محدوده تاریخی و جغرافیایی مغرب اسلامی

سرزمین پهناوری که از غرب مصر تا اقیانوس اطلس در شمال آفریقا امتداد یافته را جغرافیا نویسان اسلامی مغرب نام‌گذاری کرده و آن را به سه دسته تقسیم نموده اند:

۱.  المغرب الادنی یا آفریقیه که قیروان پایتخت سیاسی آن بود. این بخش شامل لیبی، تونس و بخش‌هایی از شرق الجزایر امروزی می گردید.

۲. المغرب الاوسط تقریباً منطبق با الجزایر کنونی بود.

۳. المغرب الاقصی، تونس و مراکش امروزی را شامل می شد.[۱]

علاوه بر این برخی از جغرافیا نویسان اسلامی مستملکات مسلمانان در اسپانیا و ایتالیا را نیز جزو  مغرب می دانستند. به طوری که مقدسی و استخری آندلس و سیسیل را بخشی از سرزمین مغرب فرض کرده اند.[۲] این سرزمین قبل از اسلام جزو مستعمرات امپراتوری روم محسوب می‌شد و مرکز سیاسی آن قرتاجنه (کارتاژ) بود. رومیان ساکنان بومی این مناطق را بربر می نامیدند. عنوانی که در دوره اسلامی نیز برای ساکنان بومی مغرب به کار برده می‌شد.

اعتقاد نویسندگان مسلمان درباره ریشه نژادی بربرها یکسان نیست. آنها معمولاً بربرها را جزو نژاد سامی یا حامی ذکر کرده اند. بربرهای شمال آفریقا از لحاظ فرهنگی و شیوه زیست به دو بخش اصلی تقسیم می شدند. یک شعبه مردمانی بودند که در شهرها و نواحی یکجانشین سکونت داشتند. این شعبه را برانس می‌گفتند و دو قبیله بزرگ صنهاجه و کتامه اصلی‌ترین قبایل برانس را تشکیل می‌دادند. شعبه دیگر شامل صحرا گردان و بادیه نشینان بود که به آنها بِتر می گفتند و سه قبیله زناته، نفوسه و لواته از مهمترین قبایل این شعبه بودند.[۳]

نفوذ مسلمانان در مغرب همزمان با فتح مصر آغاز شد. اما بعد از فتح مصر متوجه مغرب گردید و در سالهای ۲۳ و ۲۲ هجری شهرهای برقه  و طرابلس را فتح کرد.

اما بعد از این، فتح سرزمین های شمال آفریقا برای مسلمانان به سادگی میسر نشد. فتوحات مسلمانان در این نواحی به صورت پراکنده و نامنظم به کندی صورت می‌گرفت. برجسته‌ترین فاتح مغرب عقبه بن نافع فهری است. ولی در زمان معاویه بخش‌هایی از آفریقیه را فتح کرد و شهر قیروان را به عنوان مرکز سیاسی و پایگاه اصلی مسلمانان در شمال آفریقا تاسیس نمود. با این حال، کار فتح مغرب تا پایان قرن اول هجری به طول انجامید. مسلمانان در عهد عبدالملک مروان، خلیفه اموی،  موفق شدند کارتاژ مرکز رومی این ناحیه را تسخیر کنند و به سلطه رومیان پایان دهند.[۴]

وجود شهرهای مستحکم که توسط رومیان حمایت می شد، به علاوه قبایل صحراگرد و جنگجو بود که حاضر به قبول حاکمیت یک دولت منسجم نبودند، عمده‌ترین مانع گسترش سریع اسلام در مغرب می باشد. تا بعد از فتح مغرب مسلمانان همواره با حرکت ها و شورش های متعددی در این مناطق روبه‌رو بودند. بدین جهت دولت اموی برای مقابله با این شورش ها به سیاست عرب گرایی و جایگزینی عراق در مغرب توجه بیشتری نسبت به دیگر مناطق دنیای اسلامی نموده است.

همگام با فتح مغرب گروه‌های مختلف از عراق در شمال آفریقا مستقر شدند. گویا بیشتر اعرابی که در قرن اول هجری در این نواحی مستقر شده اند قبایل یمنی بودند. در قرن دوم هجری با گسترش شورش‌ها و درگیری‌ها در مغرب دسته جات متعددی از اعراب به ویژه از قبایل قیس و تمیم به این سرزمینها مهاجرت کردند. با این همه اعراب مهاجر در تمامی بخش های شمال آفریقا پراکنده نشدند. مسلمانان مهاجر بیشتر در شهرها و قلعه‌های تصرف شده از رومیان استقرار یافته و برخی از دسته ها به منظور ادامه جهاد علیه قبایل کافر در رباطهای مرزی جای گرفتند.

بدین ترتیب اسلام سنی به سرعت در زمان میان جماعات تمدن شهری مغرب گسترش یافت و ساکنان این مناطق همگام با پذیرش اسلام به خلق و خوی و فرهنگ عربی را نیز پذیرا شدند. اما قبایل بیابانگرد شمال آفریقا برای حفظ وحدت نژادی خود در برابر سلطه فاتحان. عرب مدتی بعد از پذیرش اسلام به فرقه های سیاسی – دینی مساوات طلب و تندرو که با دستگاه خلافت  مرکزی مخالفت داشتند گرایش پیدا کردند.[۵]

خوارج و شیعیان به اتکای نیروی نظامی همین قبایل توانسته اند نخستین و قدرتمندترین دول شیعی و خارجی را در این مناطق از دنیای اسلام تاسیس نمایند.[۶] لذا تاریخ مغرب در پنج قرن نخستین اسلامی همواره با التهابات دینی، بی‌ثباتی سیاسی، تعدد مراکز قدرت و کشمکش‌های نظامی همراه بوده است. بدون شک تداوم این وضعیت منجر به زوال حیات مدنی و تنزل اقتصادی و فرهنگی در شمال آفریقا شده است.

تنها از نیمه دوم قرن پنجم میلادی شمال آفریقا تحت حکومت مرابطون به وحدت سیاسی دست یافت. این سلسله به سرکردگی روسای طوایف لمتونه در دهانه رود سنگال تاسیس شد و سپس به سرعت مراکش و شمال آفریقا تا بخش مرکزی آن یعنی الجزایر گسترش یافت. با توسعه قدرت مرابطون در اسپانیای اسلامی بخش اعظمی از مغرب دنیای اسلام زیر لوای یک امپراتوری واحد متحد گردید. مرابطون که پیرو صورتی بنیادگرا و سختگیر از مذهب مالکی بودند، خلفای عباسی را به عنوان پیشوایان روحانی عالم اسلامی قبول داشتند. با این همه عمر امپراتوری مرابطی چندان به طول نیانجامید و در سال‌های اول قرن ششم جنبش دینی سیاسی دیگری به نام موحدین امپراتوری مرابطی را به چالش فراخواند و در پی یک سلسله حوادث در نیمه همه همین قرن جایگزین آن گردید.[۷]

 موحدین

جنبش موحدین علاوه بر اینکه نماینده یک اعتراض فکری و کلامی علیه محافظه‌کاری و قشر گری مذهب مالکی محسوب می‌شود، یک طغیان عمومی علیه ابتذال سیاسی و اجتماعی در دوره متاخر حکومت مرابطون بود.[۸] پایه‌گذار این جنبش محمد بن عبدالله بن تومرت از قبایل بربر  مصماده بود.[۹]  ابن تومرت سفری به مکه کرد و از آنجا برای تحصیل علم به بغداد و دمشق رفت و پس از آن به شمال آفریقا بازگشت. او که نظرات زهد آمیز، بنیادگرا و اصلاح طلبانه ای پیدا کرده بود، هنگام بازگشت به مراکش در سال ۵۱۵ هجری ادعا کرد برای احیای اسلام حقیقی و پیروزی جهانی آن برگزیده شده است. ابن تومرت در مراکش به تبلیغ عقاید خود پرداخت و به سرعت پیروانی کثیری به دست آورد. وی بر حاکمیت قرآن و حدیث در زندگی تاکید می‌کرد و با همه مکاتب فقهی و مذاهب اسلامی مخالف بود. او همچنین عقیده تعالی و یگانگی خدا را مورد تبلیغ قرار می‌داد. ابن تومرت از نظر کلامی پیرو اشاعره بود و با انسان انگاری خدا و ارائه تفاسیر مادی  خدا مخالفت می ورزید. آدابی را که از آیین بت پرستی بربرها وارد اسلام شده بود، باطل می دانست و با شرابخواری، موسیقی و پوشیدن لباس‌های فاخر به شدت مخالف بود. ابن تومرت خود را به عنوان وارث پیامبر معرفی می‌کرد و دوران زندگی خود را شبیه دوران حیات پیامبر می دانست. نهایت اینکه وی هدف اصلی فعالیت‌های خود را احیای مجدد جامعه اسلامی زمان پیامبر اعلام می‌کرد[۱۰]. ابن تومرت پس از آنکه در جنوب مراکش از حمایت یکی از رهبران محلی به نام ابو حفص  عمر برخوردار شد. خود را به عنوان امام معصوم و مهدی وعده داده شده (موعود) معرفی کرد و حکومت جدیدی را در این منطقه تحت رهبری خود تاسیس نمود[۱۱]. عقاید مساوات طلبانه و شکل بی پیرایه ای از اسلام که او مردم را بدان دعوت می‌کرد به سرعت در بین مردمان قبیله ای توسعه یافت و هر قبیله بزرگ ناحیه مراکش با ابن تومرت بیعت کرد[۱۲].

