چه مواردی نزد ساسانیان به عنوان ارزش های اخلاقی برشمرده می شد؟
مقدمه
۱) طرح مسأله:
حکومت ساسانیان در ایران از حکومتهای مهم بوده است زیرا از یک سو رجعتی به ایران زمان هخامنشیان به شمار میرفت و از سوی دیگر پایان آن مقارن با ورود اسلام به ایران و آغاز دورهای نوین و بسیار متفاوت در این کشور بود. دربارهی این سلسلهی مهم دوران تاریخیِ ایران مطالب بسیاری تحریر شده و بر این نکته تأکید گردیده که پیروزی اعراب در جنگ با آن به خاطر پوسیدگی و انحطاط مزمن حکومت ساسانی بوده است. اگرچه این انحطاط در زمینههای مختلفی ممکن است بروز کرده باشد، اما انحطاط اصلی در روابط اجتماعی و سیاسی بروز کرد و در واقع گونهای انحطاط اخلاقی در ابعاد اجتماعی و سیاسی بود که زمینه را برای سقوط و فروپاشی فراهم آورد. یکی از مسائل مهم در این مقام این است که در این جامعه چه اصول و ارزشهای اخلاقی حاکم بوده است و منشأ این اخلاقیات چیست؟ مقالهی حاضر ضمن ترسیم کلی و بسیار مختصر روند شکل گیری دولت ساسانی و مبانی مشروعیت آن، بر اساس متون پهلوی منتسب به این دوره، اصول و ارزشهای اخلاقی آن و تا حدودی منشأ این اخلاقیات را تبیین مینماید.
۲) ادوار سه گانه ایران:
بر مبنای یک تقسیم بندی رایج و کلی، گذشتهی ایران شامل سه دورهی پیش از تاریخ، تاریخی، و اسلامی در نظر گرفته میشود و هر دوره خود در برگیرندهی محدودههای زمانی کوتاهتری است که میان دو واقعهی دگرگون کننده قرار گرفتهاند. دورهی تاریخی ایران، چهار مرحلهی شاخص را در برمیگیرد: مادها، هخامنشیان، اشکانیان، و ساسانیان. دورهی مادها نخستین دروازهی تحول از ماقبل تاریخ به تاریخ بود و از این نظر اهمیت دارد. هخامنشیان نخستین امپراتوری فراگیر و پیشرفته در ایران و بلکه جهان را پدید آوردند. در زمان اشکانیان ساختار اجتماعی ایران به گونهای تغییر کرد که مهاجمین یونانی و فرهنگ آنها را در خود هضم و یا از خود طرد نمود. و سرانجام، دورهی ساسانی برآمدن دوبارهی امپراتوری ایرانی بود که اینک با هویتی کاملاً ایدئولوژیک، راه را برای ورود ایران به عصر اسلامی هموار کرد. (۲)
۳) دو ویژگی عمدهی ساسانیان.
سیر تکوین و تحول امپراتوری ساسانی چنان بود که در مدت تقریباً چهارصد سالی که بر ایران حکم راند ساختار ملوک الطوایفی اشکانیان را تبدیل به ساختاری با قدرت مرکزی نمود. دو چیز در حکومت ساسانیان شاخص بود: ملیت و مذهب. «ملیت» با تمرکز قدرت تجلی یافت و برای نخستین بار برای کشور «دین رسمی» اعلام گردید. این دو مشخصه، معطوف به سابقهای بودند؛ یکی سابقهی هرج و مرج در مملکت به دلیل استیلای شیوهی ملوک الطوایفی در زمان اشکانیان، و دیگری سابقهی مذهبی نیای اردشیر بابکان در معبد استخر فارس. یکی از این دو، یعنی ملیت و تمرکز قدرت، ساختار امپراتوری را شکل میداد و دیگری نه تنها مشروعیت بلکه استحکام ساختار اجتماع تحت حاکمیت آن را تأمین میکرد. این دو ویژگی، بر تمام جنبههای این امپراتوری اثر فراگیر و دیرپایی داشتند و از جمله، در پیکربندی روابط اجتماعی و ارزشهای اخلاقی تعیین کننده بودند.
۴) منابع شناخت دورهی ساسانیان:
تاریخ سیاسی و اجتماعی ساسانیان را بر مبنای چند نوع منبع فراهم آوردهاند که شامل کتیبهها، پاپیروسهای پهلوی، خطوط مهرهای سلطنتی، سکههای ساسانی، و متون پهلوی و همچنین منابع یونانی و رومی (تاریخ روم اثر دیون کاسیوس، تاریخ روم اثر هرودیانوس، تاریخ دکزیپوس آتنی، تاریخ قیصران روم اثر تربلیوس پولیو، و…)، منابع ارمنی (کتاب منسوب به آگاثانجلوس، تاریخ ارمنستان اثر فوستوس بیزانسی، تاریخ ارمنستان اثر موسی خورنی، و…)، و منابع سریانی (تاریخ یسوع استی لیس، تاریخ ادسا، تاریخ اربل، کتاب تاریخ میشل سریانی، و…) میشود. در ادبیات ایران و عرب نیز اطلاعات متنوعی در این زمینه قابل بازیابی است (سیرالملوک ابن المقفع، فارسنامه، تاریخ مسعودی، تاریخ طبرستان، تاریخ ثعالبی، عیون الاخبار، الفهرست، مروج الذهب، التنبیه والاشراف، تاریخ بلعمی، و…). (۳)
اما در میان منابعی که ما را از وضعیت دورهی ساسانی آگاه میکنند، متون پهلوی جایگاه مهمی دارند. البته اصل این متون اگر متعلق به عهد ساسانیان بوده باشد به ندرت بازمانده و آنچه تحت این عنوان مورد بررسی قرار گرفته، متونیاند که بعداً بازنگاری شدهاند. طبقه بندی این متون نیز توسط محققان مختلف به ترتیبی نسبتاً متفاوت صورت گرفته. وست، ایران شناس انگلیسی، این متون را چنین طبقه بندی کرده است: متون فارسی میانه (۲۷ متن)، متون دینی (۵۵ متن)، متون غیردینی (۱۱ متن). گایگر، ایران شناس آلمانی، و ریپکا، ایران شناسی چک، طبقه بندی خود را چنین ارائه کردهاند: متون دینی (مانند دینکرد و بندهشن)، اندرزها و ادبیات اخلاقی (مانند اندرز آدرباد مهرسپندان، اندرز خسرو کواذان)، مجموعه روایات و مباحثهها (مانند یوشت فریان)، متون غیردینی (مانند هزار افسان)، متون تاریخی (مانند کارنامه انوشیروان)، متون مربوط به آیین کشورداری (مانند نامهی تنسر به پادشاه طبرستان)، متون قضایی (مانند ماتیکان هزار داتستان)، فرهنگها. (۴)
تقریباً همهی کتب دینی زرتشتی باقی مانده به زبان پهلوی، در قرون بعد از انقراض ساسانیان تألیف و تصنیف یافتهاند؛ مخصوصاً در قرن سوم علمای دین زرتشتی فعالیتی فوق العاده در تحریر کتب به خرج دادند. از آن جمله، «دادستان مینوگِ ای خرد» که آن را میتوان «تعالیم عقل آسمانی» یا «روح العقل» ترجمه کرد، زمان تألیفش احتمالاً در اواخر عهد ساسانیان بوده ولی صورت فعلی آن متعلق به دورهی بعد از این سلسله است و یا کتاب ارداویراف نامه (اردای ویراز نامگ)، به لحاظ محتوا قطعاً از دورهی ساسانیان است. (۵)
تکوین، ماهیت و مبانی مشروعیت دولت ساسانی
داستان تأسیس سلسلهی ساسانی، با ازدواج ساسان، مردی از دودمان نجبا که در معبد آناهیتا در شهر استخر سمت ریاست داشت، با زنی از خانوادهی بازرنگی آغاز میشود. از جمله ثمرات این وصلت پسری بود به نام پاپگ. او هنگامی که جانشین پدر شد، یکی از پسران خود به نام اردشیر را در دارابگرد به مقام عالی ارگبد رسانید. اقدام مهم برای تشکیل دولت ساسانی توسط همین فرد صورت گرفت. او تنی چند از ملوک پارسی را مغلوب و هلاک کرد و پدرش پایگ نیز با کشتن گوچهر و تصرف کاخ سفید بر اریکهی سلطنت نشست. جاه طلبی پسر، پدر را هراسانید چنان که از اردوان پنجم، شاه اشکانی، خواست تا سلطنت گوچهر را به پسر دیگرش شاپور واگذارد اما اردوان نپذیرفت. پاپگ مدتی بعد درگذشت و شاپور به جای او نشست و با اردشیر نزاع کرد. اتفاقاً شاپور در حادثهای وفات یافت و اردشیر به پادشاهی فارس رسید و برای جلوگیری از طغیان برادران دیگرش، همه را کشت. سپس به ایالات همجوار، مانند کرمان و سواحل خلیج فارس، حمله و آنها را تصرف کرد و سرانجام با اردوان اشکانی وارد جنگ شد و پس از یک سلسله جنگ میان اردشیر و سرداران اشکانی، جنگ نهایی در ۲۸ آوریل ۲۲۴ میلادی در حالی که اردوان فرماندهی لشکر خود را به عهده داشت، اتفاق افتاد. در این جنگ اردوان به دست اردشیر کشته و «سرش لگد کوب شد». در ۲۲۶ میلادی، اردشیر ساسانی به عنوان شاه شاهان، تاج شاهی ایران را بر سر گذاشت. (۶)
در طول حکومت سلوکیان و اشکانیان، آیین زرتشت جلوهای کمرنگ داشت در حالی که توسط «انجمنهای مغان گسترش پیدا کرده بود» (۷) و اردشیر با تشخیص این نفوذ، آن را وسیلهای مؤثر برای تحکیم و توسعهی حکومت خود یافت. (۸) با این حال، در اینکه در زمان وی دین رسمی کشور زرتشتی اعلام شده باشد جای تردید است (۹) ولی در اینکه او عامل مذهب را برای تثبیت قدرت سیاسی به کار گرفت تردیدی نیست.
