کاخ بار – آپادانا » تخت جمشید
«آپادانا» یا کاخ بار داریوش و خشایارشا که اریک اشمیت، حفار تختجمشید آن را «عالیترین، باشکوهترین و وسیعترین ساختمانهای تختجمشید» خوانده، مشتمل است بر یک تالار چهارگوش مرکزی با ۳۶ستون و سه ایوان، در جهتهای شمال، شرق و غرب (هر یک با ۱۲ ستون) و چهار برج در چهار گوشه بیرونی تالار و یک رشته اتاق نگهبانی در جنوب.
بنای «آپادانا» به دست داریوش بزرگ آغاز شد و در زمان خشایارشا به اتمام رسید. سطح این کاخ نزدیک به سه متر از کف حیاط آپادانا و کف دروازه همه ملل بلندتر ساخته شده و در بیشتر قسمتها متکی بر سنگ تنه کوه است. برای رفتن به درون این کاخ دو پلکان دو طرفی، یکی در سمت شمال چسبیده به ایوان شمالی و یکی در سمت مشرق و متصل به ایوان شرقی درست کردهاند. دیوارهای این پلکانها و پیش بستشان مزیت به نقوش و کتیبههای باشکوهی است. از ۷۲ ستونی که روزی سقف آپادانا و ایوانهایش را برپا میداشتهاند، امروز تنها ۱۴ عدد برپا است که یکی از آنها (در شمال شرقی ایوان شرق) بازسازی شده است. اما بر پاییه روایات سیاحان اروپایی و تصاویری که از تختجمشید کشیدهاند میدانیم که در سال ۱۶۱۹ میلادی هنوز ۲۰ ستون برپا بوده است و این تعداد در سالهای ۱۶۲۷ به ۱۹، در ۱۶۷۷ به ۱۸، در ۱۶۹۴ به ۱۷، در ۱۷۸۷ به ۱۵ و در سال ۱۸۴۱م. به ۱۳ عدد کاهش یافته که از ان تاریخ به بعد، دیگر ستونی فرو نیفتاده است. در اینجا به شرح مختصری از قسمتهای مختلف «کاخ آپادانا» میپردازیم:
تالار مرکزی آپادانا
بزرگترین و با شکوهترین کاخ داریوش آپادانا بوده است که بنایش درحدود ۵۱۵ ق.م آغاز شد و تکمیل آن سی سال به طول انجامید، (تالار مرکزی) این کاخ مربع شکل (۵/۶۰ متر * ۵/۶۰) است و ۶ ردیف ستون ۶ تایی سقف آن را با ارتفاعی بیش از ۲۰ متر نگهداری میکرده است. پس مجموع ستونهای سه ایوان آپادانا (۳۶) به اضافه ستونهای (تالار) ۷۲ عدد بوده و همین وضع در آپادانای داریوش در شوش هم یافته شده است- عدد ۷۲ اهمیت اهمیت ویژهایی دارد که درباره آن، در ضمیمه ۳ سخن خواهیم راند. وسعت و شکوه این (تالار) در تاریخ هنر قدیم بیسابقه بوده، بطوری که گنجایش پذیرایی از ده هزار میهمان را داشته است. ستونهای (تالار) در ارتفاع و شکل درست مانند ستونهای ایوان شمالی است، یعنی هر ستون مرکب است از سرستون گاو دوسر و گل و بوته زیر آن و ساقه استوانهایی شیاردار و فقط شکل زیر ستون آنها با هم فرق دارد، یعنی به جای اینکه زنگولهایی باشد، متشکل از دو قطعه سنگ مکعبی شکل است، که سنگ کوچکتر برفراز سنگ بزرگتر (جمعاً به ارتفاع ۱۵۵ سانتیمتر) استوار شده است و خود، زیر شالی چرخ مانند نصب شده است. سقف وسیع و سنگین تالار بر روی الوارهای گران، از چوب سدر و یا سرو، استوار بوده و برای آنکه باران، بام را خراب نکند، درون دیوارهای خشتی، راهابهای قائم با آجر و ملاط قیر ساختهاند که آب باران را به مجاری زیرزمینی، که از زیر آپادانا میگذشته، میرسانیده است. دیوارهای (تالار) همه به پهنای ۳۲/۵ متر و از خشت حام بوده است. خشتها را به اندازه ۳۳*۳۳*۱۳ سانتیمتر ساخته و با ملاط گل و آهک بهم چسبانیدهاند، روی دیوارها لایهایی از گل و گچ، به پهنای ۵ سانتیمتر و روی آن را با لایهایی از گچ سبز خاکستری رنگ پوشاندهاند. رنگ دیوارهای کاخها در همهجا چنین بوده و در همه قسمتهای آپادانا کف را با ملاط گچ وگل، به ضخامت ۳ تا ۵ سانتیمتر اندوده و روی آن را با فرشی از گچ سبز خاکستری پوشانده بودهاند گه آثار آن به دست آمده است. دو درگاه قرینه، (تالار) آپادانا را به ایوانهای غربی و شرقی میپیوسته است. دیوارهای این قسمت از خشت و آجر بودهاند. کف درگاههای دوگانهایی که در دیوار شمالی قرار داشته ورودیهای اصلی کاخ محسوب میشدهاند و قسمتی از دیوارهایشان از سنگ بوده است- در اینجا نشانی از نقوش برجسته نیافتهاند. درها را که حدوداً ۱۵ متر بلندی داشته، به احتمال زیاد بصورت دو لنگه و مجهز به درهای کوچکتر میساختهاند. جنس آنها احتمالاً از چوب سرو یا سدر بوده و رویشان را روکشی از زر میپوشانده است.
در فروردین سال ۱۳۲۰ ش. یک قطعه از چنین روکشی را (۹هنگاه کوتاه کردن دیوارهای خشتی باستانی) در ناحیه (اتاقهای جنوبی قصر آپادانا) در (لای دیوار) یافتهاند که اندازه آن ۱۲*۳۱ سانتیمتر است و ۲۸۹ گرم وزن دارد و رویش سه گاو بالدار، قلمزنی شدخ است و سوراخهایی بر روی آن تعبیه شده که جای میخهایی را که با آن به در وصلش میکردهاند نشان میدهد. دوتا از اینگونه میخها از جنس طلا و به همراه صفحه بود. در سوی جنوب (تالار)، دو درگاه- قرینه درگاههای شمالی ـ به دهلیزی باز میشد که به انبارها و یک حیاط رواقدار میرسید. نور درون (تالار بزرگ مرکزی) از طریق دریچههای بزرگی که در دیوارهای شرقی و غربی (هر یک ۶ عدد) و دیوار شمالی (۵ عدد) تعبیه کرده بودند، تأمین میشد دیوار جنوبی پنج تا طاقچه بزرگ داشت.
ساختمان این کاخ باشکوه، کاری سترگ و ماندنی بود و به همبن سبب داریوش بزرگ فرمان داد تا نام و نشانش را و بزرگی و نیکویی ایرانشهر را بر چهار خشت زرین و چخار خشت سیمین ـ هریک به طول و عرض ۳۳ سانتینتر و پهنای ۱۵ میلیمترـ به سه زبان و خط فارسی باستان، بابلی وایلامی نقر کردند و چهار جعبه سنگی که هرکدان ۴۵ سانتیمتر طول و عرض و ۱۵ سانتیمتر بلندی داشت ساختندو در هر جعبه، یک لوح رزین و یک لوح شیمین به همراه چند سکه، از نوع سکههای ایونیه و لودیه و یونان، که در آن روزگار رواج داشت (در ۵۱۵ ق.م هنوز سکههای داریوش، موسم به داریک یا داریوشی ضرب نشده بود) قرار دادند و در چهار گوشه (تالار)، زیر پی دیوار آپادانا، با تخته سنگهایی گران مدفون ساختند. دوتا از این جعبهها و گنجینههایشان را در طول ایام به ناراج بردهاند و جای خالی یکی از آنها ـ در گوشه شمال غربی آپاداناـ در دل سنگ کوه، آشکار مانده بود. فردریک کرفتر در سال ۱۳۱۳ ش. به بررسی این جای خالی پرداخت و نتیجه گرفت که باید در سه گوشهش دیگ تالار نیز نمونه آن یافت شود. پس گوشهها را کندند و در گوشه شمال شرقی و جنوب شرقی جعبهها و گنجینه درون آنها را یافتند و به تهران فرستادند. اکنون یک جفت از لوحهها در موزه ملی ایران نگهداری میشود. روی هریک از این چهار لوحه، متنی به سه زبان فاسی باستان(۱۰ سطر، ایلامی) ایلامی ۷ سطر و بابلی (۸ سطر)به خط میخی کندهاند. بنابراین متن همه کتیبههای دوازده گانه، یکسان و ترجمه آن چنین است:
داریوش شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورها، پسر ویشپسر ویشتاسپه [از تخمه[ هخامنشی. داریوش شاه گوید: این است کشوری که من دارم. از [جایگاه] سکاهایی که آنسوی سغد تا برسد به (حبشه)، از هندوستان تا برسد به لودیه، آن را اهورامزدا، مهست خدایان، به من بخشیدا است. اهورانزدا مرا و این خاندان شاهیم را بپایاد!)
