خلبانی که نماد وطن پرستی و جوانمردی بود
مردی که از تهدید نمیترسید
، بهنگام مینماید که بر زندگی و زمانه زندهیاد کلنل محمدتقی خان پسیان، نظری اجمالی داشته باشیم. او در پی نشان دادن توانمندیها و دلیریهای بسیار، به ریاست ژاندارمری خراسان رسید. پسیان با مشاهده شرایط دولت مرکزی و نیز استبداد و کجرفتاری احمد قوام، حاکمیت وی را نپذیرفت و درصدد قیام علیه وی برآمد، مواجههای که تعیین کننده سرنوشت او بود:
«در سال ۱۳۰۹ هجری قمری در محله سرخاب تبریز، طفلی پا به عرصه وجود نهاد که محمدتقی نامیده شد. پدرش یاور محمدباقرخان پسیان، از ایلات کرد منطقه و مادرش فاطمه سلطان عزتالحاجیه، از همان کودکی در تربیت فرزند کوشیدند. دوران تحصیلات ابتدایی خود را در تبریز به پایان برد و در سال ۱۳۲۴ ق، جهت تکمیل تدریس به تهران آمد و وارد مدرسه نظام گشت. او در سال ۱۳۲۹ ق، با درجه نایب دومی وارد خدمت شد و مدارج ترقی را یکی بعد از دیگری پیمود. در سال ۱۳۳۱ ق، وارد مدرسه صاحبمنصبان ژاندارمری شده و در سال ۱۳۳۲ ق، در جنگی که با الوار در بروجرد داشت، شجاعانه جنگید و مجروح شد. وی پس از پیروزی، از سوی ستاد ژاندارمری به درجه یاوری رسید. در ۲۰ رجب ۱۳۳۲ ق، به ریاست باطالیان همدان منصوب گشت. هنگام جنگ جهانی اول، همراه ملیون به مبارزه پرداخت و از خود شجاعت بسیار نشان داد، به طوری که آوازه شجاعت او در جنگ با روسها، حتی به خارج از ایران رسید. او پس از عقبنشینی ملیون به ناچار به آلمان رفت، اما پس از اتمام جنگ به ایران بازگشت و اندکی بعد به سمت ریاست ژاندارمری خراسان رسید. در آن زمان قوامالسلطنه حاکم خراسان بود و کلنل به محض ورود، مشغول اصلاح امور و برقراری امنیت شد و با سختگیری بر کارپردازان دستگاه والی، قوامالسلطنه را از خود رنجاند. پس از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ ش؛ و روی کار آمدن دولت سید ضیاءالدین طباطبایی، کلنل پسیان طبق دستور رئیس دولت، اقدام به دستگیری قوامالسلطنه کرد (۱۳ فروردین ۱۳۰۰ ش) و او را تحتالحفظ به تهران فرستاد، اما پس از مدتی سیدضیاءالدین متواری شد و قوامالسلطنه خود به نخستوزیری رسید و کشمکش میان کلنل و قوام شروع شد. قوامالسلطنه، نجدالسلطنه را به حکومت خراسانگمارد، اما کلنل که از حکومت قوامالسلطنه بیمناک شده بود، به فکر طغیان افتاد و مصمم گردید که خود زمام امور خراسان را در دست بگیرد. بدین نیت هنوز چند روزی از کفالت نجدالسلطنه نگذشته بود که بدون بهانه و بیمقدمه شخص نامبرده را توقیف کرد، اداره حکومتی را خود در دست گرفت و جمعی از ارباب نفوذ شهر را که مخل امنیت میشمرد، توقیف و تبعید نمود. در مرداد ۱۳۰۰، دولت بار دیگر صمصامالسلطنه بختیاری را به حکومت خراسان منصوب کرد و صمصامالسلطنه نیز، برای دلجویی یا فریب کلنل محمدتقی خان پسیان با آگاهی از محبوبیت و نفوذ او در خراسان، او را طی حکمی به کفالت ایالت خراسان منصوب و با او مدارا نمود، اما در اواخر مرداد ۱۳۰۰، قوامالسلطنه با کلنل علناً مخالفت کرد و به او پیشنهاد نمود تحت شرایط زیر کشور ترک کند:
۱- کلنل حقوق دو ساله خود را برداشته، به اروپا مسافرت کند.