این قبایل بعد از تشکیل امپراطوری موحدین در راس نظام اجتماعی و سیاسی قرار گرفتند. رهبران این قبایل به همراه چند تن دیگر از نخستین گروندگان به ابن تومرت اصحاب دهگانه یا جماعت عشره را تشکیل می‌دادند که در واقع شورای عالی تصمیم ‌گیری دولت موحدین محسوب می شدند[۱۳]. بدین ترتیب حکومت موحدین بر اساس یک سلسله مراتب مذهبی قبیله‌ای اداره می شد.

ابن تومرت که نیروی لازم برای درگیری با حکومت رو به زوال مرابطون را پیدا کرده بود، در سال ۵۱۶ هجری به این دولت حمله کرد. و ابن تومرت در سال ۵۲۴ هجری درگذشت[۱۴] و عبدالمومن یکی از اصحاب عشره جانشین وی شد. عبدالمومن که خود را خلیفه ابن تومرت (مهدی) می‌نامید و در واقع موسس حقیقی امپراتوری موحدین است. عبدالمومن درگیریهایی را که ابن تومرت با مرابطون آغاز کرده بود ادامه داد و در سال ۵۴۱ هجری پایتخت مرابطون را فتح کرده و این دولت را منقرض نمود و سپس سایر بخش‌های شمال آفریقا، الجزایر، تونس و همچنین اندلس را فتح کرد. بدین ترتیب امپراتوری گسترده واحدی را در سراسر مغرب اسپانیا اسلامی بنیان‌گذاری کرد.

بعد از عبدالمومن پسرش یوسف بع جانشینی او رسید. دوره بیست و دو ساله حکومت یوسف امپراطوری موحدی در آرامش کامل اداره گردید و هیچ حادثه سیاسی و نظامی مهمی در زمان وی روی نداد‌. در عصر پسر و جانشین وی یعقوب که با لقب المنصور به حکومت دست یافت، ارتباطات خارجی امپراطوری موحدی توسعه یافت. موحدین عباسیان را غاصبان خلافت می‌پنداشتند. در این دوره با دول مسیحی مغرب روابط سیاسی و بازرگانی برقرار کردند و وقتی صلاح الدین ایوبی از المنصور برای جنگ با مسیحیان یاری خواست، موحدین به دلیل هم پیمانی صلاح الدین با خلفای بغداد از ارسال کمک و همراهی امتناع کردند.[۱۵]

نقاشی از لشکر موحدون در جریان حمله به مراکش
نقاشی از لشکر موحدون در جریان حمله به مراکش

اقتدار و توانمندی امپراتوری موحدی تا پایان قرن ششم هجری ادامه داشت. اما با طلوع قرن هفتم هجری  غروب خورشید موحدین نزدیک شد و زمینه های ضعف و سقوط آن فراهم آمد. محمد یعقوب که با لقب  الناصر در سال ۵۹۵ هجری جانشین المنصور شده بود نتوانست متصرفات دولتی موحدی را در اسپانیا حفظ کند. در سال ۶۰۹ هجری در ناحیه العقاب از شاهان مسیحی اسپانیا شکست مصیبت باری خورد.[۱۶]

الناصر در سال ۶۱۰ هجری درگذشت و یوسف دوم ملقب به المستنصرر به جای او جلوس کرد. در این دوره دولت موحدی گرفتار یک سلسله شورشهای داخلی شد که تا بعد از مرگ او ادامه یافت. عبد الواحد که جانشین یوسف دوم شده بود، تنها دوماه حکومت کرد و برادرش عبد الله عادل علیه او قیام کرد او را کشت و بر تخت موحدین جلوس کرد. دوران سه ساله حکومت عبدالله عادل پر آشوب بود. حتی اکثر قبایل عرب و بربر مغرب سر از اطاعت موحدین پیچیدند و حکومت‌های قبیله‌ای مستقلی تشکیل دادند. علاوه بر این بعضی از افراد خاندان موحدی که در نواحی مختلف امپراتوری حکومت داشتند از فرامین دولت مرکزی اطاعت نمی‌کردند. بعد از مرگ عبدالله عادل  بزرگان موحدین با یحیی المعتصم بیعت کردند و او را در مراکش بر تخت موحدین نشاندند. اما این انتساب از طرف مامون عموی وی که در اندلس حکومت داشت پذیرفته نشد. المامون که  خود را شایسته حکومت می‌دانست علیه دولت مرکزی سر به شورش برداشت.  او رسماً از مذهب ابن تومرت تبرا جست  و حتی او را منافق نامید و دستور داد نام او را از خطبه انداختند. همکاری فردیناند پادشاه مسیحی قشتاله (در اسپانیا) لشکری بزرگ آراست و به مراکش حمله ور شد. در سال ۶۲۸ هجری مامون توانست سپاهیان خلیفه موحدی را شکست داده،  پایتخت موحدی را اشغال کند. اکنون کسی بر تخت موحدین تکیه داده بود که اصول عقاید آنها را طرد می کرد‌. مشایخ اصلی دولت موحدین که شورای مرکزی تصمیم گیری و اساس این دولت را تشکیل می  دادند به عنوان همکاران حکومت سابق مورد تعقیب و کشتار قرار گرفتند.[۱۷] مسیحیانی که در کسب قدرت به مامون کمک کرده بودند، اجازه یافتند در مراکش کلیسا بسازند. این اولین کلیسایی بود که در حوزه امپراطوری موحدی بنا می شد.

بدین ترتیب قبایلی که با پیوستن ابن تومرت اساس قدرت موحدی را پایه گذاری کرده بودند، به ترتیب از حوزه موحدین خارج شدند و به تدریج سلسله های مستقلی ایجاد نمودند. در سال ۶۲۸ هجری حکمران حفصی آفریقیه خود را مستقل اعلام کرد و ده سال بعد، قیام یغمراسن بن زیان در مغرب مرکزی به تشکیل حکومت عبدالواد که مرکزش تلمسان بود منجر گردید. نهایتاً در داخل مراکش آخرین بازمانده های قدرت موحدون به وسیله بنی مرین در سال ۶۶۸ برچیده شد و امپراتوری موحدون کاملاً منقرض گردید. به این ترتیب تا نیمه دوم قرن هفتم مسیحیان تمام زمین های اسپانیا به استثنای غرناطه را گرفتند و سرزمینهای موحدون در شمال آفریقا میان حفصیان بنی عبدالواد و مرینی ها تقسیم شد.[۱۸]

 

هر یک از این سه حکومت بنا به دلایلی به مناطقی که در تصرف داشتند راضی نبودند و تلاش می کردند بر تمامی ممالک آفریقای شمالی تسلط یابند. حفصی ها به دلیل آن که خود را وارثان قانونی خلفای موحدی می‌دانستند، بنی عبدالواحد ها به خاطر آنکه منطقه تلمسان را برای خویش میدان کوچک می دانستند و بالاخره بنی مرین ها به علت غلبه بر مراکش انتظار داشتند که بر دیگر نواحی آفریقای شمالی نیز فایق آیند. اما هیچ یک از این سلسله ها موفق به تحقق اهداف خویش نشدند. بعد از این وحدت هیچگاه به آفریقایی اسلامی بازنگشت.[۱۹]

 

برای مطالعه

سلسله موحدون ۶۶۸ – ۵۲۴ ه. ق
محمدبن تومرت

عبدالمومن

یوسف پسر عبدالمومن

یعقوب پسر یوسف

محمد پسر یعقوب

یوسف دوم پسر محمد

عبدالوحید پسر یوسف اول

عبدالله پسر یعقوب

یحیی پسر محمد

حمله مامون به قلمروی موحدی و شروع زوال این دولت

ادریس اول پسر یعقوب

عبدالوحید پسر ادریس

علی پسر ادریس

عمر پسر اسحاق

ادریس دوم آخرین حاکم موحدی

 

۵۲۴

۵۵۸

۵۸۰

۵۹۵

۶۱۰

۶۲۱

۶۲۱

۶۲۴

 

۶۲۷

۶۳۰

۶۳۳

۶۴۰

۶۴۶

۶۶۵-۶۶۸

 