با مرگ اردشیر و جانشینی پسرش شاپور (مرگ در ۲۷۲ میلادی)، روند موفقیتهای دولت جوان ساسانی ادامه یافت به طوری که وی در جنگی، والریانوس، امپراطور روم را در ادسا شکست داد و دستگیر کرد. (۱۰)
امّا در همین زمان پدیدهی تازهای آشکار شد که نشانگر بروز تحولاتی در عمق جامعه بود: مانی به عنوان پیغمبر دعوت خویش را آشکار کرد در حالی که پیروز، یکی از برادران شاه ایران، از او حمایت میکرد و به این دلیل در طول حکومت شاپور او و پیروانش مورد آزار و اذیت قرار نگرفتند. برخی این را شاهدی دالّ بر مشی تسامح دینی شاپور قلمداد کردهاند و برخی دیگر سیاستی برای تحدید نفوذ مغان در دستگاه حکومت و نیز ادامهی سیاست اردشیر در استفاده از مذهب برای ایجاد وحدت ملی. (۱۱) مانویت آیینی تلفیقی از زرتشتی گری، یهودیت، مسیحیت، بودیسم و یونانی گری بود و به ریاضت و زهد تشویق میکرد. مانی و پیروانش تا وقتی شاپور زنده بود در تبلیغ دین و به جا آوردن مناسک مخصوص خود آزاد بودند و آزاری ندیدند اما بعد از آن سختگیری نسبت به آنان آغاز شد و بخصوص با تلاش کرتیر، روحانی متنفذ، در اواخر سلطنت بهرام اول مانی دستگیر و اعدام گردید.
پس از شاپور اول، چند شاه حکومتهای نسبتاً کوتاه مدتی داشتند و سرانجام پسر یکی از زنان غیرعقدی هرمز دوم به نام شاپور دوم پیش از تولد تاجگذاری کرد و هفتاد سال در ایران پادشاهی نمود. این همان شاپور معروف به ذوالاکتاف- صاحب شانهها، که به احتمال زیاد به دلیل مجازات کردن مخالفان به طریق میخ کوبیدن بر کتفهایشان به این لقب خوانده شده است.
شاهان پس از شاپور دوم تا زمان یزدگرد همگی افرادی ضعیف النفس بودند. در زمان یزدگرد میان امپراطوری ایران و روم صلح برقرار گردید. او نسبت به عیسویان و یهودیان خوش رفتار بود اما در اواخر سلطنتش عیسویان چنان جسور شدند که او راه سختگیری و تنبیه آنان را در پیش گرفت. (۱۲)
سپس بهرام پنجم، معروف به بهرام گور، توانست با کمک پادشاه عرب حیره، شاه ساسانی شود. وی از جمله شاهان محبوب ساسانی بود و با مرگش در ۴۳۸ میلادی، پسرش یزدگرد دوم پادشاه شد. پس از او هرمز سوم قصد شاهی کرد اما برادرش فیروز بر او مسلط گردید. بعد از پادشاهی وی که ایران و امپراطوری ساسانی وضع خوبی نداشت، کواذ یا قباد به سلطنت رسید و چهل و سه سال بر این مسند بود. در زمان وی نهضت مزدکیه روی داد. مزدک پسر بامداد قوانین و افکاری را مطرح کرد که نافی نظام طبقاتی حاکم بر جامعه بود. قباد با مزدک همراه شد و دستوراتی صادر کرد تا اوضاع مردم بهبود یابد. برخی این روند اصلاحات را اعمال مرامی کمونیستی تلقی کردهاند. مرام مزدکیه در دوران سلطنت قباد موجب اغتشاش اجتماعی در ایران بود و اگر چه قباد به این مرام گرایش نشان میداد اما تماماً مزدکی نبود. در اواخر سلطنت، قباد پسر کوچکش خسرو را به جانشینی خود برگزید در حالی که مزدکیان چشم به سلطنت پسر بزرگ قباد، کاووس، داشتند که کاملاً پیرو این آیین بود. در نتیجه مزدکیان دست به کار توطئهای برای برکشاندن کاووس به سلطنت شدند و همین بهانهای شد برای قلع و قمع آنان. روایت شده که با همدستی قباد و پسرش خسرو، نزدیک به دوازده هزار نفر پیرو مزدک در یک شب کشته شدند. (۱۳)
خسرو اول وارث پادشاهی پدرش شد و احتمالاً به دلیل آنچه در ماجرای مزدک دیده بود و اطلاعی که از مشکلات نظام سیاسی و اجتماعی و اقتصادی به دست آورده بود دست به اصلاحات گستردهای زد و به ویژه بر عدالت گستری اهتمام ورزید؛ به طوری که به انوشیروان دادگر معروف شد و داستانهای زیادی از دادگری او ثبت گردید. وی توانست نظام مالیاتی را چنان سامان دهد که اوضاع عمومی کشور بهبود یافته و تعادل میان طبقات اجتماع برقرار گردد.
