حکایت سه سربازی که جان دادند و وطن ندادند
در روز ۳ شهریور ۱۳۲۰، ابتدا نیروهای شوروی از شمال و شرق از زمین و هوا به ایران حملهور شدند و سپس نیروهای بریتانیایی نیز از جنوب و غرب حمله کردند و شهرهای سر راه را یکبهیک بهسرعت اشغال و هر دو بهسمت تهران حرکت کردند. ارتش ایران بهسرعت متلاشی شد و شهرهای در مسیر پایتخت پیدرپی سقوط کردند.
به گزارش رسانههای روسیه در اسناد محرمانه تازه منتشر شده گزارشی موجود است که بنابر آن آلمان نازی در صدد سازماندهی قیامی علیه نیروهای متفقین در تهران بوده و طی آن طرفداران آلمان در ایران قصد داشتند زمینه ورود نیروهای نازی را به ایران فراهم کنند. با نزدیک شدن نیروهای متفقین به تهران رضاشاه پهلوی به اجبار استعفا کرد و سلطنت به ولیعهد جوان، محمدرضا رسید که در آن زمان ۲۱ ساله بود.
پس از پایان جنگ، طبق توافق تهران که در ۱۹۴۳ با حضور استالین، چرچیل و روزولت اعلام شده بود، ارتش بریتانیا خاک ایران را ترک کرد ولی نیروهای نظامی ارتش سرخ شوروی همچنان در ایران ماندند و این موضوع به تشکیل دو حکومت خودمختار و کوتاهمدت «جمهوری مهاباد» و «حکومت خودمختار آذربایجان» انجامید ولی دیپلماسی احمد قوام، نخست وزیر ایران و فشارهای هری ترومن، رییس جمهوری وقت آمریکا، در نهایت شوروی را ۸ ماه پس از پایان جنگ در ۱۳۲۵ وادار به خروج از ایران کرد. در این جا نگاهی به وقایع آن روز داشتیم.
ساعت ۴ صبح روز سوم شهریورماه سال ۱۳۲۰ به سرجوخه ملک محمدی در پاسگاه مرزبانی جلفا در آذربایجانشرقی خبر میدهند لشکری عظیم از ارتش سرخ شوروی به سوی مرز میآید و قصد دارد از «پل آهنی» گذشته و وارد کشور شود.
سرجوخه خبر را به تبریز مخابره میکند و از آنجا هم به تهران. از پایتخت دستور میآید که پادگان را تخلیه کنید و بدون هیچ مقاومتی اجازه ورود ارتش شوروی را بدهید.
سرجوخه جسور خطاب به سربازانش میگوید: «هرکسی میخواهد، برگردد. من اینجا میمانم. میخواهم از کشور مقابل اجنبیها دفاع کنم.»
ملک محمدی همراه با سرباز عبدالله شهریاری، سیدمحمد رایی هاشمی و سرباز دیگری هم قسم میشوند و میمانند.
هنگامی که نخستین نفربر شوروی قصد عبور از پل آهنی را دارد سرباز شهریاری به سوی راننده آن شلیک میکند و سرباز شوروی را از پای درمیآورد. درگیری سنگینی بین نیروهای کاملاً مسلح ارتش شوروی و سرجوخه و ۳ سربازش در میگیرد.
این درگیری به گفته شاهدان ماجرا که مشروح آن در اسناد آکادمی نظامی روسیه هم موجود است ۴۸ ساعت به طول میانجامد و در نهایت سرجوخه محمدی همراه با دو سرباز دیگرش عبدالله شهریاری و سید محمد رایی هاشمی زیر آتش شدید توپخانه لشکر ۴۷ شوروی به شهادت میرسند.
نفر چهارم برای رساندن خبر ورود لشکر ۴۷ به دستور سرجوخه ملک محمدی ساعتی پیش از شهادت همرزمانش بسوی تبریز رفته بود.
سرلشکر نوویکف، فرمانده لشکر ۴۷ شوروی وقتی متوجه میشود که سربازان ایرانی کشته شدهاند از پل آهنی عبور میکند و وارد خاک کشور میشود.
او وقتی فهمید ۴۸ ساعت است که تنها با ۳ سرباز جنگیده به نشانه احترام یکی از درجههایش را از روی دوشش باز کرد و روی سینه سرجوخه محمدی گذاشت و از چوپانی خواست ۳ سرباز شجاع را به شیوه مسلمانان کنار پل آهنی دفن کند.
تدفین این ۳ سرباز بهخاطر وطنپرستیشان با تشریفات نظامی از سوی لشکر ۴۷ ارتش دشمن صورت گرفت. بر روی سنگ آرامگاه هر سه نوشته شده است: آرامگاه ژاندارم شهید …، که در شهریور ماه ۱۳۲۰ در راه انجام وظیفه در مقابل مهاجمین ایستادگی و به شهادت رسیده است.
جالب است بدانیم در سال ۹۴ کتابی با عنوان تا آخرین فشنگ (رمانی براساس واقعیت): داستان مقاومت چهل و هشت ساعته سه سرباز ایرانی در مقابل لشکر چهل و هفتم اتحاد جماهیر شوروی در حمله سوم شهریور سال ۱۳۲۰ به قلم مهدی شیرزادی به رشته تحریر درآمد.
یادمان شهدای شهریور ۱۳۲۰ در اسفند ۱۳۸۹ توسط رییس سازمان میرث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری وقت رونمایی شد. گفته میشود هر هفته مراسم ادای احترام توسط نیروی مرزبانی ناجا بر سر مزار این مرزبانان انجام میشود.
بر بالای آرامگاه آنان این بیت شعر نقش بسته است:
هرچند آغشته شد به خون پیرهن ما
شد جامه سربازی ما هم کفن ما
شادیم ز جانبازی خود در شکم خاک
پاینده و جاوید بماند وطن ما