 دولت بنی حفص

اساساً مهمترین سلسله تونس (آفریقیه) در فاصله بین قرن هفتم تا دهم هجری هستند. این دودمان نام خود را از شیخ ابو حفص عمر هنتانی (متوفی ۵۷۱ هجری) یکی از شاگردان و مریدان در درجه اول ابن تومرت – موسس   موحدون – گرفته اند.[۲۰] دودمان حفظ جایگاه بلند مرتبه ای در امپراطوری موحدون داشتند. رئیس این خاندان یکی از اصحاب عشره دولت موحدی بود و عموماً افراد خاندان حفصی با خلفای موحدی رابطه خویشاوندی داشتند. در دوره امپراطوری موحدی خاندان حفصی اداره منطقه تونس را به عهده داشتند. در نخستین سالهای قرن هفتم هجری که تونس در گیر یک سلسله از شورش های محلی گردید، خلفای موحدون ترجیح دادند که اداره تونس را به عنوان ناحیه ای مستقل به امرای حفصی واگذار نمایند. بنا به نوشته  ابن خلدون در سال ۶۱ هجری طایفه بنی غانیه در تونس سر به شورش برداشت و محمد بن یعقوب ملقب به الناصر موحدی وزیر و داماد خود – شیخ ابو محمد عبدالواحد بن ابی  حفص را با سپاهی از موحدین برای سرکوبی این شورش به تونس فرستاد. ابومحمد حفصی در مدت دو سال توانست این شورش را به کلی سرکوب نماید و آرامش را به منطقه افریقیه بازگرداند. لذا الناصر در سال ۶۰۳ هجری امارت تونس را با اختیارات کامل به ابومحمد حفصی واگذاشت. بدین ترتیب سلسله های حکومتی حفصیان به عنوان دولتی تابع امپراتوری موحدی در سال ۶۰۴ هجری در تونس تأسیس گردید.[۲۱] ابومحمد در سال ۶۱۸ هجری در گذشت و بعد از او پسرانش به جای وی بر تخت نشستند.

امرای اولیه سلسله حفصی ناچار بودند تحت امر خلیفه موحدی باشند و حکومت خود را به تایید او برسانند. تا اینکه در سال ۶۲۷ هجری ابو زکریا یحیی اول حفصی طوق اطاعت از خلیفه موحدی را به دور افکند و سلسله حفصیان را مستقل نمود. در این زمان خلیفه موحدی ادریس مامون، اصول عقاید موحدون را زیر پا گذاشته بود و بسیاری از شیوخ اصلی موحدین را عزل و مقتول نموده بود  ‌ابو زکریا حفصی،  ادریس مامون را غاصب خواند و از بیعت با او امتناع نمود. به این ترتیب تونس را تحت حکومت مستقل سلسله حفصی از امپراتوری موحدی جدا کرد. ابوزکریا بنا به تایید و تاکید ابن خلدون مردی لایق، دیندار و رعیت پرور بود.[۲۲] دوره بیست ساله حکومت او بیشتر به جنگ و تثبیت دولت حفصیان سپری شد.[۲۳] وی قلمرو خود را به سوی مغرب بسط داد، قسطنطنیه، بجایه و الجزایر را گرفت و امرای عبدالوادی تلسمان را خراجگذار خویش نمود و دولت مرینیان مراکش را مجبور ساخت که وی را به رسمیت بشناسد و از او اطاعت کنند. سپس ابوزکریا درخواست‌های کمک مسلمانان متحارب را در جنوب اسپانیا اجابت کرد و سپاه را به اسپانیا گسیل داشت.[۲۴]

بدین ترتیب تا نیمه قرن هفتم هجری دامنه حکومت حفصیان در بسیاری از مناطق مغرب  و اسپانیای اسلامی بسط داده شد و بسیاری از بخش های امپراطوری موحدی تحت تابعیت حکومت حفصی قرار گرفت. در این زمان حکومت حفصی جای امپراطوری موحدی را در مغرب اسلامی گرفت. حکومت حفصیان منطبق بر الگوی امپراطوری موحدی بود. نهادهای سیاسی رژیم حفصیان مستقیماً از امپراطوری موحدی اقتباس شده بودند. حفصیان سلسله خود را بر گرد نخبگان امپراطوری منقرض شده موحدی قرار دادند. ارتش حفصیان نیز از نیروهای قبایل بربر و موحدی چادرنشینان عرب، بردگانی از آسیای صغیر و مرزهای امپراتوری روم شرقی آمده بودند شامل ترکها، کردها، دیگر گروه‌ها نظیر غلامان سیاه و شبه نظامیان مسیحی تشکیل شده بود.[۲۵]

حفصیان همچنین دارای نیروی دریایی ضعیفی بودند که در مواقع لزوم با کمک دزدان دریایی تقویت می‌شد. قدرت نسبتاً بالای حفصیان در قرن  هفتم هجری / سیزدهم میلادی ناشی از درآمدهای سرشاری بود که از طریق تجارت بین المللی عاید آنها می‌شد. ابو زکریا یحیی اول بنیانگذار واقعی حکومت حفصی، سنت داشتن روابط نزدیک بازرگانی در غرب مدیترانه با قدرت سیاسی و تجاری مسیحی بنیان نهاد. فلورانس و پادشاهی آراگون منعقد شد.. به این ترتیب تجارت بین المللی تونس که درطی قرن ششم و نیمه اول قرن هفتم هجری دچار رکود شده بود، دوباره راه اندازی گردید و تونس را نقص اقتصادی خود را بازیافت.[۲۶]

بعد از زکریا پسرش ابوعبدالله اول در سال ۶۴۷ هجری بر تخت نشست در دوره بیشتر هشت ساله این پادشاه جوان حکومت حفصی به نقطه اوج قدرت خود دست یافت. در این زمان دولت حفصی برای پیشبرد اهداف خود به طور متناوب از سیاست و سلاح بهره گرفت. حفصیان با اعمال قدرت دو سلسله بنی عبدالواد و بنی مرین را وادار به شناسایی حاکمیت خویش ساختند. اکنون شهرت حفصیان از مرزهای مغرب نیز فرا رفته بود. سفیرانی از جانب تمامی حکومت های مدیترانه غربی راهی تونس شدند. حتی سفیرانی نیز از مناطق دور همچون نروژ و دیگر نواحی اروپا به دربار حفصیان  می‌آمدند.[۲۷]

 

علاوه بر این، حوادث و تحولاتی که در این دوره در دنیای اسلام رخ داد به نفع دولت حفصیان تمام شد. در ابتدای حکومت ابوعبدالله حکومت ایوبیان مصر منقرض شد و  مصر دچار یک سلسله آشوب داخلی گردید. سپس مغولان بر بغداد پایتخت خلفای عباسی دست یافتند و سلسله خلفای بنی عباس را منقرض  نمودند. بعد از نابودی خلفای عباسی ابتدا اهالی حجاز و شرفای مکه در سال ۶۵۷ هجری با ابوعبدالله حفصی به عنوان خلیفه بیعت نمودند و به او لقب المستنصر بالله اعطا کردند.[۲۸] اکنون ابوعبدالله عنوان خلیفه جهان اسلام را یافته بود و دولت حفصی به بزرگترین و مقتدر ترین حکومت دنیای اسلامی مبدل گردیده بود.

موقعیت جدید امپراطوری حفصی در جهان اسلام پای این دولت را به جنگ های صلیبی کشاند. تونس از طرف صلیبیان مورد تهاجم قرار گرفت. در سال ۶۶۸ هجری لوین نهم پادشاه فرانسه و چارلز شاه آنژو در تلافی شکست منصوره که  مصریان به آنها وارد آورده بودند به مراکش حمله کردند. حفصیان به مقابله صلیبیان برخاستند. لویی نهم در اثنای جنگ به بیماری وبا درگذشت و وضعیت به گونه‌ای تغییر کرد که صلیبیان قادر به ادامه جنگ نشدند. عاقبت طرفین مجبور به عقد قرارداد صلح شدند.[۲۹]

