ظهیرالدین محمد بابر تیموری و ایران دوستی وی

رابطه دو خاندان تیموری و صفوی به دلیل ایران دوستی

مقدمه

خاندان تیموری قبل از به سلطنت رسیدن اسماعیل صفوی در ایران با خاندان های سلطنتی در ایران به ویژه قراقویونلو ها و آق قویونلو ها در ارتباط بودند و با هم زدو خورد هایی کرده بودند  و در زمان سلطان حسین بایقرا آخرین سلطان بزرگ تیموریان در ایران شرقی روابط مذهبی و فرهنگی اوج گرفت.

و میشود گفت فرهنگ فارسی مآبانه که پادشاه شاهرخ پسر امیر تیمور در ایران به راه انداخت و گسترش داد و با کمک گوهرشاد خاتون به مذهب تشیع علاقه مند شد، توسط سلطان حسین بایقرا گسترش یافته و سرانجام به صفویان رسیده است.

این خاندان با اینکه گفته میشود به مغول یا ازبکان ارتباط داشته اند ولی دارای فرهنگ ایرانی بودند و به زبان فارسی احترام میگذاشتند و همچنین تلاشی برای گسترش این فرهنگ انجام دادند، ولی این ها بیشتر برای شاهرخ به بعد میشود که خاندان تیموری به طور کامل به هرات و سمرقند روی آوردند، عاملی که باعث شد تا زمان سلطان حسین بایقرا این خاندان فرهنگی کاملا متفاوت تری با ازبکان ماورا النهر داشته باشند، مناطقی که در نهایت بعد از مرگ سلطان حسین بایقرا منجر به کاهش قدرت این خاندان در ماورا النهر گردید و به دست شیبک خان ازبک (شیبانی) از زمین محو شدند و جای خود را به کسانی دادند که چیزی جز زبان زور و غارتگری و شیعه کشی نمیدانستند.

در این زمان آخرین فردی که از خاندان تیموری ایران شرقی زنده مانده بود و می شد به او اتکا کرد ظهرالدین بابر بود، وی با کمک شاهی از تبار شیخ صفی اردبیلی سلسله خاندان خویش را دوباره به قدرت بازگرداند، ولی اینبار اصل قدرت خاندان تیموری که در سمرقند بود برا همیشه از این خاندان جدا شد و به دست ازبکان افتاد و خودش به فکر تسخیر جاهای دیگری در هند افتاد، در نهایت این اقدامات منجر به تشکیل امپراطوری گورکانیان هند یا مغولان بزرگ هند یا بهتر است بگوییم بابریان هند گردید.

  • رابطه سیاسی و نظامی دو سلسله گورکانیان هند و صفویان ایران : از تاسیس هر دو سلسله تا اواخر صفویه، بیشتر دوستانه بود و گهگاهی به دلیل اختلافات مرزی (بیشتر حوالی قندهار) درگیری های بین این دو قدرت رخ میداد که آخرین درگیری ای که رخ داد جنگ های شاه عباس دوم صفوی با شاه جهان تیموری بود که در این جنگ ایران پیروز شد، در زمانی که شورشی علیه همایون شاه تیموری رخ داد و او به ایران در زمان شاه طهماسب اول پناهده شد، شاه ایران با پیشنهادی که به او داد قرار شد ایران با قوای خود به همایون شاه کمک کند تا او به تاج و تخت خود بازگردد.
  • رابطه خانوادگی این دو خاندان : از زمان وصلت دلرس بانو بیگم صفوی (دختر میرزا بدیع الزمان صفوی) با اورنگ زیگ  تیموری (بعدا آخرین امپراطور مقتدر گورکانیان هند شد) و قبل از این وصلت، ورود میرزا بدیع‌الزمان به دربار هند به گرمی ادامه داشت و حتی میشود گفت،حدودا ۱۶۳ سال بعد دختر سلطان محمد دوم صفوی (ام کلثوم بیگم صفوی) با محمدسلیمان شکوه میرزای تیموری که پسر شاه عالم دوم تیموری بود وصلت کرده است.
  • و همچنین می‌شود گفت شاه اسماعیل اول صفوی وقتی بر سپاهیان ازبک و شخص شیبک خان غلبه یافت، خواهر بابر شاه تیموری که اسمش خانزاده بیگم بود را از دست آنها(ازبک ها) نجات داده و به طرف بابر باز پس فرستاده بود.
  • رابطه فرهنگی بین دو ایران و هند : هم همچنان از تبادل اشعار سبک هندی بین ایرانیان و هندی ها تا شاه طهماسب دوم و عباس سوم صفوی ادامه داشته است و همچنین تبادل هنرمند و معمار که آخرین بار به مدت خیلی کوتاه مدت زمان نادرشاه اتفاق افتاده بود.