پس از او پسرش هرمز چهارم جای پدر را گرفت و با بهرام چوبین که پایتخت را به تصرف درآورده بود به جنگ پرداخت. در این بین خسرو دوم (خسرو پرویز) که به امپراطور روم پناهنده شده بود به سلطنت برگمارده گردید و بهرام چوبین به ترکان پناه برد و به دست آنان کشته شد. هنگامی که امپراتور روم، موریس، کشته شد، خسرو پرویز به ارمنستان و بین النهرین تاخت و فتوحاتی حاصل کرد و تا قسطنطنیه پیش رفت اما به دلیل ضعف نیروی دریایی نتوانست آن را فتح کند و عقب نشست و در ۶۲۸ میلادی بر اثر توطئهی درباریان کشته شد. پس از او شیرویه، پسر خسرو به پادشاهی رسید و چند ماهی بعد بر اثر طاعون درگذشت. از سال ۶۲۸ میلادی تا ۶۳۲ میلادی که زمان سلطنت یزدگرد سوم است، دوازده تن پادشاهی کردند. در زمان یزدگرد سوم هجوم اعراب مسلمان که تا دروازههای تیسفون رسیده بودند ادامه یافت. وی در ۶۵۱ میلادی به دست آسیابانی کشته و طومار ساسانیان در هم پیچیده شد. (۱۴)
ساختار جامعه ایرانی در عصر ساسانی بر مبنای مالکیت و خون شکل گرفت. در اوستای جدید جامعهی ایران به سه طبقهی روحانی، جنگاور، و کشاورز تقسیم شده و تنها در یک عبارت در این اوستا از طبقهی دیگری- طبقهی صنعتگر- نام برده میشود. (۱۵) بر همین اساس، در زمان ساسانیان چهار طبقهی اجتماعی و سیاسی کاملاً شکل گرفته و حدود آنها رعایت میشد: روحانیان، جنگاوران، دبیران، و تودهی ملت. هر یک از این طبقات چهارگانه، خرده تقسیمات دیگری نیز داشت. طبقهی روحانیان شامل قاضی (دادور)، علمای دینی (که پایینترین بخش آنها را مغان و پس از آنها موبدان و هیربدان تشکیل میدادند)، دست وَران و معلمان (یا مغان اندرزبد) میشد. جنگاوران (یا ارتیشتاران) دو صنف سوار و پیاده بودند. طبقهی دبیران، علاوه بر مستخدمان ادارات، شامل پزشکان، شعرا و اخترشناسان نیز میشد و طبقهی آخر سوداگران و صاحبان مشاغل بود. هر طبقه تحت اقتدار رئیسی بود: رئیس روحانیان را «موبدان موبد» میگفتند.
رئیس جنگاوران «ایران سپاه بد» و رئیس دبیران «ایران دبیربد» یا «دبیران مهست» نامیده میشد. رئیس طبقهی چهارم نیز «واستریوشان سالار» بود. (۱۶) این طبقات کاملاً از هم متمایز بودند و گذر از یک طبقه به طبقهی دیگر تقریباً غیر ممکن بود مگر در موارد استثنا.
در طبقهی نخست، تحت الحمایهها و شاهزادگان و امرای بزرگ و کوچکی که در قبال شناسایی رسمیت سلطنت، مقامشان به آنها واگذار شده بود و نیز شاهزادگان خاندان شاهی قرار میگرفتند. در طبقهی بعدی، رؤسای خاندانهای بزرگ- که تعدادشان از زمان هخامنشیان ثابت و هفت خاندان بود- حضور داشتند که وظیفهشان پشتیبانی نظامی از سلطنت بود. طبقهی دبیران یا دیوانسالاران نیز مرکب از صاحب منصبان، وزرا، رؤسای ادارات و مرتبه داران سلطنتی بود که سازمان اداری دولت ساسانی را سامان میداد و علاوه بر آن قدرت خانوادههای قدرتمند را محدود میکرد.(۱۷)
حکام ایالات، ساتراپها یا مرزبانان- که از میان نجبای درجه اول انتخاب میشدند- نیز از مستخدمان عالی مقام دولت به شمار میرفتند. (۱۸) دهقانان یا رؤسای روستاها طبقهای را تشکیل میدادند که پایینتر از اشراف بود. شهریگها یا حکمرانان هر بلوک (شهر) را از میان دهگانان برمیگزیدند. کار عمدهی دهگانان گردآوری مالیاتها از روستاییانی بود که وابسته به زمین بودند و بیگاری میدادند و بدون آنکه مزدی بگیرند، در پیادهی سپاه خدمت میکردند. (۱۹)
فوق همهی این طبقات و ردهها شاه با دربارش قرار داشت. این دربار را تشکیلاتی دقیق با تشریفاتی وسیع برپا میداشت. درباریان طبق «اصل و نسب» یا «شغلی» که داشتند به سه طبقه تقسیم میشدند: اقوام پادشاه و فارسهایی که موکب همایونی را تشکیل میدادند؛ حقه بازان و دلقکان؛ و مطربان. (۲۰) پاداشهایی که به افراد شایسته میدادند، القاب، پول و مقامی در دربار بود. هرگاه کسی از دست شاه تیاری میگرفت، حتی اگر فردی بیگانه بود، حق داشت که بخواهد تا روا دارند که بر خوان شاه بنشیند و در انجمن شاهی شرکت جوید. بخشیدن خلعت از جامه خانهی پادشاه نیز رسمی دیرین بود. (۲۱)
این تودهی گسترده و متنوع انسانی و روابط درونی آن را نظامی از ارزشها، دستورات و قوانین نظم و انسجام میبخشید که مطابق متون بر جا مانده، و بر اساس شواهد تاریخی، تقریباً به طور کامل مبتنی بر آیین زرتشتی بود.
منابع اخلاق در ساسانیان
در ایران زمانِ ساسانیان، سه نقطهی عطف فرهنگی مؤثر بر نظام اخلاقی میتوان در نظر گرفت: یکی زمان به قدرت رسیدن اردشیر اول و توسعهی امپراطوری است که در کنار آن مبانی دین زرتشتی و آموزههای اوستایی در جامعه نفوذ یافته و به سازماندهی آن میپردازند؛ دوم، هنگام پدیداری مانی به عنوان آورندهی آیینی نو که سعی در اعمال نظمی تازه بر مبنای میزان پایبندی و رعایت آموزههای آیین مانوی در میان پیروان دارد و احتمالاً از آنجا که فاقد تواناییهای مادی (نسب، ثروت، و…) است متمایل به اعراض از دنیاست؛ و سوم، زمان مزدکیان که برای شکستن نظم موجود و فرا رفتن از چهارچوب طبقات اوستایی، بهره مندی همگان از مال و لذایذ دنیوی توصیه میشد.
۱) اخلاق مانی:
چهارچوب اخلاقی مانی شباهت زیادی به آیین زرتشتی دارد که به خاطر ماهیت التقاطی آن است و البته همین التقاط موجب تفاوت آن با زرتشتی گری است. چنان که ساخت طبقاتی مانویان به جای آنکه همچون زرتشتی گری مبنایی نسبی و اقتصادی داشته باشد معطوف به میزان روی گردانی از دنیا و متعلقات آن بود: طبقهی اول شامل دوازده رسول، طبقهی دوم شامل هفتاد و دو تن اسقف، طبقهی سوم شامل سیصد و شصت تن شیوخ، طبقهی چهارم شامل برگزیدگان، و طبقهی پنجم شامل سماعون یا تودهی مؤمنان به کیش مانی. طبق آموزههای این آیین، برگزیدگان نباید پیشهای اختیار کنند و یا در پی کسب مال و رفاه باشند. خوردن گوشت حیوانات و آسیب رساندن به گیاهان و نوشیدن شراب برای آنان حرام بود. برگزیدگان باید بی زن میماندند و برای نشر پاکی و طرز معاشِ درست به اقصا نقاط جهان سفر میکردند. (۲۲) طبقهی پایینتر، یعنی سماعون، از این قوانین سخت معاف بودند. پرداخت زکات و نمازگزاردن و هفت روز روزه در ماه و صدقه دادن وظیفهی همهی پیروان بود. به رغم چنین آموزههای نسبتاً دشوار، دعوت مانی از همان آغاز مقبول مردم افتاد و پیروان بسیار پیدا کرد و از این طریق نظام اخلاقی آن بر جامعهی ایران ساسانی مؤثر افتاد.
