آن روی سکه (نادرشاه و خاندانش)

می‌خواهم در اینجا سلطنت 13 ساله را بررسی کنیم (طبق منابع زمان خودش)

مقدمه

این مطالب که در اینجا می‌نویسم با تحقیق از اوضاع اجتماعی و اقتصادی اسفناک ایران از اواخر شاه سلطان حسین اول صفوی تا نادرشاه افشار میباشد. اگر این مطلب به مذاق یا کام شما خوش نیامده باشد نه تقصیر من میباشد نه تقصیر تاریخ بلکه تقصیر شخصی میباشد که مساحت کشور را در آن مدت کوتاه به ذهن خویش گسترده کرده(فتوحات در شرق) و همچنین هیچ فکر اقتصادی نکرده و همچنین فکری به حال مردم و حتی اعتقاد مذهبی آنان نکرده هست ، در این تحقیق بیشتر به کار های مهم و جنگ های مهم به صورت گذرا اشاره شده و این اعتقادات مردمی که می‌گویم در حدود ۲۳۰ سال به عقاید و ارزش مردم جامعه(آن زمان) تبدیل شده بود ، نادرشاه میخواست یک روزه با یک دستور حکومتی و درخواستی از عثمانیان (حنفی مذهب) مذهب ایرانیان را از شیعه ۱۲ امامی یا شیعه جعفری به (مذهب جعفری) تبدیل کند که این عمل و این مذهب جدید توسط عثمانیان مورد قبول وارد گردد ،درحالی که همچین چیزی تا اواخر نادرشاه هیچگاه توسط عثمانیان سنی مذهب تایید نشده است و میخواست با قدرت تمامیت خواهی و نظامی ‌خود سیاست را از دیانت جدا کند و نادرشاه به رسمی که شاه اسماعیل اول صفوی برای مستقل شدن مملکت ایران از ‌جهان اسلامی آن روزگار در ایران درست کرده بوشد پشته پا بزند،چیزی که برای علمای اصیل و مردم جامعه آن روزگار به شدت سخت آمد و شاه کاری کرد که بین خودش و مردم و بیشتر علما فاصله بیوفتد و سیاست اشتباه دیگری که این شخص انجام داده بود استفاده ‌از نیروی نظامی ای بود که روزی طهماسب قلی(نادرشاه) در رکاب شاه طهماسب دوم به فکر حذف آنان از صحنه قدرت در ایران بود، اما در طول کمتر از ۲۰ سال( شاه جدید ایران ) از همان ها که پشتون (سنی مذهب)بودند استفاده کرد که همین عامل هم باعث نفاق در بین جامعه و قشون نظامی شد که در آخر نادر با پیشنهادی که به آنان داده بود ،تصمیم بر این گرفت که کار سران نیرو شیعه را یکسره کند چیزی که در شب آن روز باعث شد شاه، توسط قزلباش ها در چادر شاهی کشته شود و چندی بعد احمدخان درانی(یار پشتون و به اصطلاح باوفای سنی مذهب شاه) به طرف هرات برود و رفته رفته مملکت درانیان( در شرق خراسان ایران) را به صورت مستقل از حاکمیت ایران تشکیل دهد و دو قلمروی گرجستان هم توسط (ایراکلی دوم باگراتیونی) به اسم (کارتلی-کاختی) با هم متحد شد و به مدت کوتاهی آن شخص به فکر جدایی از ایران افتاد که در آخر در عهد آغا محمد خان قاجار، شاه گرجستان(ایراکلی دوم) به‌دلیل نزدیکی به روسیه و بستن عهد نامه ای مبنی بر تحت الحمایه شدن توسط روسیه باعث شد کشورش توسط قشون ایرانی(قاجار)باری دیگر به خاک و خون کشیده شود.

