در نبرد کَتر تا حدود زیادی توان آنان را به تحلیل برد. بروز اختلافات داخلی میان قراخانیان بر ضعف آنان افزود. زیرا طُغان خان حاکم کاشغر که برادر ایلک نصر بود پس از شکست وی در نبرد کَتر با سلطان محمود غزنوی قرار اتحادی بست و بر برادر شورید. طرفین پس از نبردهای متعدد رسولانی به نزد سلطان محمود اعزام نمودند و سلطان نیز نقش میانجی را میان طرفین ایفا نمود. پس از درگذشت ایلک نصر در سال ۴۰۳ ه-ق طغان خان در ماوراء النهر جانشین وی گردید. روابط سلطان‌محمود با طغان خان بسیار حسنه بود و پس از درگذشت او در سال ۴۰۸ ه-ق سلطان محمود به حمایت از یوسف قَدِر خان پرداخت. تا نفوذ غزنویان در ماوراءالنهر همچنان محفوظ ماند.

در سال ۴۱۶ ه-ق سلطان محمود مجبور شد تا برای حفظ نفوذ غزنویان در ماوراءالنهر شخصاً به آن ناحیه لشکرکشی نماید. هدف از این لشکرکشی سرکوب علی بن هارون بغراخان، معروف به علی تگین، حاکم بخارا و سمرقند بود. علی تگین پس از آنکه در سال ۴۱۱ ه-ق موفق به تصرف بخارا شد به رقابت جدی با یوسف قدر خان و غزنویان پرداخت. سلطان محمود در سال ۴۱۶ ه-ق  پس از عبور از رود جیحون در سمرقند با یوسف قدرخان دیدار نمود و پس از شکست سنگینی که بر علی تگین و سلجوقیان متحدش وارد نمود به خراسان بازگشت.

در غیاب سلطان محمود، علی تگین به ماوراءالنهر بازگشت و متصرفات سابقش را پس گرفت. به نوشته ی بارتولد احتمالاً سلطان غزنوی قصد نابودی کامل علی تگین را نداشته و ترجیح داده است تا از وی همچون وزنه ی تعادلی در برابر یوسف قدر خان بهره برداری نماید و مانع از قدرت یافتن بیش از حد قراخانیان گردد. (بارتولد. ترکستان نامه. ج ۱،صص ۱۰۳ – ۵۹۲؛ زین الاخبار. صص ۴۱۰ – ۴۰۴).

مسئله هند در سیاست خارجی سلطان محمود غزنوی جایگاه ویژه ای داشت به گونه‌ای که سلطان محمود میان سالهای ۴۱۶ – ۳۹۹ ه-ق  به کرات به هند لشکرکشی نمود. در این لشکرکشی ها که ظاهراً به نیت جهاد با کفار هم صورت می‌گرفت، ملاحظات مالی از جایگاه ویژه‌ای برخوردار بود و به همین دلیل بود که در زمستان هر سال سپاهیان منظم غزنوی که توسط غازیان و داوطلبان مسلمان تقویت می‌شدند، جلگه های هند را برای غارت معابد و گرفتن برده مورد هجوم قرار می‌دادند.

نخستین هجوم سلطان محمود در سال ۳۹۲ ه-ق به قلمرو جیپال راجه ی ویهند از خانواده ی هندوشاهان صورت گرفت. در این لشکرکشی او جیپال را در پرشاور در نزدیکی پیشاور کنونی شکست داده و به اسارت در آورد و غنایم بسیاری به دست آورد. او سپس جیپال را در مقابل مالی هنگفت که پرداخت آزاد کرد، اما پادشاه هندو که این شکست و اسارت را مایه ی ننگ خود می‌دانست خودکشی کرد. آنندپال پسر جیپال اتحادی موقتی بزرگی از پادشاهان هندی شمال‌غربی تشکیل داد. اما سلطان محمود این اتحاد را در سال ۳۹۹ ه-ق در ویهند و نگرکوت در هم شکست.

پادشاهان هندوشاهی بعدی، یعنی ترپلوچنپال و پسرش بهیمپال متحداً با پادشاهانی نظیر گندا، راجای کالنجَر به جنگ با سلطان محمود ادامه دادند، اما به تدریج از سراسر پنجاب به شرق رانده شدند. سرانجام با مرگ بهیمپال در سال ۴۱۷ ه-ق سلسله هندوشاهی منقرض گردید. (تاریخ ایران کمبریج. ج ۴؛ صص ۱۵۶ – ۱۵۰).

مولتان ناحیه ی دیگری از هند بود که مورد توجه سلطان محمود قرار داشت. این ناحیه از مدت‌ها قبل به اسلام گرایش یافته بود. اما در قرن چهارم داعیان اسماعیلی موفق به ترویج مذهب شیعه ی اسماعیلی در ناحیه شده بودند. بنابراین سلطان محمود که به شدت مخالف اسماعیلیه بود بهانه ی لازم را برای لشکرکشی  به آن ناحیه و قلع و قمع اسماعیلیان در اختیار داشت. سلطان محمود طی دو سفر جنگی که در سال‌های ۳۹۶ ق و ۴۰۱ ق به ناحیه ی مولتان انجام داد. ابوالفتوح داوود بن خضر، پادشاه اسماعیلی مولتان را شکست داد، و به قتل عام قرامطه ی آن منطقه پرداخت.  (تاریخ ایران کمبریج. ج ۴، ۱۵۶).