۲) اخلاق مزدک:
اما مزدکیان اخلاقی متفاوت داشتند. روایت سیاست نامه در این باره چنین است: «مزدک … گفت: مال بخشیدنی است میان خلایق. همه بندگان خدایند و فرزندان آدمند. به هر چه حاجتمند باشند باید که از مال یکدیگر خرج میکنند تا هیچ کس را در هیچ معنی بی برگی و درماندگی نباشد و متساوی الحال باشند. … زنان شما چون خواستهی شماست. رشک و حمیت در دین ما نیست تا هیچ کس از لذات و شهوات دنیا بی نصیب نباشد و درِ کام و آرزو بر همگان گشاده بود». (۲۳)
در منشأ و منش مزدک اختلاف نظر وجود دارد، ولی به نظر درست میآید که وی را مبلغ تفسیری نو از اوستا بدانیم زیرا هیچ گاه آیین زرتشتی را نفی نکرد. او نیز قائل به ثنویت بود اما با این تأویل که نیروی شر کور است و اعمالش از روی تصادف و بنابر این به راحتی میتوان آن را مغلوب کرد. برای غلبه بر شر، مزدک بر لزوم مساوات تأکید داشت و میگفت مالکیت به هر نحو که باشد اختراع انسانی است و البته مایهی اشتباه و فریب و دروغ. او جنگ را نیز ناشی از فقدان مساوات میدانست که مانع رستگاری انسان میگردد. (۲۴)
۳) پند نامگها:
در قرن آخر سلطنت ساسانیان، مقدار زیادی کتب اخلاق نظری و عملی به نام اندرز و پندنامگ نوشته شده که قواعد اخلاقی و کلمات حکیمانه را به بزرگان تاریخی یا افسانهای سابق نسبت دادهاند. از این نوع کتب رسالههایی باقی است که تألیف آن بعد از انقراض ساسانیان بوده، مثلاً اندرز «اوشنر دانا» که از اشخاص افسانهای قدیم است، و «اندرز خسرو کوادان» (خسرو پسر قباد) و «اندرز آدرباد مهراسپند» که بزرگ موبدان عصر شاپور دوم بوده است، و «پندنامهی زرتشت» پسر آدرباد. اندرزی نیز از ورزگمهر (بزرجمهر) باقی است که قسمتهایی از آن شباهت مستقیمی با اندرزهای کلیله و دمنه دارد. همچنین در متونی مانند ارداویراف نامه که سیر در بهشت و برزخ و دوزخ است نیز میتوان چهارچوبهای اخلاقی را بازشناخت. هر دو نوع متن، یعنی متون دینی و پندنامهها، به جنبههای مختلف اخلاق، شامل اخلاقی فردی و اجتماعی، اشاره کردهاند.
۴) اوستا:
اصلیترین متن دینی در زمان ساسانیان، اوستا است. اردشیر اول به تنسر، هیربدان هیربد دستور داد متون پراکندهی اوستای عهد اشکانی را جمع و تألیف کند. به فرمان شاپور اول، رونوشتی از اوستای تنسر را در معبد آذرگشنسب در شیز نهادند اما مجادلات و اختلافات مذهبی به پایان نرسید تا اینکه سرانجام شاپور دوم مجمعی به ریاست مهرسپندان که موبد بزرگ بود تشکیل داد و این انجمن متن صحیح و قطعی اوستا را تصویب کرد. اوستای مورد تصویب شامل بیست و یک نسک بود. (۲۵) اوستای روزگار ساسانیان سیصد و چهل و پنج هزار و هفتصد واژه داشته است و بیست و یک نسک آن به سه بهر بخش میشده است: نسکهای گاثانیک در باب دانش و کار مینوی؛ نسکهای داتیک در باب دانش و کار جهانی؛ نسکهایهاتک مانسریک در باب آگاهی از کردارهای میان جهان مینوی و جهان خاکی. (۲۶)
مبنای اصول اخلاقی در آیین زرتشتی، پاکی جسم و روان و باور به جهان پس از مرگ و مبارزهی خیر و شر است. اهورامزدا ضامن نظم اخلاقی جهان بوده و نیکی بر مبنای ارادهی او تعریف میشود. اوست که در مورد اعمال افراد قضاوت کرده و نیکوکاران را پاداش داده و بدکاران را مجازات میکند. به طور کلی، ضابطهی اصلی و فراگیری که در این دین به پیروان یادآوری و بسیار تکرار میشود همان عبارت معروف «پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک» (هو مَتَ، هو او کت هَ، هو وَرشتَ) است. (۲۷) پرهیز از دروغ گویی شاید پر تکرارترین آموزه و دستوری باشد که در متون مختلف مربوط به دورهی ساسانی و به طور کلی متون زرتشتی ذکر و بر آن تأکید شده است.
دین زرتشتی دوگانه گرا است نه توحیدی مطلق. بر همین مبنا جنگی همیشگی میان خیر و شر برقرار است؛ هر چند در پایان، نیروی خیر پیروز میدان است: «پیش از فرا رسیدن روز رستاخیز آنچه را بهتر است با گوشهای خویش بشنوید و دوگانگی میان دو آیین [آیین مزدا و کیش اهریمن] را با منش روشن بازشناسید و دریابید که سرانجام گردش روزگار به سود ما پایان خواهد پذیرفت». (۲۸)
توصیههای این دین به پیروان خود هم در همین چهارچوب قرار دارد: داشتن صفات نیک به معنی همراهی با نیروی خیر در جنگ با اهریمن است و عدم رعایت دستورات اهورامزدا به مفهوم همراهی با شر. نخستین دستوری هم که به پیروان داده میشود تسبیح اهورامزد است و تطهیر خود از پلشتیها.
اصول اخلاق در دین زرتشت
از نظر این آیین گناهان اقسامی دارند: ناسپاسی، خسّت، و دروغزنی. (۲۹) دیگر اصول اخلاقی که از اوستا (بخصوص گاثاها) و دینکرد و همچنین ارداویراف نامه میتوان استنباط کرد شامل مواردی نسبتاً کلی در باب امور فردی، خانوادگی و اجتماعی است. خصلت سخاوت و بخشندگی. مکرر در اوستا مطرح و ستوده شده است: «بشود که داد و دهش در این خانه بر بخلی چیره گردد». (۳۰)
در دینکرد نیز آمده است که مال و دارایی باید از راه درست به دست آید و بدون خسّت خرج شود و بهرهی مستحقان داده شود و اصل آن با کشاورزی افزوده و سود آن در کار نیک هزینه گردد. (۳۱)
۱) کار:
کوشش در امور نیک از وظایف پیروان زرتشت است. در این آیین بر هر کس واجب است به کار نیک سودرسانی مشغول بوده و از آن طریق نیازهای خود و دیگران را برطرف نماید: «دست و پا و هوش و خرد خود را برای بجا آوردن وظایف نسبت به دیگران در موقع مقتضی مهیا دار و از هر کار بیجا و نابهنگام خودداری نما (ویسپرد). من همواره با دیو تنبلی ستیزه خواهم نمود زیرا بیکاری و کاهلی ما را رنجور میسازد» (وندیداد، فرگرد۱۱). (۳۲) «و دیدم بسیار گاه زرین، بستر خوب و بالش و فرشهای شایسته. بر روی آنها کدخدایان و دهقانانی نشسته بودند که ده و دودمان و میهن و ملک و جای ویران را آبادان کردند و ایشان کاریز و رود و چشمهی بسیار برای کشاورزی و آبادانی و برای بهره و سود مردمان آوردند». (۳۳)
۲) مقابله با بدی و کمک به نیکی:
در متون دینی زرتشتی، رفتار خوب در برابر افراد خوب و زیان رساندن به افراد بد و شرور مقرر گردیده است: «آن کس که با اندیشه و گفتار و کردارش به دروغ پرست زیان رساند یا آنکه پیرو دروغ پرستان را نیکی آموزد و به دین راستین رهنمون گردد، کام و خواست مزدا اهورا را برآورد. آن کس که برای پیروان راستی- آزادگان و پیشوایان و کشاورزان و شبانان- خواستار نیکی و بهتری باشد. سرانجام روزی به چمن راستی و منش نیک راه خواهد یافت». (۳۴)
