حمله مغول و تاثیر آن بر جهان اسلام
پیدایش حکومت ها و امارت های مستقل در درون امپراتوری یکپارچه اسلامی به روزگار عباسیان نخستین ضربهای بود که بر وحدت دنیای اسلامی وارد آمد. از زمانی که رقابت بر سر به دست آوردن قدرت در گوشه و کنار سرزمین های خلافت اسلامی آغاز شد، مقام خلافت به منصبی نمادین و ظاهری تبدیل گردید. پایتخت خلفا بارها به دست مدعیان مختلف تسخیر می گشت و رهبران روحانی جامعه مسلمان همانند مهرههای بی جان جابجا میشدند. با این همه دستگاه خلافت به عنوان نماد ظاهری وحدت دنیای اسلامی مدتها به حیات خود ادامه داد.
تنها فاتحان غیرمسلمان مغول بودند که به باورهای مسلمانان نسبت به نهاد خلافت و وقعی ننهادند و آن مقام ظاهری میان تهی و ناتوان به همراه مدعی بغداد نشینان آنرا از میان برداشتند.[۱] به همین سبب است که مغولان به عنوان عامل اصلی از بین رفتن یکپارچگی دنیای اسلام معرفی میشوند.
علت یورش چنگیزخان به جهان اسلام
پیرامون دلایل یورش مغول به دنیای اسلام نظریات مختلفی ارائه شده است.[۲] اما هیچ دلیلی در دست نیست که نشان بدهد حمله مغولان به اسلام با انگیزه های مذهبی صورت گرفته باشد. گویا مغولان هیچ قصد قبلی برای از بین بردن آیین مسلمانی نداشتهاند.
طوایف مغول بیشتر شمن پرست یا احتمالاً پیرو ادیانی بودند که مظاهر طبیعت را میپرستیدند. مغولان به طور معمول نسبت به دیگر ادیان به تسامح می نگریستند و حتی قبل از جهانگیری و تشکیل امپراتوری ادیان توحیدی برای آنها ناشناخته نبود.[۳] بعضی از قبایل مغول در قرن یازدهم میلادی دین مسیحیت نسطوری را پذیرفته بودند. این ایغورهای بودایی مذهب نیز بعد از قدرت گیری چنگیزخان در مغولستان به اطاعت وی گردن نهادند.[۴]
بدون تردید قبل از یورش همه جانبه چنگیز خان به دنیای اسلام مغولان با آیین اسلام و مسلمانان آشنایی پیدا کرده بودند. بعضی از مسلمانان آسیای مرکزی که از سیاست مذهبی خشن گوچلوگ نایمان به تنگ آمده بودند، احتمالا اطاعت تنگستان را پذیرفته بودند. علاوه بر این، گزارشهای متعددی از رفت و آمدهای تجاری و سیاسی بین مسلمانان و مغولان در منابع تاریخی این دوران مذکور است.[۵] حتی برخی مورخان متاخرتر نوشتهاند که ناصر خلیفه عباسی با فرستادن هیاتی به نزد خان مغول وی را برای حمله به سرزمینهای تحت تسلط خوارزمشاهیان تحریک کرده و وعده داده بود که وی نیز از پشت سر به قوای خوارزمشاه حمله خواهد نمود.[۶]
با این حال اولین عملیات نظامی مغولان در قلمرو دنیای اسلام صرفاً به دلیل سرکوب گروههای متواری مغول صورت گرفته است. گروههایی از مرکیت ها و کوچلک پادشاه شکست خورده نایمانها و قراخانیان پناهنده شدند. گورخان سالخورده قراختائی فراریان را با آغوش باز پذیرفت و حتی دختر خود را به زوجیت به کوچلک قراختائی داد. با این همه کوچلک با علاء الدین محمد خوارزمشاهی تبانی نمود و دولت قراختایی را برانداخت و متصرفات آن بین خوارزمشاهیان و دولت تازه تاسیس نایمان تقسیم شد.[۷]
دوره حکومت کوچلک در ترکستان با زجر و آزار مسلمانان همراه بود. کوچلک که تازه به مذهب بودایی گرویده بود، مسلمانانی را که در قلمروی حکومتش زندگی میکردند به اجبار وادار به ترک دین می کرد. چنگیز خان که نمیتوانست فعالیت های دشمن دینی خود را نادیده بگیرد مصمم به نابودی دولت تازه تاسیس نایمانها در ترکستان شد. از این رو جبه نویان با بیست هزار سرباز به جنگ کوچلک اعزام شد. بلاساغون بدون مقاومت سقوط کرد. مسلمانان در همه جا مغولان را به عنوان نجات دهندگان خود مورد استقبال قرار دادند و ورود آنها را رحمت الهی شمردند.[۸] بدین ترتیب در سال ۶۱۵ هجری/ ۱۲۱۸ میلادی چنگیزخان با نابودی قطعی نایمانها، قلمرو قراختائیان را به امپراطوری خود ضمیمه کرد. اکنون مرزهای حکومت وی در کنار قلمرو علاءالدین محمد خوارزمشاه قرار داشت.