محوطه جنوبی آپادانا
در جنوب تالار مرکزی، یک رشته اتاقهای دراز و انبار مانند ساخته بودند که همه آنها را دهلیزهایی بهم میپیوست و دو در جنوبی تالار، به درون دو دالان بزرگ- که شمال آن محوطه را دربر میگرفت- باز میشد. هر دالانی در مرکز با دو دهلیز عمودی به یک حیاط رواقدار وصل میشد که رواقش ۱۳ ستون داشت و سطح آن ۸۴ سانتیمتر بالاتر از کف تالار آپادانا بود. این قسمت را ایوان شاهان خواندهاندزیرا در سمت شمال با دو درگاه به تالار مرکزی آپادانا راه داشت و از سمت جنوب با پلهایی سنگی به تپه مرکزی تختجمشید یعنی کاخ (ج) متصل بود و از سمت جنوب غربی از طریق راهرویی به حیاط کاخ تچر میرسید و از سوی شرق، توسط دو راهروی دیگر به حیاط هدیش و محوطه (کاخ د)و نیز به ایوان شمالی کاخ مرکزی (تالار شورا) مییوست. ستونهای این رواق، نسخه کوچکتری از ستونهای ایوان شمالی (آپادانا)، با زیر ستون زنگولهایی، ساقه استوانهایی شیاردار، گل و بوته بلند و سرستون گاو دوسر بودند و هرکدام اندکی بیش از ۵ متر ارتفاع داشتند. از این رواق و حیاط، پادشاه میتوانست به هر نقطه تختجمشید که میخواست برود و وقتی که جشن آغاز میشد و بزرگان در تالار مرکزی آپادانا گرد میآمدند، میتوانست از راه دهلیزهای منتهی به این رواق، سرزده و بیآنکه پشتش را کسی از میهمانان بتواند دید، به آپادانا درآید و بعد هم ناگهانی و از همان راه خارج شود. اشیایی که در اتاقهای شمالی این رواق، بدست آمده نشان میدهد که آنها انبار و یا سربازخانه بودهاند. از مهمترین قطعات یافتشده، قطعهایی بند بندی از یک تاج زرین است که امروز با شماره ۱۸۲۲۷ در موزه ملی ایران نگهداری میشود.
ایوان شرقی آپادانا
شکوهمندترین و پراهمیتترین قسمت آپادانا و شاید همه تخت جمشید، (ایوان شرقی) آن است که نقشهای زیبایش جلال و گیرایی بیمانندی دارد. این ایوان هم- مانند ایوانهای غربی و شمالی- نزدیک به ۵/۶۰ متر طول و ۲۵ متر عرض دارد و اصلاً دوازده ستون (دو ردیف ۶ تایی) داشته است. از اینها، شش عدد امروز برپای ماندهاند که یکی از آنها را- واقع در زاویه شمال شرقی- بازسازی کردهایم و بقیه بصورت خرد و پاشیده، بر زمین افتادهاند- که امیدواریم آنها را نیز برپا سازیم. هنگام بازسازی، سر ستون شیر دوسری را که از گوشه شمال شرقی حیاط آپادانا کشف شده- و پیشتر دربارهاش سخن گفتیم- آوردیم تا بر سرستون تعمیر شده بگذاریم اما به دلیل صدمهایی که به سنگها رسیده است، این کار را خطرناک یافتیم. ستونهای (ایوان شرقی) از نظر ارتفاع و شکل مانند ستونهای رواق غربیاند. اما مکَلََّل به سرستونهایی به شکل شیر دوسراند و پرداخت ظریفتری دارند. در شمال و جنوب (ایوان)، دو برج شرقی آپادانا و در مرکز دیوار غربی آن، درگاه شرقی تالار مرکزی آپادانا واقع بوده است. یک جفت پلکان دوطرفه، یکی بر روی مهتابی با پیش بستی به طول ۸۱ متر و دیگری که جلوتر است، بر روی پیشبستی دیگر به طول ۲۷ متر، از حیاط شرقی به (ایوان)، که ۳ متر بالاتر از سطح حیاط است، راهبر است. این پلکانها نقشهای زیادی دارند که از زیباترین کارهای هنری هخامنشیان است. این نقشها، قرینه تصاویر حجاری شده بر دیوار پلکانهای ایوان شمالیاند و به همین دلیل، توصیفشان را بر همان روال میآوریم، یعنی اول نقشهای پلکان جلویی (کوچکتر) و بعد نقشهای پلکان بزرگ را توصیف میکنیم.
پلکان جلویی
طرح پلکان به شکل ذوزنقه متساویالساقینی است که دو پلکان قرینه ۳۰ پلهایی دارد که لبه آنها، جان پناهی مکمل به کنگرههای چهار طبقه آراسته به تاقچههای درونی و برونی دارد. دو طرف هر پله، نقش سربازی در جامه درباری پارسی (کلاه ترکدار استوانهای، قبا و دامن چیندار)، مجهز به کماندان، ترکش و نیزه، به حالت ایستاده، رو به پله جلوترش، در وضعیت نیمرخ حجاری شده است. این سربازان از گروه پاسبان و دژداران تخت جمشید بودهاند و احتمالاً در اصل، هنگام برگزاری مراسم، هرکدام از آنها در یکسوی پلهای از پلکانها میایستاده است، درست به همان گونه که در اینجا نقش شدهاند.جبهه دیوار پلکان،آراسته به نقشهایی است که نظایرشان را در پلکان ایوان شمالی دیدیم، ذوزنقه نمای پلکان به سه قسمت تقسیم شده است؛ یک مربع مستطیل که قسمت اعظم ذوزنقه را دربر میگیرد و دو مثلث قائمالزاویه در دو جانب مستطیل که وتر آنها را ساقههای ذوزنقه مورد بحث تشکیل میدهد.
نقشهای مستطیل مرکزی
این مستطیل مانند قرینه آن در ایوان شمالی، به قابی آراسته به گلهای یاس دوازده پر مزین است. نواری مزین به همان گلها و موازی با اضلاع طولی مستطیل، آن را طوری میبرد که دو صفحه مستطیل شکل درست میشود. قسمت کوچکتر بالایی به نقش یک حلقه بالدار مزین است که بر دو ردیف درخت نخل سایه افکنده است. دو ابوالهول (شیران بالداری که سر انسان دارند)در دو سوی حلقه و رو به سمت آن نشستهاند و دست راست را به نشانه احترام بلند کرده و بطرف حلقه گرفتهاند. پشت سر هر ابوالهولی، ۹ نخل رعنا در یک صف نمودار شده است. این نقشها اهمیتی نمادین دارند؛ درخت نخل را از قدیم در ایران و در آسیای جنوبغربی بطور کلی درخت برکت، افزونی و نیک سالی بشمار میآمده است و نقش آن بر روی مهرهای هخامنشی به فراوانی یافت میشود و همهجا به همراه نقوش شاهان آمده است و این میرساند که نخل، درختی مقدس و شاهانه بوده است. اما ابوالهولها مسلماً از نقوش بینالنهرینی و مصری اقتباس شدهاندو همهجا بعنوان نگهبان و پاسدار گنج، خانه و معبد بشمار رفتهاند. سر و کله اینها با ریش بلند مجعد، مانند نقوش شاهان است و تاجی مزین به شاخ دارند که بر سر ابوالهولهای کاخ دروازه همه ملل نیز دیدیم، بال عقاب و تنه شیر آنها نشاندهنده توان، بیداری و تیزبینیشان است. حلقه بالدار دراصل از مصر آمده و بسیاری از ملل آسیای غربی آن را پذیرفتهاند. این علامت در مصر نشانه هوروس، خدای آفتاب بوده و در هنر آشوری- بنابر تازهترین بررسیها- نشانه قدرت فرمانروایی و شخص شهریار بشمار میآمده است.
اروپائیان از حدود صد سال پیش عادت کردهاند که انسان و حلقه بالدار هنر هخامنشی را نقش اهورامزدا بخوانند ولی چنانکه ما ثابت کردیم، (نگاه کنید به کتابنامه) این عقیده پایه درستی ندارد، بلکه این نقش، نشان تأیید ایزدی و آسمانی است. یعنی درمورد شاهان (فرّ کیانی) و درمورد افراد عادی (فرّ ایرانی) این تأیید را نشان میدهد. به همین جهت است که میبینیم در جایی گروهی از سربازان ایرانی در سایه فرّ ایرانی ایستاده و فرّ کیانی را نگهبانی و محافظت میکنند. در نقوش ساسانی، فرشتکان بالداری که حلقه دیهیمدار شاهی را در دست دارند و بر فراز سر شاهنشاهان پرواز میکنند همان (فرّ شاهی) آناناند و بجای حلقه و یا انسان بالدار هخامنشی نشستهاند. پس ما، در سخنراندن از همهجای تختجمشید، انسان بالدار را (فرّ کیانی) و حلقه بالدار را (فرّ ایرانی) میخوانیم و هرنوع عقیده و تعبیر دیگری رارها میکنیم.
قسمت بزرگتر مستطیل، مزین است به نقش چهار جفت سرباز پیاده که در دوسوی فضای مستطیل شکل تهی از نقش روبهم ایستادهاند. این فضای فارغ، درست در زیر حلق بالدار واقع است و اصلاً برای نگاشتن یک کتیبه اختصاص داشته که فرصت نشده و یا نخواستهاند آن را بنگارند. افراد هریک از این دو گروه چهارتایی یک درمیان، جامه پارسی و مادی پوشیدهاند و همه نیزهورند. پارسیان، سپر بیضوی- دراصل چرمین و با گلمیخهای فلزی- بردوش کشیدهاندو مادها تیغ کوتاه، از ران و کمر آویختهاند. با اندک دقتی در این صحنه، ثابت میشود که این نقش، اصلاً برای اینجا ساخته نشده است. نخست آنکه بعضی گلها و قسمتی از نوار حاشیه و بخشی از سطح تختهسنگ دست راستیِ مستطیل کوچک، کار نشده و ناتمام ماندهاند. اگر روی مهتابی بالای پلکان برویم، میبینیم که بر جبهه درونی جانپناه بالای مهتابی ایوان، سربازانی حجاری شدهاند که در اینسو و آنسوی محوطه مهتابی صف کشیدهاند. نقش اینها در دو طرف مهتابی، کامل و بسیار ظریف و بیعیب است ولی در وسط، یعنی آن قسمت که بر تخته سنگهای متعلق به مستطیل مرکزی مهتابی جلویی است، سربازان را کامل نتراشیده و ناتمام رها کردهاند. به عبارت دیگر، قسمت وسطی با دو طرف خود جور نیست. دوم آنکه خود تخته سنگها نیز جنس و تراش سنگهای همجوار را ندارند. سوم آنکه این صحنه، با آن وضع نابهنجار تراش و پرداختش اصلاً مناسب این نقطه که مهمترین و چشمگیرترین محوطه آپادانا و بلکه تختجمشید بوده است، نمیتواند باشد. از سوی دیگر، دو نقش بسیار زیبای بارعام شاهی، که اشمیت در خزانه تخت جمشید یافته (که یکی از آنها اکنون در موزه ملی ایران است) هیچ تناسبی با محل اکتشافشان ندارد و از نظر موضوع و اندازه، مکمل طبیعی نوار منقوشیاند که بزرگان سرتاسر کشور هخامنشی را نشان میدهد و آیین بار یافتنشان به پیشگاه فرمانروا را بازگو میکند. این ملاحظات و نکات فنی دیگر باعث شد که تیلیا و همسرش، دریابند نقشهای بارعام شاهیِ یافت شده در خزانه، دراصل متعلق به پلکانهای آپادانا بوده و قسمت مرکزی مهتابی جلویی آنها را مزین میکرده است. به عبارت دیگر، پلکانهای آپادانا، شاهنشاه هخامنشی را در هنگام بار، در میان مجلس و سربازان و بزرگان و هدیهآوران سرتاسر کشور را در دو سوی او نشان میداده است.
