قباد پادشاه ساسانی که بود؟

قباد اول (کواد، کواذ یا کباد) بیستمین شهریار ساسانی بود که دوبار بر تخت ایران نشست، بار اول در سال های ۴۸۸ تا ۴۹۶ و بار دوم نیز در سال های ۴۹۹ تا ۵۳۱ (میلادی). وی جانشین بلاش ساسانی و پسر پیروز یکم بود.در نوشته های اوستایی نام قباد به صورت کوات نوشته شده است و به همین دلیل، نام او در پارسی، قَباد است.

یکی از کارهای بزرگ قباد لشکرکشی به کشور خزر (قومی که در حاشیۀ دریای خزر و شمال قفقاز سکونت داشتند) بود. قباد شخصا به آن سامان لشکر کشید و مردم مزبور را شکست داده با غنایم فراوان بازگشت و برای آن که از هجوم دوبارۀ آنان نیز جلوگیری کند، دستور داد در سر حد ارمنستان شهری به نام ” شهر آمِد” بنا نهند. (این شهر آمِد غیر از شهر آمِدی است که در بین النهرین قرار داشت).
دیگر رویدادهای زمان قباد عبارت بود از شکست ایرانیان در ارمنستان، شورش کاویشیان و تموریان از عشایر کوهستانی ایران در نزدیکی شهر نصیبین و حمله و هجوم قبایل عرب به مرزهای جنوب غربی.

 

ظهور مزدک و بر کناری و زندانی شدن قباد

پس از ظهور مزدک که به نوعی دین نو آورد و حتی خود قباد نیز شیفته رفتار و کردار او شده بود و یکی از طرفداران وی شده بود. ایران در زمان پادشاهی قباد و پس از ظهور مزدک به نهایت آشفتگی و هرج و مرج رسیده بود و بیشتر مردم به دینی که مزدک آورده بود، روی آورده بودند دینی که می گفت که باید از ثروتمندان گرفت و به مستمندان داد.

در این میان بزرگان کشور که نگران ثروت خود بودند و قباد نیز باید از بین مردم فقیر و اشراف زادگان ثروتمند یکی را انتخاب می کرد و قباد با نهایت خردمندی مردم را انتخاب کرد. دلیل این انتخاب قباد، همیشه مورد توجه بسیاری از مورخان بوده است. اما این نکته و این انتخاب در هاله ای از بهام است که چرا قباد حامی و طرفدار مزدک و دینش شد؟! برخی معتقد هستند که این دین از ایمان قلبی وی سرچشمه گرفته است.
نولد بر این باور است که مقصود قباد در حمایت از مزدکیان تنها تضعیف و در شکست دادن اشراف و نجبا بوده است. در واقع حداقل می توان این چنین گفت چرا که نمی توان این حمایت را به نحو دیگری توضیح داد و قبول کرد!

قباد علاوه بر قبول نظریات مزدک، با ترویج تعلیمات سادۀ وی، منزلت روحانیان زرتشتی را سست و متزلزل ساخت. قباد در نتیجۀ کارهای خویش، بزرگان و روحانیان را به شدت از خود خشمگین کرد و در اثر توطئه ای که در سال ۴۹۶ میلادی به وسیلۀ سرداران و اشراف زادگان و مغان زرتشتی ترتیب داده شده بود، از سلطنت خلع گشت و او را با غل و زنجیر به قلعه فراموشی فرستادند.( قلعه فراموشی یک زندان بزرگ و مشهور بود که در آن زندانیان سیاسی و زندانیان خطرناک زندانی بودند و اگر کسی بدانجا فرستاده می شد، برای همیشه ناپدید می شد.
اما تنها در عرض چند ماه خواهر قباد، پیروزدخت و تنی چند از یاران با وفایش با همکاری نگهبانان زندان او را نجات داده و در همان روز راهی شمال شرقی ایران و نزد خوشنواز خاقان ترک شد تا با یاری او به ایران بازگشته و تاج و تخت خود را پس بگیرد. او پس از آنکه به نزد خاقان ترک رسید مورد استقبال گرم خوشنواز قرار گرفت و خاقان به او قول داد که تاج و تخت او را باز پس گیرد.

ایران پس از خلع قباد

اما در تیسفون و پس از خلع قباد، بزرگان کشور برادر وی را که جاماسب نام داشت بر جای وی بر تخت نشاندند (از سال ۴۹۶ میلادی تا ۴۹۹ میلادی) ولی پادشاهی جاماسب تنها سه سال طول کشید چرا که اتفاقاتی روی داد که بار دیگر قباد توانست بر تخت بنشیند.