بیشتر لشکرکشی های محمود متوجه پادشاهان هندو راجپورت بود. محمود در سال‌های ۴۰۶ ق  و ۴۱۲ ق دوبار کوشید تا در کشمیر نفوذ نماید. اما هر دو بار به واسطه ی مقاومت قلعه ی لوه کوت کاری از پیش نبرد. اما غزنویان تلاش خویش را برای نفوذ در هند ادامه دادند و آن را معطوف به عبور از پنجاب و رفتن به دوآب میان گنگ جُمنا نمودند. زیرا در این ناحیه چندین معبد ثروتمند هندوان وجود داشت.

غژنویان سرانجام به این ناحیه نفوذ کردند و معبد چکرسوامی را در تانیسر در سال ۴۰۵ ق مورد هجوم قرار دارند و سلطان محمود پس از این پیروزی های مقدماتی خود را برای نبرد با پراتیهاره، راجای قنوج و راجای کالنجر معروف به گندا آماده نمود. راجای کالنجر که از سرسخت ترین دشمنان محمود به حساب می‌آمد موفق شد تا در سال ۴۱۰ ق اتحادیه ای از شاهزادگان هند در مقابل محمود تشکیل دهد. اما او کاری از پیش نبرد و در سال ۴۱۳ ق که با حضور سلطان محمود به هند مواجه شد، در قلعه ی کالنجر محصاره شد و سرانجام از محمود زینهار خواست. (تاریخ ایران کمبریج. ج ۴، ص ۱۵۶).

اوج لشکرکشیهای سلطان محمود به هند، فتح سومنات بود. سومنات در گجرات قرار داشت و در آن معبدی معروف قرار داشت که پرستشگاه شیوا بود. در این معبد بتی قرار داشت که نماد آلت رجولیت مهادیوا (Mhadiva) خداوندگار ماه بود و هزار برهمن و  سیصد و پنجاه آوازخوان و رقصنده در آنجا خدمت می‌کردند و درآمد هزار روستا وقت آن بود. سلطان محمود در جریان این لشکرکشی که در سال ۴۱۶ ه-ق صورت پذیرفت.

پس از جنگی خونین بر آن معبد تسلط یافت و بیش از بیست میلیون دینار غنایم از آنجا به دست آورد. محمود در سال بعد هم، به وسیله گوشمالی دادن قبایلی که به هنگام بازگشت از غزو سومنات به سپاهش دستبرد زده بودند، با لشکری به هند بازگشت (۴۱۷ق) این آخرین هجوم سلطان محمود به هند بود وظاهراً دیگر فرصت حمله  به هند را نیافت. (زین الاخبار. صص ۴۱۳ – ۴۱۱).

آخرین اقدام جنگی سلطان محمود غزنوی یک سال قبل از وفاتش صورت گرفت لشکر کشی به ری و فتح ایالت جبال بود. سلطان محمود از مدت‌ها قبل تمایلش را به دخالت در امور سرحدات غربی قلمروش نشان داده بود.  اولین تلاش وی در این راستا مطیع نمودن زیاریان گرگان و طبرستان بود. فی الواقع پس از مرگ قابوس بن وشمگیر در سال ۴۰۲ ه-ق  زیاریان خراجگزار دولت غزنه بودند. محمود در ابتدا از دعوی جانشینی دارا بن قابوس که در زمان حیات پدر به غزنه گریخته بود، حمایت کرد. اما پس از آن که منوچهر بن قابوس موفق شد تا بر تخت پادشاهی زیاریان جلوس نماید، سلطان محمود بلافاصله امارت وی را به رسمیت شناخت.

حمله سلطان محمود و نیروهایش به قلعه زرنج ، نقاشی قرن 14
حمله سلطان محمود و نیروهایش به قلعه زرنج ، نقاشی قرن ۱۴

اگرچه با برقرار شدن نفوذ غزنویان در گرگان و طبرستان سلطان محمود می توانست قلمرو آل بویه را از دو سو مورد هجوم قرار دهد. این کار را تا آخرین سال پادشاهی خود به تعویق انداخت. احتمالا مشکلاتی که سلطان در ارتباط با ایلک خانیان داشت و همچنین مسئله غزاوت هند مانع از آن بوده است تا سلطان درصدد گشایش جبهه ی جدیدی در مرزهای غربی اش در برابر آل بویه باشد. در واقع نیز در دوره ی حکومت سلطان محمود شرایطی داشت که به هیچ عنوان نمی توانست خطری برای غزنویان ایجاد نماید. زیرا پس از درگذشت فخرالدوله علی بویهی در سال ۳۸۷ ه-ق و جلوس مجدالدوله رستم، پسر خردسال فخرالدوله بر سریر امارت، قدرت واقعی در دست مادرش سیده بود. سیده در این مدت با چنان شایستگی به اداره ی امور پرداخت که دشمنان خارجی آل بویه در صورت حمله به سر حدات آن دولت بر نیامدند.