اکنون به توصیف بارعام شاهی میپردازیم که روزی به جای صحنه سربازان نگهبان دو طرف فضای خالی مورد بحث، وجود داشته است (در اینجا نمونه مربوط به (ایوان شرقی) که اکنون در محل خزانه مانده است، به صورتی که روز اول بوده، توصیف میشود).
صحنه، محوطه نقشدار مستطیلی است که با قابی از گلهای یاس دوازده پر آراسته شده است. بارعام در زیر یک شادروان یا بلدرچین انجام میگیرد که جبههاش آرااسته به نوار نقشدار شیران غران و حلقه بالدار (فرّ ایرانی) است. در وسط صحنه، زیر حلق بالدار، پادشاهی بر تخت فرمانروایی به حالت نیمرخ و روی به سوی راست نشسته است، یعنی به همان طرفی که سربازان و بزرگان ایرانی منقوش بر لوزی شمالی پلکان (پیشبست عقبی که بزرگتر است) مینگرند. تاج فرمانروا، کلاهی استوانهایی، بلند، ساده و بدون دندانه است. موهای وی پرپیچ و بسیار مجعد و انبوه است و بخوبی پیداست که بطور مصنوعی فر خورده و بسیار آرایش یافته است. نیمرخ وی متناسب بوده و بینیاش کشیده و اندکی کج، لبان او کوچک و چشمانش درشت است و سبیلش تابی ظریف دارد. ریشش تا میان سینه میرسد و به حلقههای فراوان آراسته شده و سه تاب بزرگ میخورد که هر سه دارای ردیفهایی از حلقههای نیک آراسته میباشند. جامه وی پیراهن فراخ آستینِ چیندار و شلوار گشاد پرچین و شکن و نیم چکمه پارسی است. در دست راست، چوبدست یا عصای بلند پادشاهی را گرفته است و یک گل نیلوفر آبی در دست چپ دارد. زیر پایش کرسی کوچکی است که پایههایش مچ پای گاوی را نشان میدهد و بر روی زیرپایههایی که به شکل گلوله خراطی شده، جای گرفته است. تخت شاهی یک صندلی مزین است که پشت و پایههای آن خراطی شده و تزیین مارپیچی دارد. پایهها به شکل پاهای شیر و بر روی زیرپایههای خراطی شده کروی متکی میباشند. دو کلاف افقی، در پایین و نیمه پایهها، آنها را بهم وصل میکند. روی هر دو پایه گل و نوار تزیینی، کندهکاری شده است. یک بالش مکعب شکل زیر نشستگاه تخت دیده میشود که احتمالاً با قالیچهایی بسیار نفیس که لبه آن از دو سوی آویزان میشده پوشیده میشده است.
پشتسر شاه، شخص دیگری با همان تاج و ریش و جامه ایستاده است و همچون او گل نیلوفر آبی به دست چپ دارد اما دست راستش را با کف باز پیش آورده و به علامت احترام به مقام فرمانروا، نگه داشته است. این شخص مقامی پایینتر از اولی دارد ولی برتر از همه افراد دیگر است. زیرا او را طوری نشان دادهاند که از دیگران بسیار بلندتر است ولی با همه بلندی، همقد شخص اورنگ نشین است به همین جهت و به دلیل نوع تاج و ریشش، او را ولیعهدِ شاهِ جلوس کرده دانستهاند. پشتسر ولیعهد و در زیر شادروان، دو نفر دیگر ایستادهاند؛ یکی در جامه پارسی، اما با سربندی مانند شال که تاخورده و دور گردن وی میپیچد و زیر چانه، روی گونه و گوشهایش را میپوشاند. وی- برخلاف دیگران- سبیل ندارد و به همین جهت باید او را از خواجگان درباری بشمار آورد. در یک دست وی حولهایی تا شده است و دست دیگرش را بر طبق یک عادت درباری مشرقزمینی بر دست دیگر انداخته است. نفر بعدی جامه مادی پوشیده و ترکشی به پشت انداخته و در یک دست کماندانی گرفته است و در دست دیگرش تبرزینی دیده میشود. کماندان، سری چون سر طوطی دارد و تبرزین، سری چون سر اردکی گشاده دهان، که از دهانش زبانی بزرگ و بیضوی- که تیغه تبرزین باشد- بیرون زده است. از روی قرینه این نقش بارعام که اکنون در موزه ملی ایران است و طرف دیگر این مرد را نشان میدهد، درمییابیم که وی تیغی کوتاه بر کمر آویخته است که غلاف آن مزین به ردیفی از بزهای کوهی و حلقههای بسیار دلفریب است و مطمئناً جنس اصلی آن از فلزی گرانبها بوده است. پشت سر این مرد و بیرون از شادروان، دو سرباز در جامه پارسی ولی با کلاه کوتاه ساده و استوانهایی ایستادهاند.
در جلوی فرمانروا یک جفت بخورسوز مخروطی، با دری به شکل غنچه نیلوفر آبی بر فراز دو پایه بلند خراطی شده، با شیارهای افقی و سرپهن قرار دارد. بخورسوزها با زنجیری به پایهها وصلاند و هریک چند سوراخ پیکانی شکل برای خارج شدن بوی خوش دارند. پشت این بخورسوزها و روبروی فرمانروا مردی در جامه مادی نقش شده است که بالاتنه را کمی به جلو خم کرده، دست راست را بالا آورده و با دو انگشت، روی چانه و لب پائینی را پوشانیده است. عدهایی میگویند این عمل برای آن بوده است که وی هنگام سخن گفتن در پیش تاجدار و اورنگ نشین، هوا را با نفس خود آلوده نسازد؛ پارهایی هم بر این عقیدهاند که وی دارد به عنوان درود و سلام انگشت خود را میبوسد. این مرد در دست چپ عصایی دارد که درست مانند عصای پردهدارانی است که گروههای هدیهژ آور را به پیشگاه پادشاه رهنمون میشوند و از این جهت برخی وی را بارسالار (رئیس تشریفات) دانستهاند اما گروهی دیگر آن را هزار بد یا فرمانروای هزار تن نگهبانان ویژه شاهی میدانند که بنا بر گواهی پلوتارک- مأمور بردن افراد به حضور پادشاه بود و عصای پردهداری او هم به همین نشان است. پشت سر او ژ- ولی بیرون از سایهبان-دو مرد در جامه پارسی با کلاه کوتاه استوانهایی ایستادهاند که یکی بخوردان و دیگری نیزهایی در دست دارد.
این صحنه بیگمان آغاز بارعام را نشان میدهد که میتوان آن را اینگونه توصیف کرد؛ فرمانروا زیر سایهبان شاهی جلوس کرده و ولیعهدو بزرگان درباری پشت سرش ایستادهاند، پس از آنها سه صف از سربازانجاویدان و پشت سر آنها سه گروه از نجبای مملکت میآیند. در پیش روی فرمانروا، رئیس تشریفات گزارش جشن را میدهد و مأموران تشریفات هدیهآوران را –که از سرتاسر ایران آمدهاند- گروه گروه به پیشگاه پادشاه آورده و معرفی میکنند. آنها که در پشت سر فرمانروا بودهاند بر روی دیوار شمال پلکان (ایوان شرقی) و آنان که پیش روی وی صف بسته بودند، بر دیوار جنوبی همان پلکان نقش شدهاند.
تا مدتی همه به پیروی از اشمیت، تاجدار اورنگ نشین را داریوش و تاجدار ایستاده را ولیعهدش –خشایارشا- میدانستند اما این عقیده پذیرفتنی نیست چون داریوش همواره تاج کنگرهدار بر سر داشته و این شخص اورنگنشین تاج سادهایی دارد که بیشتر به تاج خشایار شبیه است و بنابر مفاد کتیبههایی که خواهد آمد (ایوان شرقی) آپادانا و پلکانش را خشیارشا ساخته و نه داریوش و ایوان غربی را هم بنابر کتیبه فارسی باستان آن، خشیارشا به اتمام رسانیده است و نه داریوش. اینها و دلایل دیگر میرساند که شاه اورنگنشین خشیارشا میباشد و ولیعهدش شاهزاده داریوش است که به شاهی نرسیده، کشته شد. بعدها اردشیر یکم این دو نقش را از جایگاه اصلی خود بیرون آورده، به خزانه سپرده است و به جای آن نقوشی از سربازان ساخته و کارگذارده است که این نقش اخیر، در جاهایی کامل نشده مانده است.
مثلثهای منقوش مهتابی جلویی: ردیفهای سرو، نخل و شیر گاوشکن
در دو سوی قسمت مرکزی –مستطیل شکل- پیشبست جلویی، دو صفحه مثلثی هر کدام با نقش شیری که گاوی را میشکندوصفی از درختان نخل و ردیفی سرو مییابیم. سروها در بالا، موازی با وتر هر یک از مثلثها و در میان دو نوار گلدار نقش شدهاند که احتمالاً همیشه بهاری و خرمی و جاودانی و برکت دائمی را میرسانند. سرو در ایران باستان درخت فرخنده و بهشتی بوده است- سرو کاشمر که بر طبق داستانها به دست زرتشت پیامبر کاشته شده بود، بسیار بسیار مشهور است.