۳) پرهیز از غیبت:
بدگویی از دیگران و جنگ انداختن میان آنان از جمله صفات مذموم در آیین زرتشتی است: «و دیدم روان مردی که زبان از دهان او بیرون گذاشته بود و خرفستران آن را میجویدند. و پرسیدم این تن چه گناه کرد که روان او چنین پادافرهی را تحمل میکند؟ سروش اهلو و آذر ایزد گفتند این روان آن مردی است که در گیتی غیبت کرد و مردمان را به یکدیگر انداخت. روان او به دوزخ، به پس میرود». (۳۵)
اخلاق خانوادگی
۱) زندگی:
در آیین زرتشت زهد و رویگردانی از دنیا توصیه نشده است و زیست و همسرداری مطابق عقل معاش از ضروریات است. این آموزه در تقابل با نگرش مانوی به دنیاست. «کسی که بیشترین مقدار ذرت، سبزی و میوه را میکارد به کاشتن راستی و درستی مشغول است؛ او دین مزدا را به حرکت درمیآورد… کسی که چیزی نمیخورد نیروی کافی برای انجام کارهای سنگین مقدس را نیز ندارد». (۳۶)
۲) ازدواج:
در آیین زرتشتی در وهلهی نخست بر ازدواج تأکید و سپس بهترین نوع ازدواج، خویدوده (= ازدواج با نزدیکان) انگاشته میشود. دینکرد بر «داشتن زن و فرزند به وجود آوردن و نسل را ادامه دادن» (دینکرد، فصل۱۳) تأکید میکند و شوهر نکردن زن و زن نگرفتن مرد را، در صورتی که امکانش را داشته باشند، جایز نمیشمارد. (۳۷) برخی مفسرین متون زرتشتی خویدوده را صرفاً به مفهوم ازدواج فامیلی تلقی کردهاند و نه ازدواج میان محارم. اما شواهد تاریخی و صراحت برخی متون این تفسیر را نقض میکند و نشان میهد منظور اوستا ازدواج با محارم است. با این حال، پرهیز از چنین دستورى پادافرهی سنگین ندارد. در ارداویراف نامه آمده است: «چون دو دیگر گام با گفتار نیک، به ماه پایه، آن جایی که گفتار نیک جای دارد فراز نهادم، انجمن بزرگ اهلوان را دیدم و پرسیدم از سروش اهلو و آذر ایزد که این جای کدام و آن روانان، کیستند؟ سروش اهلو و آذر ایزد گفتند که این جای، ماه پایه و آنان روان کسانی است که در گیتی یشت نکردند و گاهان نسرودند، خویدوده نورزیدند و برای دیگر ثوابها اینجا آمدهاند». (۳۸)
۳) پاکدامنی:
در اوستا و نیز اردویراف نامه بر این صفت تصریح شده است. این در تقابل با آموزههای مزدک است که اشتراکی بودن زن را به عنوان نوعی «خواسته» (= مال) مطرح میکرد. دینکرد «باز ایستادن از ستایش دین به و ستایش کردن دین بد نو» را از گناهان شمرده و در کنار آن لواط و داشتن روابط جنسی خلاف قانون را نیز ذکر کرده است. (۳۹) «زرتشت از اهورامزدا پرسید آن که بیشتر تو را افسرده میسازد کیست؟ اهورامزدا گفت: ای سپیتمان! آن کس، زن بدکار است» (وندیداد، فرگرد۱۸). (۴۰) «و دیدم روان زنی که با پستان به دوزخ آویخته بود و خرفستران [حیوانات موذی] همهی تن او را میجویدند. و پرسیدم این تن چه گناه کرد که روان [او] چنین پادافرهی را تحمل میکند؟ سروش اهلو و آذر ایزد گفتند: این روان آن زن دروند است که در گیتی شوی خویش هشت و تن به دیگر مردان داد و روسپیگری کرد». (۴۱)
پاکدامنی نه فقط برای زنان بلکه برای مردان نیز توصیه شده است. با این حال، نظام اخلاق خانوادگی در متون زرتشتی، مردسالار است. در ارداویراف نامه بر همراهی زن با شوهر و نیک اندیشی و نیک گویی نسبت به وی تصریح شده است. موارد جزئیتری نیز مطرح گردیده، مانند دزدی از شوهر: «و دیدم روان آن زنی که با زبان خود اجاقی گرم را میلیسید و دست خویش زیر آن اجاق میسوزاند. و پرسیدم این تن چه گناه کرد که روان او چنین پادافره گرانی را تحمل میکند؟ سروش اهلو و آذر ایزد گفتند این روان آن زن دروندی است که در گیتی به شوهر و سالار خویش برای توجیه کارش پاسخ داد و سگ زبان بود و نافرمانی کرد و به میل او تن به همخوابگی نداد و خواسته از شوهر دزدید و نهانی اندوختهی خویش کرد». (۴۲)
اخلاق اجتماعی در آیین زرتشت
۱) دستگیری و صدقه:
کمک به درماندگان در متون دینی زرتشتی مورد اشاره است. با این حال آیین مزدک به طور افراطی بر این موضوع تأکید میکرد و خواهان برقراری مساوات بود. دینکرد توضیح میدهد که بخشش انواع بسیار دارد و «به ویژه در هنگام فراخی به مستحقان، برای روان خویش، بخششهای بزرگ کردن، به اهل دین بیشتر و نیز به هر بهدینی. از آنهایی که در راه غیرمجاز [احتمالاً ره گم کردگان] هستند، گرسنگی و تشنگی و سرما و گرما را بازداشتن». (۴۳)
«همواره در انجام کار نیک و دستگیری بیچارگان و بینوایان استوار بایست (ویسپرد)». (۴۴) «کسی که فقیری را نجات میدهد اهورا را پادشاه میسازد». (۴۵)
۲) صرفه جویی و قناعت:
در وندیداد، فرگرد۵، بند ۶۰ آمده است: «اهورامزدا اندک چیزی را برای اسراف نیافریده. دختری که پنبه میریسد اگر ذرهای از آن را تلف کند خطاست». (۴۶)
این موضوع به گونهای متفاوت در زند بهمن یسن، که پیشگویی آینده است از زمانی سخن میرود که: «کسی که در آن زمان تن خواهد، نجات روان نتواند. چه اگر تن فربه باشد روان لاغر و در دوزخ باشد. کسی که روان خواهد تن او لاغر و در گیتی درویش باشد امّا روان او در بهشت فربه باشد». (۴۷)
۳) وفا به پیمان و پیمان شکنی:
در اوستا مهر به معنی پیمان آمده و از پیمان شکنی به شدت نهی شده است، حتی پیمانی که با دروغ پرست بسته شده باشد: «ای سپیتمان! پیمان شکن نابکار سراسر کشور را ویران سازد. [چنین کسی] بسان [صد تن از کسانی است] که [به گناه] کید آلوده باشند و [کارش بدان ماند] که کشندهی مردی پاکدین باشد. مبادا پیمان بشکنی؛ نه [پیمانی را که] با یک دروغ پرست بستهای، نه [پیمانی را که] با یک راستی پرست بستهای، چه هر دو پیمان است، خواه با دروغ پرست و خواه با راستی پرست». (۴۸)
۴) عدالت:
مطابق اوستا داور و قاضی که عدالت و راستی را در انجام وظایفش رعایت کند روانش بعد از مرگ به آسانی نجات خواهد یافت. همچنین سفارش شده که قاضی هر گاه میخواهد برای محکومین حکم صادر نماید یا هنگامی که در مقابل ایشان ایستاده و حکم آنها را قرائت میکند باید محکمهی روز جزا را در نظر خود مجسم سازد و پاداش و مکافات اهورایی را به یاد آورد. این موضوع بخصوص در دینکرد که از متون مذهبی زرتشتی قلمداد میشود تأکید شده است. در اردویراف نامه در مذمت رشوه و داوری دروغ آمده است: «و پس دیدم روان مردی که هر دو چشم او کنده و زبان بریده، با یک پا در دوزخ آویخته بود. و با شانهی دوشاخِ رویین تن او را رنده میکردند. و میخی آهنین به سرش زده بودند. و پرسیدم این مرد کیست و چه گناه کرد؟ سروش اهلو و آذر ایزد گفتند که این روان آن مرد دروندی است که در گیتی داور دروغزن بود و رشوه ستد و داوری دروغ کرد». (۴۹)
۵) انصاف:
طبق پیش گویی زند بهمن یسن، آز و ستمگری و فریفتاری سه ویژگی زمان تسلط فرمانروایان بد هستند و موجب از بین رفتن دوستی میان مردم میشوند. (۵۰) در اردویراف نامه هشدار داده شده آن که پیمانه و سنگ و قفیز را در دنیا راست نگیرد در دوزخ نگونسار آویخته و خون و کثافت در دهانش ریخته میشود. (۵۱)
۶) اطاعت و فرمانبرداری:
منظور از اطاعت و فرمانبرداری در آموزههای اوستا هم تواضع و پرهیز از تکبر و هم سرسپردگی است. در شگند گمانیک وزار آمده است که اورمزد عالم صغیر، یعنی انسان را، به همان گونهی جهان پدید آورد، به گونهای که سرِ آن طبقهی دین مردان، دستهای آن طبقهی سپاهیان، شکم آن طبقهی کشاورزان، و پاهای آن طبقهی پیشه وران است. (۵۲) با این حال در دینکرد بر لزوم تحقیر نکردن هیچ آفریده و «نسبت به هر کس و هر چیز کامل اندیشیدن (= تواضع داشتن) سفارش شده است». (۵۳) «ما میستاییم آن خانههایی را که در حمایت سروش [فرشتهی اطاعت و فرمانبرداری] است. من از آن دستهای هستم که پیرو قانون هستند نه آنانی که نافرمانبردار و خلاف قانوناند». (۵۴) «و دیدم روان صنعتگران که در گیتی فرمانروایان و سالاران را خدمت کردند. هنگامی که بر گاهی خوب گسترده، بزرگ و روشن و درخشان نشسته بودند. و این به نظر من بسیار ستایش آمیز آمد». (۵۵)
۷) جنگ و صلح:
در اوستا به رزم در برابر دشمنان و دروغ پرستان دستور داده شده است: «به ستیزهی فرمانروای دروغ پرستان ستمکار، که با غرور سر برافرازد و پیکر پارسا را نابود کند، رزمافزار برگیر! به رزم گمراه کنندهی ناپاک و تباه کنندهی زندگی، که گفتار این آیین در یاد دارد [اما] در کردار نیاورد و پیکر پارسا را نابود کند، رزم افزار برگیره»! (۵۶) در اندرزنامهی آذربد به فرزندش در وهلهی اول به انجام کار نیک پرهیز از بد کاری و فرمانبری از یزدان و امشاسپندان توصیه میشود. سپس به پرهیز از حسرت گذشته و اندوه اندرز میدهد. با اندیشه سخن گفتن، پرهیز از غره شدن به کردار نیک خود، راستگویی، پرهیز از تندی و عصبانیت، سحرخیزی، پرهیز از کاهلی، و پرهیز از پرخوری از دیگر پندهای آذربد است. اوستا صلح را شریک منشی پاک میداند و فرمان میدهد باید از کینه و ستیزه پرهیز کرد. در یشتها آرزو شده است که در این خانه صلح و بردباری بر ستیزه و دشمنی چیره گردد: «ما صلح و دوستی را میستاییم که جنگ و ستیزه را درهم بشکند (سروش یشت). در میان نزاع جویان آن که نزاع جویندهتر است خواهد برافتاد (اردیبهشت یشت). بشود که صلح نصیب ما گردد چنان که راهها به مقصد خوب رساند، کوهها گذرگاه نیک گردد، و از بیشه به خوبی بتوان گذشت و از رودها به خوشی گذر توان نمود (دین یشت)». (۵۷) «من دین راستین مزدیسنا را باور دارم که جنگ را براندازد و رزم افزار را به گوشه ای نهد». (۵۸)
۸) وظایف اخلاقی پادشاهان:
در دینکرد برای پادشاهان وظایفی برشمرده میشود از جمله: در دین راستین، استوار باشد؛ با تدبیر و با دانش باشد؛ اخلاق نیک و اعتماد به نفسی داشته و بر عهد خویش استوار بماند؛ سلطنت را در گذر بیند؛ هنرپرور و دانش پژوه باشد؛ در حکم و قضا دادگر باشد؛ بخشنده باشد؛ از آز دوری کند؛ مردم را از خود نترساند؛ با زیردستان خود مهربان باشد؛ برزیگران را یاری نماید و کشاورزان بینوا را آلات زراعت و غنایم بخشد؛ زنان و کودکان را بنوازد و مراقب باشد؛ خیرخواه ملت باشد. (۵۹) و اگر چنین نباشد: «و دیدم روان مردی که در هوا او را نگاه داشته بودند و پنجاه دیو او را با مار شیبا از پیش و پس میزدند. و پرسیدم این تن چه گناه کرد که روان او چنین پادافرهی را تحمل میکند؟ سروش اهلو و آذر ایزد گفتند این روان آن مرد دروند است که در گیتی فرمانروایی بد کرد و نسبت به مردمان نابخشایشگر و آزار رسان بود و از او آسیب و پادافره گونه گونه به مردم میرسید». (۶۰)
در مقابل، از زیردستان و طبقات فرودست، انتظار فرمانبرداری و وفاداری و به جا آوردن وظیفه میرود: «و دیدم روان ارتشتاران را که در برترین رامش و در اندیشهای شادمانه راه میرفتند با جامهی دهبدان، بازین افزار گُردان خوب ساخته شده……. و دیدم روان کشاورزان را در گاهِ روشن و با جامهای روشن به درخشندگی ستارگان هنگامی که مینوی آب و زمین و گیاهان و گوسفند پیش آنها ایستاده بودند… . … و دیدم روان صنعتگران که در گیتی فرمانروایان و سالاران را خدمت کردند هنگامی که بر گاهی خوب گسترده، بزرگ و روشن و درخشان نشسته بودند». (۶۱)
اصول اخلاقی در اندرزنامهها
متون اندرزنامهای در دورهی ساسانی قابل توجهاند تصویری از اوضاع اجتماعی و فرهنگ جاری در آن دوره را میتوان از دل آنها بیرون کشید. در اینجا چهار متن از آنها را گزارش میکنیم: مینوی خرد، دیگری اندرزنامهی اوشنر دانا، سوم اندرزنامه خسرو کوادان، و چهارم اندرزنامه آدرباد مهرسپند.
مینوی خرد متنی شامل یک مقدمه و شصت و دو پرسش و پاسخ است. پرسشها را کسی به نام «دانا» میپرسد و مینوی خرد (= روح عقل) به آنها پاسخ میگوید. اندرزنامهی اوشنر دانا شامل پنجاه و شش بند و از زبان فردی به نام اوشنر است که موجودیتش به نظر افسانهای میآید. اندرزنامهی خسرو کوادان یا خسرو انوشه روان، منسوب به این پادشاه مهم ساسانی است که هنگام مرگ به بزرگان سفارش کرد. اندرز آدرباد مهراسپند نیز آموزههای این فرد است به فرزندش. در اندرزنامهها به نظر میرسد اصول و ارزشهای اخلاقی با صراحت بیشتری نسبت به اوستا مطرح شدهاند که این میتواند به دلیل «مکالمهی انسانی» باشد که محصول آن اندرزنامه شده؛ در حالی که اوستا بیشتر معرفی آیین زرتشتی و شخصیتهای آن است و در واقع «مکالمهای فرا انسانی» است.