محدوده  دولت بنی حفص
محدوده  دولت بنی حفص

علی رغم این پیشرفت‌ها دولت حفصی در اواخر قرن هفتم هجری وحدت و یکپارچگی خود را از دست داد. ابتدا ناحیه بجایه از زیر اقتدار خاندان حفصی بیرون رفت. سپس تونس از حلقه اطاعت آنها خارج شد. بعد از این حاکمیت حفصیان در مغرب اسلامی غیر منظم و دوره‌ای بود. حکومت این خاندان بارها ساقط می شد و دوباره قدرت را به دست می‌گرفت.[۳۰] در طی قرن هشتم پایتخت حفصیان دوباره به دست میرینیان سقود کرد. اما در قرن نهم دوباره حکومت بنی حفص در غرب اسلامی احیا شد. در سال ۷۹۶ هجری ابوالفارس عبدالعزیز بر تخت حفصیان جلوس کرد. در طول حکومت او که بیش از چهل سال به طول انجامید، امیرنشین های مستقلی که در دوره قبل برای حکومت بنی حفص  شکل گرفته بودند، ملغی و به دولت مرکزی ملحق شدند. همچنین روابط سیاسی حفصیان  با دولت بن احمر در غرناطه، بنی مرین در فاس و ممالیک در مصر از سر گرفته شد.[۳۱] در این زمان تونس به دلیل مهاجرت مسلمانان اسپانیا (از جمله اجداد مورخ معروف ابن خلدون) سود فراوان برد و به مرکز بزرگ هنری، علمی و فکری جهان اسلام تبدیل گردید. این حفصیان  بودند که نظام مدرسه‌ای تعلیم و تربیت اسلامی را که در قرن هفتم هجری که در سرزمین‌های مرکزی و شرقی جهان اسلام دچار رکود شده بود، به مغرب اسلامی انتقال دادند و موجبات رونق و تکامل و ترقی آن را فراهم آوردند.[۳۲]

 

در قرن دهم هجری دولت بنی حفص بین دو قدرت معارض و مافوق گرفتار شد. اسپانیایی‌ها از مغرب به عثمانی و از شرق این دولت را تحت فشار قرار دادند و آن را ضعیف و نهایتاً منقرض نمودند.

در ربع اول قرن دهم هجری مصر به دست ترکان عثمانی افتاد. نظامیان عثمانی از مصر متوجه شمال آفریقا شدند و با حمله به الجزایر اسپانیولیها  را بیرون راندند و تونس که مقر حسن پادشاه حفصی بود به خطر افتاد.

ناتوانی حفصیان در سرکوبی دزدان دریایی و جلوگیری از غارتگری طرفین در مدیترانه غربی حملات انتقام جویانه مسیحیان را در پی آورد. در سال ۹۴۱ هجری به خیرالدین بارباروس سردار ترک عثمانی که خود راهزنی دریایی بود تونس را اشغال کرد. حسن پادشاه حفص به امپراتور شارل نهم پناهنده شد. حسن به کمک آنها به محل حکمرانی خود بازگشت. آخرین امرای حفصی با کمکی که از اسپانیایی ها برای مقابله با ترکان دریافت می داشتند وضعیتی پر بیم و خطر داشتند. در سال ۹۸۱ هجری دون خوان شاه اتریش، تونس را گرفت. اما در سال بعد سردار عثمانی سنان پاشا آنجا را از نو تسخیر کرد و آخرین امیر حفصی را به اسارت به استانبول برد. بدین ترتیب دولت بنی حفص برافتاد و شمال آفریقا به حوزه امپراتوری عثمانی منظم شد.[۳۳]

 

برای مطالعه

سلسله بنی حفص ۹۸۲ – ۶۲۷  هـ .ق
یحیی اول، ابو زکریاء

محمد اول پسر یحیی (ابو عبدالله اول)

یحیی دوم پسر محمد

ابراهیم اول پسر یحیی

دوره حملات متعدد و جابه‌جایی امیران متعدد

ابوالفارس عبدالعزیز

ابوعبدالله ملقب به منتصر

ابو عمر و عثمان

دوره آشفتگی سیاسی و جابجایی امیران متعدد

ابوعبدالله ملقب به متوکل

حسن پسر ابوعبدالله

حمله ترکان عثمانی و فتح تونس به وسیله خیرالدین بارباروس

بازگشت حسن به قدرت تحت حمایت اسپانیا

احمد پسر حسن

غلبه دوم عثمانی

محمد پسر حسن تحت حمایت عثمانی

غلبه قطعی عثمانی

۶۲۷

۶۴۷

 

۶۷۵

۶۷۸

۶۸۱-۷۹۶

 

۷۹۶

۸۳۷

۸۳۹

۸۹۳-۸۹۹

 

۸۹۹

۹۳۹

۹۴۱

 

۹۴۲

 

۹۵۰

۹۷۷

۹۸۱

 

۹۸۲

 

 حکومت بنو عبدالوادی

بنو عبدالوادی ها یا زیانی ها اصلاً از قبیله واسین از بربر های زناته بودند.[۳۴] این طایفه در منطقه وهران در مغرب الاوسط ساکن بودند.[۳۵] بنی عبدالوادی ها بر اثر پشتیبانی و حمایتی که از موحدون می‌کردند، در تلسمان، ناحیه ای که اکنون شمال غربی الجزایر را تشکیل می‌دهد، به قدرت رسیدند. ولی عبدالوادی ها تا سال ۶۳۳ هجری به عنوان نمایندگان و دست نشاندگان موحدیان وظیفه پاسداری منطقه و هران و سرکوبی شورش های طایفه های این ناحیه را به عهده داشتند.[۳۶] بنا به نوشته ابن خلدون رئیس طایفه بنی عبدالواد یغمراسن در سال ۶۳۳ هجری به دنبال سقوط دولت موحدیان اعلام استقلال کرد و با شکست دادن شاخه دیگر قبیله زناته که با عبدالوادی دشمن بودند، امیرنشین مستقلی به مرکزیت تلسمان تشکیل داد.[۳۷]

دولت عبدالوادی  همواره از دو جانب در تهدید و فشار دائمی قرار داشت. از جانب شرق دولت بنی حفص  و از جانب غرب دولت بنی مرین، درپی تصرف این امیرنشین و الحاق آن به متصرفات خود بودند.[۳۸] امرای عبدالوادی سعی می‌کردند از راه اتحاد با شاهان مسیحی کاستیل و نصریان غرناطه جلوی تجاوزات همسایگان خود را بگیرند و در مغرب الاوسط استقلال خود را حفظ نمایند.[۳۹] اما تلاش‌های آنها غالبا  شکست توام می شد. دولت بنی مرین همسایه غربی آنها موفق شدند در فاصله سال‌های ۷۳۸ و ۷۵۰ هجری تلسمان را فتح کنند و برای مدتی بنی عبدالواد را از منطقه غرب الاوسط بیرون نمایند.[۴۰] اما در سال ۷۶۰ هجری با ایجاد فتور در دولت بنی مرین، بنی عبدالوادی ها دوباره به رهبری ابوحمّو موسی دوم تلسمان را به دست آوردند و سلسله های حکومتی خود را احیا کردند.

عصر ابو حمّو موسی دوم برجسته‌ترین حکومت این سلسله بود. تلسمان پایتخت این سلسله که بر اثر تهاجمات مکرر ویران شده بود، در این عصر دوباره آباد شد. بنا به گزارش ابن خلدون شهر تلسمان در این عهد یکی از شهرهای بزرگ جهان تبدیل گردید.[۴۱]

شهر تلسمان در تقاطع دو شاهراه اصلی شمال آفریقا قرار داشت، یکی جاده ترانزیتی شرقی – غربی که از الجزایر به مراکش می رفت و دیگری راه جنوب که به صحرا منتهی می شد. علاوه بر این بندرگاه اصلی در ناحیه حنین محل پهلو گرفتن کشتی های تجاری مسیحی بود و به همین دلیل اقتصاد آن شکوفا بود.[۴۲] تلسمان  از لحاظ فرهنگی و علمی نیز موقعیتی برجسته داشت. امیران عبدالوادی مشوق دانشمندان و هنرمندان بودند. ساختمانهای عمومی تلسمان گواه آشکاری برای تشویق و حمایت روشنفکرانه امرای آن از علم و دانش می باشد.[۴۳]

با زوال مرینی‌ها دولت عبدالوادی تلسمان از تهدیدات خارجی رهایی نیافت. در قرن نهم این حفصیان بودند که خطر عمده‌ای برای تلسمان محسوب می شدند. حفصیان یک بار با موفقیت بر این شهر تاختند و امیران عبدالوادی که دست نشانده خود بودند را بر تخت نشاندند. بنی عبدالوادی ها بابار دیگر  امیرنشین های شمال آفریقا سرنوشت مشابهی داشتند. در قرن دهم هجری حکمرانان مسیحی اسپانیا و پادشاهان ترکیه الجزایر مکرر بر این سلسله تعرض می‌کردند. در زیر  فشار این دو قدرت بود که سلسله عبدالوادی سرانجام در سال ۹۲۶ هجری از پای درآمد. در این سال تلسمان به دست صلاح رئیس پاشا، امیر الجزایر، فتح شد و پسر آخرین حکمران عبدالوادی یعنی حسن به اسپانیا گریخت. مسیحی شد و بر خود نام کارلوس نهاد.[۴۴]

 

 

