یادش بخیر
در سری مطالب پیش رو تصاویری جالب برای طرفداران نوستالژی گردآوری کردهایم.
خیلی از ما وقتی به ایام گذشته فکر میکنیم دلمان برای اشیا و بازیهای دوران کودکی مان تنگ میشود. روزهایی که خبری از کرونا، مرگ و میرهای روزانه و اتفاقات تلخ دیگر نبود و ما بدون ترس و با نهایت شادی دلمان به بازیهای هفت سنگ، وسطی، بالابلندی و زنگ تفریحهای مدرسه خوش بود.
قطعا دیگر نمیتوان زمان را به عقب برگرداند و در همان لحظات خوش درجا زد، اما میتوان با دیدن تصاویر شیرینی آن روزها را زنده کرد و با صدای بلند گفت “یادش بخیر”.
وقتی که حس نوستالژی به سراغمان میآید تمایل ما بیشتر به سمت شادتر شدن، اعتماد به نفس گرفتن و نزدیک شدن به کسانی است که دوستشان داریم، این مطلب بخشی از خاطرات دهه شصتیها و دهه هفتادیها است.
اون روزا که خورشید خودشو ولو میکرد روی گلهای قالی اتاق به اندازهی تنور نونوایی داغ میشد.
به نظر من تمام قشنگیِ شهر به این محلهها بود.
سادگی همیشه دلربا بوده
حتی الان که گرفتار زرق و برق دنیا شدیم
تازه متوجه میشیم یه کلبهی ساده
با یه چراغ نفتی و نم نم بارون
مثل آب روی آتیش حال بدیهامونو میشوره و میبره.
ما اون دوتا موجود ترسناک رو به خاطر اون خانوم مهربونِ وسط تحمل میکردیم.
قدیما ساندویچ رو چند میخریدین؟ یادتون هست؟
خانههای قدیمی را دوست دارم چون
چایی همیشه دم بود
روی سماور
توی قوری
در خانه همیشه باز بود
مهمانیها دلیل و برهان نمیخواست.
غذاها ساده و خانگی بود
بویش نیازی به هود نداشت
عطرش تا هفت خانه میرفت
کسی نان خشکه نداشت
نان برکت سفره بود.
مهمانِ ناخوانده، آب خورشت را زیاد میکرد
بوی شب بوها و خاک نم خورده حیاط غوغا میکرد
خبری از پردههای ضخیم و مجلسی نبود، نور خورشید سهمی از خانههای قدیم بود!
یادش بخیر عینک سه بُعدیهای زمان بچگی ما این دوربینهای سوغات مکه بود!
بابا آب داد
بابا نان داد
ما آب و نان را خوردیم و بزرگ شدیم و بابا پیر شد
کاش که هیچ وقت بزرگ نمیشدیم
کاش بابا هم پیر نمیشد
کاش همه چیز مثل روز اولش میشد
بیا زندگی را قلقلک دهیم تا صدای خندهاش لحظههایمان را پر کند؛ تا مزه واقعی گوجه سبز در جانمان رخنه کند و خنکی فالوده در مولکولهایمان ذخیره شود؛ تا گذر زمان یادمان رود و خودمان را به یاد آوریم.
خوشحالم که به جای فیفا با توپ دولایه بازی کردم.