۲- محاسبات را ظرف ۱۵ روز بسته و امور ایالت را به تولیت آستانه واگذار نماید.
۳- به کلیه افسران ژاندارم و اهالی محل دولت تأمین دهد.
۴- از طرف دولت به قوای ایلیات توصیه خواهد شد که با کلنل مدارا کرده او را به سرحد برسانند.
اما کلنل این پیشنهاد را نپذیرفت و قوام طی تلگرافهایی برای حاکمان و خوانین منطقه، کلنل را یاغی و متمرد خواند و دستور شورش برعلیه او را صادر کرد. بدین ترتیب سردار معزز والی بجنورد، شجاعالملک رئیس ایل هزاره، شوکتالسلطنه و سید حیدر رؤسای طوایف سریری و سالار خان بلوچ، جهت جنگ با کلنل بسیج شدند. امیر شوکتالملک خواهان خاتمه قضیه با صلح و آشتی بود و در حالی که شرایط ملاقاتی را با کلنل در گناباد فراهم نمود، سردار معزز با کردهای قوچانی به شهر قوچان حمله کرده، ژاندارمری را خلع سلاح نموده و قوچان را متصرف شدند. کلنل به محض شنیدن این خبر، گناباد را ترک کرد و راهی قوچان شد و در جعفرآباد دو فرسنگی قوچان، جنگ سختی بین قوای کلنل و کردهای قوچانی شروع شد و کلنل شخصاً در تپههای جعفرآباد، با تفنگ و شصت تیر جنگید و به دلیل محاصره شدید و اتمام مهمات، ناجوانمردانه کشته شد. سر کلنل، توسط کردهای قوچانی از بدن جدا گشت. پس از رسیدن خبر شکست ژاندارمری و مرگ کلنل، محمودخان نوذری بلافاصله دولت را از قتل کلنل آگاه ساخت و خود نیز اظهار اطاعت نمود. جنازه و سر کلنل در ۱۵ میزان (مهرماه) ۱۳۰۰، با تجلیل و احترامات نظامی فراوان به مشهد وارد شد و عده بسیاری از اهالی شهر و افراد ژاندارم در حالی که گریه میکردند، آن را مشایعت نمودند. سران ژاندارمری و بعضی از هواخواهان کلنل، نطقهای پر حرارتی ایراد کردند و در حالی که جمعیت بسیاری گرد آمده بودند و احساسات شدیدی از خود بروز میدادند، سر و جنازه او را در مقبره نادرشاه دفن کردند و پس از شهادت او نیز هر ساله به مدت پنج سال، عزاداریهای مفصلی در مشهد انجام شد، تا اینکه پس از به قدرت رسیدن سلسله پهلوی، انجام مراسم عزاداری و سالگرد به مناسبت این فاجعه ممنوع گشت».