بدون شک مغولان نمی توانستند نسبت به پیشرفت نظامی خوارزمشاه در ماوراء النهر بیتفاوت باشند. با این همه دلیل قطعی در دست نیست که نشان بدهد چنگیزخان قصدی برای درگیر شدن با خوارزمشاهیان داشته است. گویا مغولان در آن موقع در پی فتح دنیای اسلام نبوده اند.
بیشتر خیره سری حاکم خوارزمی شهر اترار یعنی غایرخان – در کشتار بازرگانان مغول در سال ۶۱۵ هجری – و رفتار ناشایست خوارزمشاه در کشتار و بیحرمتی به هیئت رفع اختلاف مغول که برای مطالبه دیه و تاوان قتل و غارت بازرگانان مغول آمده بودند،[۹] عامل اصلی حمله چنگیزخان به ایران قلمداد میشود. به هر ترتیب این گستاخی به هیچ وجه با ترس و فرار زننده خوارزمشاه هنگامی که با حمله مغولان به کشورش روبرو شد توجیهپذیر نیست.[۱۰]
خوارزمشاه هرچند ارتشی بزرگ و مجهز در اختیار داشت از مواجهه با مغولان در میدان جنگ سرباز زد هنگامی که معمولاً از جیحون گذشتند، بزرگترین و مقتدر ترین امپراتوری مسلمانان همچون خانه ای مقوایی فرو ریخت.[۱۱]
اولین گامهای حملهی مغولان
ماوراء النهر نخستین جایی بود که اثرات خشم مغولان را دریافت کرد. اترار، سمرقند، بخارا، سپس پایتخت خوارزمشاهیان در سال ۶۱۷ هجری به تصرف مغولان در آمد و ویران شد. خراسان سرنوشت دردناک تری داشت. در سال بعد در روستاها و شهرهای این آبادترین ایالت اسلامی تقریباً با خاک یکسان شد. مغولانی که در تعقیب سلطان فراری بودند بسیاری از شهرهای شمالی مرکزی و غربی ایران را گشودند. این دسته بی آن که با مقاومت جدی روبرو شوند از شمال و مرکز ایران عبور کردند و با گذر از دروازه های قفقاز – دربند -به سال ۶۲۰ هجری از استپهای شمال قفقاز سر درآوردند.[۱۲]
چنگیزخان عملیات نظامی خود در ایران را در کنار رود سند متوقف کرد. بدون آنکه تلاش جدی برای فتح سایر نقاط ایران و دنیای اسلام انجام دهد به سال ۶۲۸ هجری / ۱۲۲۲ میلادی از طریق هندوکش به مغولستان بازگشت. گویا وی در این مقطع خواستار ادغام کامل دنیای اسلامی در قلمرو خویش نبود. به ظاهر طوفان حمله مغول به ایران فروکش کرد. چنگیز خان اندک مدتی بعد از فتح ایران به سال ۶۲۴ هجری در گذشت.[۱۳] سومین و فهیم ترین فرزند وی یعنی اوکتای بر تخت مغولان جلوس کرد. مغولان تحت فرمانروایی او همچنین فتوحات خود را در جهان گسترش دادند.
در این زمان سپاهیان مغول در ایران زیر نظر جورماغون و بایجنونویان فتوحات جدیدی انجام دادند. قفقاز گشوده شد و مغولان از این طریق روسیه و بخشهایی از اروپا را فتح کردند. بایجونویان در سال ۶۴۲ هجری به قلمرو به سلاجقه در آناتولی حمله کرد. مغولان ارزروم را تصرف کردند و در محلی به نام کوسه داغ در نزدیکی قونیه غیاث الدین کیخسرو دوم سلطان سلجوقی را شکست دادند.[۱۴] گرچه حکومت سلاجقه در آناتولی چند صباحی تحت تابعیت مغولان به حیات خود ادامه داد، اما پای مغولان به آناطولی باز شد. بعد از این سپاهیان مغول حملات ممتدی را به شهرهای ناحیه غربی ایران و ایالات شمالی عراق – جزیره – آغاز کردند. این حملات تا فتح بغداد به سال ۶۵۶ هجری همچنان ادامه یافت.
علاوه بر این دستهجات متعددی از مغولان حملات پراکنده به شهرهای مختلف ایران به ویژه در ناحیه مرکزی و غربی ایران انجام می دادند.[۱۵] این گروه از مغولان احتمالاً مهاجرین تازه واردی بودند که در نواحی مفتوحه مستقر می شدند.
وضعیت مسلمانان بعد از حملهی مغولها
سرنوشت اسلام و مسلمین در مناطق حفاظت شده پس از تهاجم چنگیز خان در فاصله سالهای ۶۱۶ تا ۶۵۰ هجری قمری سرنوشت دردناک و اسف باری بود. دکتر شیرین بیانی اعتقاد دارد《با وجود سیاست اغماض و رفع و مدارایی که مغولان از همان بدو تاسیس حکومت منطقهای خود نسبت به مذاهب گوناگون اتخاذ کردند، لطمهای که به هنگام تهاجم چنگیز در مناطق مسلمان نشین به اسلام وارد آمد، بسیار شدید و طاقت فرسا بود، و اگر ریشه های این دین کمی سست تر و استقامت روحانیون، که در مبارزات مثبت و منفی شکل میگرفت، کمی متزلزل تر بود، دشوار می نمود که بتواند بار دیگر کمر راست کند. در طول تاریخ هیچگاه اسلام تا بدین حد مورد مخاطره قرار نگرفته بود: از سمت غرب در نوار مرزی به دریای مدیترانه از سالها پیش صلیبیان در حال کوبیدن به اشغال شهر ها و مکان های مقدس بودند و اکنون از شرق دشمنی قوی پنجه و خستگی ناپذیر به راه افتاده بود.