اما گلها،گذشته از خرمی و خوش بویی که لازمه ی هر کوشک شاهی بوده است، خاصیت دیگری هم داشته اند و احتمالا دوازده پر بود نشان نشانه ی ۱۲ ماه سال و نوارهای تزئین شده به صفحی از آنها، نشانه ی پایداری در سال های سال و به عبادت دیگر خوشبختی و برکت طولانی شمرده می شده است. البته باید توجه داشت که گلبرگ ها همواره دوازده عدد نیستند بلکه در جاهایی گل های هشت پر و شانزده پر هم دیده می شود.
در زیر سو ها و پشت سر سربازان، نقش شیر گاوشکن تکرار شده است. گاو نر بر روی دو پا بلند شده ، سر و گردن را به عقب برگردانیده تا با شیری که با دو دست و چنگاب، پهلوهایش را می درد و دندلن های تیزش را بر پشت وی فرو کرده است، بجنگد.سر شیر را از روبرو نشان داده اند و این در حجاری های تخت جمشید کم مانند است. بقیه مثلث با ردیفی از درختان نخل پر شده است. تعبیر این نقش موضوع مباحث بسیاری بوده است. گروهی با توجه رابطه ای که میان آفتاب و شیر در عالم فلکی و ستاره شناسی وجود دار و رابطه ای که میان گاو نر و نم رطوبت و باران در افسانه ها و اساطیر قائل شده اند، این نقش را به نماد پیروزی آفتاب بر آب تعبیر کرده اند، اما این فرضیه پایه ای ندارد و نیز مناسبتی میان چند مسئله ای با نقش های دیگر تخت جمشید نیست. گروه دیگری شیر را نماینده اهریمن و گاو نر را مظهر اهورامزدا دانسته اند که این فرصیه، مخالف دین هخامنشی و ستایشی است که هخامنشیان نسبت به اهورامزدا داشته اند. از طرفی تصویر شیر در بسیاری جاها، مثلا در تزیین شادروان شاهی نقش شده است. بعضی نیز گفته اند که شیر نماد نیروی پیروزمندی شاهی استو گاو نر، بدخواهان زورمند ولی محکوم به شکست را می نمایدو در نتیجه، نقش را به پیروزی فرّ شاهی بر بد اندیشان تعبیر کرده اند. اما این تعبیر هم پذیرفتنی نیست زیرا که گاو، مخلوق اهورامزدا و مورد احترام ایرانیان و رفیق آنان بشمار می رفته است و دشمن ایرانیان را بدان صورت نشان نمی داده اند؛ به علاوه گاو در هنر هخامنشی ، پاینده و نگهدارنده بشمار میرفته و این امر از از وجود جرزهایی به شکل گاوان بالدار و سر ستون هایی به شکل گاوان دو سر مسلم می شود. مطلب مهمتر آن است که کرزوس، آخرین پادشاه لودیه (لیدیه) که مغلوب و اسیر کورش بزرگ شد، بر روی سکه های زرین و سیمین خود سرو گردن شیری گاوشکن درست به همان گونه که بر نقش های تخت جمشید می بینیم – نقش کرده بود.
وقتی لودیه استانی از ایران شد ، کورش همین سکه ها را به غنوان سکه های رایج مملکتی گرفت که بعذ از او کمبوجیه و تا سالیان دراز داریوش بزرگ هم بر همین منوال رفتار گردند؛ پس وقتی تخت جمشید را می ساخته اند، نشان و مشخصه ی سکه ی رایج در ایران، شیر گاوشکن بوده است. بعداً، در حدود ۵۱۰ ق۰م۰ یا اندکی دیرتر، داریوش بزرگ نیم تنه ی خود را همچون کمان وری بر روی سکه ها نقش کرد که سکه ی زرین را “داریوشی” (داریک) و سکه ی سیمین او را “شِکِل” خواندند.این تصویر کمی بعد به صورت شهریاری کمان ور و نیزه دار تحول یافت و تا زمان اسکندر به همان منوال ماند. البته واضح است که اگر گاو، در نقوش شیر گاوشکن تخت جمشید مظهر بدی می بود، هرگز سکه هایی را که بدان نقش مزین بود سکه های رایج مملکتی نمی کردند. به جز اینها تعابیر دیگری هم پیرامون این نقش مطرح شده که هیچ کدام قبول عام نیافته است.
به گمان ما بهترین تعبیر این صحنه، تفسیر نجومی آن است که می توان چنین ارائه داد؛ چون این مجلس همواره قسمتی از یک صحنه ی کلی است که خود، مراسم سالانه ای را نشان می دهد، پس باید با زمان خاصی از سال رابطه داشته باشد. همه می دانند که از قدیم الایام، شیر یکی از صورت های فلکی و یا برجی نجومی بوده است (برج اسد) و همواره در هنر، نجوم و ادبیات، با خورشید مربوط و بلکه یکی بوده است. در حقیقت هم سر و یال شیر به خورشید ماننده است، گاو نیز از غلائم فلکی است (برج ثور) و هنگامی که خورشید به منزل گاو می رسد بر آن تفوق می یابد. در حدود ۵۰۰ ق.م. ورود خورشید –و بنابراین، نماد آن یعنی شیر –به برج گاو در نزدیکی های اعتدال ربیعی (نوروز در تقویم کنونی) بوده است. در این صورت می توان احتمال داد که نخستین بار این نقش رادر حدود ۵۰۰ق.م. بر یکی از کاخ های رسمی کنده اند و سپس الگویی شده و همواره تکرارش کرده اند. از سوی دیگر، استاد لنتس به من آگاهی داد که به نظر ایشان نیز نقش مورد بحث رابطه ای نجومی دارد اما آن را باید تفوق خورشید بر ماه، که در آیین های مربوط به مهر نمودارِ از گاو است، تعبیر کرد. این عقیده نیز به گمان ما محکم می نماید زیرا رابطه خورشید و شیر که ناگفته معلوم است و رابطه ی ماه با گاو نیز با استناد به متون ایرانی کهن تأیید شدنی است، مثلاً در اوستا برای ماه، لقب گاوچهر –گئوچیثر (گاونژاد) –بسیار آمده است، البته هلال ماه که به شکل شاخ های گاو می نماید در چنین تعبیری مؤثر بوده است. بنابراین تعبیر می توان گفت که نقش مورد بحث، نمایشگر آن زمان به خصوصی است که خورشید بر ماه تفوق می یافته و دیگر هیچ سایه و نشانه ای از شب نبوده و در همان وقت، به فرمان شاهنشاه “جشن بزرگ” آغاز می شده است. آنان که به تعبیر نجومی این نقش معتقدند، بیشتر به “جشن نوروز” و اعتدال ربیعی توجه دارند، اما گاهی “مهرگان” و اعتدال خریفی نیز مورد نظر بوده است. به گمان ما، موقعیت تخت جمشید خود به گونه ای است که برای هر دوی این زمان ها مناسبت داشته است.
پلکان های مهتابی عقبی
یک جفت پلکان پهن و شاهانه –هر پلکان شامل ۳ پله –از دو سوی شمال و جنوب، حیاط آپادانا را به بالای محوطه ای که در جلوی رواق شرقی آپادانا است وصل می کند. لبه ی پلکان ها جان پناهی معمولی، شامل دیواری کوتاه و مزین به کنگره های چند طبقه دارد که نمای داخلی اش –رو به سوی آپادانا –منقوش به سربازان سپردار و نیزه وری است در جامه ی پارسی –کلاه ترک دار استوانه ای، دامن و غرقچین چین دار –در دو صف و در مفابل هم ایستاده اند. انتهای هر یک از جان پناه های داخلی مهتابی عقبی ، یعنی محجرهای پلکان ها، منقوش به تصویر یک جفت مرد در جامه ی پارسی است (کلاه ترک دار استوانه ای، قبا و دامن چین دار) که پشت به پشت هم داده اند و یکی درون ایوان و تالار را می نگرد و دیگری درون جلو خان و مهتابی هیاط شرقی آپادانا را. در دست راست هر یک عصایی است که نشان دهنده ی منصب پرده داری آنان است. دست ئیگر بر روی مچ دست اولی قرار داده شده است و خوب پیداست که یکی از آنان راهبر هدیه آوران و دیگری راهبر بزرگان بوده است.
جبه بیرونی (رو به حیاط آپادانا) پیش بست عقبی، در قسمت شمال، آراسته به نقوشی از سربازان، بزرگان و درباریان است و در قسمت جنوبی، تصاویر هدیه آور را نقش کرده اند.
جبهه ی شمالی
دیواره ی مهتابی در قسمت شمالی به وسیله ی نوارهایی از گلهای دوازده پر ، به طور افقی به سه قسمت طولانی و موازی تقسیم شده است و در هر قسمت صفی از درباریان و سربازان هخامنشی حجاری شده اند. باید توجه کرد که در دوره ی داریوش و خشایارشا هنوز علم ژرفانمایی (پرسپکتیو) در حجاری ، بر هنرمندان آشکار نبوده و از این رو نمی توانسته اند به درستی، عمق را نشان دهند و برای نشان دادن چند صف کنار هم ، مجبور بوده اند آنها را یکی بر فراز دیگری بنمایانند. پس در اینجا ما با سه صف از افراد هخامنشی سر و کار داریم که در کنار هم با فاسله ای کم، به طور موازی در جلوی پلکان ایستاده بودند. این افراد مشتمل اند بر سربازان، بزرگان ایرانشهر، اسب رانان شاهی و مهتران اسب سلطنتی. پشت سر این سه گروه، کتیبه هایی به نام خشایارشا به بابلی و عیلامی کنده شده و سپس نقش شیر گاوشکن و درختان نخل و سرو تکرار شده است.
