سفر نادرشاه افشار به بخارا و خیوه و داغستان
در مراجعت به کابل نادر افشار شنید که “خدایارخان عباسی” حاکم سند از ضمیمه شدن قلمرو خود به ایران راضی نیست و دم از عدم اطاعت میزند. نادر از کابل به سمت صحرای تار به دنبال خدایار خان حرکت کرده و خدایار خان جز تسلیم چاره ای ندید. نادر او را بخشود و به حکومت سابقش مستقر ساخت و از سند عده ای را به بلخ فرستاد تا در ساحل جیحون برای حمله به بخارا برای او کشتی تهیه کنند.
در هرات رضاقلی میرزا و علیقلی خان پسر ابراهیم خان ظهیرالدوله با سپاهیانی که نادر خواسته بود به خدمت او رسیدند و او پس از واگذاری حکومت هرات به پسر رضاقلی میرزا یعنی شاهرخ به بلخ حرکت نمود و در ۱۲ جمادی الاولی ۱۱۵۲ به آنجا رسید “ابوالفیض خان” امیر بخارا به خدمتگذاری پیش نادر آمد، نادر او را به گرمی پذیرفت و از دخترانش یکی را به عقد خود و دیگری را به ازدواج شاهرخ نواده اش در آورد و جیحون را سر حد بین ایران و بخارا قرار داد و با ۱۱۰۰ کشتی عازم خیوه شد تا “ایلبارس خان” را که در ایام بودن او در هند به حدود تجن تخطّی کرده بود تنبیه نماید.
نادر در حمله به خیوه ایلبارس خان را گرفت و حکم به قتلش داد و در شعبان ۱۱۵۳ بر خوبه دست یافت و یکی از نوادگان چنگیز را به حکومت آنجا گماشت سپس به مشهد آمد و به تهیه سپاه برای سرکوبی لزگی ها که برادرش ظهیرالدوله را کشته بودند مشغول شد.
نادر در دوم محرم ۱۱۵۴ از مشهد عزم داغستان حرکت نمود و در موقعی که از خیابان بین جنگل های سوادکوه میگذشت در ۲۸ صفر تیری از پشت درخت بر او انداختند و تیر به بازوی راست او خراشید و به شست دست چپ او خورد تا به گردن اسب او رسید و اسب به سر و کله غلتید.
وقایع بعد از ترور
این ترور سخت خیال نادر را پریشان کرد و رضاقلی میرزا را که در رکاب بود در تهران گذاشت و خود به داغستان رفت در این سفر اگرچه بعضی از روسای طوایف لزگی از در اطاعت در آمدند لیکن غالب سکنه داغستان به قلعه کوه های پر ارتفاع پناه گرفتند و از هر طرف به ضربه زدن به اردوی نادر دست زدند و لطمات بسیار به ایشان وارد آوردند حتی به خیمهی خود نادر نیز حمله می کردند
دولت روسیه که از لشکرکشی نادر به داغستان و خیالات او در باب تهیه کشتی برای دریای خزر و حمله به شبه جزیرهی قرم اطلاع یافت قوایی در هشترخان جمع آورد و همین امر موجب پشت گرمی لزگی ها شد.
نادر به مراجعت به دربند مجبور گردید و از عدم توفیقی که در این سفر یک سال و نیمه نصیب او شده بود سخت در خشم شد، بخصوص که از ولایات ایران خبر های شورش میرسید و دولت عثمانی هم به درخواست های او جوابی معلوم و کافی نمیداد و همین امور مزاج پادشاه را کمکم از حال اعتدال سابق منحرف ساخت و به اختلال حواس کشاند.
در رمضان ۱۱۵۴ موقعی که نادر هنوز در داغستان بود غلامی را که مرتکب ترور انداختن تیر در جنگل سوادکوه شده بود به خدمت او آوردند. نادر او را کور کرد و چون این حرکت را به تحریک رضاقلی میرزا میدانست او را از تهران خواست و فرمان داد که با کارد دو چشم او را حدقه بیرون آوردند.