برای مطالعه

سلسله بنی عبدالواد ۹۶۲ – ۶۳۳ هـ . ق
یغمراسن بن زیان

عثمان اول پسر یغمراسن

محمد اول پسر عثمان

موسی اول پسر عثمان – ابو حمّو اول

عبدالرحمان اول پسر موسی

غلبه بنی مرین

ابو حمّو موسی دوم

ابو تاشفین پسر ابوحمّو

ابو ثابت پسر تاشفین فیلم

ابوالحجاج پسر ابو حمّو

ابوزیان پسر ابوحمّو

امرای متعدد و دخالت اسپانیایی‌ها

غلبه اسپانیایی ها

احمد دوم دست‌نشانده عثمانی

احمد حسن پسر عبدالله دوم

غلبه قطعی عثمانی

۶۳۳

۶۸۱

۷۰۳

۷۰۷

۷۱۹

۷۳۷-۷۶۰

۷۶۰

۷۹۱

۷۹۶

۷۹۶

۷۹۷

۸۰۲-۹۴۹

۹۴۹

۹۵۱

۹۵۷

۹۶۲

 

 حکومت بنی مرین

بنی مرین یکی از قبایل بربر های زناته بودند که در حواشی شمال‌غربی صحرا، یعنی ناحیه ای که اکنون در شمال شرقی به جنوب غربی مرز الجزایر و مراکش کشیده شده است، بادیه نشینی می کردند. برخی از محققان حرس زده اند که آنها گوسفند چران بودند و پشم لطیف مرین و یا مرینوس از اسم آن ها گرفته شده است. این محصول ازمنه گذشته از راه ایتالیا به اروپا صادر می‌شد.[۴۵] مرینی‌ها نسبت به دیگر قبایل از لحاظ فرهنگی در سطح پایین‌تری قرار داشتند. برعکس مراقمرابطون و موحدین شور و حمیت دینی الهام بخش حرکت آنها برای رسیدن به قدرت نبوده است. حتی به نظر می‌رسد اسلام آوری آنها مدت‌ها بعد از دیگر قبایل شمال آفریقا صورت گرفته باشد. به همین جهت مرینی ها جزو معدود قبایلی بودند که هنگام جنبش موحدین به آن دولت نپیوستند و زمانی که سپاه موحدین به مغرب الواسط رفت تا قبایل زناته را تسلیم خود کند، آنها به مقابله برخاستند و در مناطق بیابانی و صعب الوصول پناه گرفتند.[۴۶]

محدوده بنی مرین
محدوده بنی مرین

ریاست قبیله بنی مرین از پدر به پسر می رسید تا آنکه در سال ۵۹۱ هجری بعد از مرگ ابوخالد محیر بن حمامه بن محمد، ریاست این قبیله به پسرش عبدالحق رسید. بنا به نوشته ابن خلدون عبدالحق در این زمان از فتور امپراتوری موحدین استفاده کرد و در همین سال دولت بنی مرین را تأسیس نمود[۴۷]. از این تاریخ به بعد دوره منازعات طولانی امرای بنی مرین با خلفای موحدین آغاز گردید. مرینی ها به تدریج بر مناطق تحت تصرف موحدین دست یافتند. چهارمین امیر مرینی ابویحیی ابوبکر نام داشت و در سال ۶۴۲ هجری بر تخت این سلسله جلوس کرد. موسس واقعی این دولت محسوب می‌شود. بنا به نوشته ابن خلدون در زمان این سلطان دامنه متصرفات بنی مرین توسعه یافت. او رسوم پادشاهی را معمول داشت و متصرفات خود را به اقتاع میان خاندان بنی مرین تقسیم کرد.[۴۸]

در زمان ابویوسف – یعقوب ششمین سلطان مرینی پایتخت موحدین در سال ۶۵۸ هجری به دست مرینی های فتح شد و دولت موحدین منقرض گردید.[۴۹] مرینی ها بعد از انقراض دولت موحدین تغییر رویه داده، احساس شدیدی نسبت به اینکه وارثان موحدین هستند پیدا کردند. به این ترتیب خود را به عنوان حامیان اسلام اهل تسنن معرفی کردند. روح جهاد را تقویت نموده از شور دینی عامه در مغرب برای فتح اسپانیا استفاده کردند. در این زمان از آخرین ملوک الطوایف مسلمانان اندلس در غرناطه فقط بنواحمر یا بنونصر، پا بر جا مانده بود. دولت بند نصر که به شدت از طرف مسیحیان اسپانیا در معرض فشار به حملات مکرر قرار گرفته بود، از دولت بنو مرین طلب کمک نمود. ابویعقوب یوسف در پاسخ به درخواست نصریان غرناطه از تنگه جبل الطارق گذشت و در نبرد ایثغا در سال ۶۷۴ هجری بر سپاهیان پادشاه کاستیل (قشتاله) پیروز شد.  بعد از آن مرینی ها دست به یک رشته عملیات نظامی در اندلس زدند. ملوک نصری که از حضور مرینی ها در اندلس احساس خطر کرده بودند و استقلال خود را در مخاطره می دیدند با دولت‌های مسیحی اسپانیا علیه مرینی‌ها پیمان همکاری و بستند. وقتی که مرینی‌ها در پاسخ به تصرف جبل الطارق توسط مسیحیان مجدداً در اسپانیا ظاهر شدند، متحدان مسلمان و مسیحی اندلس، سپاه ابوالحسن علی مرینی را در ریوسالادو در سال  ۷۴۱ هجری تار و مار کردند و مرینیان هرگز بعد از آن سعی نکردند که مستقیم بر در امور اسپانیا دخالت کنند.[۵۰]

 

در شمال آفریقا مرینی ها موفقیت های چشمگیری به دست آوردند. آنها در سال ۷۳۷ و ۷۵۳ هجری شهر تلسمان پایتخت بنو  عبدالوادی تصرف کردند و در سال ۷۴۸ هجری موقتاً حفصیان را از تونس اخراج نمودند و برای مدتی زمام امور تمام مغرب اسلامی را به دست گرفتند. به طوری که در زمان ابوالحسن مرینی و فرزندش ابوعنان حکومت آنها به وسیع ترین حدود جغرافیایی خود رسید.[۵۱] در این زمان مرینی ها اکثر مناطق تحت تصرف موحدون را به دست آورده بودند.

مرینی ها تا یک سوم پایانی قرن هشتم هجری در اوج پیشرفت قرار داشتند. آنها شهر جدیدی در کنار فاس پایتخت موحدین ساختند. در این دوره مدارس متعددی در حوزه متصرفات مرینی بنا گردید. مساجد، ابنیه خیریه و عام المنفعه متعددی ساخته شد. مرینی ها احیا کنندگان مجدّد مذهب مالکی در شمال آفریقا بودند. علمای این مذهب به طور جدی تحت حمایت سلاطین این سلسله قرار داشتند. در این دوره مراکش شاهد درخشندگی عظیمی در هنر و فرهنگ اسلامی بود.[۵۲]

بقایای حکومت بنی مرین
بقایای حکومت بنی مرین

با این حال رژیم مرینیان در دوران حیات خود با یک سری مشکلات اقتصادی روبرو شد و به تدریج ضعیف گردید. ایجاد تحولات گسترده در تجارت بین المللی در طول قرن هشتم هجری تاثیر منفی و زیان بخشی بر رونق اقتصادی مراکش داشت. در این قرن پادشاهی مالی بخش های جنوبی مسیر های تجاری صحرا – سودان – را تحت کنترل خود در آورد و همچنین باعث احیای مسیرهای تجاری شد که تلسمان، تونس و مصر می گذشتند. بدین ترتیب سهم مراکش از درآمدهای حاصل از ترانزیت کالا به طور چشمگیری کاهش یافت. به علاوه در این قرن تجارت مدیترانه‌ای این منطقه نیز رو به زوال گذاشت.[۵۳]

وضعیت داخلی دربار بنومرین جنگ و ستیز افراد خاندان حکومتی با یکدیگر، رقابت و دشمنی وزیران با هم که بسیار‌ی از آنها را  ابن خلدون به تفصیل شرح داده است[۵۴]، و نیز خصومت برخی از سران قبایل عرب با دولت بنومرین از یک طرف و پیکار بنومرین با دول همسایه مسلمان یعنی بنو عبدالوادی در مغرب و بنی حفص در مغرب الادنی از طرف دیگر زمینه ضعف و سقوط این دولت را فراهم آورد.[۵۵]