نگهبان شاهی
در دو جانب هر یک از سی پله ی دو پلکان توأمان، سربازی ایستاده، نقش شده است؛ یعنی در هر سوی هر یک از پلکان ها صفی سی نفری تشکیل شده که روبه سمت سر پلکان بالا می ذوند. هر یک از این سربازان کلاه ترک دار استوانه ای به سر و نیم تنه و دامن چین دار به بر دارد و کمان بزرگی بر پشت افکنده و نیزه ای را از میان طوری کرفته است که بن گلوله مانندش بر نوک پای پیش هشته ی وی گذارده شده است. بالای سر این صف سی نفری، نواری از گلهای دوازده پر نقش شده است.
پشت سر اینها، سه صف از نیزه داران را می بینیم، در صف بالایی ۴۳نفر، در صف میانی ۲۸نفر و در صف پایینی ۲۱نفر دیده می شوند. هر یک ازین صف ها با حاشیه ای از گلهای دوازده پر مزین شده اند. هر سربازی نیزه اش را عمودی و با دو دست طوری که بن گلوله مانندش بر نوک پای جلویش گذاشته شده است. بر سر هر کدام از آنان “میترا” موی بندی تاب خورده که مانند کلافی کلفت و پر پیچ است، بسته شده و ریش همه مجعد و موی آنان پر پشت و جعد خورده است. جامه شان عبارت است از نیم تنه یا قبا و دامن چین دار معروف به پارسی و به پای هر کدام کفشی است سه بندی با دکمه ی مثلث شکل. ایت سربازان بسیار شبیه نگهبانانی هستند که بر کاشی های رنگین مکشوفه از آپادانای شوش نقش شده اند جز این که سربازانی روی کاشی ها، کمان دان بزرگی به پشت انداخته اند که دسته ای تیر از آن آویخته است. هر یک از این نگهبانان شوشی منقوش بر کاشی های رنگین، گوشواره، یاره و دستبند آراسته ی زرین دارند و نیزه شان به گلوله ای –که انا یا سیب باید باشد –ختم می شود و ردای بلندشان به جبه ای می ماند که از زر و زیور پوشیده شده باشد و دامن چین دارشان با طرح های زیبا آراسته است. جامه شان به طور کلی با گلهای نیلوفر آبی، نقوش دروازه ی شهر ها و ردیفی ستاره و گل دوازده پر آراسته شده که همه با رنگهای آبی، زرد، قهوه ای، خاکستری و مشکی طرح ریخته اند.کمان دان بزرگان شان نیز با طرح های اسلیمی مزین است.
بنابر متون قدیمی، می دانیم که نخبه ترین سپاه ایرانی را یک گروه ده هزار نفری تشکیل می داد که از پیادگان بودند و هرگاه یکی از ایشان بیمار و یا کشته می شد، بی درنگ جایش را با یک تن دیگر پر می کردند، یعنی هیچ گاه تعداد این سپاه از ده هزار تن کمتر نمی شد، از این جهت آن را “سپاه جاویدان” یا بی مرگ می خواندند. نوشته اند که جامه ی آنان بسیار رنگین بود و از فراوانی رنگ ارغوانی و زرد بهی می درخشید. همین امر باعث شده است که نویسندگان معاصر، نگهبانان منقوش بر کاشی های لعابدار شوش را نمونه هایی از “جاویدانان” بدانند و سربازان منقوش بر پلکان آپادانا را نیز به سبب همسانی با آنان “جاویدان” بخوانند.
میرآخوران و خدمه
پشت سر سربازانی که بر ردیف بالایی نوار نقش دار جبهه ی شمالی نشان داده اند، گروهی از خدمه ی شاهی در حرکت اند. نخست یک حاجب (پرده دار) می آید که لباس مادی، یعنی کلاهی گرد –نمدی با دنباله ای که به پشت گردن می افتد، به سر دارد و نیم تنه ی چسباان و تنگ –چرمین –و نیم چکمه پوشیده پوشیده است. در یک دست عصایی دارد که نشانه ی منصب اوست و دست دیگر را بر روی مچ دست اولی انداخته است؛ دسبندش به خوبی نمایان استاما گوشواره ندارد.
پس وی چهار مهتر در جامه ی مادی می آیند که هر یک از اینان شلاقی به یک دست گرفته و قالیچه ی تا شده ی آراسته ای زیر بغل دارد و نفر جهارم، کرسی پادشاه را که درست به مانند چهار پایه ای است که به هنگام توصیف نقش بار عام شاهی زیر پاهای خشایارشای اورنگ نشین دیدم –با بندی چرمین به پشت بسته، می آورد.
پشت سر این گروه، یک پرده دار دیگر با گوشواره، دستبند و عصا، در جامه ی مادی می آید و سپس سه مهتر در جامه ی همانند وی، که هر یک اسبی (نریانی) را می آورد. دم سبان گره خورده و با نوار و بند بسته شده است و یال شان آراسته و موی روی تارک شان را دسته کرده به طوری آراسته و موی روی تارک شان را دسته کرده به طوری آراسته اند که اصطلاحاً به کاکل یا تاجی، معروف است و همانند تیغه ی تبرزین می باشد.
افسار آنها بسیار زیبا و با تکه هایی که منتهی به سر اردک می شود مجهز است. اندام اسبان بزرگ است و احتمال می رود که جزو اسبان معروف نیسائی بوده باشند (نیسایه یا نسا، دشتی در ماد بود که پرورشگاه بهترین، خوش نژادترین، تندروترین و گران پیکرترین اسپان جهان باستان بشمار می رفت و محل ْن را حوالی کرمانشاهان کنونی دانسته اند). آنگاه یک حاجب (پرده دار) دیگر می آید که موی بند پیچان خوزی پوشیده و نیم تنه و دامن چین دار پارسی به تن و کفش سه بندی به پای دارد و خنجری با فبضه سه دنده ای دم چلچله ای به پیش کمر زده و عصای پرده داریش را کمی اریب، طوری گرفته که نوکش بر شت پای جلویی اش گذارده شده و با دست دیگر، دو گردونه را هدایت می کند. این گردونه ها عبارتند از اتاقک های کوچک سرناپوشیده ای که هر یک بر محوری متصل به دو چرخ بزرگ متکی است و با دو نریان کشیده می شوند. در هر کدام از آنان یک گردونه ران- در لباس پارسی اما با موی بند خوزی- دیده می شود که به جلو خم شده و دهنه اسبان را در است دارد و با دست راست ترکه ای را برای اشاره حرکت به ستوران بلند کرده است. یال و دم و کاکل اسبان، به همان ترتیبی آراسته شده که در نریان های تک روست ولی به هر یک از آنها پیش بند، تنگ و دهنه ای مجهز، که از درون یک قلاب بزرگ چوبی می گذرد و به منگوله ای بزرگ آراسته است، بسته اند.چرخ گردونه ها دندانه دندانه است(مثل چرخ های امروزی) و محوری گرد دارد که از آن دوازده پره بیرون آمده است.میخ میان صفحه محور را با نقش برجسته یک زن- که دستها را به سینه گذارد- نشان داده اند. (این تصویر، تنها نقش زن در نقوش تخت جمشید می باشد.) دستگیره ای حلقه وار در لبه عقبی هر یک از گردونه ها تعبیه شده و از آن بندی دولا آویخته اند تا کار بالا رفتن را آسان سازد. شیئی همانند یک ترکش، در جلو گردونه رانها به لبه پیشین گردونه آویخته است و چیزی مثل کمان دان، مزین به پولک های فراوان، بر کناره گردونه ها به طور اریب قرار گرفته. تنه گردونه نخستین با طرح لوزی تزئین شده و قابی دارد که سرتاسر با ردیفی از شیران غران دم علم کرده مزین شده است. گردونه دومی تنه ای ساده دارد، اما قاب آن با ردیفی از گلهای دوازده پر آرایش یافته است. چون عرض مجلس حجاری محدود بوده و طولش نیز چندان زیاد نبوده است، هنرمند به ناچار اندام این دو گردونه و رانندگان و ستوران شان را کوچک تر از حدی که در نگاشتن نقوش مجاور منظور کرده بوده است نشان داده، به طوری که تنه گردونه رانان، ریز می نماید.
هیچ شکی نمی توان کرد که این گروه خدمه، اسباب و رستوران و گردونه های رستوران و گردونه های پادشاه را می آورند. شهریار مورد بحث در اینجا، خشایارشا است. شاید بتوان گردونه ران نخستین را پاتریامفس، پسر هوتنه، که به گفته هرودوت (کتاب هفتم، بند ۴۰) گردونه ران خشایارشا بود، دانست. مرحوم پیتر کالمیر به من گفت که شاید گردونه دومی به ولیعهد تعلق داشته است.
بزرگان ایرانشهر
پشت سر نگهبانان شاهی، در دو ردیف پایینی، دو صف از بزرگان ایرانشهر می آیند و همه یکی در میان جامه مادی و پارسی پوشیده اند. چون این نقش، میهمانان گزیده دولتی را در جشن نوروز، می نماید، مشکل بتوان قبول کرد که آن بزرگان فقط و فقط از میان مادها و پارسیان دست چین می شده اند و دیگر نژادگان ایرانی- مانند سکاها، سغدیان، خوارزمیان، هراتیان، ارمنیها و جز آنان- را به میهمانی فرا نمی خوانده اند. پس شاید تعبیر دیگری به میان بتوان آورد و چنین انگاشت که تین نقوش، والاترین بزرگان سرتاسر دولت هخامنشی را نشان می دهند و جامه مادی یا پارسی در اینجا تعیین کننده ملیت نیست بلکه مشخص کننده منصب است. هر گاه چنین فرضی درست باشد، این دو صف ۳۲ نفری را می توان نماینده نخبه ترین صاحب منصبان درباری (در لباسی پارسی) و نظامی (در جامه مادی) ایران در عهد خشایارشا دانست.
همه این بزرگان کلاه بلند دارند و کلاه ترک دار و استوانه ای پارسی آنها از کلاه های پارسیان دیگر بلند تر است. به علاوه همه ریش نسبتاً بلند دارند که نشان می دهد مقامشان از دیگر افراد منقوش بر پلگان آپادانا بلند تر است اما از پادشاهان، که ریش مصنوعی بسیار بلند مستطیلی دارند، پایین ترند.همه گوشوار، دستبند و طوق دارند و اینها همه نشانه بزرگی و سالاری به شمار می رفته است و “نشان” های خاصی بوده که در برابر خدمت نیک و به پاداش دلاوری داده می شده است و الا هر فرد عادی و عامی نمی توانسته اینها را به خود بیاویزد.