از شاه طهماسب دوم تا شاه عباس سوم

از سال ۱۷۲۰ تا ۱۷۳۶ میلادی در ایران ، یعنی اواخر شاه سلطان حسین اول صفوی تا شاه عباس سوم ایران به دلیل حمله عثمانی ها از غرب و روس ها از شمال و جماعت شورشی افغان از شرق و شورش های پراکنده دیگر و خیانت امرا و…اوضاع را در ایران به گونه ای تغییر داد که ، مملکت در جنگ و خون ریزی و قحطی و مرگ و میر در حال غرق شدن بود با به سلطنت رسیدن شاه طهماسب دوم در این زمان در قزوین ، هندیان و هلندیان و انگلیسیان و مردم ایران می‌گفتند بالاخره شاهی از تبار صفوی راس امور نشسته و می‌تواند اوضاع را دگرگون کند، اما با امرایی که ما از آن دوره می‌شناسیم مملکت نه تنها تغییری نکرد بلکه سفیر خائن(اسماعیل بیگ صدراعظم)که از طرف شاه صفوی به روسیه رفته بود با پیشنهادی که روسها به او داده بودند بدون اجازه از شاه عهدنامه را امضا نموده و به قزوین برگشت، این شخص در کاخ قزوین شاه را ملاقات کرد و شخص شاه با فهمیدن اصل داستان شروط آن عهدنامه را نپذیرفت ،یعنی توسط شاه ایران تصویب نشد و کمی بعد هم پیمانی توسط روسیه با عثمانی بسته شد که طبق شروط آن شمال غرب ایران بین عثمانی و روسیه تقسیم میشد که باز هم شاه صفوی این شروط رو قبول نکرد در این هنگام از طرف خراسان به شاه پیام هایی می‌آمد که ما خواهان شما هستیم ،وی نیرویی به آن منطقه فرستاد که باز هم توسط امرای نالایق و بدعهدی خان های خراسان و حتی ممکن میباشد توسط ملک محمود سیستانی ارتش شاهی در این نبرد هم شکست خورد ،چندی گذشت،شاه با سردار یاغی خراسان آشنا شد که به او نادر یا ندر می‌گفتند با آگاهی یافتن شاه از وضع و شیوه جنگیدن او ، وی توسط شاه به سرداری خراسان منصوب شد او و شاه در خراسان یک دشمن مشترک داشتند که همان ملک محمود سیستانی میبود!

از کسی پنهان نمی‌باشد که شخص طهماسب قلی یا همان نادرشاه از زمان شاه طهماسب دوم تا شاه عباس سوم صفوی بهترین نوع سرداری را برای حفاظت از ایران و خاندان صفوی انجام داده به طوری که هم از شاه وقت دارای لقب طهماسب قلیخان شد و هم با دستور شاه تیول دار بدون رقیب در شمال شرق ایران یعنی خراسان شد.

ملک محمود سیستانی کی بود؟

از دشمنان محلی نادر در (خراسان) به شخصی بر می‌خوردیم که خود را وارث خاندان کهن سیستان می‌دانست و او از شرایط بحرانی مملکت استفاده نموده و بر خراسان مسلط شده بود و خود را خودمختار نشان می‌داد اسم او ملک محمود سیستانی بود ، بهانه ای که نادر برای پیوستن به شاه طهماسب دوم داشت، شکست قطعی ملک محمود سیستانی و استفاده از مشروعیت صفویان بوده است و دلیل دیگر حاکم شدن نادر در خراسان به مرکزیت مشهد بود که در این زمان ملک محمود سیستان حاکم خراسان بود.

مشروعیت گرفتن و به نیابت سلطنته رسیدن

نادر پسرش(رضا قلی) را با خواهر شاه وصلت داده و همچنین در ادامه ارتباط و نفوذ نادر در میان سران دیگر در نزدیکی شاه به قدری بالا رفت، که با حذف ملک محمود سیستانی با همراهی شاه طهماسب دوم ،او توسط شاه تیول دار بدون رقیب در خراسان به مرکزیت مشهد منصوب شد ،وقتی که نادر در حال سرکوب پشتون ها و شورشی ها در شرق کشور حضور داشت ، شاه وقت اقدامی/جنگی را بر علیه عثمانی ها در شمال غرب ایران انجام داد که منجر به شکستش شد و این بار عهدنامه ای با عثمانی ها بست که سرزمین هایی که قوای ایرانی و سرداری نادر از عثمانی ها بازپسگرفته شده از دست ‌رفت، اینک بهانه برای نادر جور شد و او با گفت و گو و همچین به قول امروزی ها پارتی بازی شاه را خلع و پسر نوزاد شاه را با اسم شاه عباس سوم به تخت نشاند و خود را به عنوان نایب السلطنه برگزید.

