آیا معجزه یونانی واقعا رخ داده است؟

ژان فرانسوا دورتیه ترجمه صدیقه بوغیری

علوم یونانی به دلیل پژوهش نظام مند مبتنی بر اقامه برهان از دانسته های پیشین خود متمایز می شود. چطور می توان پیدایش این روحیه اثبات گر در یونان کلاسیک را توضیح داد؟
معجزه یونانی. این کلامی است که ارنست رنان[۱]، با آن شکوفایی شگفت انگیز فرهنگی را توصیف می کند که قرن پنجم پیش از میلاد مسیح به یونان قدم گذاشت. زمانی که نوعی دگرگونی فرهنگی بی سابقه در چند این شبه جزیره جای گرفت. معماران، پیکر تراشان و نقاشان آثاری با زیبایی حیرت انگیز می آفرینند. معبد پارتنون و تندیس دیسکوبول – قهرمان پرتاب دیسک- مشهورترین شاهکارهای مربوط به این دوره اند. شکوفایی ادبی نیز با دوران شکوهمند تئاتر تراژیک – آشیل، سوفوکل، اوریپید[۲]- یا کمدی – آریستوفان[۳]- چنین درخششی به خود می گیرد. هرودت و توسیدید[۴] نیز به نوبه خود ژانر تاریخ نگاری را ابداع می کنند: هرودت در ” تجسس ها”ی خود و توسیدید در اثر خود با عنوان ” جنگ پلوپونز[۵]” درباره اخلاقیات مردم بیگانه و تاریخ جنگهای مادی – سرزمینی در آسیای قدیم- می نویسند.
در همان دوران، رشته فکری دیگری پدیدار می شود: فلسفه. بنا به اظهارات خود یونانیان، تالس دو میله، در ایونی[۶] آن را بنیان نهاد. اما یک قرن بعد و همچنان دردل همان دوران تعیین کننده است که این رشته نوین نخست با فیلسوفان پیش از سقراط – هراکلیت، پارمنید، زنون دله، آمپدوکل، آناکساگور[۷] و…- و بعد با سقراط و افلاطون خود را نشان می دهد. فلسفه گونه جدیدی از مورد پرسش قراردادن دنیاست. این علم اصول بنیادین همه چیز- بشر، جامعه و جهان- را مورد مطالعه قرار می دهد و خط مشی آن بر پایه استدلال و جستجوی برهان استوار است.
فلسفه فوق در آن دوران، در حقیقت از آنچه که امروز آن را علم می نامند جدا نیست. چون فلسفه نیز به مثابه دانشمندی ماهر در زمینه هندسه، ریاضیات و نجوم عمل می کند. گفته می شود افلاطون قصد داشت بر سردر آکادمی خود اینطور حک کند:” ورود افرادی که هندسه نمی دانند، ممنوع.” بنابراین حدود قرن پنجم پیش از میلاد مسیح در شهرهای یونانی به گشایش زمینه های پرشمار علمی کمک می کردند: از ریاضیات محض – هندسه و حساب- و گذری بر ریاضیات کاربردی گرفته تا نجوم، هارمونی موسیقایی، فیزیک نوری، جغرافی و حتی طب نوینی که پیرامون مکاتب سنید و کوس[۸] پایه گذاری می شود.