اما پس از مرگ سیده در سال ۴۱۹ ه-ق و به قدرت رسیدن مجد الدوله به دلیل شورش سپاهیان شیرازه ی امور در ری از هم گسست و این امر موجبات دخالت غزنویان را در ری فراهم  آورد. مجدالدوله ابلهانه از سلطان محمود برای سرکوب شورشیان تقاضای کمک نمود و سلطان نیز در سال ۴۲۰ ه-ق  سپاهی را برای اعزام نمود. غزنویان پس از ورود به ری،  مجدالدوله را خلع و شهر را به کلی دستخوش نهب و غارت نمودند. محمود پس از توقیف مجدالدوله از حدود جرجان عازم ری شد و خزاین بویه را که در ری شامل میلیون‌ها دینار اموال و نفایس و جواهر می‌شد به تصرف درآورد. (ترجمه ی تاریخ یمینی. صص ۳۶۰ – ۳۴۷؛ زین الاخبار. صص ۴۱۸ – ۴۱۷؛ الکامل. ج ۱۶، صص ۸۷ – ۸۵ ).

سلطان محمود پس از فتح ری مجبور بود تا رفتار خشونت‌آمیز سپاهیانش را در آن شهر توجیه نماید، این اقدامش را در ردیف غزوه های هند قلمداد کرد و طی فتح نامه‌ای که به خلیفه فرستاد از پاک شدن جبال از باطنیه ی کافر که در زمان حکومت مجدالدوله سربرآورده بودند، سخن گفت. در واقع سلطان محمود در ری شدت عمل بسیاری نسبت به شیعیان از خود نشان داد. مجدالدوله را به اسارت درآورد و بسیاری از نزدیکان او را که برخی از آنان علماء عصر بودند به دار زد.

همچنین بسیاری ازمردم ری به بهانه قرمطی بودن از دم تیغ سپاهیان محمود گذاشتند. کتابخانه گرانبهای مجد  الدوله هم به این بهانه که متضمن فلسفه  و مذهب معتزله و اهل نجوم به آتش کشیده شد و تنها گزیده‌ای از آن کتابخانه که در حدود پنجاه یا صد بار شتر بود، از آتش نجات یافته و به غزنه فرستاده شد. سلطان  پس از این اقدامات قزوین،  ساوه و آبه را نیز به تصرف درآورد و  پسرش مسعود را مأمور فتح زنجان و ابهر نمود. محمود سپس در حالی که حکومت نواحی تازه فتح شده را به مسعود سپرده بود به غزنه بازگشت. (زین الاخبار. ص ۴۱۸؛ الکامل. ج ۱۶، صص ۸۷ – ۸۶).

مسعود در جبال به پیروزی‌های درخشانی دست یافت و بر وسعت قلمروش افزود. او در مدت کوتاه اقامتش در جبال، ابراهیم بن مرزبان مسافری را که در طارم حکومت داشت وادار به پذیرش برتری اش نمود و سپس اصفهان و همدان را از چنگ علاءالدوله ابوجعفر محمد بن دشمنزیار کاکویه مؤسس خاندان بنی کاکویه بیرون آورد و علاءالدوله را به خوزستان عقب راند. در حالی که شرایط حتی برای پیشروی بیشتر غزنویان در غرب ایران مهیا بود، خبر درگذشت سلطان محمود مانع از آن شد. مسعود به ناچار از ادامه پیشروی دست برداشت و ضمن آنکه علاء الدوله بنی کاکویه را به عنوان دست نشانده خویش در اصفهان باقی گذاشت. (۴۲۱ ه-ق) برای شرکت در منازعه جانشینی پدرش متوجه شرق گردید. ( تاریخ بیهقی، به تصحیح علی اکبر فیاض. ص ۱۷ – ۱۱ الکامل. ج ۱۶، صص ۱۰۹ – ۱۰۸؛ ۸۸ – ۸۷).

عصر سلطان مسعود

سلطان محمود در سال ۴۲۱ ه-ق  پس از بازگشت از ری درگذشت و پسرش محمد که والی گوزگان  بود بنا بر وصیت پدر به قدرت رسید. اما مسعود که پسر ارشد محمود بود به مخالفت با وی پرداخت. مسعود که در این زمان در اصفهان اقامت داشت در ابتدا کوشید تا با نامه و پیام محمد را وادارد که به حکومت غزنه قانع شود و قدرت را به وی را وا گذارد. اما محمد از پذیرش درخواست مسعود خودداری نمود.  به همین دلیل مسعود از اصفهان به ری و سپس  نیشابور رفت. سلطان محمد برای مقابله با او از غزنه خارج شد و در اول رمضان در تگیناباد اردو زد.

اما در شب سه شنبه سوم شوال سال ۴۲۱ ه-ق  سران سپاه که مسعود را کارآمد تر می دیدند  بر او شوریدند و او را محبوس کردند. مسعود پس از اطلاع از این خبر از نیشابور به هرات رفت و پس از مدتی اقامت در این شهر متوجه غزنه شد. او سرانجام در هشتم جمادی الاخر ۴۲۲ ه-ق  وارد غزنه شد و به عنوان سلطان جدید قدرت را به دست گرفت. (زین الاخبار. ص ۴۲۶ – ۴۱۹؛ و طبقات ناصری. ج ۱، ص ۲۳۲ – ۲۳۱؛ تاریخ بیهقی به تصحیح علی اکبر فیاض. ص ۳۳۴ – ۳۱۹ و ۱۱۰ – ۱).