در اوایل قرن نهم هجری زوال قدرت مرینیان آشکار شد. در سال ۸۰۳ هجری هنری سوم شاه کاستیل به حدود این دولت تاخت و در سال ۸۱۸ هجری پرتغالی‌ها بخشی از خاک بنی مرین را اشغال کردند. به این ترتیب دامنه نفوذ مسیحیان در شمال آفریقا بسط یافت. در دوران سلطنت مرینیان رشته ای طولانی از منازعات بر سر جانشینی وجود داشت. پس از قتل سلطان ابوسعید عثمان سوم در سال ۸۲۳ هجری قدرت واقعی به دست خانواده‌ای که با مرینیان خویشی داشتند یعنی بنی وطاس افتاد. بنی وطاس نخست به عنوان نایب السلطنه ابومحمد عبدالحق دوم که کودکی خردسال بود، قدرت را به دست گرفتند. اما اندکی بعد از قدرت ابومحمد در سال ۸۶۹ هجری وطاسیان توانستند رسماً میراث خوار مرینیان در مراکش شوند.[۵۶]

 

برای مطالعه

سلسله بنی مرین ۸۶۹- ۵۱۹ هـ . ق
عبدالحق مرینی

عثمان اول پسر عبدالحق

محمد اول پسر عبدالحق

ابوبکر پسر عبدالحق ملقب به ابو یحیی

یعقوب پسر عبدالحق، ملقب به ابو یوسف

یوسف پسر یعقوب، ملقب به ناصر

عمرو پسر یوسف، ملقب به ابوثابت سلیمان پسر یوسف، ملقب به ابو الربیع

عثمان دوم پسر یعقوب، ملقب به ابوسعید علی پسر عثمان، ملقب به ابو الحسن

فارس پسر علی ابو نان

امرای متعدد

عثمان سوم ملقب به ابوسعید

امرای اسمی تحت زمان وطاسیان

۵۱۹

۶۱۴

۶۳۸

۶۴۲

۶۵۶

۶۵۸

۷۰۶

۷۰۸

۷۱۰

۷۳۱

۷۴۹

۷۵۹-۷۹۹

۸۰۰

۸۲۳-۸۶۹

 

 حکومت بنی وطاس

بنی وطاس در شمال شرقی مراکش در نواحی ریف، عملاً به عنوان حکمرانان خودمختار از جانب خویشاوندان مرینی خود مستقر شدند و پیوسته با حکومت مرینی‌ها در ارتباط نزدیک بودند و از سلاطین مرینی، مقامات عالی دریافت می داشتند. هنگامی که در دهه سوم قرن نهم هجری مراکش بر اثر حملات گسترده به سواحل آن و قتل ابوسعید عثمان سوم مرینی دستخوش هرج و مرج گشت. ابو زکریا یحیی حکمران سلا (ساله) پسر بچه سلطان متوفی را به نام عبدالحق حکمران جدید اعلام کرد و خود را نایب السلطنه او خواند. نیابت سلطنت تا زمان بلوغ سلطان ادامه یافت. بعد از این وطاسیان در سال ۸۷۶ هجری خود را حکمران مستقل خوانده و بر تخت حکومت مراکش جلوس کردند. در دوره حکومت آنها شکوه و عظمت شهر فاس پایتخت وطاسیان  ادامه یافت.

در پایان قرن نهم هجری فشار از جانب قدرت‌های مسیحی شبه جزیره ایبریا شدت می یافت. سقوط غرناطه در سال ۸۹۷ هجری موج تازه‌ای است که غیرت و حمیت اسلامی را در مراکش برانگیخت. سردسته و پیشتازان این موج تازه شرفای سعدی از جنوب مراکش بودند.

سعدیان به طرف شمال مراکش به حرکت درآمدند و در سال ۹۲۹ هجری مراکش و سپس در سال ۹۵۶ هجری فاس پایتخت وطاسیان  را تسخیر کردند. وطاسیان بیهوده گوشیدند که از شارل پنجم و از پرتغالی ها کمک بگیرند. آنها نتوانستند جلوی پیشرفت شریفان سعدی را بگیرند. بعد از آن وطاسیان به نیروی تازه حضور یافته ترکان عثمانی در شمال آفریقا متوسل شدند. گر چه موفقیتی موقتی بدست آمد، اما پیروزی نهایی با سعدیان بود. سلسله وطاسیان منقرض شد. بعضی از آخرین بازمانده‌های وطاسی  به جزیره ایبریا فرار کردند و در آنجا به مسیحیت گرویدند.[۵۷]

 

برای مطالعه

سلسله بنی وطاس ۹۶۱-۸۳۱ ه. ق
ابو زکریا، یحیی حکمران سلا از جانب مرینی ها

علی پسر یوسف

یحیی دوم پسر ابو زکریا نایب السلطنه

بنی مرین

محمد اول پسر ابوزکریا ملقب به ابو عبدالله شیخ

محمد دوم پسر محمد اول ملقب به ابو عبدالله پرتغالی

علی پسر محمد دوم ملقب به ابوالحسن

احمد پسر محمد دوم حکمران رقیب به ابوالحسن

محمد سوم پسر احمد ملقب به قیصر

احمد پسر محمد دوم

فتح به وسیله شریفان سعدی

علی بن محمد دوم، گرفتن موقت فاس

غلبه قطعی شریفان سعدی

۸۳۱

۸۵۲

۸۶۳

۸۹۶

۸۷۶

۹۱۰

۹۳۲

۹۳۲

۹۵۳

۹۵۴

۹۵۶

۹۶۱

۹۶۱

 

 اسپانیای اسلامی (اندلس)

سپاه مسلمانان که از نیروهای عرب و بربر شمال آفریقا تشکیل شده بود، در سال ۹۱ هجری/۷۱۱ میلادی به رهبری طارق بن عزیز از طریق مراکش به اروپا حمله کرد. منطقه اسپانیا که در نتیجه آزمایشات مکرر و اندالها و اقوام ژرمن نظم و سازمان خود را از دست داده بود به سرعت توسط مسلمانان تسخیر شد. در دهه بعد مسلمانان دامنه متصرفات خود را در اروپا به طرف شمال ادامه دادند. حتی از کوههای پیرنه گذشتند و به گل و فرانکها رسیدند. اما در سال ۱۱۴ هجری/ ۷۳۲ میلادی شارل مارتل در شمال پواتیه در نبردی که اعراب آن را بلاط الشهدا می نامند، توانست جلوی پیشروی سپاهیان مسلمان را در قلب اروپا بگیرد. فاتحان اسپانیا زمین های زراعی این منطقه را بین طوایف عرب و بربر تقسیم کردند. به این ترتیب شمار زیادی از مسلمانان به اروپا مهاجرت کردند.

عرب هایی که در این منطقه ساکن شدند افراد بومی این منطقه را به عنوان موالی، برده و یا مزدور به خدمت در آوردند. با گذشت دو قرن جامعه جدیدی از اختلاط بومیان و مهاجران در این منطقه تشکیل گردید که فرهنگ عربی و دین اسلام ویژگی های بارز آن بود. بدین ترتیب در قرن سوم هجری در اسپانیا یک جامعه عربی – اسپانیایی یکدست و همگون پا به عرصه وجود گذاشت.

با این همه مسلمانان به محض تصرف اسپانیا نتوانستند دولت متمرکز و نیرومندی در این منطقه ایجاد کنند. اقلیت‌های جغرافیای این منطقه با هرگونه نظارت مرکزی و حکومت استوار ستیزه می‌کردند.

این نقشه اسپانیا و پرتغال توسط Nicolaes Visscher II (1649-1702) منتشر شد
این نقشه اسپانیا و پرتغال توسط Nicolaes Visscher II (1649-1702) منتشر شد

عبدالرحمان اول که از معدود امویانی بود که از قتل عام عباسیان نجات یافته بود، امارت مستقل امویان را در اسپانیا بنیان گذاشت و اولین حاکم قدرتمند اسپانیا می باشد‌.  حکومت امویان مدت سه قرن در اسپانیا ادامه یافت. امویان اسپانیا را به یکی از مراکز فوق‌العاده صنایع هنری و تجارت و جایگاهی برای فرهنگ، دانش و محصولات هنری اسلامی تبدیل کردند.[۵۸] با این حال حکومت امویان اسپانیا نیز همچون دیگر امپراتوری‌های اسلامی در اثر اختلافات داخلی دچار تزلزل و نهایتاً واژگونی گردید. در اوایل قرن پنجم هجری خلفای اموی کنترل خود را به حکومت مرکزی از دست دادند، فرمانداران ایالتی از استقلال عملی برخوردار شدند و نهایتاً دولت‌های ایالتی کوچکی جایگزین آن گردید. که ملوک الطوایف نامیده می شدند. در دوره پس از امویان سطح رفاه جامعه اسلامی اسپانیا بالا بود و زندگی شهری متمدن در این منطقه جریان داشت. با این حال پراکندگی سیاسی موجود تهدید کننده تمدن اسلامی منطقه بود. مسیحیان همیشه در فکر بازپس‌گیری اسپانیا از مسلمانان بودند. به طوری که در قرن پنجم هجری مسیحیان بخش‌هایی از اسپانیا را از چنگ مسلمین خارج کردند و به سرعت چند سلطان نشین مسیحی در این منطقه تأسیس کردند. پیروزی‌های مسیحیان اسپانیا با واکنش دولت‌های اسلامی مراکش روبرو شد. ابتدا مرابطون در سال ۴۷۹ هجری/ ۱۸۰۶ میلادی و سپس موحدون در بین سال‌های ۵۴۳ هجری/ ۱۱۴۹ میلادی تا ۵۶۷ هجری/ ۱۱۷۹ میلادی به اسپانیا لشکر کشیدند. در سال ۶۰۰ هجری/ ۱۲۱۲ میلادی مسیحیان لئون، کاستیل، ناواره و آرگون با هم متحد شدند و در جنگ لاس ناواس در تولوزا توانستند امپراتوری موحدیان را شکست دهند. با خروج موحدان از اسپانیا گرچه دولت های کوچک اسلامی منطقه به استقلال رسیدند، اما در عوض اصلی‌ترین پشتیبان خود در قبال حملات مسیحیان را از دست دادند. در سال ۶۳۸ هجری/ ۱۲۳۰ میلادی نیروهای پادشاهی کاستیل و لئون با هم متحد شدند و توانستند کوردوا و سپس سوایل را از حاکمیت مسلمانان خارج کنند. پادشاهی آرگون نیز در مناطق ساحلی اسپانیا پیشروی کرد و توانست والنسیا و سپس مورسیا را تصرف کند.