منطق یک ابداع یونانی نیست.
دلایل این دگرگونی ذهنی که بین قرن پنجم و چهارم پیش از میلاد در یونان پیدا شد، چیست؟ چه چیز این شیوه نوین فکری را مشخص می کند؟ بیش از یک قرن است که تاریخ نگاران بر سر این موضوع به بحث می پردازند. مدتها این تاریخ تفکر یونانی به مثابه گذری از اسطوره به عقل به شمار می رفت. در گذشته، در دورانهای دورتر، شاید انسانها در سایه امپراطوری خدایان، اسطوره ها و باورهای خارق العاده زندگی می کردند و سپس با تولد فلسفه و علوم، آنها ناگهان به تفکر منطقی دست یافتند.
این داستان زیبا امروز دیگر مورد تایید نیست. برنار ویتراک[۹]، پژوهشگر مرکز ملی پژوهش های علمی فرانسه و متخصص ریاضیات باستان چنین اظهار می کند: “نظریه ای که بر اساس آن، فرهنگ های پیش از یونان منطقی نیست، دیگر قابل پذیرش نمی باشد.” تمدنهای بزرگ بابل یا مصر که پیش از تمدن یونانی وجود داشته اند تا حد چشمگیری دانستنی های مربوط به علم پزشکی، نجوم، ریاضیات و گیاه شناسی را گسترش داده اند. برنار ویتراک چنین می افزاید:” این دانسته ها نه باورهای خارق العاده بود و نه دانسته های ساده تجربی.” برای نمونه بابلی ها ستاره شناسان قابلی بودند. آنها می توانستند حرکت ستارگان را به دقت توصیف و وضعیت خود را در برهه ای از زمان پیشگویی کنند. در زمینه هندسه نیز کشفیات پرشماری به عمل آورده بودند : آنها پیش از اثبات قضیه فیثاغورث، خصوصیات مثلث قائم الزاویه- مربع وتر برابر با مجموع مربعات دو ضلع دیگر- را می دانستند. همچنین می توانستند معادلات جبری درجه یک یا دو را حل کنند. وانگهی به دانسته های بسیار دیگری در زمینه پزشکی و گیاه شناسی دست یافته بودند. بخشی از دانش یونان وامدار تمدنهای مصری و بابلی است.
بنابراین تمدنهای پیش از یونان به دانسته های پرورش یافته دست یافته بودند که نمی توان آنها را به چند باور یا دستور فنی کاهش داد. باید اغلب تمدنهای بشری را نیز به این دسته افزود. موریس کوین، پژوهشگر مرکز ملی پژوهشهای علمی فرانسه که او نیز متخصص ریاضیات باستانی است، چنین می گوید:” تمدنی وجود ندارد که از دانش تهی باشد.” از وقتی کلود لوی استروس اثر خود با عنوان “اندیشه وحشی” را به رشته تحریر درآورد، مردم شناسان به روشنی اثبات کردند که درتمام جوامعی که به آنها “بدوی” اتلاق می شود، مجموعه هایی از دانستنی ها در زمینه های گیاه شناسی، جانورشناسی، پزشکی، فنی و … وجود دارد که به هیچ عنوان به باورهای اسطوره های قابل کاهش نیست.