گرایشات استعمارستیزانه کلنل از همان آغاز فعالیت نظامی در منش وی هویدا بود. چنانکه او پس از آغاز جنگ جهانی اول، در عداد مدافعین ایران و دولت مهاجرین قرار گرفت. سارا اکبری، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، این علایق را به ترتیب پیآمده روایت و تحلیل کرده است:
«اولین مأموریت وی، برقراری امنیت راه قزوین ـ همدان بود. در این زمان جنگ جهانی اول (۱۲۹۳ ـ ۱۲۹۷ش) شروع شد و با تشکیل دولت مهاجرین، در صف مقدم وطنخواهان و مدافعین قرار گرفت. با توسعه جنگ و آمدن نیروهای روسی به ایران، یک ائتلاف سیاسی ـ نظامی میان آلمان و عثمانی و گروهی از ملیون ایرانی شکل گرفت. ماژور دماره (فرمانده ژاندارمری غرب) به یاور پسیان (فرمانده گردان همدان) دستور خلع سلاح قزاقان همدان را داد. سرتیپ محمود آقا (فرمانده قزاق) این دستور را رد کرد و قزاقان با سنگربندی و تقویت استحکامات، در تپه مصلی آماده جنگ شدند. این نبرد که به نبرد مصلی معروف شد، در سال ۱۳۳۴ق اتفاق افتاد. محمدتقیخان و نیروهایش همدان را از منطقه نفوذ نیروهای روسیه خارج کردند، اما به سبب برتری ارتش روسیه، ناگزیر از عقبنشینی به کرمانشاه شدند. در کرمانشاه ادامه مقاومت در برابر نیروهای خارجی، به سبب نبود اتحاد و اسلحه غیرممکن شد و نیروهای وطنخواه، به عثمانی پناه بردند. پس از این ناکامی، پسیان از فرماندهی قوا کنارهگیری کرد و به آلمان رفت. محمدتقی پسیان به دلایلی از جمله معالجه ورم کبد، به آلمان سفر کرد. در آنجا تحصیلات نظامی را ادامه داد. نخست در نیروی هوایی آلمان و سپس در پیادهنظام به تحصیل و تمرین پرداخت. نخستین هوانورد ایرانی بود که در آلمان به هوانوردی پرداخت و میخواست این فن را در ایران به جوانان آموزش دهد. به علاوه، در آلمان به تکمیل تحصیلات خود در زمینه ریاضیات عالیه و موسیقی نیز ادامه داد. او در آن دوره، دو کتاب سرگذشت یک جوان وطندوست که سرگذشت خودش بود و جنگ مقدس از بغداد تا ایران، درباره تجربیاتش در غرب ایران طی جنگ جهانی اول را به نگارش درآورد…».
استبداد وابسته»، مسئله اصلی کلنل
«از اواخر مرداد ۱۳۰۰، روابط کلنل با حکومت مرکزی به بنبست رسید. کلنل پس از اطلاع از ماهیت کابینه سیدضیاء و اقدامات آن در زمینه آزادی جمعی از مستبدین و دستگیری برخی آزادیخواهان، معتقد بود که تغییر سیستم حکومت به منظور اداره صحیح کشور، الزامی است و این امر را از منطقه تحت نفوذ خود آغاز کرد. وی به عنوان والی خراسان، به تحت کنترل درآوردن شهر با استمداد از نیروهای ژاندارم و سرپیچی از اطاعت حکومت مرکزی دست زد و با سقوط کابینه سیدضیاء در سوم خرداد و تیرگی روابط با نیروهای انگلیسی مستقر در این منطقه، نارضایتی قبایل و عشایر از حکومت مرکزی، عدم پذیرش والیان قوامالسلطنه و بازگرداندن ژنرال گلروپ به تهران، حرکتی جدید را آغاز