اگرچه مسعود سربازی دلیر بود، ولی شخصیت باثباتی نداشت. او پس از به دست گرفتن قدرت به تسویه حساب با کسانی که با پدرش همکاری داشتند و مسعود فکر می‌کرد که آنها نظر پدرش را از وی برگردانده اند پرداخت. یکی از این افراد که به اصطلاح بیهقی محمودیان (= پدریان) نامیده می شدند، خواجه حسن میکال نیشابوری معروف به حسنک، وزیر سابق سلطان محمود بود که به اتهام برساخته قرمطی بودن اعدام گردید.

اما میمندی وزیر سابق محمود که مغضوب وی شده بود و برای مدتی به زندان افتاده بود، آزاد گردید و بار دیگر به وزارت منصوب شد و تا زمان در گذشتش تا سال ۴۲۴ ه-ق در این مقام باقی ماند. سلطان مسعود پس از خواجه میمندی وزارت خود را به خواجه احمد بن عبدالصمد داد، اما وزارت وی به دلیل استقلال رأی و خرده گیری از سیاست های بی خردانه مسعود چندان نپایید، و پس از مدتی با خصومت سلطان مواجه شد. (زین الاخبار. ص ۴۲۷ – ۴۲۴؛ تاریخ بیهقی. به تصحیح فیاض. صص ۲۳۵ – ۲۰۱ ، ۱۹۵ – ۱۸۱ و ۴۷۹ – ۴۶۱).

نخستین اقدام نظامی سلطان مسعود در مکران صورت گرفت. یوسف بن سبکتکین مأموریت یافت تا با لشکرکشی به مکران ابوالمعسگر بن معدان را که از بیم برادرش به دربار غزنوی پناه آورده بود، به تخت سلطنت بنشاند. سپاهیان غزنوی در سال ۴۴۲ ه-ق  این مأموریت را به خوبی انجام دادند و با سرکوب عیسی بن معدان موفق شدند تا ابوالمعسکر را به قدرت برسانند. موفقیت مسعود در مکران سبب شد تا دو سال بعد درصدد برآید تا کرمان را نیز متصرف شود. سپاهیان غزنوی اگرچه موفق به تصرف کرمان شدند. (۴۲۴ ق)، سخت‌گیری‌های مالیاتی آنها سبب شد تا کرمانیان خواستار بازگشت آل بویه  شوند. در سال (۴۲۵ ه-ق ) هنگامی که بهرام بن مافنه وزیر عماد الدین ابوکالیجار بویهی از فارس متوجه کرمان گردید، سپاه غزنوی شکست خورده و به ناچار کرمان را تخلیه نمود. (زین الاخبار. ص ۴۲۵؛ تاریخ بیهقی. به تصحیح علی اکبر فیاض.صص ۳۱۱ و ۷۸ – ۷۷ و ۶۵ و ۵۵۷ – ۵۵۴ و ۳۱۸ – ۳۱۳).

پس از حل مسئله مکران پرداختن به مسئله جبال مهمترین اولویت سلطان مسعود بود. زیرا پس از بازگشت سلطان مسعود از آن ناحیه، علاءالدوله کاکویه پس از تصرف اصفهان، همدان و ری برخی از متصرفات انوشیروان بن منوچهر بن قابوس زیاری از قبیل خوار، ورامین و دماوند را از چنگ وی خارج نمود. درخواست کمک ابوکالیجار داعی و نایب السلطنه، انوشیروان بن منوچهر زیاری بهترین فرصت را برای مداخله سلطان مسعود در جبال فراهم آورد.

سپاهیان مشترک غزنوی و زیاری در جنگی که در نزدیکی ری رخ داد علاءالدوله  مجروح و به قلعه ای در  پانزده فرسنگی همدان گریخت. بعد از فرار علاءالدوله تاش و فراش از جانب سلطان مسعود غزنوی به اداره ی امور ری و جبال مأمور شد. (۴۲۲ ق) علاءالدوله کاکائویی پس از التیام زخمش در سال (۴۲۳ ق) کوشید تا مجدداً موضعش  را به دست آورد اما از سپاه متحده زیاری و غزنوی شکست خورد و با از دست دادن همدان، بروجرد و شاپور خواست و کرج به اصفهان عقب نشست. (تاریخ بیهقی. به تصحیح فیاض. صص ۴۳۴ – ۴۳۲، ۳۴۹ – ۳۴۳).

دست اندازیهای علاءالدوله کاکویی به متصرفات غزنویان در ناحیه ی جبال سبب شد تا مسعود شخصاً متوجه آن ناحیه شود. به همین منظور او در سال ۴۲۴ ه-ق  متوجه آن صوب گردید، اما با باعث رسیدن به نیشابور و شنیدن اخبار شورش هند از ادامه ی لشکرکشی به منصرف شد. و از نیشابور خواجه ابوسهل حمدوی  وزیر سابق برادرش محمد را به ری فرستاد. ابوسهل حمدوی مأموریت یافت تا در کارهای تاش فراش عامل غزنویان در ری که موجبات نارضایتی مردم آن ناحیه را فراهم آورده بود، نظارت نماید.