جریان اسلام از زمان تهاجم چنگیز به ایران، به دلیل تخریب مساجد و سوزاندن کتب و کتابخانهها و تعطیل کلیه مدارس و مساجد با قتل و فرار و جابجا شدن روحانیان بهکلی متوقف شد.
لازم به تذکر است که در دوره سلطان محمد خوارزمشاه به دنبال سیاست ضد بنیعباس، وی که به منظور بی اعتبار کردن بغداد، در صدد جلب علما و روحانیون طراز اول دنیای اسلام بر آمده بود، شهرهای شرقی ایران، چون بلخ، بخارا، هرات، سمرقند، مرو و جرجانیه محل تجمع اولین گروه و از پایگاههای عمده دنیای اسلام شده بود، و پس از تخریب و قتل و غارت این شهرها، میتوان به ضربت فرهنگی که به شرق و یک یک شهرهای آن وارد آمد، بهتر و بیشتر پی برد.[۱۶]
تخریب و تعطیل مساجد و مدارس مکانهای مقدس، چون مشهد حضرت رضا (ع) که به منزله پایگاه های معنوی مسلمانان بود و قتل امامان و شیخ الاسلامان و عرفا، و یا فرار و در به دری ایشان، و عدم اتفاق میان باقیماندگان که در هر حال برای مردم بینوا تکیه گاهی بودند، در تضعیف روحیه و شکست مردم تاثیر بسزایی داشته است.
در همین دوره و به محض استقرار حکومت و پادگانهای مغولی در هر یک از شهر های فتح شده، به قول نسوی《قوانین اسلام خللی تمام پذیرفت》[۱۷]و مردم مجبور شدند تا حدود بسیاری تابع قوانین《یاسا》شوند.《یاسا》در برابر قرآن قرار گرفته بود. مانند جهت ذبح اسلامی حیوانات در زحمت بسیار افتادند؛ زیرا نحوه آن با نحوه مغولی تفاوت داشت. از جهت شستشو و طهارت با آب مشکلاتی برای ایشان پیش آمد؛ زیرا، مغولان آب را مقدس میشمردند و آلوده کردن آن را گناه می دانستند: هر که در آب کوچک یا بزرگ برود، هرکه بر کنار آب روی شوید و آب روی شسته دوباره در آب ریزد، او را بکشند؛ و هر گناه کمتر از این، عقوبت او سه چوب یا پنج و یا ده چوب، اما به شرط اینکه او را لخت کنند و محکم بزنند[۱۸].》
مسلمانان طبیعتاً معذب بودند که می بایست بروند و در برابر مغول های ملحد سجده کنند و در خدمت آنان باشند. این را نوعی بت پرستی می دانستند، ولی چاره ای نبود آنان غالب بودن و اینان مغلوب. حکم شده بود که به جای کلاه معمول و عمامه، مغولی بر سر گذارند و مسلمانان از این کار عار داشتند.[۱۹]
در حالیکه وضعیت اسلام و مسلمین در مناطق فتح شده به دست مغولان ناخوشایند بود لیکن مغولان برای فتح تمامی نواحی اسلامی راه درازی در پیش داشتند. بدون شک هنوز جهان اسلام شرق جزو لاینفکی از امپراتوری مغول محسوب نمی شد.
جنوب و جنوب غربی ایران از هجوم سراسری مغولان مصون مانده بود. مسلمانان این مناطق هنوز سلطه مستقیم مغولان را تجربه نکرده بودند. در این سرزمین ها چندین عمارت مستقل وجود داشت که از لحاظ طرز رفتار و روابط با مغولان با یکدیگر تفاوت داشتند.