جنگ های نادرشاه از کی با عثمانی ها شروع شده بود؟

بیشتر جنگ های نادر(طهماسب قلی) در مقابل عثمانی ها که منجر به پیروزی شد موقعی بود که او سرداری موفق در دربار صفوی بود و حتی حکمرانی نمی‌کرده است ، پشتیبانی مردمی هم در جنگ ها بیشتر مواقع به کمک او و صفویان می‌آمد.

شورای کبیر مغان

نادر که بعد از جنگ های زیاد توانسته بود مرز های غربی ایران را به صورت تقریبی به حد دوره پیمان آماسیه و پیمان زهاب برساند موقعیت را جوری دید که شورایی در دشت مغان تشکیل بدهد و با قدرت خویش و استبداد شخصی خویش به همگان القا کند، اینک عمر سلسله صفویه به پایان رسیده و باید حکومت جدیدی در مملکت ایران به‌وجود آورد و خود منجی آن میباشد، و درباریان و بعضی از علما و سران نظامی را در مغان دعوت کرد و تنها یک نفر که از نادر نمی‌ترسید به او اعتراض کرد که با اینکار نه خودت و نه پسرت و نه نوه و… روز خوشی دیگر نمیبینید و نادر از خاندان سطح پایین جامعه میباشد و نادرنمی‌تواند خود را شاه اعلام کند!نادر از شنیدن این گفته ها به قدری خشمگین شد که دستور داد او را خفه کنند..!

همگان می‌دانیم که خودش پسرش (رضا قلی)را کور کرد، نادر توسط مخالفانش کشته شد ، پسران و زنان نادرشاه توسط عادل شاه کشته شدند ،نوه اش(شاهرخ افشاری) توسط طرفدارن شاه سلیمان دوم صفوی کور شد و نادری دیگر که پسر شاهرخ بود به دلیل همراهی مردم و کمک آنان به شاه قاجاری (فتحعلی شاه) توسط شاه قاجار اسیر و بعدا کشته شد، همه اینان در کمتر از ۱۰۰ سال برای این خاندان که روزگاری به اولیش شاهش ، شاه غاصب و یا شاه یاغی و یا منجی ایران می‌گفتند رخ داده است.

 

خلاصه ای از اقدامات نادرشاه

نادر بعد از بر تخت نشستن :

سرکوب اعراب شورشی جنوب خلیج فارس(استان های جنوبی ایران) با کمک یک کشور اروپایی به صورت کامل انجام شد و بالاخره بعد از دوره سه شاه صفوی(شاه سلیمان اول و شاه سلطان حسین اول و شاه طهماسب دوم) که به دلیل کمک نکردن فرانسه و انگلیس نتوانسته بودند اقدامی علیه امام مسقط کنند، شاه جدید جنگی علیه عمان یا همان حاکم مسقط انجام داد که منجر به تسخیر کوتاه مدت عمان شد.

دو جنگ اصلی با عثمانی انجام داد که در هر دو نه تنها به صورت کامل پیروز نشده و کار به مصالحه کشانده شد ،بلکه نتوانست به صورت کامل مذهب جدید التاسیسش را به نام (مذهب جعفری)به عثمانی ها با زور شمشیر اثبات کند . اما در شرق جهان اسلام جوری دیگر پیش رفت ، بهانه شاه جدید ایران برای حمله به گورکانیان هند(مغولان هند) حضور افاغنه شورشی بود که به آنجا پناهنده شده بودند ، این زمان اوضاع کشور گورکانیان به دلیل شورش های زیاد دچار سراشیبی بود و حتی امرا با هم درگیر بودند و درون این سرزمین اختلاف رخ داده بود و فقط اسم ارتش پرتعداد گورکانیان مانده بود شاه جدید ایران از این اوضاع استفاده کرد با نامه نگاری هایی که به محمد شاه گورکانی (تیموری) رد و بدل کردفهمید پادشاه گورکانیان درخواست شاه ایران را اجابت نمی‌کند پس مقدمات جنگ شروع شد در این جنگ گورکانیان شکست خورده دهلی توسط ایران فتح شد و شاه جدید ایران که خود گفته می‌شود از پدری که اشراف زاده نبود ،رسم شاهانه تاج بخشی را در حق محمد شاه تیموری انجام داد.