کرد. محمدابراهیمخان شوکتالملک علم (والی قائنات)، مأمور تنظیم قوای جنوب خراسان و حرکت به مشهد به منظور مقابله با کلنل شده بود، اما پیش از اجرای دستور قوامالسلطنه درباره حمله به خراسان، باب گفتگو را با کلنل گشود. در اوایل مهر ۱۳۰۰، شوکتالملک نماینده خود (محمدولیخان اسدی) را به مشهد فرستاد. کلنل تحتتأثیر مذاکرات قرار گرفت و متقابلاً آیتاللهزاده خراسانی و حاج حسین آقای ملک را به نزد امیر شوکتالملک فرستاد. سرانجام دو طرف برای توافق درباره خروج کلنل از کشور، از طریق هندوستان قرار ملاقات گذاشتند. در این هنگام سردار معزز (حاکم بجنورد) که پیشتر قول همکاری به کلنل داده بود، خیانت کرد و برخی کردهای قوچانی را به شورش واداشت. شورشیان با حمله به قوچان و خلع سلاح ژاندارمها، شهر را به تصرف درآوردند. کلنل از ملاقات با امیر شوکتالملک که میتوانست سرنوشتساز باشد، دست برداشت و برای دفع شورشیان، شبانه با گروهی از افسران و ژاندارمها به سوی قوچان شتافت، در تپههای داوودلی جعفرآباد با آنها مواجه شد و جنگید. کمی نفرات و کاهش مهمات و مکر دشمن تا عصر ۹ مهر ۱۳۰۰، عرصه را بر کلنل و قوای ژاندارم تنگ کرد. فرستادگان او برای آوردن مهمات از جعفرآباد، به جبهه بازنگشتند و فرمانده خود را تنها و بدون مهمات رها کردند. کلنل یکه و تنها، در حالی که محاصره شده بود، تا آخرین فشنگی که داشت جنگید و کشته شد. مبارزات اصلاحطلبانه کلنل محمدتقیخان پسیان چند ماه (فروردین تا مهر) بیشتر طول نکشید و وی مردانه در ۳۰ سالگی کشته شد. تمام دارایی او ۲۷۰ تومان قیمتگذاری شد. کلنل تا پایان عمر مجرد بود و ازدواج نکرد. جسد وی در کنار قبر نادرشاه افشار، در مجموعه باغ نادری مشهد به خاک سپرده شد. در تشییع جنازه کلنل، عارف قزوینی این شعر را برای سنگ قبر وی سرود:
این سر که نشان سرپرستیست امـروز رهـا ز قـیـد هـستی ست
بــا دیـده عـبـرتـش ببینـید کایـن عـاقبت وطنپرستیست
بدان اشارت رفت، عدهای از اکراد قوچان در مقطعی که کلنل در حال گفتگو با شوکت الملک علم بود، سر به شورش علیه او برداشتند و او ناچار شد با نیمه کاره نهادن مذاکره، به سرکوب آنها بازگردد. کنسولگری انگلیس در مشهد، مرگ کلنل در این نبرد را به تاریخ ۱۰ مهر ۱۳۰۰ ش. چنین گزارش داده است:
«کلنل محمدتقیخان وارد جعفرآباد در ۱۲ مایلی جنوب قوچان شد، جایی که مرگ به دیدارش آمد. عده معدودی از افراد ژندارمری وی را در این سفر همراهی میکردند… کلنل محمدتقیخان پس از اصابت گلوله به پایش، به نوبت دو تن از گماشتگان خود را به دنبال اسب خویش میفرستد. زمانی که از مراجعت آنها ناامید میشود، با شلیک یک گلوله به سینه خود، به زندگیاش خاتمه میدهد. اکراد پس از بریدن سر کلنل محمدتقیخان، آن را بر سر چوب کردند و همراه با سردوشی و نامهای که مرگ وی را اعلام میکرد، به مشهد فرستادند».