کرمان در تصرف سلسلهای از قراختاییان بود. براق حاجب پس از انقراض دولت قراختاییان در هفت آب به محمد خوارزمشاه پیوسته و از طرف وی حکومت این نواحی را به دست آورده بود. اما وی به هنگام تهاجم مغول به ایران از در اطاعت مغولان درآمد. براق حاجت به واسطه این اقدام از چنگیزخان لقب قلتغ خان یعنی خان خوب گرفت و در حکومت کرمان ابقا شد. خاندان او مدتها بعد از این تحت تابعیت مغولان به حکومت در کرمان ادامه دادند.[۲۰]
فارس تحت تابعیت حکومت اتابک ابوبکر از سلاله سلغریان بود. این سلسله برای ترقی و تزیین پایتخت خویش – شیراز – زحمت فراوان کشیدند. اتابک به مصالحه ای زودهنگام با مغولان تن در داد، بدین ترتیب توانست با پرداخت بهای گزاف فارس را از ویرانی نجات دهد.[۲۱]
دو سلسله اتابکان لر کوچک و بزرگ به پشت گرمی استحکامات نظامی و موانع طبیعی لرستان از گزند مغولان در امان مانده بودند.[۲۲] بخشهایی از کردستان، خوزستان و عراق تحت حکومت عباسیان قرار داشت. به دلیل بی تفاوتی معنیداری که خلیفه در برابر حمله مغول به دنیای اسلام از خود نشان داده بود مغولان به سرزمین هایی که به طور مستقیم تحت حکومت عباسیان قرار داشتند، حمله نکرده بودند. مغولان در اولین هجوم سراسری خود به دولت اسماعیلیان در الموت و قهستان توجهی نکردند. اسماعیلیان به تبعیت از عباسیان با مغولان از در مصالحه درآمده بودند.[۲۳] اسماعیلیان از فرصت به وجود آمده بهره کامل را می بردند و در غیاب یک قدرت مرکزی موثر سعی در توسعه قلمرو داشتند.[۲۴] راهزنی های اسماعیلیان تنها روابط بازرگانی را دچار دشواری میکرد، بلکه خطوط مواصلات میان خراسان و سرزمین های باختری را که تابع امپراتوری مغولان شده بودند مورد تهدید قرار میداد[۲۵]
در سوریه جانشینان صلاح الدین ایوبی هنوز قدرت مسلط را در اختیار داشتند. گرچه فرمانروای مصر از دست ایوبیان خارج شده بود، اما گروهی از مملوکان نظامی قدرت را در مصر به دست گرفته بود که مغولان را به چشم خصمان آشتی ناپذیر خود مینگریستند. از همه مهمتر دستگاه خلافت عباسی در بغداد هنوز ادعای جهانی بودن خود را رها نکرده بود و با جدیت در پی اعاده نفوذ سیاسی از دست رفته خود بود. در این دوران حساس دستگاه خلافت لاجرم نقشی فعال، متحد کننده و امیدبخش یافته بود.[۲۶] کاملاً عکس نقش انفعالی و معکوس کننده که در اولین حضور سراسری مغولان بازی کرده بود.
شواهد تاریخی نشان میدهد که دستگاه خلافت از بحران مغول برای احیای منزلت از دست رفته خود سود میجست. اکثر قریب به اتفاق حکومتها و امارات های مستقل اسلامی در فاصله بین حمله چنگیز تا هلاکو سیادت و اطاعت عباسیان را پذیرفته بودند.[۲۷] خلافت عباسی در واپسین لحظه های حیات سیاسی خود، نفوذ گستردهای را به درد آورد به دست آورده بود.
شرایطی این چنین برای آمال توسعه طلبانه مغولان خطری جدی محسوب میشد. امپراتوری مغول که در نظر داشت مرزهای خود را از اقیانوس کبیر تا سواحل مدیترانه گسترش دهد،[۲۸] ناگزیر بود که به کار حکومت های باقیمانده در آسیای کوچک، وسطا و علیا، شامات، مصر و عباسیان فیصله دهد. این مهم بعد از قوریلتایی که به موجب آن منگو به سریر حکومت مغولان جلوس کرد، به عهده هلاکوخان وا گذاشته شد.[۲۹] وی میبایست منویات مغولان را در غرب برآورده سازد و سیادت آنها را تا سواحل مدیترانه گسترش دهد.
هلاکو با سپاه انبوهی که از همه سرزمینهای تحت تصرف مغولان گرد آورده بود، وارد عمل شد و به جانب خاور به راه افتاد. وی در ۳۰ ذی القعده سال ۶۵۶ هجری به همراه یکصد و سی هزار مرد جنگی از جیحون گذشت و تقریباً بدون هیچ مقاومتی قسمت شمالی فلات ایران را متصرف شد.[۳۰]
تنها اسماعیلیان به پشتگرمی قلاع صعب الوصول خود در برابر او مقاومت کردند. اما مقاومت اسماعیلیان شکننده بود و نمیتوانست زمانی دراز به طول انجامد. مبارزه داخلی که در محافل قدرت طلبی اسماعیلی جریان داشت، حوادث بعدی را به نفع مغولان رقم زد. امام اسماعیلی علاءالدین محمد سوم بر اثر توطئه ای که پسرش رکن الدین خورشاه در راس آن قرار داشت، سرنگون و کشته شد. در این میان گروهی از نخبگان اسماعیلیه به مغولان متمایل شدند. خورشاه رهبر جدید اسماعیلیان لیاقت نفوذ و توانایی لازم را برای مقابله با مغولان را نداشت. پس از آنکه مغولان پناهگاه وی را در میمون دژ برای مدت کوتاهی محاصره کرده بودند، خورشاه از قلعه بیرون آمد و تسلیم هلاکو شد. بعد از فتح میمون دژ زمانی نگذشت که قلعه محکم و افسانهای اسماعیلیان در الموت مسخر مغولان شد و ویران گردید (پایان سال ۶۵۴ هجری/ ۱۲۵۶ میلادی) در پی آن قریب به چهل دژ دیگر نیز به همین سرنوشت دجار گردید. تنها دژ گردکوی نزدیک دامغان سه سال پایداری کرد. خورشاه با این که به جان امان داده شده بود در اسارت مغولان کشته شد.