به علاوه آنان که جامه مادی به تن دارند، ردایی بلند آستین بر دوش افکنده اند که با بندی ظریف در جلو سینه چفت می خورده است. این ردارا کندیز می خوانده اند و سر آستین هایش دوخته و بسته بوده، به طوری که اگر دستها را در آستینها می کردند، از آن بیرون نمی آمد و کسی که آن را بدین گونه می پوشید، نمی توانست دست به اسلحه برد و از این جهت، بزرگان در پیشگاه پادشاهان دست ها را در آستین ها می پوشانیدند تا احتمال هر گونه سوء قصدی از میان برود- مجازات تخطی از این قانون مرگ بود. اما در حالت عادی، ردا را مثل عبا، فقط بر دوش می افکندند و آستین ها تهی و آویزان می ماند و خود جامه، با بندی در پیش سینه بسته می شد. بسیاری از بزرگان تنه خود را برگردانیده، از روبرو نمایانند و از این جهت، حالت بدوش گرفتن کندیز را به خوبی نشان می دهند. آستین تهی و آویخته ردا، در حاهایی که فرد کندیز پوش را به حالت نیمرخ نشان داده اند، به روشنی نمایان است.
آنان که جامه مادی پوشیده اند، کلاه نمدی گرد، آویزه دار و نیم تنه چرمین چسبان، شلوتر چرمین تنگ و چکمه پوشیده اند و کمربندی به میان دارند که دو سرش به قبه ای چون یک گل دوازده پر می پیوندند و گره خورده، چونان دو آویزه به پایین می افتد. نقوش همین افراد بر روی پلکان شمالی آپادانا که طرف دیگر آنان را نشان می دهد، می رساند که هر یک از آنان تیغ کوتاه (اکوناک، به یونانی اکی نکیز) در نیام کرده ای را به کمر آویخته بوده اند.
آنان که در لباس پارسی اند، کلاه استوانه ای ترک دار به سر دارند و نیم تنه و دامن چین دار و کفش سه بندی پوشیده اند و خنجری با قبضه ی سه دندانه ای دم چلچله ای به کمر زده اند.
گروهی از این بزرگان (هم در چامه ی مادی و هم در لباس پارسی) هر یک کمان دانی بزرگ (که در اصل چرمین بوده) با تسمه ای که بدان دوخته شده به کمر آویختع اند، سر کمان دان به مانند کله ی طوطی مصور شده است. نقش های پلکان شرقی آپادانا این کمان دان ها را از روبرو، به صورت واضحی نشان می دهند در حالی که نقوش پلکان شمالی، فقظ قسمتی از آنها را نمایان می سازند و بقیه در پشت سر افراد منقوش، پنهان مانده اند.
بیشتر بزرگان گلی و یا غنچه ای شبیه نیلوفر آبی در دست دارند، چنانکه امروز هم رسم شده است که در مواقع تشریفاتی گل به دست گرفته و یا بوی خوش و عطر به خود بپراکنیم، در غهد باستان رسم بوده است که با بوی خوش و عطر گل به میهمانی بروند و این عادت بسیار نیکو از پدران ما به یادگار مانده است. گروهی هم اشیاء کروی و بیضوی- شاید سیب، انار و تخم مرغ رنگین- به دست گرفته اند که همه اینها از ویژگی های مراسن نوروزی است و هنوز هم در سفره هفت سین نوروزی مان جلوه گر است.
حالت این بزرگان فوق العاده گیرا و پر معنی است و در نفرهای اول و برخی دیگر از میان دو گروه، رسمی و تشریفاتی است. مثلاً نفر نخستین هر گروه –که جامه پارسی پوشیده- در یک دست گل دارد و دست دیگر را بر روی مچ دست اولی انداخته و مانند پرده داران، خشک و با احترام ایستاده است. از این جهت احتمال داده اند که شاید هزار پتیش ( هزار بد، فرمانده هزارگان یعنی هزار تن نگهبانان ویژه شاهی، که بن نیزه شان سیب زرین داشته) باشد. نفر دوم ردیف پایینی، دستی را به نشانه درود فرستادن به لبان برده است و نفرهای پشت سر او هم حالت احترام دارند و رسمی اند. اما گروه زیادی از بزرگان، وضع تشریفاتی را کنار گذاشته و مثل این که به میهمانی یکی از دوستان می روند، شادان و گفت و گو کنان گام بر می دارند؛ این یکی دستش را بر کمان دان رفیقش گذلرده، آن یکی دست بر شانه دوستش نهاده و با او- که برگشته و به وی گوش می دهد- سخن می گوید.بسیاری از آنها دست همدیگر را گرفته اند و حالت بسیار دوستانه ای در رفتار و حرکاتشان دیده می شود. این صحنه ها، یکی از دلپسندترین و کمیاب ترین نقش های درباری جهان باستان است و هر بیننده ای را شیفته می سازد.
سنگ نوشته ها و نقش شیر گاوشکن
در سمت راست این مجلس حجاری مفصل، فضایی مستطیل شکل از دیوار پلکان را به کتیبه ای اختصاص داده اند که دو قسمت دارد؛ بخش بالیی در ۱۸ سطر، به خط و زبان عیلامی است و بخش پایینی در ۱۹ سطر به زبان و خط بابلی. هر دو متن، یک مضمون دارند و مفادشان مثل متن کتیبه ای است که به فارسی باستان، بر دیواره ی جنوبی پلکان شرقی نقر شده و در جای خود از آن یاد خواهیم کرد. هرسه کتیبه به فرمان خشایارشا کنده شده اند؛ پادشاه پس از ستایش اهورامزدا خود را معرفی می کند و می گوید که ” این سرای (مقصود او آپادانا و یا قسمتی از آن است) را من به تأیید اهورامزدا ساختم. باشد که اهورامزدا و ایزدان دیگر، مرا بپایند و کشورم را و هر آنچه را که ساخته ام” (روایت بابلی).
از اینجا بر می آید که ساختمان آپادانا در زمان داریوش و در حدود سال ۵۱۵ ق.م. آغاز شده بود، در روزگار خشایارشا به پایان رسیده است.
پس از این کتیبه ، مثلث نسبتاً بزرگی را می بینیم که وتر آن توسط لبه ی پلکان به وجود آمده است. این سه گوش، منقوش است به شیری که گاوی را می شکند و ردیفی از درختان نخل و سرو که بارها آن را توصیف کرده ایم.
جبهه ی جنوبی: سان هدیه آوران
بر دیواره ی این قسمت از پلکان شرقی، ۲۳ گروه نمایندگی را نقش کرده اند که هدیه های نوروزی برای خشایارشا می آورند. افراد پیشکش هایشان –با تفاوت ههایی مختصر –همان افراد منقوش بر جبهه ی غربی پلکان شمالی اند. این هیئت ها در سه ردیف کرده اند و هر هیئتی توسط درخت سروی از هیئت دیگر جدا شده است. گروهای یکم، دوم و سوم را بر روی جبهه ی درونی پلکان نقش کرده اند، گروههای چهارم تا هیجدهم در سه صف –هر صف شامل پنج هیئت- یکی بر فراز دیگری و گروهای نوزدهم تا بیست و سوم، در زیر کنگره ی پلکان جنوبی نقش شده اند. هر هیئتی را حاجبی بلند پایه در لباس مادی (کلاه نمدی گرد،نیم تنه ی چسبان ، شلوار تنگ، کفش چکمه ای، کمر بندی با تیغ کوتاه مادی و گوشواره) و یادر جامه ی پارسی (کلاه استوانه ای ترک دار، نیم تنه و دامن چین دار، کفش سه بندی، گوشواره و خنجری به کمر) هدایت می کند. این پرده داران معمولا طوق ( نشلنه ی مقام بلند) و عصا ( نشانه ی حاجبی) دارند و هر یک دست رهبر هیئتی از هدیه آوران را گرفته و با مهربانی او و همراهانش را به پیشگاه پادشاه می برد. رئیس این حاجبان، بارسالار است که در نقش بارعام شاهی، در جامه ی مادی و با عصا در پیشگاه فرمانروا ایستاده است. اینک هیئت های هدیه آور را یکی یکی توصیف می کنیم.
۱. مادها: نه نفرند، نیم تنه، شلوار چرمین و چکمه پوشیده اند. رهبر گروه، تیغ کوتاه مادی به کمر آویخته است و کلاه معمولی مادی- یعنی گرد و نمدی –به سر دارد. بقیه بی اسلحه اند و کلاه سه قبه ای بزرگی که مثل دستار و شال گردن، چانه، رخان و پشت گردن را می پوشاند، به سر دارند. هدیه های آنان عبارت است از سبو، کاسه، تیغ مادی با نیام و یراق، طوق و دستبند، جبه، قبا و شلوار مادی. حاجبی پارسی این گروه را هدایت می کند.
۲. خوزی ها: شش نفرند، با قبا و دامن چین دار و نیم چکمه ی بند شده ی شش سوراخی. به جای کلاه، موی بند مشهور میترا بر سر دارند که به پشت سر گره می خورد، و کاملاً بی اسلحه اند. هدیه ی آنان عبارت است از یک جفت کمان تزیینی با دو سری که مانند کله ی اردک درست شده، یک جفت خنجر پارسی با قبضه ی دندانه دار دم چلچله ای که در نیام اند و یک ماده شیر و دو توله اش. ماده شیر با حالتی نگران و خشمناک سر بر گردانده، توله هایش را می نگرد که دو شیربان، به زور آنها را گرفته و می آورند. این تنها حیوان ماده ای است که در تخت جمشید نقش شده است. اینجا باید این نکته ی مهم یاد آور شویم که خوزستان استان پر نعمت و توانگری بوده و پذیرفتنی نیست که به عنوان باج سالانه، توله شیر و ماده شیر به درگاه می فرستاده، پس باید قبول کنیم که این حجاری، آن چنان که برخی از غریبان ادعا می کنند، سان “باج پردازان” را نمی نماید بلکه سان “هدیه اوران” را مجسم می کند. حاجبی در جامه ی مادی و با تیغ و کمر، این گروه را هدایت می کند.