علم یونانی چیست؟
بنابراین آیا باید اصالت علم را به بابلیان یا مصریان نسبت داد؟ این نظر متخصصان نیست. به قول ویتراک ” بابلیان مردمی کاملا منطقی هستند، اما من کاربرد واژه علم را برای توصیف دانسته های آنان نمی پذیرم.” در واقع بابلیان مقادیر زیادی از دانسته ها را جمع کردند، اما آنها هرگز درباره علل عمیق پدیده هایی که مشاهده می کردند، تفحص نمی کردند. برای نمونه در زمینه ستاره شناسی آنها از حرکت دقیق ستارگان آگاه بودند، اما هیچ سیستمی همپای سیستم های کیهان شناسی یونانی نداشتند. سیستم هایی که درصدد یافتن نظمی در کهکشان بود که بر این حرکت ستارگان حاکم باشد. در زمینه طب، بابلیان بیماریهای متعددی را به همراه درمان آنها می شناختند، اما به دنبال کشف دلایل آن نبودند، مصریان برای مومیایی کردن اجساد به دانسته های فراوان آناتومی و فیزیولوژیک دست یافتند، اما هیچ مدرکی در دست نیست که نشان دهد آنها به دنبال توضیحی برای کارکرد ارگانیسم بدن بوده باشند.
آنچه دقیقا اصالت یونانیان را نشان می دهد بر این نکته استوار است: آنها از شناخت وقایع به جستجوی علل آن گذر کردند، از اشراف بر برخی دانسته ها به سمت اثبات دقیق صحت آنها رفتند. و این امر در تمام زمینه های دانش آنها مشاهده می شود: ستاره شناسی، ریاضیات، پزشکی، تاریخ و بی تردید فلسفه. هرودت، نخستین مورخ دنیا به روایت جنگهای یونانیان و بربرها بسنده نمی کند، بلکه به دنبال دلایل آن است. او از همان نخستین جمله اثر خود – تجسس- چنین می نویسد: ” هرودت دالی کارناس، بدین وسیله نتایج تفحصات خود را ارائه می دهد، به این منظور که زمان بر تلاشهای مردان مهر باطل نزند و فتوحات بزرگ انجام شده چه توسط یونانیان و چه بربرها به فراموشی سپرده نشود. او به خصوص به ارائه دلیل نبردی که این دو قوم با یکدیگر در پیش گرفتند، می پردازد.”
بقراط که او را پدر طب غرب می دانند نیز به تعیین فهرست بیماریها و نشانه های آنها بسنده نمی کند، بلکه برای نخستین بار نوعی دانش تشخیص بیماریها را ارائه می دهد.
در زمینه ریاضیات، جستجوی علل، شکل اثبات به خود می گیرد. زمانی که بابلیان هنوز خصوصیات زاویه ها، دایره ها و… را نمی شناختند، یونانیان می توانستند آنها را اثبات کنند. به این ترتیب، تحریر اثر “عناصر اصلی” اقلیدس، به این دلیل از مجموعه ساده کشفیات هندسی بابلیان متمایز می شود که نویسنده در آن به اثبات تک تک نسبتها می پردازد. این کتاب، نقطه عطف اثری به شمار می رود که تقریبا دو قرن پیش از آن، هندسه دانان یونانی آن را آغاز کرده بودند.
بنابراین ویتراک خاطرنشان می کند موضوع هرچه که باشد، ستاره شناسی، ریاضیات، پزشکی، تاریخ یا فلسفه، ” نقطه مشترک ذهنی در تمامی این فعالیتهای ذهنی متفاوت وجود دارد. خط مشی همه آنها مشابه است: جستجوی علل.”