در این میان شاهان کوچک مستقر در کوههای زاگرس و فارس و کرمان به میل خود فرمانبرداری از مغولان را تجدید کردند. همه آنها به هنگام حرکت هلاکو به غرب به اردوی او پیوستند[۳۱] و خود و متصرفاتشان در امان ماندند. هلاکو در ایران به هیچ وجه در صدد آن نبود که همه خاندان های محلی را براندازد. گویا او ترجیح میداد نفوذ خود را به وسیله حکومت های تحت الحمایه محلی توسعه دهد.
هلاکو در ادامه حرکت خود به طرف غرب در سال ۶۵۶ هجری از سمت شمال به مقر خلافت عباسی رسید سیاست سست و متزلزل مستعصم بالله آخرین خلیفه بغداد، نمیتوانست جلوی حمله مغولان را بگیرد. مبارزه داخلی اطرافیان خلیفه در برابر خطر هجوم مغولان موقوف نگشت. خلیفه در حد اعلای تردید و بی تصمیمی قرار داشت.[۳۲] با این حال از درخواست هلاکو مبنی بر تسلیم بی قید و شرط سرباز زد. دستور جمعآوری لشکر و مقاومت را صادر کرد.
مقاومتی بیحاصل که جز ویرانی بغداد نتیجه ای دیگر در بر نداشت. لشکریان مغول ازهر سو به دارالخلافه هجوم آوردند. شهر بعد از مقاومتی مذبوحانه در ۴ صفر ۶۵۶ هجری /۱۰ فوریه ۱۲۵۸ میلادی به تصرف هلاکو درآمد،[۳۳] غارت و انهدام شهر ۲۰ روز ادامه داشت. گرچه اقلیتهای مذهبی بغداد امان یافتند. اما مسلمانان به ویژه سنیان تاوان سنگینی را پرداختند. به گفته مستوفی ۸۰۰ هزار نفر جان باختند.[۳۴] بسیاری از مکانهای تاریخی فرهنگی و علمی بغداد نابود شد و خود خلیفه نیز به شیوه ای عبرت آموز کشته شد.[۳۵] بدین ترتیب پس از گذشت پنج قرن بساط سلسله خلفای عباسی به عنوان رهبران رسمی جامعه مسلمانان سنی برچیده شد.
سپاهیان مغول بر سر راه خود از بغداد به کرانه های مدیترانه از ایالت جزیره و دامنههای جنوبی کوههای ماورای قفقاز گذشتند. از فرمانروایان محلی که بعضی از آنان شخصیتهای نیرومندی بودند، پس از زد و خورد سر تسلیم فرود آورده و به همین جهت متصرفات خویش را از کف دادند. بعضی دیگر، همچون ارتقیان و سلجوقیان روم در نتیجه توسل به تدابیر ماهرانه به سلامت رستند.[۳۶]
در سال ۱۲۶۰ م/ ۶۵۸ ق ماشینجنگی مهیب هلاکو خروشان و غران راه سوریه را در پیش گرفت. ایوبیان نمیتوانستند بیش از خلیفه راه این نیرو را سد نمایند. الناصر یوسف حاکم ایوبی سوریه دستگیر و زندانی شد. حلب و دمشق به تصرف مغولان در آمد. فرمانروایان صلیبی انطاکیه و طرابلوس با عجله تسلیم مغولان شدند و با نیروهای خود به لشکریان مغول پیوستند.[۳۷]
هلاکو در دروازه مصر در اوج غرور از فتوحات درخشان، خبری یافت که منگو قاآن در گذشته است. با این خبر، عملیات متوقف گردید. هلاکو ناگزیر عازم آسیای مرکزی شد.
غیبت او در پیشرفت مغولان به سوی باختر محدودیتی ایجاد کرد، حادثهای در مسیر تاریخ جهان به ویژه آینده دنیای اسلام را عوض کرد. تنها کیتوبوقا با ده هزار سپاهی برای ادامه جنگها در سوریه باقی ماند.
این فرصت نور امیدی در دل های فرمانروایان مسلمان سوریه و مصر تاباند. اینک مصر کانون فعالیتهای اجتماعات ضد مغولی بود. این اتحادیه ایوبیان میان سوریه و مملوکان مصر تشکیل شد که تصمیم به مقاومت در برابر مغولان گرفت. مسلمانان در آخرین جبهه نبرد علیه مغولان در عین الجالوت اولین پیروزی بر مغولان (۲۵ رمضان ۶۵۸/ ۳ سپتامبر ۱۲۶۰) را به دست آوردند. این نخستین باری بود که مغولان به صورت قطعی ضربه خوردند و ناچار از سوریه عقب نشینی کردند. ممالیک خطوط دفاعی مقدم سوریه و فلسطین را که برای پاسداری از دره نیل به آنها نیازمند بودند، در تصرف گرفتند. سدی در برابر مغولان ایجاد کردند که هیچگاه سلاطین مغول نتوانستند از آن عبور کنند. دنیای اسلام از نابودی قطعی نجات یافته بود.[۳۸]
از هم گسستگی بلاد اسلامی بعد از حمله مغول ها
درباره تاثیر یورش و فرمانروایی مغولان و یکپارچگی یا از هم گسستگی دنیای اسلامی و نقش آنان در ادامه وقفه در فرهنگ و تمدن اسلامی نظرات متفاوتی ابراز شده است.