و سرانجام با ضربه ای که دولت نادری بر پیکر دولت تیموریان هند وارد ساخت و بعد از کشته شدن نادر، تاسیس مملکت درانی ها (در ایران شرقی) و نفوذ انگلیس در هندوستان برای همیشه ارتباط ایران و هند (گورکانیان هند و سلسله های داخل ایران) به طور مستقیم قطع شد.

ظهرالدین بابر شاه تیموری

ظهیرالدین محمد بابر پنجمین بازمانده بلافصل تیمورلنگ بود، از طرف مادری نسب او به چنگیز خان میرساند. تیمور یکی از گسترده ترین امپراتوریها را بنا کرد، ولی پس از مرگش این امپراتوری به سرعت تجزیه شد، در سال ۸۹۹ ه. ق. / ۱۴۹۴م. بابر که جوانی بیش نبود به جای پدر نشست و درآن وقت فقط فرغانه را در تصرف داشت، سه سال بعد ازبکها تمام اراضی او را گرفتند و بابر پادشاهی شد که تقریبا قلمروی نداشت.

لیکن این وضع او را از میدان به در نکرد، در سال ۹۱۰ ه. ق. / ۱۵۰۴م در پی یک لشکرکشی موفقیت آمیز، کابل، غزنه و بدخشان را فتح کرد، این پیروزی تقریبا مقارن بود با تأسیس سلسله صفوی در ایران به دست شاه اسماعیل .

اجداد تیمور اتباع و مروج و مشوق مذهب سنی بودند و در واقع بعد از ۷۸۲ ه . ق. / ۱۳۸۰ م. تیمور حامی رسمی اسلام شده بود؛ ولی مذهب شیعه در ایام سلطنت بابر رونق گرفته بود، منجمله هرات که  سلطان حسین بایقرا زمان خودش به پیروی از ایران درصدد بود تا تشیع را مذهب رسمی آن دیار سازد.

در سالهای ۹۱۶ تا ۹۱۸ ه . ق./ ۱۵۱۰ تا ۱۵۱۲ .م. زمانی که بابر بر آن شد تا سمرقند را به قلمرو خود بازگرداند و به شاه اسماعیل متوسل گردید و از وی یاری جست، شاه با خواسته او به شرط آنکه سمرقند تحت سلطه ایران باقی بماند موافقت نمود. در پی این امر بابر کسوت شیعیان گرفت و بخصوص تاج دوازده ترک که اهمیت مذهبی داشت و نشانگر باور به دوازده امام بود، بر سر گذاشت . علاوه بر این، فرمان داد همه سربازانش لباس و تاج قزلباش بپوشند. بابر موقتا توفیق یافت سرزمینهای اجدادی خود را بازپس بگیرد ولی دیری نگذشت که آنها را از دست داده به کابل بازگشت. او قندهار را به قلمرو خود افزوده بود و بعد از تصرف آن شهر نسبت به شاه اسماعیل و نیز ظاهرا مذهب شیعه وفاداری نشان میداد.