مسعود همچنین با پذیرش طلب عفو علاءالدوله کاکویی او را به شرط پرداخت خراج سالیانه بر حکومت اصفهان ابقاء نمود. ابوسهل حمدوی موفق شد با نهایت عدل و تدبیر، خرابیهای ایام حکومت تاش را ترمیم نماید و موقعیت غزنویان را در تثبیت نماید. روابط میان ابوسهل حمدوی و علاء الدوله کاکویی تنها تا سال ۴۲۵ ق دوستانه بود. در آن سال پس از آنکه علاء الدوله کاکویه از پرداخت خراج خودداری نمود و همراه با فرهاد بن مرداویج بر علیه غزنویان شورش نمود، ابوسهل حمدوی به تنبیه آنان اقدام نمود. در جنگی که میان طرفین صورت گرفت، فرهاد بن مرداویج به قتل رسید و علاءالدوله به بلاد لُر بزرگ گریخت.

نبرد دندانقان میان سلجوقیان و غزنویان
نبرد دندانقان میان سلجوقیان و غزنویان

ابوسهل حمدوی با تصرف اصفهان به ضبط خزاین علاءالدوله پرداخت و نفایس آن را که شامل کتب حکیم ابوعلی بن سینا می‌گردید به غزنه فرستاد. ابوعلی سینا در این زمان در اصفهان اقامت داشت و با وزارت علاء الدوله  می پرداخت. علاء الدوله یک بار دیگر در سال ۴۲۷ ه-ق به جنگ با ابوسهل حمدوی پرداخت، اما این بار نیز کاری از پیش نبرد و به طارم گریخت. (تاریخ بیهقی. به تصحیح فیاض. صص ۳۵۶ – ۶۵۴ و ۵۱۰ – ۴۹۸).

از اقدامات دیگر سلطان مسعود غزنوی که نه تنها نتیجه ای به بار نیاورد بلکه تا حدودی حیثیت وی را خدشه‌دار نمود لشکرکشی به گرگان و طبرستان در سال ۴۲۶ ق بود. چنانکه اشاره کردیم در این لشکر کشی که به دنبال شورش ابوکالیجار کوهی خال و قیم انوشیروان زیادی صورت گرفت، مسعود شخصاً تا ناتل پیشروی نمود. اما به واسطه ی مسائل خراسان پس از اعلان پشیمانی ابوکالیجار به خراسان بازگشت. (زین الاخبار. ص ۴۲۸ – ۴۲۷؛ تاریخ بیهقی. به تصحیح فیاض. صص ۶۱۹ – ۵۷۲).

مسئله هند در نظر سلطان مسعود غزنوی چون پدرش محمود جایگاه ویژه‌ای داشت. مسعود که قصد داشت  دستاوردهای پدرش را در هند حفظ نماید، در همان سال ۴۲۲ ق درصد غزوه هند برآمد  ولی به واسطه ی به مخاطره افتادن سرحدات خویش توسط علی تگین قراخانی و سلجوقیان اندیشه ی رفتن به هند را موقتاً رها ساخت. اما در سال ۴۲۴ ق به دنبال شورش احمد ینالتگین عامل پدرش در هند، متوجه آن ناحیه شد و پس از مطیع ساختن احمد بن ینالتکین یکی از قلاع مهم آن ناحیه را به نام سرستی یا سرساوه را که  پدرش در فتح آن عاجز مانده بود، فتح نمود و اندکی بعد در سال ۴۲۵ ه-ق بر اثر شنیدن اخبار دست‌اندازیهای ترکمانان به خراسان بازگشت.

اگرچه شورش احمدبن ینالتکین در سال بعد، موقعیت غزنویان را در هند به مخاطره انداخت، مسعود شخصاً به آن پرداخت و لشکری به فرماندهی تلک، سردار هندیش برای فرونشاندن شورش اعزام نمود. علی رغم آن که اوضاع خراسان در سال ۴۲۹ ق بسیار بحرانی بود، مسعود متوجه هندوستان گردید و قلعه ی معروف هانسی را در جنوب شرقی پنجاب واقع بود،  گشود. (زین الاخبار. صص ۴۳۳ – ۴۳ و ۴۲۷؛ تاریخ بیهقی. به تصحیح فیاض. صص ۷۰۴ – ۶۹۸، ۳۷۶ – ۳۷۴، ۳۵۵ – ۳۴۹).

قدرت یافتن سلجوقیان

در بازگشت از این سفر بود که سلطان مسعود خطر از دست دادن خراسان را به واسطه ی قدرت یافتن بیش از حد ترکان سلجوقی دریافت. سلجوقیان وابسته به ترکان اُغُزُ  بودند که در حدود دریای خوارزم و خزر و در مصب رودهای سیحون و جیحون استقرار داشتند. اُغُزها که ظاهراً با ترکمانان امروزی نژاد مشترکی داشتند شامل نه قبیله بودند دکلمه ی غز که بعدها موسوم گردید. مخفف آن است.

دسته های مختلف اغُز در اواخر قرن چهارم ق به عنوان نیروهای کمکی وارد خدمت قدرت های موجود در ماوراءالنهر گردیدند. آنان در ابتدا به سامانیان و سپاس فراوان خدمت نمودند. در دوره حکومت علی تگین قراخانی بود، که اغزها به ریاست ارسلان اسرائیل بن سلجوق به عنوان متحدین وی سال ۴۱۶ ق در ناحیه بخارا استقرار یافتند. در همان سال بود که سلطان محمود پس از لشکرکشی ماوراءالنهر و شکست علی تگین قراخانی، ارسلان اسرائیل را به اسارت در آورد در یکی از قلاع هند زندان این بود که تا زمان وفاتش در بند بود.