نقاشی نبرد بارگاه شهدا ، که جلوی پیشروی اسلامی به سمت اروپا را گرفت.
نقاشی نبرد بارگاه شهدا ، که جلوی پیشروی اسلامی به سمت اروپا را گرفت.

همچنین پرتغالی‌ها که از ابتدای قرن هفتم یک سلسله عملیات نظامی را در اسپانیا آغاز نموده بودند، موفق شدند مناطق واقع در غرب رود گوادیانا را به تصرف خود درآورند. خلاصه اینکه دول مسیحی غرب در طی یک رشته عملیات نظامی موفقیت آمیز از ابتدای قرن هفتم در اسپانیا آغاز کرده بودند، توانستند تا نیمه این قرن کلیه اسپانیا را فتح کنند. بعد از این تنها منطقه گرانادا – غرناطه – در دست مسلمانان باقی ماند.

به دلیل برخورداری از مزایایی چون جمعیت زیاد مسلمانان، اقتصاد پررونق و کوهستانی بودن توانست تا پایان قرن دهم هجری موجودیت اسلامی خود را حفظ نماید. با این حال سلسله حکومتگر این منطقه بنی نصر، مجبور بودند مبالغ هنگفتی را به عنوان خراج به شاهزاده های کاسپین بپردازند.

 

 حکومت بنی نصر یا بنی احمر

در نیمه اول قرن هفتم هجری که امارت های مسلمانان اسپانیا یکی بعد از دیگری به دست مسیحیان از بین می رفتند، محمد بن یوسف رئیس یا شیخ طایفه بنی احمد توانست امارات اسلامی جدیدی در اسپانیا تاسیس نماید. بنواحمریان یا بنو نصریان از دودمان های اسلامی اندلس بودند که تبار خود را به یکی از صحابی پیامبر اسلام می‌رساندند. محمد بن یوسف ملقب به غالب یا شیخ بنواحمر در سال ۶۲۹ هجری توانست بر منتهی الیه جنوبی جزیره ایبریا که منطقه‌ای کوهستانی و قابل دفاع بود، دست یابد. محمد پس از فتح این ناحیه، غرناطه را مرکز حکومت خویش قرار داد،و  در این شهر  ارگ محکمی که الحمرا نامیده می‌شد، بنیان گذاشت. غرناطه به دلیل برخورداری از استحکامات طبیعی و موقعیت سوق الجیشی و به جهت قرار گرفتن در کرانه شمالی جبل الطارق از موقعیت استراتژیک ممتازی برخوردار بود. وقتی تلاش‌های فردیناند سوم شاه کاستل و لئون برای استیلا بر این منطقه ناکام ماند، رضایت داد که در ازای دریافت خراج از محمد اول حکومت دودمان بنی نصر را بر این ناحیه به رسمیت بشناسد.

امرای بنی نصر در طول حکومت خود در غرناطه همواره از جانب دولت مسلمانان و پادشاهی مسیحی کاستیل در فشار بودند. هر دو دولت مسیحی و مسلمان سعی داشتند که نظارت و حاکمیت بر جبل‌الطارق را به دست آورند. تا پایان قرن هشتم هجری اداره این تنگه در دست امرای بنی نصر باقی ماند. اما سرانجام بنی نصر در مقابل فشار پادشاهی کاستیل ناچار به درخواست کمک از مرینیان شدند. پادشاه مرینی، ابو یوسف با بسیج قبایل عرب و بربر شمال آفریقا و به رسم جهاد وارد اندلس شد. در کارزار اول که در سال ۶۷۴ هجری با سپاهیان کاستیل رخ داد، فرمانده آنان کشته شد و بنی مرین پیروز شدند.

این پیروزی گرچه موقتاً از فشار پادشاهی کاستیل بر حکومت بنی نصر کاست، اما این بار استقلال امیرنشین غرناطه توسط دولت بیی مرین در معرض خطر قرار گرفت. ابو یوسف مرینی و بعد از ابوالحسن مرینی حملات متعددی به اسپانیا انجام دادند. اما امرای بنی نصر برای حفظ استقلال خود سیاست کجدار و مریضی را در رابطه با دولت مسلمان و مسیحی پیشه کردند به طوری که در هر یک از این حملات با یکی از طرفین درگیری متحد می شدند. تا اینکه سرانجام این رقابت به نفع مسیحیان خاتمه یافت. در سال ۷۴۱ هجری/ ۱۳۴۰ میلادی نیروهای کاستیل و پرتغالی‌ها در نبرد تاریغا ابوالحسن علی، سلطان مرینی و یوسف اول سلطان بنی نصر را شکست دادند. گویا از این زمان به بعد امیرنشین بنی نصر به عنوان خراجگزار پادشاهی کاستیل به حیات خود ادامه داده است است.[۵۹]

 

سلطنت بنی نصریان  علی رغم این وضعیت خطرناکش که تا حدی از ناآرامی‌ها و اضطرابات داخلی مملکت کاستیل ناشی شد، مدت دو قرن و نیم به حیات خود ادامه داد. در طول قرون هفتم تا دهم هجری غرناطه، گرانادا به عنوان مرکز تمدن اسلامی در اسپانیا، محل توجه دانشمندان ادیبان و هنرمندان دنیای اسلامی گردید. شهر الحمرا که بع وسیله امرای بنی نصر بنیانگذاری شد، یکی از دستاوردهای بزرگ هنر شهرسازی اسلامی می‌باشد. این شهر همانند بغداد و قاهره به عنوان سمبل قدرت دستگاه سلطنت اسلامی محسوب می شد. مجموعه سلطنتی این شهر با نمادها و سمبل های اسلامی و همچنین کتیبه های قرآنی زینت داده شده بود. استخرها و فواره های این مجموعه باشکوه یادآور بهشت بود.

 

از طرفی در دوره حکومت بنی نصر صنایع و تولیدات دستی غرناطه رشد و پیشرفت زیادی نمود. مجسمه های برنزی، ظروف سفالین، اشیای آجی، چینی آلات، لباس های ابریشمی و سلاح های جنگی از مهمترین تولیدات و صادرات غرناطه محسوب می‌شد. مسلمانان آخرین امیرنشین اسپانیا برای تامین خراجهای سنگینی که می بایست به مسیحیان پرداخت می‌کردند، ناگزیر بودند تولیدات و صادرات خود را افزایش دهند.