 

بازگشت قباد به ایران

همانطور که گفته شد قباد پس از فرار کردن از قلعه فراموشی، برای جلب کمک خاقان ترک به سرزمین ماورالنهر رفت و خاقان نیز سپاهش را با قباد به ایران فرستاد و قباد نیز قول داد که در صورت موفقیت هرساله مبلغی برای خاقان خواهد فرستاد.
قباد در راه ایران با سپاه ایران مواجه شد و آنان را شکست داد و در سر راه تیسفون مورد استقبال مردم شهرهای مختلف قرار گرفت تا اینکه به شهر تیسفون رسید و آن را به محاصره درآورد. جاماسب نیز با دیدن اوضاع بدون جنگ دستور داد تا دروازه های شهر را گشاده و شهر را تسلیم کنند. قباد نیز ازآن جایی که جاماسب برادرش بود او را بخشید و بار دیگر بر تخت نشست.

 

جنگ با امپراتوری روم


طی عهد نامه ای که زمان یزدگرد اول با رومیان بسته شده بود، امپراتوری روم موظف بود که مبلغی برای دفاع از بند دربند به ایران بپردازد. (دربند منطقه ای در شمال غربی ایرا بود که همیشه مورد تاخت و تاز قوم خزر بود، آنان هم به ایران و هم به روم حمله می کردند و ایرانیان و رومیان مشترک این از این بند دفاع می کردند) اما آناستاسیوس، امپراتور روم از دادن این مبلغ به ایران خودداری کرد و همین عمل منجر به جنگ دوباره بین دو امپراتوری قدرتمند شد. ادامه این جنگ ها بود که سرانجام دامان هر دو امپراتوری را گرفت.
قباد در سال ۵۰۲ میلادی در راس ارتش ایران به ارمنستان و شهر تئودوسیوپلیس (پایتخت ارمنستان) حمله کرده و آن را به تصرف خود در آورد. رومیان که غافلگیر شده بودند درخواست صلح کردند. قرارداد صلح ۷ ساله ای بین ایران و روم در آن زمان بسته شد که روم متعهد شد که هر ساله ۵۰۰ کیلو طلا به ایران بپردازد.

 

جنگ دوم قباد با روم

پس از گذشت چند سال از بستن قرارداد صلح، امپراتور آناستاسیوس درگذشت و ژوستین بر جای وی بر تخت نشست. در همین زمان گرجستان که زیر فرمان ایران بود بر ضد دولت مرکزی شورش کرد. چرا که قباد، پادشاه آن دیار، گرگین را برای ترک دین مسیح زیر فشار قرار داده بود؛ به همین جهت گرگین از روم یاری خواست و سپس به شهر لازیکا (شهری در گرجستان امروزی) گریخت.
اندکی پیش از این رویداد، فرماندار لازیکا که خود نیز تحت تبعیت ایران بود، در گذشته، و پسرش که تزات نام داشت به جای آن که برای نشستن به جای پدر از شهریار ایران اجازه بگیرد؛ به پایتخت روم یعنی قسطنطنیه رفته و دین مسیح را پذیرفته بود، ژوستین نیز از او استقبال کرده و دختر خویش را به همسری او داده بود.

همین اتفاق باعث جنگ دوباره دو امپراتوری شد و این بار روم ارمنستان ایران را مورد تاخت و تاز قرار داد. این بار هم پس از چندین جنگ فرسایشی دو طرف قرارداد صلحی در سال ۵۲۵ میلادی امضا کردند.

 

مرگ قباد

در حدود سال ۵۱۹ میلادی قباد که دوران پیری خود را می گذرانید بر آن شد تا شخصا به انتخاب جانشین خویش مبادرت ورزد.
او سه پسر داشت: کیوس، ژَم، خسرو. در میان این سه تن کیوس از همه بزرگتر بود و از دین مزدک پیروی می کرد و مادرش سامبیکه نیز از اشراف زادگان بود. ژَم نیز پهلوانی بزرگ و مشهور بود ولی یک چشم او نابینا بود. (در ایران باستان کسانی که نقص عضو داشتن کارهای اداری از جمله پادشاهی نمی دادند) اما در نظر قباد، خسرو فرزند کوچکش از همه شایسته تر برای سپردن پادشاهی به او بود.

قباد در ۵۳ سالگی، به بستر بیماری افتاد و پیش از مرگ طی وصیت نامه ای خسرو را به جانشینی انتخاب کرد و پس از آنکه وصیت او به پایان رسید جهان را بدرود گفت. (۵۳۱ میلادی)

پس از مرگ قباد کیوس که فرزند بزرگ قباد بود جانشینی را حق مسلم خود می دانست ولی ماهبوذ (مهبذ)، وصیت نامۀ قباد را به انجمن بزرگان برد و عرضه داشت و ادعای کیوس را باطل دانست. موبد موبدان وصیت قباد را در حضور بزرگان کشور خواند و آنها به شاهی خسرو و رد ادعای کیوس گواهی دادند. مورخان چنین گفته اند که کیوس برای رسیدن به شاهی دست به شمشیر شد تا خسرو را به قتل برساند که توسط خسرو کشته شده است.

عضویت
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد درون خطی
دیدن تمامی دیدگاه ها