در جریان همین لشکرکشی بود که چهار هزار خانوار از ترکمانان اتباع ارسلان اسرائیل از سلطان‌محمود اجازه خواستند تا به‌عنوان متحدین وی در حاشیه شمالی خراسان در مناطق، سرخس، ابیورد و فراوه سکونت کنند. چیزی نگذشت که سلطان محمود دریافت اجازه دادن به این ترکمانان که کاری جز غارت و بیابانگردی ندارند، تصمیم عاقلانه ای نبوده است. چون مردم نسا و ابیورد از غارتهای آنان به ستوه آمده و به سلطان شکایت بردند.

وی ناگزیر در سال ۴۱۸ ق سپاهی به فرماندهی ارسلان جاذب به گوشمالی آنان گسیل داشت، که موفقیتی به دست نیاورد. بنابراین در سال بعد سلطان شخصاً متوجه سرکوب آنان شد و بر آنان  شکست خرد کننده‌ای وارد و آنان را به اطراف پراکنده کرد. دسته هایی از آنان به بلخان کوه در ساحل شرقی دریای خزر گریختند و دیگران به داخل ایران به هزیمت شدند که به نام ترکمانان عراقی شهرت یافتند و به خدمت امرای محلی موجود در مرکز و غرب ایران درآمدند. (زین الاخبار. صص ۴۱۶ – ۴۱۵ و ۴۱۱ – ۴۱۰).

با به قدرت رسیدن سلطان محمود بر دامنه ی فعالیت سلجوقیان افزوده شد. در سال ۴۲۳ ه-ق خاندان سلجوقی به ریاست طغرل، چغری، موسی، بیغو و ابراهیم ینال برادران ارسلان اسرائیل که در ماوراءالنهر بودند یک بار دیگر به علی تگین پیوستند. در چنین شرایطی آلتونتاش خوارزمشاه به دستور سلطان مسعود جنگ و آنان را آغاز کرد، اما در شرایط دبوسیه در نبرد با علی تگین به قتل رسید (۴۲۳  ق) سلجوقیان تا حیات علی تگین در سال ۴۲۵ ق به عنوان متحدان وی در ماوراءالنهر باقی ماندند. اما پس از مرگ علی تگین (۴۲۵)

به دنبال اختلاف با قراخانیان به دعوت هارون بن آلتونتاش به خوارزم کوچیدند و به عنوان متحدان وی در آن سرزمین استقرار یافتند. اما با مرگ هارون بن آلتونتاش که در همان سال صورت گرفت، آنان تحت فشار رئیس گروهی از اغزهای رقیب به نام بیغو یا رئیس سنتی قبیله، به نام شاه ملک، صاحب جندوینگی کنت وارد خراسان شدند و در اطراف نسا استقرار یافتند. (۴۲۶ ق). سلجوقیان پس از ورود به خراسان از طریق صاحب دیوان خراسان ابوالفضل سوری، به مکاتبه با خواجه احمد بن عبدالصمد وزیر پرداختند.

آنها طی نامه ای که در آن خود را العبیدی بیغو، طغرل  چغری موالی، امیرالمومنین خوانده بودند، خواستار دو شهر نسا و فراوه شدند و در  مقابل متعهد شدند از مرزهای خراسان در برابر مهاجمان ماوراء النهر دفاع نمایند. نامه ی فوق در زمانی به سلطان مسعود رسید که در طبرستان مشغول نبرد با ابوکالیجار بود. با وجود آنکه وزیر و مشاوران سلطان عقیده داشتند که می بایست به استمالت سلجوقیان پرداخت، سلطان مسعود به سرداران سپاهش می خواستند که با شتاب ممکن آنها را نابود سازند.

به همین دلیل پس از بازگشت از طبرستان و استقرار در نیشابور سپاهی را به فرماندهی بَکتُغدِی حاجب به مقابله ی آنان فرستاد، اما سلجوقیان این سپاه را در نزدیکی نسا در شعبان ۴۲۶ ه ق درهم شکستند. سلطان مسعود دنبال این شکست بود که سه ولایت نسا و ابیورد و فراوه را به ترتیب به طغرل، داوود چغری و بیغو واگذار کرد و آنان را در ظاهر والی خود خواند. (زین الاخبار، صص ۴۲۶ و ۴۳۰ – ۴۲۸؛ تاریخ بیهقی. به تصحیح فیاض. صص ۶۴۴ – ۵۵۸ و ۴۵۵ – ۴۳۶ و ۴۳۲ – ۴۳۰ و ۹۴۵ -۹۲۷).