دولت غرناطه تا پایان قرن هشتم هجری دوره‌ای از ثبات و رونق اقتصادی را تجربه کرد. اما در قرن نهم هجری وحدت داخلی غرناطه بر اثر رقابت‌های زیان بار اعضای خانواده فرمانروا از بین رفت. از دیگر سو ازدواج فردیناند دوم شاه آرگون با ایزابلا شاهزاده خانم کاستیل در سال ۱۴۶۹ میلادی وحدت قسمت اعظم اسپانیای مسیحی را تحت یک پادشاهی میسر ساخت. این اتحاد برای وضعیت آتی مسلمانان در اسپانیا بسیار اسف بار بود.[۶۰]

تسلیم شدن آخرین سلطان به نیروهای کاستیا و آراگون
تسلیم شدن آخرین سلطان به نیروهای کاستیا و آراگون

نیروهای متحد در سال ۸۹۷ هجری/ ۱۴۹۲ میلادی به غرناطه حمله ور شدند. آخرین امیر بنی نصری، محمد دوازدهم (ملقب به عبدل) که توان مقاومت نداشت، شهر را به مسیحیان تسلیم کرد و همانند بسیاری از مسلمانان اسپانیا بدون ثروت و سلاح به مراکش مهاجرت کرد. بدین ترتیب آخرین پایگاه مسلمانان در اسپانیا از سقوط کرد و این خطه برای همیشه از پیکر دنیای اسلامی جدا شد. بعد از سقوط غرناطه مسلمانان اسپانیا در وضعیت خطرناک و اسف انگیزی قرار گرفتند. دنیای مسیحی تصمیم به ریشه‌کن کردن اسلام در اروپا گرفت. مسیحیان دست به شکنجه و آزار و تفتیش عقاید گروه های میلیونی مسلمانان زدند و در فاصله میان سقوط غرناطه و نخستین دهه سده  یازده هجری در حدود سه میلیون مسلمان را از وطن آواره کردند یا کشتند. رفتار غیر انسانی حکومت های مسیحی اسپانیا به صورت یک تراژدی تکان‌دهنده در تاریخ جهان ثبت شده و صحنه‌های گوناگون آن، موضوع یکی از غم انگیزترین سر گذشت هایی را تشکیل می دهد که بشریت تاکنون آزموده است. از نظر دستگاه رهبری کلیسای کاتولیک و دولت‌های اروپایی سقوط غرناطه تنها شکست یک حاکم مسلمان از دولتی مسیحی نبود، بلکه این حادثه در نظر مسیحیان به عنوان یک پیروزی فراموش نشدنی جهان مسیحی بر اساس اسلام قلمداد گردید.[۶۱]

 

برای مطالعه

سلسله بنی نصر یا بنی احمر ۸۹۷ – ۶۲۹ هـ . ق
محمد بن یوسف ملقب به غالب

محمد دوم پسر غالب

محمد سوم پسر محمد دوم

نصر پسر محمد دوم

اسماعیل اول، ابوالولید

یوسف اول

پیروزی اسپانیا

تعداد متعددی از امرای بنی نصر خراجگذار اسپانیا

محمد دوازدهم

غلبه قطعی اسپانیایی‌ها

۶۲۹

۶۷۱

۷۰۱

۷۰۸

۷۱۳

۷۲۵

۷۴۱

۷۵۵

۸۸۷

۸۹۷

 

 

 

[۱] . هولت، لمبتن، ص ۳۰۴.

[۲] . همان،  ص ۳۱۲.

[۳] . برای آگاهی جنگهای مملوکان و عثمانی،  ر.ک، ابن ایاس، بدایع الزهور، ج ۳ و ۴ و همچنین عصام محمد شبارو، ص ۱۲۴-۱۰۸.

[۴] . باسورث،  ص ۱۶۱-۱۵۸.

[۵] . طاهری ناصری، عبدالله، تاریخ سیاسی و اجتماعی شمال آفریقا، ص ۱۹۵.

[۶] . مقدسی، احسن التقاسیم، ج ۱، ص ۳۱۱، استخری، مسالک و ممالک، ص ۳۹.

[۷] . طاهری ناصری، عبدالله،  پیشین،  ص ۲۰۱-۱۹۸

[۸] . برای چگونگی فتح مغرب، ر.ک، بلاذری،  فتوح البلدان،  ص۳۲۲ و بعد، طاهری ناصری، عبدالله،  پیشین،  ص ۲۰ و بعد.

[۹] . لاپیدوس،  تاریخ جوامع اسلامی،  ص ۵۷۰.

[۱۰] . فهرستی از سلسله های خارجی وسیعی در اثر استانلی لین پل و بارتولد، تاریخ دولت‌های اسلامی و خاندانهای حکومتگر، ص ۴۸-۴۳.

[۱۱] . هولت و دیگران، تاریخ اسلام کمبریج، ج۲، ص ۱۱۱۶-۱۱۱۳.

[۱۲] . ابن خلدون، العبر،  ج ۵، ص ۲۳۶.

[۱۳] . برای آگاهی از نظرات ابن تومرت، ر. ک، محمد عبدالله عنان، تاریخ دولت اسلامی اندلس، ج ۳، ص ۱۵۰ و بعد.

ابن خلدون، العبر، ج ۵، ص ۲۳۰ و بعد.

[۱۴] . لاپیدوس، پیشین، ص ۵۲۳.

[۱۵] . محمد عبدالله عنان، ج ۴، ص ۴۸۹.

[۱۶] . طاهری، ناصری،  عبدالله،  پیشین،  ص ۳۳۸.

[۱۷] . محمد عبدالله عنان، ج ۳، ص ۱۹۲.

[۱۸] . همان،  ج ۳، ص ۲۷۲-۲۲۱.

[۱۹] . طاهری ناصری، عبدالله،  پیشین،  ص  ۴۴۴-۳۴۳.

[۲۰] . باسورث،  ص ۱۰۰.

[۲۱] . ر.ک، ابن خلدون، ج ۵، ص ۲۶۹ و بعد،   محمد عبدالله عنان، ج ۴، ص ۲۷۵-۲۶۰.

[۲۲] . ر.ک، لاپیدوس،  ص ۵۳۳، طاهری ناصری،  عبدالله،  پیشین،  ص ۳۵۰.

[۲۳] . هولت و دیگران، تاریخ اسلام کمبریج، ج ۲، ص ۱۱۲۲.

[۲۴] . باسورث،  ص ۹۹

[۲۵] . همان،  ص ۱۱۱

[۲۶] . ابن خلدون،  العبر، ج ۵، ص ۲۹۹-۲۹۸.

[۲۷] . لین پل،  بارتولد، ص ۵۵.

[۲۸] . ابن خلدون،  ج ۵، ص ۳۰۴.

[۲۹] . طاهری ناصری،  عبدالله،  پیشین،  ص ۳۵۳.

[۳۰] . باسورث،  ص ۱۱۱

[۳۱] . لاپیدوس،  ص ۵۵۸.

[۳۲] . همانجا

[۳۳] . هولت و دیگران،  ج ۲، ص ۱۱۲۳-۱۱۲۲.

[۳۴] . باسورث،  ص ۱۱۱

[۳۵] . طاهری ناصری،  عبدالله،  علل و آثار جنگهای صلیبی، ص ۹۳-۹۰.

[۳۶] . لاپیدوس،  ص ۵۵۸.

[۳۷] . طاهری ناصری،  عبدالله،  تاریخ سیاسی و اجتماعی شمال آفریقا،  ص ۳۵۸-۳۵۷.

[۳۸] . عبدالرحیم غنیمه، تاریخ دانشگاه های بزرگ اسلامی، ترجمه نورالله کسایی، انتشارات نیروان، تهران،  ۱۳۶۴، ص ۶۹.

[۳۹] . باسورث، ص ۱۱۲.

[۴۰] . همان،  ص ۱۱۰ و طاهری ناصری،  عبدالله،  پیشین،  ص ۳۶۱.

[۴۱] . باسورث، ص ۱۰۷.

[۴۲] . طاهری ناصری، عبدالله، پیشین، ص  ۳۶۲.

[۴۳] . باسورث، ص  ۱۰۸.

[۴۴] . ابن خلدون، العبر، ج ۶ ، ص ۸۶ – ۸۵.

[۴۵] . طاهری ناصری، عبدالله، پیشین، ص ۳۶۳.

[۴۶] . باسورث، ص ۱۰۷.

[۴۷] . ر.ک، ابن خلدون، العبر،  ج ۶، ص ۱۲۴ – ۱۲۳.

[۴۸] . همان،  ج ۶ ، ص۸۵ .

[۴۹] . هولت و دیگران تاریخ اسلام کمبریج، ج ۲، ص ۱۱۲۴.

 

[۵۰] . باسورث،  ص۱۰۸.

[۵۱] . همانجا.

[۵۲] . طاهری ناصری، عبدالله،  پیشین،  ص ۳۶۵.

[۵۳] . ابن خلدون،  العبر،  ج  ۶، ص ۱۸۶.

[۵۴] . همان، ج ۶، ص ۱۹۶-۱۹۰

 

 

[۵۵] . باسورث،  ص ۱۰۴.

[۵۶] . ر.ک، محمد عبدالله عنان،  ح ۵، ص ۱۱۸- ۱۰۳.

[۵۷] . ابن خلدون، العبر،  ج ۶، ص ۳۸۴-۳۸۳.

[۵۸] . هولت و دیگران، ج ۲،  ص  ۱۱۲۶.

[۵۹] . لاپیدوس،  ص ۵۷۱.

[۶۰] . ابن خلدون،  ج ۶، ص ۳۸۹ و بعد.

[۶۱] . باسورث،  ص ۱۰۴.

 

 

منبع:

  • تاریخ جهان اسلام از قرن هفتم تا دهم هجری ، علیرضا خزائلی، انتشارات دانشگاه پیام نور
  • تهیه الکترونیکی: سایت تاریخ ما، اِنی کاظمی

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