۱) اندرزهایی در اخلاق فردی:
در اندرزنامهی آذربد به فرزندش در وهلهی اول به انجام کار نیک پرهیز از بد کاری و فرمانبری از یزدان و امشاسپندان توصیه میشود. سپس به پرهیز از حسرت گذشته و اندوه اندرز میدهد. با اندیشه سخن گفتن، پرهیز از غره شدن به کردار نیک خود، راستگویی، پرهیز از تندی و عصبانیت، سحرخیزی، پرهیز از کاهلی، و پرهیز از پرخوری از دیگر پندهای آذربد است. (۶۲) خسرو قبادان نیز در اندرز خویش به مردمان آنان را هشدار میدهد که از بد کاری و گناه بپرهیزند و به خوشی ناپایدار جهان دل نبندند: «زنهار ای مردم، تن را به روان برتری ندهید.» وی علاوه بر این میگوید: «هر کس باید فکر کرده بداند که از کجا آمدهام و در این جا برای چه هستم و باز به کجا خواهم رفت و چه وظیفهای به عهدهی من است». (۶۳)
اندرزنامهی اوشنر نیز با توصیه به خرد نیک، کرفه (= ثواب)، تُخشایی (= کوشیدن)، و دانش و دهش آغاز میگردد. سپس از خشم، نادانی، ورن (شهوت)، خود اندیشی (= تکبر)، خندهی بسیار، و آز پرهیز میدهد. (۶۴) در متن مفصلی مینوی خرد، همین پندها و در واقع «روا و ناروا»ها به شکلی منسجمتر آمدهاند: «به آز متمایل مباش؛ خشمگینی مکن؛ غم مخور؛ شهوترانی مکن؛ گناه مکن؛ بیش از حد مخواب؛ با یک کفش راه مرو؛ ایستاده ادرار مکن؛ کوشا و میانه رو باش؛ در سپاس ایزدان کوشا باش؛ در تندرستی میانه روی در خوراک و تن به کار داشتن بهتر است؛ خویشتن شناسی بهتر است؛ گیتی آرای مباش؛ به چیز و خواستهی بسیار تکیه مکن؛ به زندگی تکیه مکن؛ با بیم و سخن دروغ زیستن از مرگ بدتر است؛ از درویشان آن توانگرتر است که به آنچه آمده است خرسند است [= قناعت]». (۶۵)
در این متن برخی موضوعات تازه مطرح شده، از جمله تسلط بخت (شاید همان تقدیر) بر مردم و یا تقسیم مردم به سه نوع: «مینوی خرد پاسخ داد که مردمان سه نوعاند: یکی مردم و یکی نیم مردم و یکی نیم دیو. مردم آن باشد که به آفریدگاری اورمزد و نابود کنندگی اهرمن و بودن رستاخیز و تن پسین و نیز به هر نیکی و بدی دیگری که در گیتی و مینو است بی گمان باشد نیم مردم آن باشد که چیز گیتی و مینو را به پسند خود کند بنابر خرد خویش و خودرأیانه، گاهی کار نیک به کام اورمزد و گاهی به کام اهریمن از او سر زند. نیم دیو آن باشد که بجز اینکه نام مردمی و مردم زادگی دارد به هر کار و کردار به دیو دو پا شبیه است. نه گیتی شناسد و نه مینو. نه کار نیک شناسد و نه گناه. نه بهشت شناسد و نه دوزخ. و حتی به آمار (=حساب) روان نیز نیندیشد. … اهرمن مردمان را به افراط و تفریط و دروغ و بدعت و شک و حرص بیشتر میفریبد و خوشیاش از دشمنی مردمان (با یکدیگر) بیشتر است. و خوراکش از ناتوانی و ناپیدایی مردمان است و مکانش در (میان) کینه وران است و رفت و آمدش با خشمگینان بیشتر است. و بخت است که بر هر کسی و هر چیزی مسلط است. و وایِ بد [دیو مرگ] است که کسی از آن نمیتواند بگریزد». (۶۶)
۲) اندرزهایی در اخلاق خانوادگی:
در اندرزنامهی آدرباد مهرسپند آمده است: چون خواهی خانمان برپا کنی نخست هزینه را بسنج. زنی را که میخواهی همسر تو باشد خود خواستگاری کن. زن با آزرم را گرامی بدار و او را به مرد دانای زیرک به زنی ده چه مرد دانای زیرک چون زمین نیکو است که چون در آن تخم بکاری هر گونه بار و بری از آن به دست آید. زن فرزانه و شرمگین را دوست بدار و به زنی بخواه. مرد خوشخوی و درست و کارآزموده را به دامادی بگزین اگرچه درویش و تهیدست باشد. زیرا هر آینه او را از یزدان خواسته رسد. (۶۷)
پرهیز از راز گفتن به زنان، همت بر تعلیم و آموزش فرزندان، پرهیز از فریب زن دیگران، و نیکی و فرمانبرداری نسبت به پدر و مادر، از دیگر اندرزهاست. در مینوی خرد نیز آمده است که «آن زن بدتر است که با او به شادی نتوان زیست و آن فرزند بدتر است که نامبردار نباشد». (۶۸) در این متن زن رد (= سرآمد) زنی «جوان، درست گوهر، استوار (= معتمد)، نیکنام، خوش خیم، خانه افروز که شرم و بیمش نیک و پدر و نیا و شوهر و سالار خویش را دوست دارد و زیبا» (۶۹) است.
۳) اندرزهایی در اخلاق اجتماعی:
آدرباد مهراسپند در پندهای خود به پسرش، او را به فرمانبرداری از رئیس و سردار خود، یگانگی در رفتار با رؤسا و دوستان، پرهیز از اموری چون بندگی دیگران، راز گفتن به افراد نادان، تمسخر دیگران، همراز شدن با مرد بدکار، هم خوراک شدن با مرد بسیار متمول و یا مست، قرض گرفتن از فرد پست فطرت و بد اصل. کینه ورزی در مجازات مردم، مجادله برای جاه و مقام، گرو گذاشتن مال نزد بدکار، سوگند خوردن، فریب دادن دیگران، تمسخر فقیر، حبس گنهکار، خیانت به رؤسا و پادشاهان، چشم داشتن به مال دیگران، دشنام دادن به دیگران، دورویی و سخن چینی، دزدی و کاهلی و بیکارگی، پیمان شکنی، تاراج مال کسان و دوری از مرد بد چشم و حسود، بی توجهی به سخن مرد دروغگو و سخن چین و بی اعتنایی به فرومایگان، پاداش دادن مردم محترم، خوش گفتاری و انصاف در مجازات، بخشندگی، تواضع و ادب، سفارش کرده است. (۷۰)
در اندرزنامهی خسرو قبادان، از پرهیز از طمع به مال دیگران، توجه به آموزشهای معلمین روحانی، داد و دهش به فقیران، پرهیز از تمسخر و سرزنش دیگران سخن رفته است. (۷۱) اندرزنامهی اوشنر دانا به چند مورد دیگر هم اشاره کرده است: «به این پنج چیز مرد بدنام بوَد: نخست زتاری (=بیرحمی)، دو دیگر افسوسگری (= مسخرگی)، سه دیگر خشمگینی، و چهارم روان ناگروی (= بی ایمانی به روان)، و پنجم فریفتاری. … این شش چیز به دوش آگاهان (= نادانان) بوَد نه به دانایان: یکی آنکه بدون سبب خشم گیرد، دو دیگر که دوست و دشمن نشناسد، سه دیگر که سخن بی سود بسیار گوید، چهارم که راز نشاید داشتن، پنجم که بی گاه بسیار خندد، ششم که به هر کس گستاخ بوَد». (۷۲)