اگرچه گمان می‌رفت با واگذاری برخی از مناطق خراسان به سلجوقیان فتنه ی آنان پایان پذیرد، چنین نشد. سلجوقیان که پس از پیروزی بر سپاه غزنوی از اعتماد به نفس زیادی برخوردار شده بودند، درخواست های جدیدی مطرح نمودند. آنان در سال ۴۲۸ ق از سلطان خواستند که عایدات سه شهر سرخس، ابیورد و مرو را به آنها واگذار کند. در چنین شرایطی بود که سلطان مسعود بر خطری که دولت وی را از جانب سلجوقیان تهدید می‌کرد واقف شد و به حاجب بزرگش سُباشی که از سال ۴۲۶ ه-ق به سپهسالاری خراسان منصوب شده بود، دستور داد تا به مصاف سلجوقیان بپردازد.

سُباشی حاجب که سال‌های (۴۲۹ – ۴۲۶) را به مماطله گذرانده بود و بنا بر برخی روایات با سلجوقیان همکاری می کرده است، مجبور به نبرد با سلجوقیان شد. اما در نبردی که در سال ۴۲۹ ق در حوالی سرخس رویداد از سلجوقیان شکست خورد و گریخت. سلجوقیان متعاقب این پیروزی طوس، نیشابور، تختگاه خراسان و قسمت اعظم آن ایالت را متصرف شدند و حتی هرات را نیز تهدید نمودند. (تاریخ بیهقی. به تصحیح فیاض. صص ۷۳۶ – ۶۴۵).

سلطان مسعود به دنبال از دست دادن نیشابور و بخشی از خراسان بود که تصمیم گرفت تا شخصاً به مسئله ترکمانان پایان دهد در همین راستا در اوایل سال ۴۳۰ ق از غزنین متوجه بلخ شد او قبل از هر اقدامی بر علیه ترکمانان در ابتدا در صدد سرکوب بوری تگین بن ایلک خان قراخانی، که به مخالفت با سلطان پرداخته بود، بر آمد. به همین منظور پس از تعمیر پلی که در نزدیکی ترمذ قرار داشت در حالیکه خواجه احمد عبدالصمد را در جوزجانان و حوالی بلخ گذاشته بود، از جیحون گذشت و به تعقیب بوری تکین پرداخت.

به دنبال ورود سلطان مسعود به چغانیان بود که نامه‌ای از وزیر به وی رسید که سلجوقیان از سرخس متوجه جوزجانان شده اند. حدس زده می شد که قصد آنان حرکت به سوی ترمذ و قطع رابطه سلطان با متصرفاتش باشد. به همین دلیل سلطان ناگزیر از عقب‌نشینی شد و در عرض دو هفته خود را به ترمذ رساند و وارد خراسان شد تا هدف نهایی اش را که سرکوب ترکمانان سلجوقی بود عملی سازد. او موفق شد تا پس از شکست سنگینی که در شوال ۴۳۰ ه ق  در حوالی سرخس بر سلجوقیان وارد سازد، هرات (۴۳۰ ق) و سپس نیشابور را (۴۳۱ ق) از چنگ سلجوقیان خارج نماید.

به دنبال تصرف نیشابور بود که سلطان مسعود درصدد برآمد تا با تعقیب سلجوقیان که از نبرد با وی خودداری می ورزیدند کار آنان را یکسره سازد. در همین راستا بود که با سپاهی اند که با فیلان جنگی تقویت می‌شد در تعقیب ترکمنان سلجوقی وارد دشت‌های مرو شد. اما در نبردی که در رباط دندانقان بر سر راه جاده سرخس به مرو در رمضان سال ۴۳۱ ق صورت گرفت، سپاه سنگین اسلحه ی غزنوی که دچار بی برگی و تشنگی شده بود، از سپاه سبک اسلحه سلجوقی شکست خورده و سلطان مسعود به ناچار به هزیمت  رفت. (زین الاخبار. صص ۴۳۷ – ۴۳۳؛ تاریخ بیهقی. به تصحیح و فیاض. صص ۸۳۶ – ۸۳۷).

مهم‌ترین نتیجه ی نبرد دندانقان برای سلجوقیان تسلط آنان بر خراسان بود. تبدیل شدن رهبران قبایل ترکمن سلجوقی به سلاطین قدرتمند ایران نتیجه دیگر این نبرد بود. زیرا طغرل در میدان نبرد دندانقان پس از پیروزی بر غزنویان خود را امیر خراسان خواند و به فاصله ای کوتاه بر تمامی خراسان به کمک برادرانش تسلط یافت. واقعه ی دندانقان همچنین به منزله ی پایان تسلط غزنویان بر ماوراء النهر، خوارزم و خراسان بود و مسعود پس از فرار از دندانقان از طریق غرجستان و غور به غزنه بازگشت. در آنجا جمعی از سپهسالارانش از قبیل  بکتغدی، سباشی و امیر علی دایه را به اتهام خیانت دستگیر و به هند تبعید نمود و اموالش را مصادره نمود.

او سپس پسرش مودود را با خواجه احمد بن عبدالصمد در تاریخ ربیع الاول ۴۳۲ ه ق  با سپاهی انبوه به خراسان فرستاد تا آن ایالت را از چنگ سلاجقه به در آورد. مسعود پس از این  وقایع چون از تسلط ترکمانان سخت ترسیده بود و تصور می‌کرد سلجوقیان در صدد تصرف غزنه برخواهند آمد، بر خلاف نظر مشاوران است که معتقد بودند، شرق افغانستان در مقابل ترکمانان قابل دفاع است، پایتخت را رها نمود و متوجه هندوستان شد. اما هنگامی که به رباط ماریکله نزدیک تکسیله در پنجاب رسید با شورش لشکریانش مواجه شد که به غارت خزانه و بنه ی وی پرداختند. شورشیان محمد بن محمود را که با وجود کوری سلطان را در این مسافرت همراه می‌شود به سلطنت برداشتند و مسعود را به قتل رساندند. (جمادی الاول ۴۳۲  ق). (زین الاخبار. ص ۴۴۰ – ۴۳۷؛ تاریخ بیهقی. به تصحیح فیاض. صص ۹۰۰ – ۸۳۷).