اختلاف کوتاه مدت بابر تیموری با شاه اسماعیل اول صفوی

بابر در اوایل سلطنت خود به هند حمله کرد و در واقع این اقدام او تنها جنبه اکتشافی داشت اما سبب شد که هند نظر او را جلب کند، در سال ۹۳۲/ ۹۳۳ ه. ق. / ۱۵۲۶ م در جنگ پانی پت ، نواحی شمال غربی هند به تصرف او درآمد . این رویداد هفت سال بعد از آن بود که شاه اسماعیل پادشاهی عادلشاهی را به رسمیت شناخته بود، بابر بسرعت فتوحات خود را توسعه داد. او به بنگال در مشرق و به نواحی مرکزی هند، و نیز به سرزمین سند که قبلا یکی از هواداران تیمور آن را فتح کرده و تحت الحمایه بابر بود دست یافت، پس از آنکه قدرت خود را تحکیم و تثبیت کرد خطبه به نام او خوانده شد. سکه ای او که در لاهور ضرب می شد به نام چهار خلیفه راشدین است.

«باکلر» عقیده دارد این گام را باید نوعی اعتراض به شاه ایران و سلطان ترک تلقی کرد از نظر شاه ایران بابر با این اقدام خود وفاداری خود را به شاه که بر او منت داشت ترک گفته بود، سلطان عثمانی نیز گمان میکرد که بابر از به رسمیت پذیرفتن مقامی که خلافت سلطان حق خود میدانست سرباز زده بود.

تفرقه انگیزی سلاطین عثمانی بین صفویان ایران و گورکانیان هند

دکتر عبد الرحیم یادآور شده است که سلاطین عثمانی بارها کوشیدند مناسبات دوستانه ایران و هند را به هم زنند و اتحاد سه جانبه ای علیه ایرانیان شیعه مذهب تشکیل دهند ولی در این کار موفق نشدند مغولان در پی فرصت میگشتند تا سرزمینهای اجدادی خود واقع در غرب و شمال را که در قلمرو عثمانی بود بازیس گیرند، از این رو ترکان آنها را به انحراف از سنت متهم میکردند به هر تقدیر قسطنطنیه از دهلی بسیار دور بود؛ ولی بر سر قندهار میان ایران و هند اختلاف بود، لیکن چون تیموریان در قلب خود نسبت به معتقدات شیعه تمایل و نسبت به شاه تعهد احساس می کردند مصلحت را در حفظ دوستی با ایران دیدند.

وصیت نامه بابر شاه تیموری به فرزندش همایون پادشاه

در وصیت نامه ای که بابر برای فرزندش همایون به جای گذاشته و می گویند نسخه ای از آن در کتابخانه دولتی پوپال نگاهداری میشود بندی به شرح زیر گنجانیده شده که حاصل تجارب گوناگون وی بوده است: (همواره شقاق بین شیعه و سنی را نادیده بگیر چون این اختلاف اسلام را ضعیف خواهد ساخت) بابر در سال ۹۳۷ ه. ق. در نزدیکی آگره درگذشت جنازه او را برای تدفین به کابل بردند

بابر قبل از فوت شدن همایون را جانشین خود نامیده بود زیرا که مادر همایون بانوی ایرانی و از خاندان مشایخ صوفیان بود و سلیقه بابر کاملا رنگ و بوی ایرانی داشت.

ظهرالدین بابر شاه تیموری
ظهرالدین بابر شاه تیموری

 

شاه عباس دوم صفوی و سفیری از کشور هند (سفیر گورکانیان)
شاه عباس دوم صفوی و سفیری از کشور هند (سفیر از جانب دولت گورکانیان هند)
نگاره شاه اسماعیل اول صفوی به سبک گورکانی - هندی
نگاره شاه اسماعیل اول صفوی به سبک گورکانی – هندی
شاه عباس و جهانگیر شاه
نگاره ای ازبغل کردن شاه عباس و جهانگیر شاه
نصیرالدین همایون شاه تیموری
نصیرالدین همایون شاه تیموری
عضویت
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد درون خطی
دیدن تمامی دیدگاه ها