در مینوی خرد اندرزها دقیقتر و جامعتر به مسائل اخلاقی اشاره میکنند و به ویژه دربارهی اخلاق کشورداری مواردی را مطرح مینمایند: «و دربارهی قدرت گویند که کسی که در دهی حکمران نیک، است بهتر است از کسی که در اقلیمی حکمران بد است. چه آفریدگار اورمزد برای حمایت آفریدگان حکومت نیک را آفرید. و اهرمن بدکار قدرت بد را به مخالفت با قدرت نیک آفریده است. قدرت نیک آن است که کسی کشور را آبادان و درویشان را آسوده از ستم، و داد و آیین درست را نگاه دارد و فرماید. و اگر کسی از راه ایزدان منحرف است برای تهذیب او دستور دهد و او را گرفتار کند و به راه ایزدان بازآورد. و از خواستهای که دارد بهرهی ایزدان ارزانیان (= مستحقان) و نیکوکرداران و درویشان را بخشد». (۷۳)
این متن دربارهی وظیفهی گروههای اجتماعی و حرفهای نیز میگوید: «وظیفهی روحانیان، دین را خوب نگاه داشتن و پرستش و ستایش ایزدان را خوب و با دقت کردن و فتوی و حکم و آیین و رسم را … درست داشتن و مردمان را از کار خوب و نیکی آگاهنیدن و راه به سوی بهشت و بیم و پرهیز از دوزخ را نشان دادن است. وظیفهی نظامیان دشمن زدن و شهر و بوم خویش را ایمن و آسوده داشتن است. وظیفهی کشاورزان، کشاورزی و آبادانی کردن و تا حد امکان جهان را راحتی بخشیدن و آبادان داشتن است». (۷۴)
اخلاق دستوری و اخلاق غیر دستوری
آخرین جمله در ویسپرد، کتاب نهم از مجموعهی گزارش شده به عنوان اوستای ساسانی، چنین است: «راه یکی (است)، آن راه راستی (است)، همهی (راههای) دیگر بیراهه (است)». این در واقع مبنای فلسفهی اخلاق زرتشتی در دورهی ساسانیان است. بقیهی آنچه در متون دینی و اندرزنامهها آمده تعیین حدود و تبیین ویژگیهای این راه راست است برای پیروان. در نخستین گام، و باز هم به صورتی کلی و بدون اعلام مصادیق، دستگاه اخلاقی زرتشتی گری به پندار و گفتار و کردار نیک آموزش میدهد. به نظر میرسد که متون دینی زرتشتی از همین کلی گویی برخوردارند و بیشتر در پی تسخیر ذهن پیرو و تثبیت اعتقاد او به آموزههای دینی و بخصوص انجام فرایضاند. به همین خاطر اگرچه آیین زرتشتی را آیینی اخلاقی میانگارند اما ادبیات اخلاقی آن را باید در تفاسیر و اندرزنامههایی جست که توسط طبقهی روحانیان و اشراف نگاشته شدهاند.
این بدان معناست که ما در این دین در زمان باستان و بخصوص زمان ساسانیان، با دو شکل از اخلاق مواجهیم : اخلاق رسمی و دستوری که توسط طبقات بالا تهیه و ابلاغ میشد (و در منابع و متون بر جای مانده میتوان به بررسی آن مبادرت کرد)، و اخلاق غیر رسمی (۷۵) که در طبقات پایین شکل میگرفت (و تا اندازهای در منابع تاریخی قابل بازشناسی است). نهایتاً آنچه دستگاه اخلاقی آن دوران را شکل میداد تلفیقی از این دو بود.
جهان بینی آیین زرتشتی مبتنی بر نزاع دائمی دو نیروی خیر به رهبری اهورامزدا و شر به رهبری اهریمن است. بر این اساس، نظام اخلاقی آن نیز شامل «فضیلتها» و «رذایلی» است که متناسب با دو نیروی نزاع کننده میباشند. فضیلتها از آن جبههی خیر و رذایل مربوط به اردوگاه شر است. هر یک از این دو، در سه حوزهی «فردی»، «خانوادگی» و «اجتماعی» تبلور مییابند و به عبارت دیگر، وظیفه و یا موقعیت فرد را نسبت به اهورامزدا تعیین کرده و چگونگی روابط او را با هم کیشانش- به شمولیت کسانی که از او برتر، یا پایینتر یا هم ترازند- تعریف و چهارچوب بندی مینمایند.
یک ویژگی حکومت ساسانیان نیز در این نظام اخلاقی نقش دارد و آن ماهیت طبقاتی و انعطاف پذیری حدود طبقات در این حکومت است. تعریف وظایف طبقاتی افراد، بخشی از آموزههای اخلاقی در متون پهلوی است. بنابر این میتوان از «اخلاق طبقاتی» در این دوره یاد کرد با این کارکرد که نظام اجتماعی حاکم را تثبیت و اداره نماید. همچنین، در آموزههای این آیین، «وظایف» و «نصایحی» نیز برای حاکم ذکر شده که میتوان آن را صورت اولیهای از اخلاق سیاسی در نظر گرفت.
تسلط تقریباً کامل روحانیت زرتشتی بر حکومت و جامعه را دو رویداد فرهنگی دینی مهم در این دوره تهدید کردند: پدیداری آیین مانی و نهضت مزدکیان. این دو «رقیب» زرتشتی گری را میتوان مصادیقی از تمایل بخشهای نسبتاً گستردهای از طبقات فرودست به شکستن اخلاق طبقاتی حاکم در نظر گرفت. آیین مانوی مخاطبان خود را به رویگردانی از دنیا و توجه کامل به آخرت دعوت و بدین ترتیب میانه روی زرتشتی گری را نفی میکرد و طبقه بندی اجتماعی را که مبتنی بر دارایی و نَسَب بود بر هم زده و طبقه بندی دیگری بر مبنای رها کردن مال و بی توجهی به نَسَب شکل میداد. اما مرام مزدکی، بر عکس، خواستار مساوات کامل در برخورداری از دنیا بود و نظام طبقاتی ساسانی را از این طریق نفی میکرد. اینکه تقابل این سه آیین، در کنار و در حضور ادیان و آیینهای دیگری همچون مسیحیت و یهودیت و بودیسم، چه تأثیر و نمودی در جامعه و رفتار نظام سیاسی حاکم با مردم و خلقیات آنان داشت، خود موضوعی است دیگر که باید در جایی دگر بدان پرداخت.
حمایت حقوقی از اخلاق
این سه جنبهی یاد شده در اخلاقیات عصر ساسانی، (۷۶) شکل دهندهی منشور اخلاقی آن روزگار است که البته دچار نقصهایی است و حکومت ساسانی به همراهی روحانیان زرتشتی برای رفع و یا دست کم کاهش اثرات منفی نقصهای نظام اخلاقی حاکم، متوسل به نظام حقوقیای شدند که به دنبال برقراری و تداوم نظم طبقاتی بود.
این نظام حقوقی که رابطهی نزدیکی با نظام اخلاقی داشت توسط نظام قضائی ساسانی نظارت و تخطی از آن رسیدگی میشد. (۷۷) نظام قضائی به شدت در پی برقراری عدالت بود؛ اما نه عدالتی فراگیر بلکه عدالتی درون طبقاتی. اگر نظام اخلاقی در این دوره منبعث از آموزههای دینی، و نظام حقوقی آن مبتنی بر دین و سنت است، نظام قضائی ساسانی محملی برای تلفیقی ارادهی دینی و ارادهی سیاسی است. (۷۸)
نتیجه
اخلاق در دورهی ساسانیان اخلاقی عمدتاً اوستایی بود که هم وجه مادی زندگی را مورد توجه قرار میداد و هم وجه معنوی آن را و ارزشهای اخلاقی، آرمانگرایانه، بیشتر خدا محور و انسان ساز بودند و روشی میانه را توصیه میکردند. آنچه به عنوان اخلاق در این دوره قابل بازتعریف است مجموعهای است نامنسجم از صفات نیک سازگار با فطرت انسان. این صفات نیک، در عمل، یا به واسطهی ضرورتهای زندگی اجتماعی انسان تا اندازهای قابل حصولاند یا به واسطهی تسلیم محض به دستورات دینی و باور وعدههایی آن جهانی.