جستجوی برهان
به این ترتیب، این خصوصیت علم یونانی است: تفکری پیرامون جستجوی علل از طریق برهان ها. اما چطور می توان پیدایش ناگهانی این دگرگونی را توضیح داد؟ چرا در یونان و در آن زمان؟ عوامل متعددی به کار گرفته شد تا دلیل این ” معجزه یونانی” را بیان کند.
طبق نظر کوین، نخستین عامل پاسخگوی این پرسش ها در طبیت تمدن یونانی است:” ما اکنون در حضور مردمی اهل سفر هستیم که دریای مدیترانه را می شکافند، به قلب مستعمرات می زنند، کاوشهای خود را تا آنسوی تنگه جبل الطارق گسترش می دهند. در میان برخی شهرها و مستعمرات مجموعه ای از بازرگانان، دریانوردان، آماتورها و پیمانکاران نخبه تشکیل شده است. مردم بینش وسیعی از دنیا دارند.” شاید این دوران با رنسانس قابل مقایسه باشد : اکتشافات بزرگ، دیدار با مردم دیگر. مردمی که به گونه ای متفاوت زندگی می کنند، به زبان دیگری حرف می زنند و آداب و رسوم دیگری دارند. کوین تاکید می کند:” تمام اینها در گشودن ذهن سهیمند.
شاید یک عامل اجتماعی- فنی نیز در این میان نقشی ایفا کرده باشد: گسترش شهرها در فرورفتگی های اطراف مدیترانه مشکلات خاصی را به وجود می آورد: شاید کارهای مربوط به بحث درباره جریان مایعات و ساخت آبراهه ها در پیدایش نوعی ذهن فیزیکی و هندسی نقشی ایفا کرده باشد. ژان- پیر ورنان[۱۰] توجهات را به این نکته معطوف می کرد:” از قرن پنجم پیش از میلاد مسیح، اثری مانند کانال زیرزمینی که توسط اوپالینوس دومگار[۱۱] در سامس-جزیره یونانی دریای اژه- ساخته شد، فرضیه کاربرد روشهای تقسیم به چند مثلث توسط او را مطرح می کند که برای مردم آن زمان پیچیده بود.”۱
به طور کلی ترقی فناوری های لازم برای ساخت ماشینهای جنگی یا کشتی ها، توانست نقش محرکی را برای علم یونانی بازی کند. این تاثیر فناوری توسط تاریخ نگارانی مانند بنجامین فارینگتون یا موریس دوما[۱۲] مطرح شد.۲ حتی اگر آنان اینطور نوشته اند که یونانیان در زمینه فنی ابداعات زیادی نداشتند و نخبگان فکری به این مقوله علاقه چندانی نشان نمی دادند، بر اساس نظر کوین بازهم این نکته باقی است که شاید آنان بیش از اندازه، عامل فنی را کوچک جلوه داده اند. وقتی ارشمیدس ماشینهای جنگی را می سازد یا دستگاههایی را اختراع می کند که با قرقره، اهرم، پیچ و… کار می کند به کلی از چارچوب فناوری ساده صنعتگری فراتر می رود تا نوعی فناوری حقیقی را به کار گیرد، یعنی یک فرضیه ریاضی و فیزیکی که در مشکلات عملی به کار گرفته می شود.۳ کوین اینطور می نویسد:” فکر کنید آنها حتی سوار و پیاده کردن ماشینهای جنگی با قطعات مجزا را نیز می دانسته اند.”
به همین ترتیب، کشف قانون مشهور فشار توسط ارشمیدس، آشکارا با پرسشی در ارتباط است که او درباره شرایط شناوربودن یک کشتی از خود می پرسیده است.
دیگر عامل پاسخگوی پیدایش علم یونانی، وضعیت اجتماعی سیاسی است. در امپراطوری های همسایه – امپراطوری های فراعنه یا بابلی ها- قدرت از نوع سلسله مراتب و به صورت هرمی است. اما یونانیان، دارای یک سنت دیرینه ساختار سیاسی هستند که در آن”انجمن” نقش مرکزی را بازی می کند. در شهرهای یونان قدرت سیاسی حول انجمن کار می کند و بحث و گفتگو همیشه در آن حاضر است. کوین خاطرنشان می کند :” انجمن می تواند اشرافی یا دموکراتیک باشد. بحث و گفتگو می تواند در میان نخبگان صورت گیرد یا به سطح عوام نیز گسترده شود. اما در هر صورت، تصمیم ها پس از اظهار نظرات همگان و دفاعیات آنان به نفع فلان و بهمان نظریه اتخاذ می شود. تصمیم همیشه پس از بحث و گفتگو گرفته می شود.”
در دوران یونان کلاسیک، به از میان رفتن تشکیلات کشیش- پادشاهی کمک می کنند. سیاست حاکم، لاییک است. بنابراین کلیسا و کشیشی وجود ندارد که مالک عقیده ای واحد باشد. هرکس می تواند به کیش آپولون- الهه زیبایی و روشنی-، آتنا – الهه هنر و اندیشه- و یا دمتر- الهه حاصلخیزی- درآید. چند خدایی امکان آزادی در انتخاب کیش را فراهم می آورد. اگر هم اسطوره شناسی مشترکی هست، هرگز خصوصیت یک عقیده متعصب یا اعتقاد رسمی را ندارد. بنابراین در شهرهای یونان یکپارچگی فکری یافت نمی شود، آنچه خلاف آن در امپراطوری های همسایه که در آنها آموزش در انحصار کاتبان است، مشاهده می شود.