دراینجا دو نکته می‌شود گفت:

۱) در ارتش جدید نادرشاه حضور افغانان پشتون به ویژه درانی ها به وفور دیده می‌شود درانی ها کسانی بودند که در زمان شاه سلطان حسین اول صفوی با خبر یافتن از قیام پشتون های هوتکی قندهار جرئت یافته و در شهر هرات قیامی را علیه سلسله صفویه انجام داده و خرابی هایی درست کرده بودند و مورد نفرت و کینه ایرانیان واقع شده بودند.

۲)اگر شاه جدید ایران به دلیل حضور جماعت شورشی افغان میخواست به گورکانیان حمله کند پس چرا در قوای نظامی خود ، افغان های سنی مذهب دیده می‌شود که مورد کینه و غضب مردم ایران بوده اند؟

این هایی که گفتم نشان دهنده این میباشد که شاه به قوای شیعه مذهب ایرانی که دوره طولانی قشون نظامی صفویان بودند اعتمادی نداشته و این شاه در جنگ با همسایه شرقیش بیشتر عوامل طبیعی از قبیل سرزمین های سرسبز اطراف سند و رود های فراوان و اقتصادی(جواهرات و طلا و..) مهم می‌بوده همین هم به دلیل شخصیت و روحیه نادرشاه نه تنها باعث رشد اقتصادی و بهتر شدن اقتصاد کشور نشد بلکه با افزایش تعداد قشون نظامی بدون توجه به خرج ارتش و مواجبی که باید به آنان میداد وضعیت را وخیم تر کرد به گونه ای که می‌گویند هنگامی که شاه از دهلی برگشت مالیات هایی که قرار بود سه ساله بخشیده شوند دو برابر و یا چند برابر از مردم عادی می‌گرفتند و منجر به شورش هایی شد که تا آخر دوره نادرشاه، هم وقت و هم قدرت شاه مملکت و مملکت ایران را گرفته بود!

دلیل یا بهانه برای این بحران؟

دلیل هایی می‌شود برای بحران اقتصادی ایران آورد که حتی شاه عباس دوم صفوی را وادار کرد بعد از بازپس‌گیری قندهار از گورکانیان هند ،بلوچستان بزرگ که در این زمان کشوری حاصل خیزبود به صورت کامل فتح کند ولی با مدیریت ضعیف بخش تجاری و مالیاتی و حذف سکه طلا(تقریبا به مدت ۳۰ سال) باعث آسیب رسیدن به اقتصاد ایران شد و در دوره دوم (۱۰ سال آخر سلطنت) شاه سلطان حسین اول صفوی به دلیل شورش هایی که در گوشه و کنار های ایران رخ داده بود امنیت جاده ها و راه های ارتباطی کاهش یافته بود، منجر به سقوط اقتصاد شد و حتی در این زمان در ایران قحطی به طور شدیدی بوجود آمده بود.

در کتاب هایی از قبیل آنتوان دو سر سو و سقوط اصفهان به روایت کروسینسکی و کتاب های دیگر مرتبط بر این ماجرا می‌شود فهمید اصفهان در روز های آخر دفاع پایتخت صفویان دچار قحطی شده بوده است.

سیاست نادرشاه چگونه بود؟

سیاست نادرشاه در اصل ترکیبی از سیاست نظامی شاه عباس بزرگ صفوی و سیاست مذهبی شاه اسماعیل دوم صفوی و سیاست فتوحات شرقی شاه عباس دوم بوده است،که منتهی به دلیل همراهی نکردن بسیاری از امرا و درباریان سرگذشت این شاه در اواخر حکومتش تقریبا شبیه شاه اسماعیل دوم صفوی شده بود.

در این زمان امور اقتصادی همانطور که ول و بدون عدل و داد و بدون پشتیبانی از طرف شاه بود برعکس قوای نظامی با اخم و حتی دندان به هم ساییدن شاه و حتی فریاد خشم شاه به نظم و عدل تبدیل میشد چیزی که در اواخر دوره ۱۳ ساله سلطنت پادشاهی نادرشاه جوری پیش رفت که همه از او می‌ترسیدند و حتی در کتابی دیده ام شخصی او را با بخت النصر مقایسه کرده بود و گفته بود بخت النصری دیگری در شرق آماده است و حتی گفته شده در چادر های نظامی کنار خیمه شاهی به او ناسزا می‌گفتند .