طرحی از مقبره سلطان محمود غزنوی
طرحی از مقبره سلطان محمود غزنوی

مودود پسر مسعود که برای بازپس گرفتن خراسان از چنگ سلجوقیان تا بلخ پیشروی کرده بود، پس از شنیدن خبر قتل پدر به همراه خواجه احمد بن عبدالصمد وزیر به غزنه آمد و قدرت را به دست گرفت. پس از تهیه سپاهی مجهز به نبرد با عمویش محمد پرداخت و او را در حدود جلال آباد کنونی در افغانستان امروزی شکست داده و به قتل رساند. (شعبان ۴۳۲ ق ).  اگرچه بازپس‌گیری خراسان از سلاجقه مهمترین هدف سیاسی مودود بن مسعود (۴۴۱- ۴۳۲ ق ) بود، به دلیل مشکلات داخلی توفیقی در این راستا نیافت.

مودود در همان ابتدای کار با شورش برادرش مجدود بن مسعود که حاکم هند بود روبرو شد. اما مسئله مجدود به واسطه ی مرگ مرموز وی در ذی الحجه ۴۳۲ ه-ق بدون برخورد نظامی خاتمه یافت و متصرفات غزنویان در هند سروری مودود را پذیرا شدند. تنها در سال ۴۳۵ ه-ق بود که مودود سپاهی را به خراسان اعزام نمود اما این سپاه از الب ارسلان بن طغرل شکست خورده و به غزنه عقب نشست، شورش سه تن از راجه های هندی که در همین زمان صورت گرفت، مانع از آن شد تا مودود شخصاً به مسئله خراسان بپردازد. مودود به ناچار متوجه هندوستان شد و با سرکوب شورشیان که قصد تصرف لاهور را داشتند ضمن تثبیت موقعیت غزنویان در هند، چند قلعه ی جدید را گشود. (زین الاخبار. صص ۴۴۲ – ۴۴۰؛ طبقات ناصری. ج ۱، صص. ۲۳۵ – ۲۳۴).

سلطان مودود بن مسعود اندیشه ی بازپس‌گیری خراسان را تا آخر عمر دنبال نمود. به گونه‌ای که در آخرین سال حیاتش کوشید تا با به وجود آوردن اتحادیه ای شامل ابوکالیجار گرشاسب بن علاء الدوله محمد، از دودمان بنی کاکویه ی جبال، و《خاقان ملک  ترکان》که احتمالاً طغماچ خان ابراهیم بن نصر بود از سه جبهه موضع سلجوقیان را در خراسان مورد هجوم قرار دهد. اما این اتحادیه راه به جایی نبرد، زیرا لشکریان ابوکالیجار در کویر لوت دچار صدمات بسیار شدند و او که بیمار شده بود به ناچار به اصفهان برگشت.

خان ترک نیز که ناحیه ترمذ را مورد هجوم قرار داده بود. در نهایت مجبور به انعقاد قرارداد صلحی با چغری بیگ گردید. به علاوه مودود نیز که شخصاً در رأس سپاهی عازم نبرد با سلجوقیان گردید، به محض خروج از غزنه به قولنج مبتلا شد و به پایتخت بازگشت و اندکی بعد در بیستم رجب ۴۴۱ ق درگذشت. (الکامل. ج ۱۶، ص ۲۶۳ – ۲۶۲).

پس از مودود ده سلطان دیگر سلجوقی در حدود ۴۱ سال دیگر در غزنه به حکومت پرداختند. نقش چندانی در تاریخ مشرق ایران ایفا ننمودند. ظهور سلجوقیان و خصوصاً غوریان که تمایل زیادی به دخالت در امور افغانستان و هند داشتند سبب شد تا روز به روز از دامنه ی نفوذ غزنویان کاسته شود.

سرانجام در ایام حکومت خسرو ملک (۵۸۲ – ۵۵۵) آخرین سلطان غزنوی دایره ی نفوذ آن دولت محدود به لاهور و مناطق اطراف آن گردید. اما این ناحیه نیز در سال ۵۸۲ ه-ق  مورد هجوم شهاب الدین محمد غوری که تحت ریاست عالیه برادرش غیاث الدین محمد بن سلطان غور قرار داشت، واقع شد و به تصرف درآمد. با تصرف لاهور و اسارت خسرو ملک به حکومت غزنویان برای همیشه پایان داده شد. (طبقات ناصری. ج ۱، ص ۲۴۴ – ۲۳۵).

 

 

 

منبع:

  • تاریخ سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره سامانیان، دیلمیان و غزنویان (رشته تاریخ) ، برات دهمرده، انتشارات دانشگاه پیام نور
  • تهیه الکترونیکی: سایت تاریخ ما، اِنی کاظمی

 

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