آیا علم دختر دموکراسی است؟
آیا ممکن است علم دختر دموکراسی باشد؟ این نظریه اصلی مطرح شده توسط جفری لیوید[۱۳]، نویسنده آثار متعددی درباره سرچشمه علم یونانی است.۴ به نظر این تاریخ نگار انگلیسی، “جستجوی برهان” به ساختار سیاسی شهرهای یونان مربوط است. در آتن، بحث در میان نظرات سیاسی، دینی یا حقوقی دایمی است. این وضع همواره در میان مردمی وجود دارد که خود را همردیف هم می دانند. ارائه هیچ خطابه ای به اختیار یک فرد ممکن نیست. برای متقاعد ساختن دیگران باید دلیل و برهان آورد، اثبات کرد و شاهد ارائه داد. کوین اظهار می کند: “بنابر این نوعی مجموعه سلاح متشکل از ” فنون سخنوری” گسترش می یابد: علم بیان، نطق قضایی، منطق، مچ گیری – هنر به دام انداختن رقیب در میان ضد و نقیض های خود او-. مدارک جرم سقراط چیست؟ چه چیز نشان می دهد زمین گرد است؟ چرا باید به اسپارت حمله کرد؟ همه جا باید برای آنچه به زبان آورده می شود، “اقامه دلیل” کرد. منطق یعنی جستجوی دلیل.
ویتراک می نویسد :” در آنجا تاثیر شدیدی از آداب و رسوم قضایی وجود دارد.” در زمینه قضایی، دادگاهها با هیات های منصفه ای کار می کنند که در برابر جمعیت هایی با عقاید ضدو نقیض حکم صادر می کنند. این خود ایجاب می کند که وکلای مدافع و متهم ها به اقامه دلیل و برهان پرداخته و گواه و شاهد بیاورند، چون عدالت الهی در آنجا وجود ندارد. ویتراک خاطر نشان می کند :” در یونان، آیسیا به معنای دلیل است اما به معنی مجرم نیز هست.” در زمینه های سیاسی، قضایی و فلسفی، عادت به بحث های انتقادی، فنون سخنوری مرتبط با اقامه دلیل و برهان گسترش می یابد و بر شمار اهل منطق و اذهان دلیل پسند افزوده می شود.
لیوید، به تعیین ارتباطی تنگاتنگ بین بحث دموکراتیک و پیدایش علم مبادرت نموده است. نظریه فریبنده ایست، اما جای بحث دارد. چنین جبر جامعه شناختی بین شکل اجتماعی و شکل فکری بر پایه یک تحلیل دقیق استوار نیست. چون در نظر خود یونانیان نیز “اقامه دلیل به معنای اثبات نیست.” افلاطون و ارسطو کاملا بر تفاوت بین بلاغت – که هدف آن متقاعد کردن است- و اثبات قطعی – که هدف آن نشان دادن چیزی است- آگاه بودند. همچنین آنقدرها روشن نیست که روح اقامه برهان در ریاضی نتیجه نوعی جابجایی مستقیم شکلهای بحث دموکراتیک باشد. به نظر ویتراک اگر پیشرفتی پیوسته در فلسفه، ریاضیات و علم بیان وجود داشته باشد، شاید اشتباه باشد که آنها را به گونه ای بیش از اندازه مکانیکی به هم ارتباط دهیم.

نقش نوشتن
آیا نوشتن می تواند عامل دیگری برای پیشرفت علم در یونان بوده باشد؟ به نظر می رسد مقارنه وقایع، الهام بخش چنین فرضیه ایست. حدود قرن هفتم پیش از میلاد، یونانیان سیستم الفبایی ابداعی اهالی فینیقیه را می پذیرند. و پیدایش یک ادبیات منثور حقیقی – فلسفه، ریاضیات، طب و تاریخ- دقیقا با زمان اعجاز یونانی همراه می شود. در همین زمان است که فلسفه از گفتگوی شفاهی – سقراط نوشتن را نمی پذیرفت- به مقالات نوشتاری افلاطون- نخستین “دیالوگ ها”- می رسد. در زمینه تاریخ، نوشتار شاید شرطی برای گذر از حکایات بزرگ شاعرانه شفاهی – مانند ایلیاد و ادیسه که هومر آن را به رشته تحریر درمی آورد- به نوعی نوشتار تاریخی منثور – هردوت و توسیدید- باشد.
در همین دوران است که نخستین مقالات ریاضی و پزشکی پیدا می شود. به نظر مردم شناس انگلیس جک گودی، نوشتار، بیانگر ورود به طرز تفکری جدید است: این کار امکان مرتب کردن دقیقتر تفکر، به خاطرسپاری گسترده تر، گردش نظرات در مقیاس وسیع را فراهم می آورد. امروزه تاریخ نگاران، اعتدال بیشتری درباره تعیین میزان سهم حقیقی نوشتار به خرج می دهند. بابلی ها و مصریان دارای خط نوشتاری بودند، با این همه پیشرفتی همپای علم یونانی از خود نشان ندادند. به همین ترتیب، می توان تایید کرد که بخش بزرگی از تفکر یونانی در همان قالب شفاهی باقی ماند.۵ اگر نوشتار تاثیری بر تفکر یونان به جا گذاشته باشد، این را نمی توان به مثابه تنها عامل تعیین کننده به حساب آورد- همان طور که تاریخ نگار، اریک هولاک[۱۴] از این نظر دفاع می کند۶- بلکه این بیشتر عاملی است در کنار عوامل دیگر که همگی در میان جایگاهی کلی تر قرار می گیرند.