مرد فرهنگ، ادبیات و شعر
تاریخ در باب خصال فردی کلنل محمدتقی خان پسیان نیز، اطلاعاتی به ما میدهد. او به ساحت فرهنگ، تعلق خاطر فراوان داشته و شعر و ترجمه نیز میآفریده است. فریده پسیان، خواهرزاده او در باب عمویش اطلاعاتی خواندنی دارد که آن را در یک گفت و شنود به علاقمندان عرضه داشته است:
«محمدتقی خان علاوهبر مرد ارتش بودن، دستی هم در ترجمه کتاب داشت، شعر میسرود و موسیقی را هم خوب میدانست. او همچنین یک دوره ریاضیات عالی آموخته بود که فقط یادداشتهای آن، ۱۲ دفتر بزرگ و ۷ دفتر کوچک را پر کرده است. مرحوم کلنل زبان آلمانی، فرانسه و انگلیسی را بلد بود و روسی را هم پس از مراجعت به تهران یاد گرفت. علاقه او به ادبیات و دانستن چند زبان، وی را ترغیب کرد در ساعت فراغتش – که بسیار اندک بود- به ترجمه آثار ادیبان اروپایی روی بیاورد، تاریخچه یک کنیز از لامارتین، حکایات کوچک برای اطفال که برگردان قصههای کودکانه از زبان فرانسه است و سه سال شیمی در یک جلد اثر ا. درنکور از جمله آثار اوست که بخشی از آنها مفقود شده است و دیگر در دست نیست. کلنل پیش از کشته شدن، به مادرش در نامهای وصیت کرده بود چنانچه کشته شد، بهجای گریه و پختن حلوا، بساط شیرینی پهن کنند! شنیدهام وقتی خبر مرگ محمدتقیخان، در تبریز به مادربزرگم عزتالحاجیهخانم – که ۱۷سال تمام فرزندش را ندیده بود رسید- او مطابق وصیت فرزندش، بهجای نوحه و عزاداری، شیرینی پخش کرد و از دعوتشدگان خواست که به او تبریک بگویند! یکی دیگر از ماجراهای جالب زندگی شهید کلنل محمدتقیخان پسیان، حکایت پنجبار تشییع پیکرش است. قبل از برگزاری مراسم چهلمین روز قتل کلنل، قوامالسلطنه تصمیم گرفت با زیرپا گذاشتن احکام دینی، دستور انتقال قبر کلنل را به مکان نامعلوم یا کماهمیتی صادر کند. وی دستورهای لازم در این زمینه را به حسینآقا خزاعی که به مقام فرماندهی لشکر شرق رسیده بود، داد. خزاعی نیز در همان نخستین روزهای حضورش در مشهد، کریشخان ارمنی، رئیس جدید پلیس مشهد را مأمور این کار کرد، اما کریشخان از زیر بار این مسئولیت شانه خالی کرد و شخصی به نام رضارفعتنظام، اجرای این مأموریت شبانه را پذیرفت. کراهت این عمل تا آن اندازه بود که گورکن قبرستان عمومی مشهد نیز حاضر به همکاری با رفعتنظام نشد و لذا خود او مجبور شد شبانه و در شب ۱۳ آبان ۱۳۰۰، قبر را بشکافد و پیکر کلنل را که در صندوق آهنینی قرار داشت، در همان شب به گورستان بیرون دروازه سراب منتقل کند. هواداران کلنل که از این قضیه آگاه شده بودند، در اولین فرصت سنگ قبری را که روی آن اسم و رسم و تاریخ و محل شهادت کلنل نوشته شده بود، روی سومین قبر او گذاشتند. یاران کلنل این سنگ قبر را که ظاهراً از جنس سفال بوده و به هنگام انتقال، از روی گاری افتاده و به دو قسمت شده بود، مانند سر و پیکر کلنل به یکدیگر الصاق کردند و روی قبر او قرار دادند. در اواسط دوران سلطنت رضاشاه، شهرداری مشهد که قصد عریض کردن خیابان پهلوی (امامخمینی کنونی) را داشت، بخشی از قبرستان سراب را به خیابان تبدیل کرد. در نتیجه عملیات خاکبرداری، سنگ قبر کلنل از بین رفت و خود قبر هم عمداً یا سهواً هموار و از نظرها پنهان شد. زمستان سال ۱۳۳۱ بهدنبال پیکنی ساختمان حمام عمومی سناباد، بهطور اتفاقی صندوق آهنی محتوی جسد پیدا شد و دوباره تشییع پیکر شد. با پیروزی کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و سپس قلعوقمع آزادیخواهان ایرانی، بار دیگر اراده مستبدان بر آن قرار گرفت که جنازه کلنل از کنار قبر نادر بهجای دیگری منتقل شود و البته اینبار توسعه و بازسازی مقبره نادر بهانه قرار گرفت و در سال ۱۳۳۶، جنازه کلنل را برای چهارمینبار از قبر بیرون کشیدند و در مقبره پنجم و در فاصلهای دورتر و خارج از بنای اصلی آرامگاه نادرشاه و در بخش شمالی محوطه باغ نادری به خاک سپردند…».