شاه ایران در هند

شاه ایران که در آستان محمد شاه گورکانی در هند حضور داشت با شنیدن شورش اهالی دهلی(مردم عادی هند) بر علیه قشون قزلباش و نیرو های ایرانی از این اوضاع آگاه شد و در کنار این ماجرا این شورش باعث کشته شدن نظامیان ایرانی شد شاه ایران سپس دستوری داد که خونه ومال و اموال و.. را در دهلی غارت و حتی آنان را به انتقام آنکارا ها بکشند اینکار که در حال انجام بود با پای در میانی امرای گورکانی و شخص شاه گورکانی و دادن هدایا و… به شاه ایران ، از ادامه اینکار جلوگیری شد و شاه ایران دستور نادری را درون دهلی صادر کرد شدت عمل این دستورجوری بود که هیچ یک از سربازان ایرانی نباید از دستور شاه سرپیچی می‌کرد و علیه هندی ها کاری انجام می‌داد وگرنه کشته میشد ،در همین هنگام گویند، نامه ای از طرف شاه به رضا قلی فرزند نادرشاه رسید که درونش گفته شده بود حالا باید از شر شاه طهماسب دوم و عباس سوم خلاص شد رضا قلی با انجام این کار دو رقیب اصلی خاندان خویش را حذف کرد اما غرور گرفتش و حتی خود را در حد شاهی بالا برد و گارد شخصی برای خود تشکیل داد…..!

برگشت شاه به ایران

شاه ایرانی یعنی نادر با دانشمند و مهندس و نجار و شاعر و …. مال و اموال خزینه شاهی گورکانی ، به طرف ایران در حال آمدن بودند که با نخستین بحران و شرایط حساس در همین هنگام ! بیشتر اینان از اطرف شاه پراکنده شدند و به طرف هند و برگشتند ، شاه این موضوع را بررسی کرد ولی به سمت خراسان راه افتاد و خبر کشته شدن شاه طهماسب دوم و شاه عباس سوم را شنید و چندی بعد سرانجام پسرش را به حالت غرور و خودپسندی دید و حتی گارد شخصی رضا قلی را دید و همه اینکار ها و ترور شدن مرموز شاه با او کاری کرد که سرانجام به او شک و او(رضاقلی) را کور کرد.

نبردی که منجر به فاجعه شد

شما اگر اواخر شاه سلطان حسین اول صفوی را خوانده باشید در شمال آران و شروان دو شورش می‌بینید که یکی لزگی ها میباشد و دیگری داغستانی ها ، احتملا هر دو از یک منطقه باشند ، یکی به دلیل مذهبی و دیگری به دلیل اینکه دولت مرکزی مواجب سالانه رابه آن ها نداده بود که منجر به غارت شدند ، این سرزمین یعنی داغستان در زمان نادرشاه توسط خشم شاه جوری سرکوب شدند که چندی بعد خود را تحت الحمایه دولت روسیه در آوردند و روحیه شاه ایران در این جنگ جوری شکسته شد که دیگر حال ادامه جنگی نداشت و روحیه نظامی ایران هم به دلیل فتح نشدن آن ناحیه جوری درآمد که همه دیگر از این شاه ناراضی شده بودند و حتی دولتمردان ممالک دیگر فهمیده بودند ،شاه ایران بعد از این نبرد دیگر آن کسی که روزی سردار مقتدر صفوی بود نیست.