بسیاری بر این باورند که تاریخ انسان باید با سقوط خلافت بغداد به دست مغولان پایان یافته انگاشت. به زعم این دسته وضعیت سرزمینهای اسلامی بعد از یورش مغول را نمیتوان تحت عنوان تاریخ اسلام بررسی کرد.
مورخان عرب عمدتاً اعتقاد دارند که انحطاط تمدن اسلامی با نابودی دستگاه خلافت عباسی به دست مغولان آغاز شده است. گویاترین نمونه این محققان احمد امین است. وی تاریخ اسلام را به دورههای متفاوتی تقسیم کرده است و روزگار حکومت اموی را، سپیسپیدهدم اسلام و سده نخست خلافت عباسی را، چاشتگاه اسلام و سه سده پس از آن یعنی تا پایان سده چهارم را نیمروز اسلام نامیده است. به دیده احمد امین تاریخ و تمدن اسلام حداکثر تا سقوط بغداد ادامه داشته و از آن پس از شامگاه دوران زندگی اش در غلتیده است.
حائری که به شدت به این دیدگاه و پیروان آن میتازد، اعتقاد دارد که این گونه پندار پیرامون تاریخ اسلام به معنای یکی دانستن عربیت و اسلامیت است و آن را نسبت به شهروندان عرب غیر مسلمان و مسلمانان غیرعرب یک داوری سخت بیدادگرانه میداند.[۳۹]
اما اگر تاریخ اسلام را معادل تاریخ سیاسی اسلام و یا تاریخ خلافت اسلامی در نظر بگیریم، چنین برداشت کاملاً بی راه نخواهد بود. بنابراین تعبیر، تاریخ سیاسی اسلام فقط حکومت و نهادهای سیاسی را در بر میگیرد که بر مبنای اندیشه خلافت اسلامی شکل گرفته اند.
بدین لحاظ تاریخ اسلام از زمان ظهور رسول خدا (ص) و تا سقوط خلافت عباسی پیوستگی تاریخی داشته و بعد از حمله مغولان این پیوستگی دچار گسست شده است. بدون تردید یورش و استیلای مغول باعث گردید بخشهای عمده از سرزمینهای اسلامی زیر حاکمیت فاتحان جدید غیر مسلمانان قرار گیرد و بعد از اسلام آوری مغولان و یا نابودی حاکمیت آنها در این بخشها سلسله ها و نظام هایی به قدرت رسیدند که ادعای خلافت نداشتند و قدرت خود را بر مبنایی غیر از خلافت اسلامی بنا نهادند.
لذا نمیتوان وضعیت این بخش ها را تحت عنوان تاریخ سیاسی اسلام بررسی کرد. با این تعبیر تاریخ اسلام بعد از حمله مغولان فقط شامل بخشهای غربی سرزمینهای اسلامی میشود. مناطقی که تحت سلطه مغول قرار نگرفتند و نظامهای سیاسی آنها هرچند ظاهری ادامه دهنده خلافت اسلامی بود. بدین ترتیب تاریخ اسلام در این دوره فقط شامل نواحی غربی یعنی سوریه، مصر و شمال آفریقا خواهد بود.
بسیاری دیگر اعتقاد دارد اسلام نه از نظر سیاسی و از حیث اجتماعی هرگز از آثار ویرانگرانه یورش مغول رهایی نیافت و هرگز شکوه آغازین خود را باز نیافت. به دیده این دسته تمدن اسلامی در دوره ای خاص یعنی از پایان فتوح مسلمین تا ظهور مغول، پیشاهنگ تمام دنیای متمدن و مربی فرهنگ عالم انسانیت قرار داشت. حمله مغول بیشک یکی از مرگبارترین ادوار تاریخی ممالک اسلامی به شمار میرود که باعث توقف نهضت درخشان علمی و ادبی دوره عباسی گردید. یکی از صاحب نظران این دسته می نویسد: «اگر مغولان کتابخانههای بغداد را نسوزانده بودند، مسلمانان در دانش نو آنچنان پیشرفت می کردند که میتوانستند مدتها پیش از اروپاییان بمب اتم را اختراع کنند[۴۰].》
از سوی دیگر برخی از محققان تر به جنبههای مثبت حمله مغولان به دنیای اسلامی توجه کرده اند و اثرات سوء یورش مغولان را به حداقل رسانده اند. به زعم این دسته به گاه یورش هلاکو به بغداد، مقام خلافت دارای نقشی چشمگیر در جهان اسلام نبود. خلیفه گان اسلامی غرق لذت طلبی و آسایش جویی مبتذل شده بودند. در جای جای سرزمینهای اسلامی سلسله های متفاوتی ظهور کرده بودند که نه تنها به فرامین خلافت وقعی نمی نهادند بلکه مدعیان بارها به مرکز خلافت لشکرکشیده خلفا را همچون مهره های بی جان جابجا کرده بودند. اسراف کاری، انحطاط اخلاقی، ستیزه های نظامی، دسیسه های سیاسی و درباری از بارزترین مشخصه های عالم اسلامی در واپسین سده حکومت عباسیان است.