اعجاز یونانی یا جستجوی برهان
تاکنون تایید شده که زادگاه علم و فلسفه، یونان عهد کلاسیک است. اما این نتیجه پیدایش معجزه آسای شکل خاصی از هوش نیست که بهتر است آن را منطق بنامیم و جانشین نوعی ذهن اسطوره ای خواهد شد. علم یونان بر پایه اکتسابات پیشین – بابلیان و مصریان- تکیه دارد، اما یونانیان خط مشی ذهنی جدیدی را ابداع می کنند: جستجوی نظام مند برهان.
از نیم قرن پیش، دسته ای از تاریخ نگاران آنگلوساکسون به ارتباط دادن پیدایش این علم یونانی به یک عامل اجتماعی یا فنی مبادرت کرده اند: اقتصاد پولی به زبان جی.تامسون، فن به عقیده بی. فارینگتون، الفبا به نظر ای. هولاک، دموکراسی به عقیده جی. لیوید. امروز متخصصان این زمینه رفتار متعادل تری از خود نشان می دهند. اگر تاثیر عوامل اجتماعی- فنی را بپذیریم، تمایل بیشتر به سمت تایید گوناگونی علل می رود؛ عوامل فراوان سهیم در پرده برداشتن از بخشی از رمزورازی که مدتها اعجاز یونان را در خود گرفته بود.

۱ -J.-P. Vernant, « Remarques sur les formes et les limites de la pensée technique chez les Grecs », Mythes et pensée chez les Grecs, Maspero, 1974.

۲-B. Farrington, La Science dans l’Antiquité. Grèce, Rome, Payot, 1967 ; M. Daumas (dir.), Histoire de la science, Gallimard, 1957.

۳-B. Gille, Les Mécaniciens grecs. La naissance de la technologie, Seuil, 1980.

۴ -G. Lloyd, Origines et développement de la science grecque. Magie, raison et expérience, 1979, trad. française Flammarion, 1990.

۵ -A. Weinberg, « L’écriture aux sources du “miracle grec” ? », Sciences Humaines, n° ۱۰۹, octobre 2000.

۶ -Voir les contributions du dictionnaire Le Savoir grec, J. Brunschwig et G. Lloyd (dir.), Flammarion, 1996.

________________________________________
[۱]- Renan
[۲] – Achille, Sophocle, Euripide
[۳] – Aristophane
[۴] – Hérodote d’Halicarnasse, Thucydide
[۵] – Péloponèse
[۶] – Thalès de Milet ; Ionie
[۷] – Héraclite, Parménide, Zénon d’Elée, Empédocle, Anaxagore
[۸] – Cnide , Cos
[۹] – Bernard Vitrac
[۱۰] – Jean-Pierre Vernant
[۱۱] – Eupalinos de Mégare
[۱۲] – Benjamin Farrington , Maurice Daumas
[۱۳] – Geoffrey Lloyd
[۱۴] – Eric Havelock

منبع:
مجله علوم انسانی فرانسه شماره ۳۱، دسامبر ۲۰۰۱
NOTES

عضویت
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد درون خطی
دیدن تمامی دیدگاه ها