سرانجام نادرشاه

شاه ایران با جنگ هایی بسیاری که کرد و حتی دریافت مالیات های زباد از مردم و آوردن گنجینه خزینه شاهی گورکانیان هند به کلات نادری و جمع آوری کردن آنها ، گویند آنان را در آنجا پنهان کرد اینکارها ، اقتصاد ویران شده ایران را ویران تر کرد و شخص شاه حتی تا این زمان گامی برای از بین بردن این مشکل انجام نداده بود به طوری که هانوی او را با تیمور گورکانی مقایسه می‌کند، اما نادر در این مقایسه هم سر افزار نمی‌شود ، اقتصاد ویران + نیروی نظامی فرسایش شده و کم روحیه شدن شخص شاه و بیماری ای که شاه به او دچار شد باعث شد ، او بعدا کاری را انجام دهد که اگر انجام نمی‌داد بهتر بود و حداقل با مرگ طبیعی فوت میشد، با همکاری سران سنی مذهب افغان و ازبک ،خویش که ضد قوای قزلباش بودند ، تصمیم بر این شد توطئه ای انجام دهند که سران قزلباش و شیعیان را بکشند، اما این خبر به گوش سران قزلباش رسید و آنان همان شب نادر را در خیمه شاهی کشتند و چندی بعد بعد شورایی تشکیل شد ،کسی را شاه کردند که به او علیشاه(عادل شاه) می‌گفتند ، شاه جدید مسئولیت قتل شاه پیشین زا به عهده گرفت ، اصلاحات مذهبی نادرشاه را لغو کرد و حتی دستور داد اموال نادرشاه را بین مردم مشهد و خراسان پخش کنند البته همینکار منجر به قحطی در مشهد شد، این شاه افشاری که مردم به او احترام می‌گذشتند و آنان به او عادل می‌گفتند و واقعا برعکس عمویش(نادرشاه) دارای مشروعیت مردمی و حتی می‌شود گفت مذهبی بود در آخر توسط برادرش ابراهیم شاه کشته شد.

و اینگونه بود شاهی که به آن شمشیر ایران میگفتند کشته شد و مردم در این زمان برای کشته شدن نادرشاه غمی نداشتند، ولی گفته می‌شود وقتی رضا قلی ، دستور قتل طهماسب دوم و عباس سوم را داد، با شنیدن خبر کشته شدن آنان مردم سیاه پوش شدند ، بعد از کشته شدن نادرشاه، از ارتش حدودا ۳۰۰ هزار نفره او به دلیل بحران اقتصادی و کم کردن مالیات ها توسط جانشین او یعنی عادل شاه، اقدامی خاصی دیگر نمی‌بینیم وحتی از مذهب جعفری که گویند او میخواست با اینکار از اکبر شاه گورکانی تقلید کند و نیروی دریایی کوچکی که در شمال ایران با کمک جان آلتون(انگلیسی)تشکیل داده بود اثری دیگر نبود.

اتفاقی مهم که بعد از کشته شدن نادر رخ داد چی بود؟

بعد از مرگ نادرشاه ،احمد خان درانی سردار(سنی مذهب)یار وفای نادر به هرات رفته و با فتح چند بخش دیگر امارتی برای خود تشکیل داد و خود را از ایران مستقل نمود و زمینه جدایی هرات و قندهار و بقیه بخش های شرقی شده (که امروزه بخشی از افغانستان هستند) و مقدمات تشکیل امارت افغانستان را آماده کرد و به صورت کم کم فتوحات نادری از بین رفت و دوباره وضع ایران به قبل از دوره صفویان برگشت ، مملکتی از همپاشیده با حاکمان مختلف.