گرچه به بخشهایی از سرزمینهای اسلامی آسیب وارد آورد، اما ویرانی ها زودگذر بود و فقط محدود به دوره تهاجم مغولان میگردید. بعد از اندک مدتی حکومت مغولان از نظر سیاسی چنان وحدت و امنیتی به وجود آورد که مسافرت در سراسر آسیای اسلامی بدون عبور از هیچ مرز سیاسی امکانپذیر شد و همین امر باعث ایجاد پیوندهای فرهنگی و اقتصادی در سراسر امپراتوری گردید. مغولان بعد از اندک مدتی مفتون فرهنگ اسلامی گردیده و به اسلام روی آوردند و مروجان این فرهنگ شدند. در این دوره اسلام در سرزمینهای جدیدی توسعه یافت و با اختلاط دیگر فرهنگها، خون جدیدی در رگهای آن جریان بافت.
لذا شکی نیست که تمدن اسلامی با تمام ابعاد و نمود هایش در روزگار مغولان شکوفا شد. در این دوره سرزمینهای جدیدی به قلمرو اسلام پیوست و میلیونها نفر مردم ساکن این مناطق در جرگه مسلمانان در آمده به شکوفایی تمدن اسلامی کمک های شایان کردند.
باری، گذشته از نظر های مثبت و منفی که درباره تاثیر حمله مغول بر عالم اسلام ارائه شده است. در این امر می توان تردید کرد که تمدن اسلامی در ابعاد و نمود هایش به شدت تحت تاثیر حمله و حضور مغولان قرار گرفته است.
درست است که به گاه یورش هلاکو به بغداد مقام خلافت دارای نقش چشمگیری در جهان اسلام نبود، ولی این نکته را نیز باید از یاد برد که هنوز جامعه اسلامی به نداشتن یک خلیفه، هرچند به صورت یک آلت بی اراده خو نگرفته بود و هنوز بر آن مقام حرمتی معنوی می گذاشت. رثائیه هایی که در قتل خلیفه سروده شد و آنچه را که حسام الدین، منجم اردوی هلاکو در مورد پیامدهای ناشی از قتل خلیفه پیشبینی کرد، بازگو کننده باورهای عمومی مسلمانان نسبت به خلیفه بوده است.
بدون شک بعد از انقراض دستگاه خلافت، جامعه اسلامی در شرایط جدیدی قرار گرفته بود. وضعیتی که تاکنون را تجربه نکرده بود و برای آن چاره ای اندیشیده بود.
از سوی دیگر همه نواحی و مناطق دنیای اسلام به دست مغولان فتح نگردید. بخشهایی که توسط مغولان فتح شده بودند، علاوه بر تحمل شرایط سختی که بر ملت مغلوب تحمیل میشد به ناچار ناگزیر بودند خود را با شرایط جدید وفق دهند. حاکمیت کافران فاتح را پذیرا گردند و در عین حال به اسلام و شرایط آن پایبند بمانند.
بخش هایی که فتح نشده بودند نیز در شرایط جدیدی برای گرفتند. تهدید مغولان برای این نواحی دائمی بود. حکومت اسلامی در نواحی فتح نشده می بایست چنان قوی و نیرومند گردد که بتوانند در برابر صحراگردان قدرتمند از کیان و آیین اسلامی دفاع نماید. جلوگیری از تفرقه، ایجاد اتحاد، تقویت بنیه اسلامی، نظامی اقتصادی و فرهنگی لازمه شرایط دفاعی بود. مشی جامعه اسلامی در این نواحی نیز می بایست تغییر می کرد.
از آن جایی که همه سرزمینهای اسلامی در تهاجم دوره استیلای مغولان سرنوشت واحدی نداشتند و تاثیر متفاوتی از حادثه مغول پذیرفته بودند، سرنوشت آتیه آنها نیز متفاوت بود. بنا به وضعیتی که سرزمین های اسلامی در جریان حمله مغول و سه قرن بعد از آن داشتند، دنیای اسلام را میتوان به سه حوزه تقسیم کرد.
۱- سرزمین هایی که به دست مغولان فتح شدند. این مناطق شامل ترکستان، ماوراءالنهر، ایران، عراق، نواحی ماورای خزر و قفقاز، آسیای صغیر میشد. در این نواحی حکومت هایی از خود مغولان یا تحت تابعیت آنان تشکیل گردید شمالی ایلخانان ایران، اردوی چغتای، اردوی زرین و امیرنشینهای ترک در آسیای صغیر.
۲- سرزمین هایی که توسط مغولان فتح نشدند، اما در تهدید دائمی آنها قرار داشتند و ناگزیر به مقابله و دفاع بودند. شامل سوریه، مصر و شمال آفریقا.
۳- سرزمینهایی که کمتر از دیگر مناطق مورد حمله و تهدید مستقیم مغولان قرار داشتند. شامل نواحی مسلماننشین شبه قاره هند و آسیای جنوب شرقی.
[۱] . حائری، ص ۳۹.
[۲] . برای گزارش مختصر از نظرات گوناگون درباره علل تهاجم مغول به ایران و دنیای اسلام، ر. ک. دستغیب، عبدالعلی، هجوم اردوی مغول به ایران، ص ۴۹ – ۱۱.