۳. ارمنی ها: سه نفرند که جامه ی مادی دارند، اما باشلقشان را نبسته اند، یعنی طوری پوشیده اند که دنباله هایش از روی موی سر به پایین می افتد و چانه و رخسار را پنهان نمی سازد. هدیه های آنان اسبی است با یال و یراق آهسته و دم گره خورده و سبویی با دسته ی عقاب وار بسیار آراسته که دسته ی مقدم آن با نوعی آبریز مجهز شده است. حاجبی در جامه ی پارسی اینها را هدایت می کند.
۴- هراتیان: چهار نفرند، که جبه و شلوار چسبان مادی دارند و چکمه بلند به پا کرده اند و سر، گردن، چانه و رخسار را با شالی بزرگ و چند لایه پیچیده اند. رهبر گروه ردای مادی پوشیده و این نشان از مقام بلندش دارد. هدیه های ایشان مشتمل است بر ظروف دهان گشاد جام مانند، شتر دو کوهانه و پوست جانوری وحشی (شاید پلنگ سیاه). حاجبی در جامه پارسی این گروه را هدایت می کند.
۵- بابلیان: شش نفرند، کلاه زنگوله شکل بلند منگوله دار به سر دارند و قبایی عباوار و گشاد و کفشی تخت پوشیده اند.هدیه هایشان عبارت است از پیاله های آراسته، عبا و یا ردای بافته چین داری که حاشیه تور مانند و گلدوزی شده آن به خوبی نمایان است و گاو کوهان دار.رهبر گروه دست را بالا آورده، در حال سخن گفتن است. حاجبی در جامه مادی این دسته را هدایت می کند.
۶- لودیه ای ها(مردمان باستان ناحیه غرب ترکیه امروز): شش نفرند و جبه ظریف چین خورده ای از پارچه نازک و چسبان به تن دارند و شالی به طور مایل بر آن بسته اند.ساق پایشان لخت است و نیم چکمه نوک برگشته به پا کرده اند. چهار نفر اول دستاری چون مخروط کند نوکی به سر دارند، ولی دو نفر دیگر سر برهنه اند. همه آنها یک حلقه منفرد از موی سر را از پشت گوش تا به گردن آویخته اند. این تک گیسوی عجیب در چند تصویر ایونیه ای کهن دیده می شود و احتمالاً یک رسم لودیه ای بوده است.(شباهت آن با گیس بر بناگوش آویخته فرقه ای از یهودیان سنتی کاملاً تصادفی است). پیشکش های این گروه عبارت است از گلدان های بسیار آراسته با شیارهای عمودی و دسته هایی به شکل گاو بالدار، کاسه های ساده، بازوبندهای بسیار شاهانه که دو سرشان همچون شیردال درست شده و گردونه ای سواری که دو نریان کوچک اندام با زمام و دم آراسته، آن را می کشند، میخ محور چرخ این گردونه را هم، مانند گردونه شاهی، به صورت آدمکی که دست به سینه ایستاده، درست کرده اند. حاجبی در جامه پارسی این گروه را هدایت می کند.
۷- رخجی های افغانستان: چهار نفرند و جبه، شلوار مادی و شال چند لایه ای دارند که سر، گردن، رخسار و چانه را می پوشاند.چکمه بلند به پا کرده و شلوار را در آن فرو برده اند. هدیه هاشان کاسه جام مانند، شتر دو کوهانه زنگوله دار و پوست جانوری وحشی است. حاجبی در جامه مادی آنان را هدایت می کند.
۸- آشوریان بین النهرین: هفت نفرند، که جبه بلند و آستین کوتاهی از جنس پارچه کلفت (پشمین) پوشیده اند و شال نازکی به کمر بسته و نیم چکمه ای که در جلو با بندی به شکل پروانه گره خورده است به پا کرده اند و دستار چند رشته ای به سر پیچیده اند. رهبر گروه دست خود را به نشانه احترام و یا سخن گفتن بالا آورده است و به دنبال سر حاجبی که در جامه پارسی است، گام بر می دارد. هدیه های این دسته عبارت است از کاسه های بزرگ پیاله مانند، پوست بره کوچک، جبه عبا مانند و قوچ های پروار زیباست.
۹- کاپادوکیه ای ها ( مردمان باستانی ناحیه جنوب دریای سیاه): پنج نفرند که جامه مادی پوشیده اند و کلاهشان باشلق قبه دار است. روی نیم تنه، ردایی بر دوش افکنده اند که با یک سنجاق قفلی شبیه به دستی با بازوی خم شده، در جلوی سینه بسته شده است. از این نوع سنجاق قفلی در حفاری های کاپادوکیه زیاد یافته اند. پیشکش های اینان نریان درشت اندام با یال و دم گره خورده، جبه مادی و شلواری است که پای پوش (جوراب) آن سر خود است. حاجبی در جامه مادی این گروه را هدایت می کند.
۱۰- مصریان: قسمت اعظم این نقش از میان رفته است.همین اندازه پیداست که این گروه شش نفر بوده اند و با پای برهنه و جبه قبا مانندی که تا قوزک پا می رسیده و حاشیه پایینی اش راه راه و ریشه دار بوده است، آمده بوده اند. پیداست که نفر چهارم شال گردنی (از کرباس) و نفر پنجم ورزاوی نیرومند هدیه می کند و حاجبی در جامه پارسی این گروه را رهنمون است.
۱۱- سکائیان تیز خود (مردمان شمال خوارزم، که ایرانیان شمالی بوده اند): شش نفرند و کلاه بلند نوک تیز و محاسن صاف دارند. جامه آنان درست مانند جامه مادهاست. به علاوه، این گروه اسلحه هم دارند؛ همه تیغ کوتاه مادی به کمر آویخته اند و رهبر گروه، کمان دان بزرگ ایرانی بر پهلو دارد. این وضع نشانه امتیاز و بلند مقامی سکائیان در روزگار هخامنشی است که از خلال نوشته های مورخان کهن نیز به خوبی روشن است. پیشکش های این گروه عبارت است از نریانی درشت اندام با دم و یال آراسته و یراق کامل، دست بندهایی با سر حیوانات، جبه مادی و شلوار مادی جوراب دار. حاجبی در جامه مادی این گروه را هدایت می کند.
۱۲- ایونیه ای ها (مردمان یونانی نژاد و یونانی شده غرب ترکیه امروز): از تعداد زیاد افراد این هیئت پیداست که اهمیت فراوان داشته اند. اینان جبه ای- کتانی یا پشمین- که تا میان ساق پا می رسد و عبایی پهن از پارچه نازک و مزین به منگوله های کوچک دارند و نیم چکمه ای نوک برگشته به پا کرده اند. پیشکش های این افراد عبارت است از؛ کاسه های جام مانند و پیاله وار، قواره تا شده پارچه پشمی، عبای تا شده آراسته و کلاف های کروی پشم تابیده و ریسیده، که احتمالاً با رنگی کمیاب و پر ارزش رنگین شده بوده است. حاجبی در جامه پارسی این گروه را هدایت می کند.
۱۳- بلخیان: چهار نفرند. مقام والایشان از گوشوار و محاسن صاف (که نشان می دهد مجبور نبوده اند رسوم درباری را رعایت کنند) و نسبتاً بلندشان پیداست. قبای کمردار مادی و شلوار سواری پا پوش سر خود پیچیده اند و دستمالی زلف پوش و دنباله دار دارند. هدیه های آنان کاسه های بهادار و شتر دو کوهانه زنگوله دار است. حاجبی در جامه مادی را هدایتشان می کند.
۱۴- گنداریا دره کابل: شش نفرند که قبایی نازک با آستین نیم بلند، لنگ کوتاه و ردای بلند مستطیل شکل منگوله دار پوشیده اند و به جای کلاه، رشته ای پارچه ای به سر بسته اند. هدیههاشان عبارت است از؛ گاو نر کوهان دار، سپر گرد بزرگ و نیزه. حاجبی در جامه پارسی آنان را هدایت می کند.
۱۵- پارثوی ها (خراسانیان کهن): چهار نفرند، با موی بند دیهیم دار، قبای کمر دار مادی، شلوار گشاد با چین های افقی که با بند به ساق پا بسته شده و نیم چکمه.محاسن آنان صاف و نسبتاً بلند است. هدایاشان مشتمل است بر کاسه های جام مانند با شیار های افقی، پیاله های اراسته به خطوط افقی با لبه مزین به گلبرگهای عمودی و یک شتر دو کوهانه زنگوله دار. حاجبی در جامه مادی آنان را هدایت می کند.
۱۶- اسه گرتیان (ساگارتیان کناره ماد، یا حدود یزد امروز) : پنج نفرند که درست مانند مادهای گروه یکم جامه پوشیده اند و هدیه هاشان هم شبیه به هدیه مادهاست. از این روی باید قومی مادی (مثل ساگارتیان) باشند.رهبر گروه کلاه گرد دارد و نفرهای دوم و چهارم گروه باشلق بسته و نفر سوم و پنجم باشلق نابسته دارند. هدایای آنام جبه مادی، شلوار و اسب با یال و دم آراسته است. حاجبی در جامه پارسی آنان را هدایت می کند.
۱۷- سکاهای هوم پرست (ایرانیان شمالی حدود فرغانه) پنج نفرند که کلاه کمی نوک تیز و باشلق وار، قبای جبه مانند اریب بریده شده و شلوار گشادی که پایینش را بسته اند، پوشیده اند. کفش ساده و محاسن صاف نسبتاً بلند دارند. همه با اسلحه آمده اند و کمان دان بزرگ ایرانی بر ران آویخته اند. این خصوصیات نشانگر مقام والای آنان است. هدایاشان عبارت است از اکوناک (تیغ مادی) با نیام و یراق، بازوبند، تبرزین جنگی و اسب سواری. نریان اینها دم کشیده گره نخورده دارد. حاجبی در لباس مادی آنان را هدایت می کند.