خدشه دار شدن مشروعیت خاندان افشاری

بعد از کشته شدن نادرشاه ، پسرانش و نوه هایش توسط عادل شاه افشاری کشته شدند و فقط شاهرخ زنده گذاشته شد ، زیرا ،عادل شاه میگفت روزی خواهد رسید که مردم ایران شاهی از اصل و نسب صفویان بخواهند و شاهرخ تنها نوه نادرشاه بود که مادرش از خاندان صفوی بود، خاندان صفوی برعکس افشاری و حتی زندی از بعد شاه عباس سوم حتی دوره کوتاه مدت تسلط اصفهان توسط محمود و اشرف ، مشروعیت بهتری داشتند ومردم به آنان کمک می‌کردند . عادل شاه با حذف نادر شاه و پسرانش ، توسط شورایی انتخابی که تشکیل شده بود شاه شد و تاجگذاری کرد،اصلاحاتی برای رفاه مردم انجام داد ولی در جنگ درون خاندانی توسط برادرش ابراهیم کشته شد و ابراهیم، شاه جدید شد ، در آخر شاهرخ که از طرف مادری به خاندان صفوی وصل میشد برای مدتی شاه ،افشاریان خراسان شد ولی میرزا سید محمد متولی و طرفدارانش او را خلع و سید محمد به اسم شاه سلیمان دوم صفوی به مدت کوتاهی در تختگاه نادری ،شاه شد با جنگی که با احمد درانی(شاه خراسان شرقی)کرده بود ، هرات را پس از مدت ها به خراسان وصل کرد ولی طرفداران افشاریه بر ضد این شاه اقدام و او را خلع کردند و دوباره شاهرخ را شاه کردند ، از این زمان تا زمان آغا محمد خان قاجار، دو پسر شاهرخ بیشتر حاکم بودند زیرا شاهرخ کور شده بود و قدرت مدیریت منطقه تحت کنترل خویش را نداشته است و دلیل دیگر این ماجرا هم توسط احمدخان درانی(یار باوفای نادرشاه) رقم خورد که در دوره افشاریان خراسان ، حدودا دوبار به خراسان لشکر کشی کرد،ایرانیان در آن منطقه مقاومت زیادی کردند ولی حمله دور دوم افغان ها کاری کرد که از شاهرخ افشاری فقط یک حاکم پوشالی در مشهد ماند و در اصل خاندان افشاری توسط درانی های تازه به دوران رسیده خار شدند.

اسم دو پسر شاهرخ(که در سلطنت مشارکت داشتند) به ترتیب (نصرالله میرزا و نادرمیرزا) بودند که هر دو به دلیل دو نگرش سیاسی با هم مشکل داشتند، نصرالله میرزا (احتمال مسمویت و کشته شدن توسط برادرش(نادر میرزا) وجود دارد..!) زودتر از نادر میرزا درگذشته است ،نادرمیرزا بعد از حمله آغا محمد خان به خراسان به هرات فرار کرده و تا بعد از مرگ آغامحمدخان از خراسان و ایران دوری کرد ولی به محض درگذشت آغا محمد خان در زمان فتحعلی شاه به مشهد آمده و کاری را انجام داده که مردم به شاه قاجار می‌گفتند او میخواهد عین نادرشاه مذهب را از بین ببرد(دست درازی به اموال حرم امام رضا (ع) ) و درنتیجه مردم خراسان پشتیبان شاه قاجار شدند و نادر میرزا اسیر و سپس کشته شد و خراسان بعد از گذشت تقریبا چهل و خورده ای سال به حکومت مرکزی ایران وصل شد.

آیا جماعت افغانی، سنی مذهب توسط نادرشاه از جریانات سیاسی ایران به کلی بیرون رفتند؟

خیر، بلکه فقط هوتکیان(غاصب سلطنت) از صحنه سیاست حذف شدند و به جای آنان ابدالی ها و افغان های دیگر و حتی می‌شود آزاد خان هوتکی را مثال زد که راس کار قدرت نظامی و به بازوی دولت نادری تبدیل شدند ،بعد از مرگ نادرشاه باری دیگر ایران توسط اینان دچار بحران شد و آزاد خان هوتکی در اطراف آذربایجان و ارومیه حکومتی برای خویش تشکیل داده بود در آخر کار اینان(افاغنه)در اصل توسط کریم خان زند وکیل الرعیای دولت زندیه که روزی وکیل شاه اسماعیل سوم صفوی بود،در عید نوروز تمام شد.

نقل قولی از خاقان وکیل حضرت محمّدکریم خان زند درباره قوم پشتون(افغان) در یک نسخه خطی اواخر زندیه:

«..همیشه خود می‌فرمود که این طایفه بی‌عاقبت دایم در جهالت و ذلالت اشتهار تمام دارند و به هیچ وجه من الوجوه برقول ایشان اعتماد یا اعتباری نیست و نخواهد بود».

منبع تحقیقی از کتاب های اواخر صفویان تا قاجاریه
عضویت
اطلاع از
guest

2 نظرات
پرامتیازترین
جدیدترین قدیمی‌ترین
بازخورد درون خطی
دیدن تمامی دیدگاه ها
امیر

متنت سراسر بخل و کینه بود هیچ فقط دنبال کوبیدن نادرشاه افشار بودی