[۳] . برای گزارش مختصر از اعتقادات مغولان، ر.ک، مورگان، دیوید، مغولها، ص ۵۵-۵۰.
[۴] . ساندرز، تاریخ فتوحات مغول، ص ۴۰ و ۵۹
[۵] . بیانی، شیرین، مغولان و حکومت ایلخانی در ایران، ص ۲۴ – ۲۲.
[۶] . برای آگاهی از نظرات مثبت و منفی درباره صحت ارتباط الناصر با چنگیزخان، بارتولد، ترکستان نامه، ج ۲ ، ص ۸۳۴، وی این رابطه را منکر می شود، اشپولر، تاریخ مغول در ایران، ص ۲۵ – ۲۴، این رابطه را تایید میکند. همچنین بسط این مقوله در زرین کوب، عبدالحسین، نه شرقی نه غربی، ۴۲۲ تا ۴۱۵.
[۷] . گروسه، رنه، امپراتوری صحرانوردان، ص ۳۸۸ – ۳۸۳.
[۸] . بارتولد، تاریخ ترکهای آسیای میانه، ص ۱۷۷.
[۹] . بارتولد، ترکستان نامه، ج ۲، ص ۸۴۰، جوینی، جهانگشای، ج ۲، ص ۵۰.
[۱۰] . مینوی، مجتبی، پیشگفتار در تصحیح سیرت جلال الدین منکبرنی، ص سط – عد.
[۱۱] . لمبتن، آن، تداوم و تحول در تاریخ میانه ایران، ص ۲۳
[۱۲] . هال، مری، امپراتوری مغول، ص ۷۶ – ۷۰.
[۱۳] . بویل، تاریخ ایران کمبریج، ج ۵، ص ۳۰۵ – ۲۸۹.
[۱۴] . مورگان، ص ۱۵۷.
[۱۵] . ابن اثیر، الکامل، ج ۲۶، ص ۲۵۸ – ۶۰.
[۱۶] . بیانی، شیرین، دین و دولت در ایران، عهد مغول، ج ۱، ص ۲۴۱ – ۱۲۳.
[۱۷] . نسوی، نفثه المصدور، ص ۹۴، نقل از همانجا.
[۱۸] . جوزجانی، جلد ۲، ص ۱۵۲، نقل از همانجا.
[۱۹] . بیانی، شیرین، همان ج ۱، ص ۱۲۸.
[۲۰] . باستانی پاریزی، کرمان، ص ۱۹۷. مندرج در جلد دوم، شهرهای ایران، همچنین رک، وزیری، احمد علی خان، تاریخ کرمان، (سالاریه) تصحیح محمد ابراهیم باستانی، دانشگاه تهران، تهران، ص ۱۳۴۰.
[۲۱] . عبدالمحمد آیتی، تحریر وصاف، ص ۶۹-۵۸، همچنین، ر. ک، آریان پور، علیرضا، شیراز، ص ۶۵۵.
[۲۲] . رک، تطنزی، معینالدین، منتخب التواریخ، ص ۳۷۰ و امان اللهی بهاروند، قوملر، ص ۱۴۹
[۲۳] . جوینی، ج ۳، ص ۲۴۸.
[۲۴] . فتری، تاریخ اسماعیلیه، ص ۴۷۱ – ۴۷۰. ولادیمیرونا، تاریخ اسماعیلیان، ص ۲۵۸ بویل، ص ۲۴۸
[۲۵] . . پیگولوسکایا و دیگران، ص ۳۳۶.
[۲۶] . مورگان، ص ۱۷۵.
[۲۷] . . بیانی، شیرین، همان، ج ۱، ص ۱۳۱ و بعد.
[۲۸] . همدانی، رشیدالدین فضل الله، جامع التواریخ، ج ۲، ص ۱۰۴۷.
[۲۹] . همانجا
[۳۰] . . پیگولوسکایا و دیگران، ص ۴۰۳ – ۳۳۹.
[۳۱] . اشپولر، ص ۵۳.
[۳۲] . بیانی، شیرین، همان، ج ۱، ص ۳۰۱.
[۳۳] . ابن طقطقی، تاریخ فخری، ص ۴۵۰.
[۳۴] . مستوفی، تاریخ گزیده، ص ۵۸۹.
[۳۵] . بر آگاهی بر نحوه قتل خلیفه، ر. ک. وصاف، ص ۲۹، رشیدالدین فضل الله همدانی، جامع التواریخ، ص ۱۰۱۷ – ۱۰۱۶.
[۳۶] . بیانی، تاریخ مغول، ص ۲۸۹ – ۲۸۸.
[۳۷] . اقبال، ص ۱۹۲.
[۳۸] . بیانی، شیرین، دین و دولت، ج ۳، ص ۸۸۰ – ۸۷۹.
[۳۹] . حائری، ص ۴۰
[۴۰] . همان، ص ۴۲ – ۴۱.
منبع:
- تاریخ جهان اسلام از قرن هفتم تا دهم هجری ، علیرضا خزائلی، انتشارات دانشگاه پیام نور
- تهیه الکترونیکی: سایت تاریخ ما، اِنی کاظمی