۱۸- هندوان (مردم ناحیه سند): پنج نفرند. رهبر گروه، عبایی نازک به تن و صندل به پا دارد،بقیه فقط لنگی به کمر آویخته اند. محاسنشان و صاف و سربند پهنی پوشیده اند که هر دو انتهایش را پشت سر گره زده اند. هدایاشان عبارت است از کیسه های حاوی ادویه گران بها- یا خاک زر که درون ترازویی است و یکی از هندوان آن را بر دوش گرفته است- گورخر- یا قاطر- و تبر دو دمه جنگی. حاجبی در جامه پارسی آنان را هدایت می کند
از این گروه به بعد، افراد را در جای تنگی در شیب پلکان حجاری کرده اند و به همین دلیل ناچار شده اند از تفصیل هیئت ها بکاهند.
۱۹- سکاهای اروپایی (ترکیه یا مقدونی امروزی): این گروه چهار نفرند. کلاه نوک تیز و باشلق وار دارند، جبه بلند و بی کمر و نیم چکمهای نوک تخت پوشیده اند. پیشکش هاشان عبارت است از سپر نئین و مدور، نیزه، و نریانی کشیده اندام که دمش گره نخورده است. حاجبی در لباس مادی آنان را هدایت می کند.
۲۰- تازیان ناحیه اردن و فلسطین: سه نفرند که با قبای پیراهن مانند، عبای نازک منگوله دار، محاسن صاف و کفش صندل آمده اند. هدایاشان عبایی تا شده با حاشیه قلابدوزی و چهار گوشه منگوله دار، یک شتر جمازه، با یک دست لجام کامل است. حاجبی در جامه پارسی هدایت شان می کند.
۲۱- زرنگیان (سیستانیان باستانی): این گروه چهار نفرند.جبه کمردار بلند، آستین مادی و بر روی آن شالی از پاچه نازک دارند. به جای کلاه، موی بندی صاف و دیهیم وار به سر گذارده اند و شلوار مادی پوشیده اند. هدایاشان سپر گرد حاشیه دار، نیزه و گاو نر پیچیده شاخی است. حاجبی در جامه مادی آنان را هدایت می کند.
۲۲- لیبیایی ها: سه نفرند که قبا و روی آن عبایی با حاشیه مضرس پوشیده اند اما سر و پای شان تهی است. هدایاشان نیزه، غزال آفریقایی و گردونه ای دو اسبی است. حاجبی در جامه پارسی آنان را هدایت می کند.
۲۳- حبشیان: سه نفرند که به صورت زنگیان کوتاه اندام و پیچیده موی و پهن بینی مجسم شده اند. دامن جلو باز و شال به تن دارند. رهبر گروه برهنه پای و دو نفر دیگر با صندل آمده اند. پیشکش های شان عبارت است از یک قوطی دربسته که احتمالاً محتوی عطریات و یا روغن خوشبوی بوده، دندان فیل (عاج) و جانوری شبیه زرافه با حثه ای خرد. حاجبی در جامه مادی آنان را راهبر است.
ولی این نقش ها را با حجاری های پلکان شمالی برابر می نهیم، تفاوت هایی می یابیم که چشمگیرند. مادهای پلکان شرقی اسب ندارند، حاجب گروه هیجدهم همین پلکان بدون طوق است. تعداد افراد هیئت ها بر پلکان شرقی، کمتر از پلکان شمالی است. گروه اول (مادها) بر پلکان شمالی شش نفرند، در حالی که بر پلکان شرقی ۹ نفر شده اند. حاجبان پلکان شمالی آزادانه تر را می روند و عصایشان را مورب تر گرفته اند. کلاه افراد گروه هفدهم روی پلکان شمالی ( سکاهای هوم پرست) تیز تر از کلاه همان ها، روی پلکان شرقی نموده شده است. این تفاوت ها احتمالاً نشانه و حاکی از گذشت زمان است و می توان قبول کرد که پلکان شمالی را داریوش آغاز کرد و خشایارشا به انجام رسانید اما پلکان شرقی را خشایارشا بساخت.
سنگ نوشته خشایارشا (ب)
در زیر نقوش گروه های ۱۹، ۲۰، ۲۱، ۲۲ و بر روی مثلث ناشی از شیب پلکان، نقش شیر گاوشکن و درختان نخل تکرار شده است و در سمت راست این نقش، فضایی مستطیل شکل به کتیبه ای از خشایارشا اختصاص یافته که به زبان و خط فارسی باستان است. متن آن بر جبهه غربی پلکان شمالی و مفاد آن- به زبان های بابلی و عیلامی- بر جبهه شمالی پلکان شرقی تکرار شده است. این کتیبه را به عنوان نمونه ای از خط و زبان هخامنشی، همراه با متن اصلی و آوا نوشت و ترجمه واژه به واژه، در شکل ۹۷ آورده ایم و اینک برگردان آزاد فارسی آن:
” خدای بزرگ اهورامزدا (است) که این جهان را آفرید، که آن آسمان را آفرید، که مردم را آفرید، که خوشبختی مردمان را آفرید، که خشایارشا را شاه کرد، یکی را شاه بسیاری، یکی را فرمانروای بسیاری.منم خشایارشا، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورهایی که همه گونه مردم دارد، شاه این جهان دور و فراخ، پسر داریوش شاه، (از تخمه) هخامنشی. گوید خشایارشا، شاه بزرگ: هر آنچه اینجا بر دست من درست شد، و هر آنچه جای دیگر بر دست من انجام پذیرفت، همه اینها را من به تأیید اهورامزدا ساختم. چنان باد که اهورامزدا و ایزدان دیگر مرا بپایند و کشورم را و هر آنچه بر دست من ساخته آمد.”
چنان که پیشتر دیدیم، روایت بابلی این نوشته صریحاً دلالت دارد که “این سرای” ( آپادانا) را خشایارشا ساخته است. این کاخ شکوهمند و نقوش برجسته اش با رنگ های زیبا می درخشیده است. در سال ۱۹۳۲ که ارنست هرتسفلد پلکان شرقی آپادانا را از زیر خاک بیرون آورد، هنوز به قول خودش ” همه جا بر نقوشی که زیر خاک” پوشیده مانده بود، آثار رنگ پیدا بوده است. امروز اثری از این رنگها نمانده است و هر آنچه هم از خود نقوش برجاست، چنان گزند دیده که اگر به دقت نگهبانی و نگهداری نشود به زودی فرسوده و دیگرگون می شود و زیانی جبران ناپذیر به میراث فرهنگی ما و جهانیان می رسد.دشمن این نقش ها آب و هوای ناسازگار و به ویژه نم و رطوبت و دود حاصل از سوخت ماشین آلات و تجمل محل های مسکونی و کارخانجات، در نزدیکی تخت جمشید است که را می ترکاند و تکه تکه می کند. دستمالی کردن و خراشیدن آنها نیز عمرشان را کوتاه می کند و به همین جهت باید از توسعه کارخانه ها و مجتمع های مسکونی در درون دشت و نزدیک به آثار جلوگیری کرد و این میراث گرانبها را نگهدار بود.
لطفا عکس هایی که در مورد تخت جمشید به شما ارسال(ایمیل)کردم رو مورد دید قرار دهید.بدرود
بسیار مطالب اموزنده هستن.
حداقل می نوشتی این مطالب رو از کتاب پروفسور شهبازی گرفتید.
سلام. میدونی هر وقت به تخت جمشید نگاه میکنم دو چیز میاد تو ذهنم اول این که در اون زمان ما چه عظمتی بپا کردیم و دوم این که یک نفر به نام اسکندر چگونه این عظمت بزرگ که۱۰۸ سال ساخت آن به طول انجامید را ویران کرد وبا تمام و جود این اسکندر رو فحش میدم شما هم کمکم کنید
بابا من می خواستم مستند دانلود کنم خیرسرم!
من نمی فهمم چرا در مورد عظمت ایران در گذشته از ضمیر ما استفاده می کنند؟؟ شما چه کردید؟ بعدش هم هنرهخامنشیان هنر بین النهرین(عراق) و مصر و سودان و بابل و آشور و … هست نه ایران
منظور از ما، اینجانب یا شما نیست، بلکه نیاکان ماست.
وقتی می گویم امسال در کشتی قهرمان شدیم، به این معنی نیست که من کشتی ها را گرفته ام، بلکه منظور ملیت است، در این مطلب هم منظور از ما، نیاکان و گذشگان دور ما هستند.
زمان کورش غریز خوش امدی خیلی فرهنگ بهتر بود به کاخ زیبایی دنیا بود ومهندسان ایران سنگ ساختمان به محکم ساختند واقعی است زحمت ساخت این تخت جمشید بزرگ ایران بود که ازاین بابت ازانها سپاسگزاری تشکرکنیم
درود وسپاس از شما
این هنر زیبایی ایرانیان ودانش و آگاهی ایرانیان بوده که همچین بنایی رو ساختن درسته از هنرمندان سایر کشورها بهره بردند اما در اصل یک هنر ایرانیست
سلام دیدن تخت جمشید خیلی قشنگ من خوش می اید می خواستم پیشرفت برابر تخت جمشید می سازم اتحادایران
Are you useing google translate?
تخت جمشید نمائ صلح جهانی بود از هر کشور مهندس امده بود که معماری ایران فقط نبود بلکه معماری ایران مصر یونان و… بوده این نشانه ی صلح دوستیه ایرانه
وقتی مطلبی در مورد معماری یک محل مشخص ،با اونهمه دیتیل ،میگذارید بدون داشتن تصویر این مطلب نه سندیت داره و نه توضیحات قابل درک .مگر میشه مکانی رو توضیح داد بدون درج تصاویر کافی و مناسب .چون عکسی نبود از معماری تخت جمشید به اندازهی کافی ،با اینکه به نظرم مطالبتون خوب آمد اما نشد که بخونمشون .